نخستین پادشاه تهران نشین
1395/3/29 ۱۰:۵۰
خوانش تاریخ قاجار به دلیل نفرتی كه پهلویها از ایشان داشتند، همواره دچار بدخوانی و نگاه غیرعلمی بوده است. ذهنیتی كه مورخان رسمی آن دوره از عصر قاجار ایجاد كرده اند، چنان در افكار عمومی رسوخ كرده كه به سختی بتوان كلیشه نخبگان ناكارآمد و دوران تباهی و ویرانی را از آن زدود. با این همه وظیفه مورخ آن است كه فراسوی این نگاه های یكسونگرانه و جهت گیرانه نگاهی علمی و به دور از تعصب به این دوره داشته باشد
نگاهی به كارنامه حكمرانی موسس سلسله قاجاریه در سالروز تولد او
اهل شمشیر را بر اهل قلم ترجیح میداد
سالروز تولد آقامحمدخان قاجار محمد آل بوعلی
خوانش تاریخ قاجار به دلیل نفرتی كه پهلویها از ایشان داشتند، همواره دچار بدخوانی و نگاه غیرعلمی بوده است. ذهنیتی كه مورخان رسمی آن دوره از عصر قاجار ایجاد كرده اند، چنان در افكار عمومی رسوخ كرده كه به سختی بتوان كلیشه نخبگان ناكارآمد و دوران تباهی و ویرانی را از آن زدود. با این همه وظیفه مورخ آن است كه فراسوی این نگاه های یكسونگرانه و جهت گیرانه نگاهی علمی و به دور از تعصب به این دوره داشته باشد. در سال روز تولد آقامحمد خان قاجار موسس این سلسله كوشیدیم به اختصار جنبه های مثبت و منفی كارنامه پر فراز و نشیب او را مورد بازبینی قرار دهیم.
فراسوی حب و بغضها و كژتابیهای رایجی كه شاید بتوان گفت هیچ تاریخنگاری مرسومی از آن مصون نیست، خطر جدیتری كه تاریخ را تهدید میكند، شكلگیری كلیشهها و باورهای قالبی درباره تاریخ بهطور عام و وقایع تاریخی و شخصیتهای تاریخی به نحو خاص است. این باورهای عامیانه كه به دلایل گوناگون برساخته میشوند، باعث میشوند ذهنیتی در اكثر موارد غلط درباره گذشته شكل بگیرد كه راه را بر هرگونه درك انتقادی و عمیق از آن سد كند. یكی از شخصیتهای تاریخی كه از این خطای كشنده تاریخنگارانه بركنار نمانده آقامحمدخان قاجار، موسس سلسله قاجاریه است كه به دلیل كینتوزی تاریخنگاران سلسله پهلوی از سویی و قصهپردازیهای خام دستانه شبه مورخانی از جنس كتاب سطحی خواجه تاجدار از سوی دیگر، چهرهای مخدوش و ناروشن در تاریخ یافته است و راه بر نگاه عالمانه و تاریخی به او مسدود شده. در گفتار حاضر كه به مناسبت سالروز تولد او تنظیم شده، میكوشیم به دور از این رویكردهای غیرعلمی، نگاهی بیطرفانه و با تكیه بر منابع تاریخی به او و نقشش در تاسیس یكی از حساسترین سلسلههای سیاسی در تاریخ ایران داشته باشیم:
عصر فترت
یك قانون نانوشته مربوط به سلسلههای ایرانی وجود داردكه موسس سلسله را افراد خشن و جنگجو و در كل اهل شمشیر میدانند. آقا محمدخان از این قاعده مستثنی نبود و همیشه از او به عنوان یك فرد خشن در تاریخ معاصر ایران نام میبرند. دوره قبل از آمدن آقا محمدخان را دوران آشوب یا دوران فترت میتوان نامید، این دوران از زمانی كه
شاه سلطان حسین تسلیم افغانها شد تا دوره به سلطنت رسیدن آقا محمدخان قاجار را در برمیگیرد. در این دوره كل ایران همیشه شاهد درگیری و نزاع و خونریزی بوده است و روی آرامش به خود ندید. چنانچه كنسول فرانسه در بصره تعداد كشتهشدگان ایرانی را در این مدت كه نزدیك به هشتاد سال است، شش میلیون اعلام كرده است. هر چند این رقم مبالغهآمیز است ولی نشان از بحرانی بودن وضعیت در ایران میدهد. این درگیریها موجب شد كه ما در هیچ زمینه علمی و هنری پیشرفتی به دست نیاوریم.
در آستانه ظهور قاجارها
قدرت یافتن ایل قاجار به عهد صفوی و شاه عباس اول برمیگردد؛ ابتدا در شمال رود ارس ساكن بودند و در آن زمان به دلیل كمكهای بزرگی كه به دربار صفوی میكردند، قدرت بیشتری یافتند. این كمكها بیشتر جنبه نظامی داشت یعنی ایل قاجار امنیت بخشی از مرزهای كشور را برعهده میگرفت. سپس دستهای از آنان در غرب استرآباد و در دشت گرگان ساكن شدند. نادر شاه افشار در زمان حكومتش برای جلوگیری از به قدرت رسیدن محمد حسن خان، پدر آقا محمدخان كه در هنگام قتل پدر ۱۲ سال بیش نداشت، یوخاریباشها كه ساكنین بالادست رود گرگان بودند را به حكمرانی منسوب كرد تا بدینترتیب با ایجاد تفرقه و اختلاف میان طوایف قاجار نگران نا آرامیهای داخلی نشود و اشاقهباشها زیرنظر حكومت ایشان گردند. نادر همیشه از اختلاف انداختن بین ایلات استفاده میكرد و نمیگذاشت ایلات به درجهای از قدرت برسند كه او را تهدید كنند. با این همه قاجارها توانستند در میان ایلات قدرت بگیرند و از این حیث نقش آقا محمدخان قاجار را نمیتوان نادیده گرفت.
آقامحمدخان قاجار یك نگاه كلی
آقا محمدخان قاجارزاده ۲۷ محرم ۱۱۵۵ هجری قمری برابر با ۲۷ خرداد ماه ۱۱۲۱ خورشیدی و ۱۷ ژوئن ۱۷۴۲ میلادی در دشت اشرفی در میانه راه ساری به گرگان است. مراسم تاجگذاریاش را در ۱۵ ربیع الثانی ۱۱۹۵ هجری قمری برابر با ۱ فروردین ماه ۱۱۶۱ خورشیدی و ۲۱ مارس ۱۷۸۲ میلادی در ساری برگزار كرد و سرانجام در
۲۱ ذی الحجه ۱۲۱۱ هجری قمری برابر ۲۷ اردیبهشت ماه ۱۱۷۷ خورشیدی و ۱۷ مه ۱۷۹۸ میلادی در شوشا درگذشت. حمكرانی آقامحمدخان را میشود به شش مرحله تقسیم كرد. در ادامه میكوشیم این مراحل را از نظر بگذرانیم.
طغیان و پیروزی
مرحله اول فعالیت آقا محمدخان را میتوان مرحله «طغیان و پیروزی » نامید كه آقا محمدخان در این مرحله كه بیشتر حكام سركش و مدعیان سلطنت را در نقاطی كه دست جانشینان كریم خان زند بدانجا نرسیده بود، شكست داد و بر اثر همین فتوحات قویتر شد و متصرفاتی نظیر متصرفات خان زند فراهم آورد تا اینكه در نتیجه كشمكش بین خاندان قاجار و زندیه خاندان قاجار رو به قوت نهاد و زندیه منقرض شد، در این مرحله بیشتر بر ایل خود متكی بود و صلابت و شجاعت خود را به رخ همگان نشان داد. در این مرحله بود كه نبوغ مدیریت خود را با كنترل دو شاخه ایل قاجار یعنی اشاقهباشها و یوخاریباشها نشان داد و آنها را به هدف واحد سوق داد.
در راه پادشاه شدن
مرحله دوم حكمرانی آقامحمدخان را میتوان مرحله «در راه پادشاه شدن» نامید كه آقا محمدخان در سال ١٢٠١ جعفر خان زند كه اصفهان را تصرف كرده بود، بیرون راند و برادر ناتنیاش جعفرقلی خان را به حكومت اصفهان منصوب كرد و در سال ١٢٠٤ با لشكركشی به جنوب لطفعلی خان زند را مجبور به فرار به شیراز كرد. او به تثبیت قدرت خود در آذربایجان پرداخت و در سال ١٢٠٥ ق به شیراز لشكركشی و شیراز تسلیم آقا محمدخان شد. او دوباره عازم جنوب نشد و كرمان را محاصره كرد، با سقوط كرمان تعداد زیادی از سكنه آن را قتلعام كرد، او با كنار زدن رقبای خود و تثبیت قدرتش در نواحی وسیعتری از ایران به جز خراسان، درصدد بر آمد كه وضعیت گرجستان نسبت به ایران را به حال اولیه بازگرداند. از آنجا كه در تاریخ ایران، تمكین به استبداد نیرومندتر در مسیر از میان بردن استبدادهای ناتوان، نوعی روش بقای اجتماعی است، مردم سلطنت آقا محمدخان قاجار را پذیرفتند تا جامعه آرامش نسبی خود را به دست آورد و این نوع مشروعیت دادن به هر صورت وحدت و یكپارچگی جامعه را حفظ كرد و استقلال نسبی ایران را فراهم آورد.
تثبیت قدرت
مرحله سوم حكمرانی آقامحمد را میتوان «مرحله تثبیت » خواند. در این مرحله انتخاب تهران به عنوان پایتخت از ابتكارات او بود. این شهر به واسطه دارا بودن چشمهها و فزونی قنات و باغات و استعداد كشاورزی یكی از بزرگترین و بهترین شهرهای ایران شد، در این شهر حكومت خود را تشكیل داد و دیوانسالاری اداری خود را پیاده كرد كه سیستم اداری او بیشتر بر گرفته از سلسلههای قبلی بود و ابداعت خاصی نداشت. آقا محمدخان با انتخاب تهران، به عنوان نخستین پادشاه تهراننشین لقب گرفت. این شهر از نظر سوق الجیشی به استرآباد و مازندران محل زندگی ایل قاجار نزدیك بود و از آنجایی كه مردم شیراز علاقهمند به خاندان زند بودند و نسبت به قاجارها كینه داشتند، آقامحمدخان با توجه كردن به تهران به اصفهان و شیراز بیتوجهی كرد، به گونهای كه صفحات جنوب بهطور كلی، رونق خود را از دست دادند.
فعالیت در قفقاز
مرحله چهارم حكمرانی آقامحمدخان مرحله «نگاه به قفقاز و پادشاهی رسمی او» بود او به گرجستان لشكركشی و آنجا را به تصرف خود درآورد و در سال ١٢١٠ ق شهر ایروان و شوش را تسخیر كرد و با شكست دادن هراكلیوس اهالی شهر تفلیس را قتلعام كرد. آقامحمدخان در سال ١٢١١ ق در دشت مغان تاجگذاری و بهطور رسمی به پادشاهی ایران رسید و سلسله قاجاریه را بنیان نهاد. آقامحمدخان میخواست تا زمانی كه كل ایران را به محدوده سابقهاش برنگشته، تاجگذاری نمیكند. در این مرحله سعی میكند از همه اندیشمندان و هركسی كه حرفه داشته باشد، استفاده كند.
نگاه به خراسان بزرگ
مرحله پنجم حكمرانی آقامحمدخان، مرحله«نگاه به خراسان بزرگ» بود. در این زمان آقامحمدخان، خراسان را كه بهطور اسمی بهوسیله شاهرخ نوه كور نادر اداره میشد تحت نظارت مجدد حكومت ایران در آورد و نیز از هجوم ازبكها كه رهبر آنان ـ جانیبیگ ـ حاكم بخارا بود جلوگیری و شهر را بدون جنگ به تصرف درآورد، مامورانی جهت درخواست آزادی اسرای ایرانی كه به اسارت گروههای مهاجم درآمده بودند به سوی جانیبیگ فرستاد و مامورانی برای پیشنهاد همكاری و جهت فتح بخارا، به سوی زمانشاه حاكم كابل اعزام كرد، آقا محمدخان برنامههای خراسان را رها و به تهران بازگشت.
جنگ با روس ها
مرحله ششم حكمرانی آقامحمدخان، مرحله «جنگ با روس» بود. در سال ١٢١١ هجری جنرال گودوویچ روسی با لشكری هشت هزار نفری از كو ههای قفقاز عبور و وارد گرجستان شد و از سمت سواحل بحر خزر جنرال زوب اوف با لشكر سی و پنج هزار نفری شهر دربند، باكو و طالش را تسخیر كردند. در نتیجه ایالات شمالی رود ارس به تصرف قشون روس در آمد جنرال زوب اوف در صحرای مغان اردو زد و یك دسته قشون به بندر لنكران فرستاد، آقا محمدخان با شنیدن این خبر نیروی نظامی خود را در خراسان جمعآوری برای دفع روسها حركت كرد وی با عبور از رودخانه ارس، قلعه شوشی را تصرف كرد. ولی چند روز بعد در ذیالحجه ١٢١١ ق دو تن از غلامانش كه بهواسطه جرمی جزیی به مرگ محكوم شده بودند او را در سن ٦٣ سالگی به قتل رسانده و شبانه فرار كردند. درمورد قتل باید گفت كه این قتل از جناح بندیهای سیاسی برمیآمد و جناحی كه همراه او بودند از اقدامات و فعالیتهای او ناراضی بودند و میخواستند هر طریق كه ممكن بوده باید او را حذف كنند كه حذف كردند.
نگاه مورخان به آقامحمدخان
نگاهی بندازیم به اینكه مورخان معاصر در مورد آقامحمدخان چه نظری دارند: عبدالعظیم رضایی (نویسنده كتاب تاریخ ده هزارساله ایران) در مورد او میگوید: « وی مردی سنگدل، عقدهای (بهسبب مقطوع النسل بودن)، خشن و كینهتوز، سخت كش و بیرحم بود.» استاد معین نظرش بر این است: «آقامحمدخان در حمله به قفقاز دستور قتلعام و خرابی كلیساها را داد و بخشی از شهر را ویران ساخت.» كتاب تاریخ ایران نوشته خاورشناسان شوروی، ایلیا پائولوویچ پطروشفسكی در مورد او میگوید: «آقامحمدخان مردی بیرحم و پادشاهی ستمكار بود و از دشمنان واقعی و خیالی خود هزارهزار انتقام میگرفت و برخی از آنها را شمعآجین مینمود و برخی را در قفس ببران گرسنه میانداخت.»
درمورد خشونتهای آقا محمدخان باید گفت كه از حضور مغولها در ایران رسم «چشم از حدقه در آوردن» به شاهان زندیه نیز به ارث رسیده بود و این عمل در درون دربار زندیه بسیار مرسوم بود، از سوی دیگر كشتار رقبا و مخالفان درباری به شكل مسمومیت نیز همواره در این دوره وجود داشته است. این شكل از مجازات به آقا محمدخان رسید و او برای ترساندن مخالفان خود از آن بهره میبرد. باید به این نكته اشاره كرد كه در آن زمان به اندازه همه شهرهای ایران پادشاه وجود داشت چون هر كسی پیش دروازه شهر خود پرچم گذاشته و اعلام استقلال كرده و ما نباید با ذهنیت الان به سراغ آن زمان برویم چون تابعیت و مشروعیت در این دوران فترت یا آشوب با زور بوده است و هركس زورش بیشتر بود تابعین بیشتری داشت، آقا محمدخان قاجار برای تشكیل حكومت مجبور بود از این روش استفاده كند و در واقع موفقیت فقط با ابزار خشونت و كشتار بود. مردم هم چنین خشونتی را طلب میكنند یعنی مردم خواستار این بودند كه خشونتها و بینظمیها تمام بشود مخصوصا قشر نخبگان كه نمونه آن حاجابراهیمخان كلانتری بود، او در بدنه دولت اواخر زندیه بود اما دید، دولتمردان زندیه توانایی كنترل كشور را ندارند و مجبور شد به سمت قاجار گرایش پیدا كند در واقع ابراهیم خان كلانتری یك فرد نبود بلكه یك گرایش در كشور بود چون خود ابراهیمخان كلانتری تاجر بود و مدافع حقوق تجار بود و همیشه تجار خواهان نظم و ثبات بودند. زمینداران و... هم گرایش به سمت آقا محمدخان داشتند برای رهایی از وضعیت بلاتكلیفی و نقطه قوت آقا محمدخان استفاده از افراد ناراضی از جو حاكم به نفع خود بود. پس این سنت خشونت قبل از آقا محمدخان بود اگر نگاهی به كارهای نادر بیندازیم مخصوصا در اواخر پادشاهی او فرقی بین او و آقا محمدخان در توسل به زور نمیتوان یافت. شاید تنها تفاوت آقا محمدخان از اسلافش در استفاده ابزار این بود كه او استفاده از این را به اوج خود رسانید. نمونه اوج این كار در كرمان اتفاق افتاد.
سرجان ملكم، مورخ و سیاستمدار اسكاتلندی و افسر كمپانی هند شرقی كه تالیفات حایزاهمیتی درباره تاریخ ایران دوره قاجار دارد نیز در مورد او میگوید: « آقامحمدخان قاجار با اهل شریعت با احترام و رافت میزیست و خود در ظاهر مقدس بود همیشه نماز میخواند و هر نیمهشب اگرچه در روز زحمت زیادی كشیده بود، برمیخاست و به عبادت میپرداخت در مورد بیرحمی و سنگدلی او همین بس كه برای جانشین كردن برادرزاده خود باباخان از كشتن برادران و پسرعموهای خود نیز احتراز نكرد یا اینكه پس از دستگیری لطفعلیخان زند تمام مردان كرمان را اعم از پیر و جوان یا كشت یا كور كرد و شهر كرمان را به شهر كوران تبدیل ساخت درحالی كه كرمان را تسخیركرده بود و از شهرهای خود او بهحساب میآمدند و مردم كرمان جزو ملت خود او بودند.»
مقطوعالنسل شدن آقامحمدخان قاجار كه توسط عادلخان جانشین نادر اتفاق افتاد زندگی او را متحول كرد. آنچه در روانشناسی تاریخی آقامحمدخان قاجار حابزاهمیت است، واقعه مقطوعالنسل شدن است. این اتفاق نقطه عطف بسیار مهمی در زندگی و شخصیتسازی وی به شمار میرود و از آن مقطع سلسله حوادث و برخوردهای اجتماعی و روانی و زیستی كه رخ میدهد، لایههای پی در پی را بر شخصیت او میافزاید. تقریبا همه تاریخنگاران دوره اولیه قاجار در این زمینه سكوت كردهاند.
رابطه با نخبگان
رابطه آقامحمدخان با نخبگان جامعه یكی از مهمترین مباحث در بررسی كارنامه حكمرانی اوست. نخبگان سنتی ایران بهطور سنتی به اهل قلم و اهلشمشیر تقسیم میشدند. رابطه آقامحمدخان با آنها كه اهل شمشیر بودند رابطه حسنهای بود چون او به آنها نیازمند بود و اما رابطه او با اهل قلم خیلی خوب نبود و در تاریخ ایران موسسان سلسله معمولا گرایش به اهل شمشیر داشتند تا اهل قلم، اما آقا محمدخان بخشی از اهل قلم را بهشدت تحقیر میكرد و بخش علما كه در تقسیمبندی اهل قلم شناخته میشوند را مورد تكریم قرار میداد. علما در فاصله سقوط صفویه تا برآمدن آقامحمدخان به دلیل ناامن بودن فضای ایران معمولا به عتبات مهاجرت كردند. آقا محمدخان تلاش كرد آنها را به ایران بازگرداند و اینبار نه در اصفهان و جای دیگر بلكه در تهران، چون میخواست از این طریق بر آنها كنترل داشته باشد و صدور فتوا را در ایران داشته باشد چون ترس از امپراتوری عثمانی داشت و عتبات زیرنظر عثمانیها بود. خواجگی او بر رابطه با اهل قلم تاثیر گذاشت و عبدالله مستوفی در این باره میگوید كه «پارهای، اخلاق عجیب این پادشاه را نتیجه مقطوعالنسل بودن او دانستهاند زیرا نمیتوانست اشتغال به زن و فرزند و تفریحات خانوادگی داشته باشد.» همین فراغت موجب شد به حیطه وظایف اهل قلم وارد شود و آنها را با لفظ «فرنیخور» تحقیر كند. جان پری نیز ضمن تایید این نكته كه رابطه او با اهل قلم خوب نبوده، «معتقد بود در اثر ختنه كردن در دوره كودكی، اسارت در شیرتز و توجه به نقص جسمی خود در موقعیت پادشاهی همه توجه را به اهل شمشیر یعنی سپاهیانش معطوف میكرد زیرا آنها را در دستیابی به اهدافش تعیینكنندهتر میدانست.»
منبع: اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.