اخلاق غیرکاربردی / کریم مجتهدی

1395/5/20 ۰۹:۵۵

اخلاق غیرکاربردی / کریم مجتهدی

اقدام به هر نوع فلسفه مقایسه ای ، از ابتدا حاکی از اراده رویارویی با موانع و مشکلات بس زیادی است که حداقل خطر ناشی از آنها، امکان انحراف ذهن و دستیابی احتمالی به نتایج شتاب زده و فریبنده است.

 

 

اقدام به هر نوع فلسفه مقایسه ای ، از ابتدا حاکی از اراده رویارویی با موانع و مشکلات بس زیادی است که حداقل خطر ناشی از آنها، امکان انحراف ذهن و دستیابی احتمالی به نتایج شتاب زده و فریبنده است.

که مانع از فهم درست افکار دو فیلسوف و یا دو نحله مورد مقایسه می شود.در این زمینه ، هر نوع مصادره به مطلوب ، چشم پوشی از مسایل اصلی و انکار اصالت فکر و حتی نفی توسع احتمالی عقل است.دکتر کریم مجتهدی درکنگره ملاصدرا به وجوه تفارق آرای صدرا و کانت پرداخته است اما تشابهشان را که می تواند با ارایه بعضی از شباهتها در دام سطحی نگری گرفتار آید مدنظر قرار نداده است.گزیده ای از سخنرانی وی در این همایش که در اوایل خرداد ماه از طرف بنیاد حکمت صدرا برگزار شد، تقدیم می گردد.

با وجود مشکلات زیاد، فلسفه مقایسه ای را نمی توان کاملا کنار گذاشت و از تحقیق و سنجش امکانات بالقوه در نحله های مختلف اعم از گذشته و حال که احتمالا براساس آنها تفکر آینده باید با تانی و حوصله قوام یابد خودداری کرد.

اگر تاریخ ، روایت گذشته است ، در عوض فلسفه حتی اگر به گذشته بپردازد به هر ترتیب امکانات آتی را جستجو می کند تا با روشنایی صبحدم و تجدد روح ، تفکر جدید را تحقق بخشد و شکوفا سازد.

فلسفه شیرمادری فرهنگ است و فرهنگ ها نتیجه ایراث و ابداع هستند و از نسلی به نسل دیگر و به نحو تعاملی از قومی به قوم دیگر رابطه تعاکسی پیدا می کنند.

نمی توان و نباید آنها را بسته نگه داشت چه در این صورت نه فقط طراوت بلکه هر نوع نشاط حیاتی و حتی قدرت تاثیرگذاری از آنها سلب می شود و اگر هم منسوخ نگردند، باز به روز باقی نمی مانند.

از این نظرگاه توسل به فلسفه مقایسه ای به شرطی که با احتیاط و آگاهی انجام گیرد از لحاظ فرهنگ معاصر ضرورت خاصی پیدا می کند.

در جامعه فرهنگی امروزی ما اعم از کلاسهای دانشگاهی و محافل متفرقه و یا در مقالات و کتابهای انتشار شده ، گاهی به درجات متفاوت اعم از سطحی و یا به ندرت عمیق به مقایسه افکار کانت و صدرا پرداخته می شود که در بیشتر اوقات به نحو مقطعی به بحث در احکام تحلیلی و تالیفی کانت و حمل اولی ذاتی و شایع صناعی صدرا اختصاص داده می شود، ولی از آنجا که در کل فلسفه کانت بیشتر نظر به احکام تالیفی ماتقدم است ، آن هم به نحوی که در علوم تحصلی دیده می شود، این نوع مقایسه ها، عملا در حاشیه بحثهای اصلی قرار می گیرند و حتی در همین حد نیز بدون این که نتیجه واقعی به دست بیاید فهم دقیق و درست موضع دو متفکر را بیش از پیش مشکل می سازند.

به هر ترتیب با چنین تصوراتی بوده است که در باب حکمت عملی صدرا و فلسفه اخلاق کانت در محدوده بضاعت خود به تامل و تفکر پرداخته و بر خود فرض دانسته که افکار هیچ یک از این دو بزرگوار را به نفع دیگری تحریف نکند و یا به سبب بعضی شباهت های ظاهری ، موضع یکی را بر دیگری موول نسازد که این از آفات بزرگ تعلیمات فلسفی است هیچ آفتی بزرگتر و خطرناکتر از سطحی اندیشی در رشته فلسفه وجود ندارد به همین دلیل در این گزارش نهایتا برای حفظ اصالت تفکر صدرا و کانت عملا بیشتر از وجوه تفارق آن دو صحبت خواهد شد نه الزاما از وجوه تشابه آنها.

با مقایسه موضع های صدرا و کانت ، به نظر می رسد که هر یک از آنها به تنظیم نوعی برنامه ریزی درباره موضوع های مترتب به هم پرداخته اند تا براساس مقدماتی که در نظر داشته اند، به نوعی «دایره المعارف » کلی در مطالب فرهنگی دست بیابند.

کانت در این مورد اصطلاح «آرشی تکتونیک » را به کار برده که با مسامحه می توان آن را به «ساختار معماری گونه » ترجمه کرد: منظور طرح بنا و ساختمانی فرضی است که در آن ، نوعی اساس و پایه معقول ضروری در نظر گرفته شده که البته از لحاظی پایگاه اصلی آن ، نزد این دو متفکر همان فلسفه است.

شاید لازم به گفتن نباشد که در فلسفه از هر نوعی که باشد از همان ابتدا نوعی جهش دیده می شود، زیرا در هر صورت باید به نحوی مثلا در نزد دکارت با «کوژیتو» از معرفت سطحی و مسموعات و متواترات و مشهورات و غیره و غیره.

..فراتر رفت و ذهن را حتی از معقولات اولیه جلوتر برد و براساس معقولات ثانویه به تامل پرداخت.

این آغاز مشترک انکارناپذیر در نزد صدرا و کانت نه فقط بلافاصله به وجوه تشابه میان آن دو دلالت دارد بلکه در عین حال وجوه تفارق موضع آنها را نیز نشان می دهد.

فلسفه صدرا اصالت وجودی است و اولویت با بحث وجود است و این بحث نه فقط مدخل کل نظرات صدرا است ، بلکه از همان ابتدا خط مشی او را مشخص می کند.در صورتی که کانت بدون این که بخواهیم بگوییم اصالت ماهیتی است یا نه بحث خود را صرفا با توجه به بحث المعرفه آغاز می کند.بحث در وجود، متعاطی را خواه ناخواه با ثبوت روبه رو می کند.وجود انکارناپذیر است ، حتی اگر در نحوه شناخت آن و یا احتمالا در ماهیت آن بتوان چون و چند کرد ولی خود آن مستقل از امکانات اثباتی ماست.

کانت شناخت را مورد بحث قرار می دهد و امکانات قوای انسان اعم از حس و فاهمه و عقل را تجزیه و تحلیل و یا به قول خود نقادی می نماید.روش او استعلایی است ؛ زیرا در این بحثها شرایط ما تقدم یعنی کلیت و ضرورت امور جستجو می شود و حتی بیش از این ، کانت یک علم جدید یعنی فیزیک نیوتن را به عنوان الگو و نمونه پیش روی خود دارد و در ارزیابی علم نظری از آن به عنوان ضابطه و میزان استفاده می کند.

در مقدمه کتاب «نقادی عقل محض » کانت از خود و از خواننده احتمالی خود می پرسد چرا فیزیک نیوتن توافق اذهان و وحدت نظر ایجاد می کند، در صورتی که در مسایل مابعدالطبیعی ، یعنی مسایلی که فراتر از شرایط ماتقدم حس و فاهمه یعنی مکان و زمان و مقولات ذهنی می روند، توافق واقعی به دست نمی آید؟

این نوع بحثها در نظام فکری کانت جنبه استدلال جدلی الطرفین یعنی «دیالکتیک » پیدا می کنند و به عقیده او مشابه با نظر ارسطو دیالکتیک و جدل منجر به علم یقینی نمی شود و جواب قطعی نمی توان از آنها به دست آورد.مسایل ورای فیزیک نیوتن با اصول فیزیک نیوتن قابل حل نیستند و در چنبره جدل گرفتار می آیند.کانت بعد از تعیین امکانات و محدودیت های عقل نظری ، با روش استعلایی خود به بحث در عقل عملی می پردازد.

لازم به گفتن نیست که در نظام فکری او، این دو عقل فقط از لحاظ متعلق بحث و قلمرو نفوذ خاصشان از هم جدا می شوند.

از طرف دیگر البته عقل عملی نه فقط مجهز به اراده بلکه به معنایی همان اراده معقول است و با هر نوع اراده گزافی و عبث فرق دارد و صرفا در جهت انجام تکلیف و وظایف اخلاقی اصالت و صلابت خود را می یابد.

قضایایی که در عقل نظری ، مورد استفاده است از نوع اخباری است : چون ، «آب در 100درجه به جوش می آید»؛ «فلزات در مجاورت حرارت منبسط می شوند» و یا «ضریب انبساط آنها چقدر است » و...

احکام عقل عملی صرفا دستوری است : مثلا «درستکار باش »؛ «دروغ مگو»...

این احکام در واقع واجد آن صفتی هستند که در سنت ما، تنجیزی گفته می شود، یعنی هیچ قید و شرطی را نمی پذیرند و به معنایی خود بنیاد و مطلق هستند.برای کانت مطابقت سه دستور اصلی اخلاقی یعنی «کلیت » و «انسانیت » و «ضرورت » (که البته این ضرورت از درون و از احساس تکلیف ناشی می شود و هیچ جنبه خارجی ندارد) محرز است.

وقتی که می گوییم «رد امانت واجب است »، منظور این نیست که فقط مخاطب ما باید از آن پیروی کند تا ما از اطاعت از آن آزاد گردیم.این گفته فقط موقعی جنبه اخلاقی دارد که به نحو تام «کلیت » داشته باشد. در مورد ضابطه «انسانیت » هم چنین است : «نه خود را وسیله دیگران قرار بده و نه دیگران را وسیله مقاصد خود بدان ؛ انسان اعم از تو یا من باید غایت تلقی شود نه وسیله.»بر این اساس کسی که تن به زبونی می دهد همانقدر غیر اخلاقی است که کسی که عمل ضد اخلاقی انجام می دهد.

در مورد ضابطه «ضرورت » مثلا موقعی که می گوییم «درستکار باش »، منظور اصلی این نیست که اگر درستکار نباشی رسوا می شوی ، بلکه نظر بیشتر این است که درستکار باش حتی اگر سوار شوی.این نوع حکم در واقع الزاما ارزشهای موجود را به کار نمی برد بلکه عمیقا از درون ارزش ساز است.ارزش اخلاقی از نهاد انسان بر می خیزد و به نظر کانت کاملا مستقل از عمل نظری است و همچنین مستقل از اعتقادات است.

در نظام فکری کانت ، نهایتا اخلاق است که زیر بنای اعتقادات قرار می گیرد و ارزش آنها را محرز می دارد.به عقیده او، گرایش اجتناب ناپذیر کمال خواهی در نزد انسان از لحاظ اخلاقی نشانه بارزی از اختیار و آزادی اوست و باز بر این اساس است که ماهیت نفس و نحوه بقای آن و اعتقاد به خداوند متعال عمیقا مطرح می شود.در عمل اخلاقی حتی دستیابی به اجر و پاداش از هر نوعی که باشد اعم از این جهانی و یا اخروی نسبت به نفس عمل اخلاقی جنبه فرعی پیدا می کند؛ عمل اخلاقی غایت و ارزش خود را بالاستقلال در بطن خود حفظ می کند و چنین فاعل اخلاقی در هر صورت قابلیت بقا و تقرب به خداوند را می یابد و همین قابلیت در درجه اول همان اجر و پاداش اوست و اراده به شناخت بیشتر، اگر چه از محدوده امکانات او خارج است ولی مقوم امیدی می تواند باشد که او عمیقا در دل خود دارد.

کانت تصور می کند که با فلسفه خود به سه سوال اصلی انسان جواب داده است : «چه می توانم بشناسم ؟» «چه باید بکنم ؟»، «چه امیدی می توانم داشته باشم ؟» که البته در آثار آخری او یک سوال دیگر نیز بر این سه سوال افزوده شده است و آن این که نهایتا «انسان چیست و انسانیت کدام است ؟» به هر ترتیب با مختصر مطالبی که در اینجا اشاره کردیم متوجه می شویم که فلسفه اخلاق کانت ارزشهای زیربنایی خود را نمی خواهد با توجه به نتایج اعمال و احتمالا سعادت یابی و حتی ابتهاج محکم سازد.

غایت عمل اخلاقی به نحو تام در خود اخلاق است و حتی در این مورد الزاما رضایت درونی نیز مطرح نیست.

از این لحاظ فلسفه اخلاق کانت کاملا مخالف آن نوع سنتهای اخلاقی است که کاربردی نامیده می شوند و یا در آنها، ابتنای بر سعادت را وسیله توجیه ارزشها می دانند.

منبع: روزنامه - جام جم - تاریخ شمسی نشر 07/06/138

منبع: پرتال جامع علوم انسانی

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.