خرد سیاسی در زمان توسعه نیافتگی / دکتر رضا داوری اردکانی - بخش سوم و پایانی

1394/11/26 ۰۸:۴۴

خرد سیاسی در زمان توسعه نیافتگی / دکتر رضا داوری اردکانی - بخش سوم و پایانی

باید دید که اکنون ما چه نسبتی با علم و عقل داریم؟ ما عادت کرده‌ایم که لفظ علم و عقل را به معنای مشهورش مطلق علم و عقل بدانیم و درباره آنها بی هیچ نقد و نقادی حکم کنیم. ما معمولاً نمی‌‌پرسیم عقلی که هم اکنون از آن بهره داریم و راهنمای ما در کار علم و عمل است، کدام عقل است و چه راهنما‌یی‌هایی از آن گرفته‌ایم و می‌‌گیریم؟ یا علمی‌ که داریم، چیست و چگونه حاصل شده و چه دستاوردی داشته است؟ ما نام علم و عقل را دوست می‌‌داریم و کاری نداریم که اینها کجا هستند و ما چه بهره‌ای از آنها داریم! عقل صرف یک مفهوم یا یکی از قوای نفسانی نیست، بلکه آن را در تفکر و زبان مردمان و در نظم امور و در علم و فرهنگ و تعلیم و تربیت و سازمان‌دهی و در صنعت و کشاورزی و آینده‌بینی باید یافت و بازشناخت.




باید دید که اکنون ما چه نسبتی با علم و عقل داریم؟ ما عادت کرده‌ایم که لفظ علم و عقل را به معنای مشهورش مطلق علم و عقل بدانیم و درباره آنها بی هیچ نقد و نقادی حکم کنیم.
ما معمولاً نمی‌‌پرسیم عقلی که هم اکنون از آن بهره داریم و راهنمای ما در کار علم و عمل است، کدام عقل است و چه راهنما‌یی‌هایی از آن گرفته‌ایم و می‌‌گیریم؟ یا علمی‌ که داریم، چیست و چگونه حاصل شده و چه دستاوردی داشته است؟ ما نام علم و عقل را دوست می‌‌داریم و کاری نداریم که اینها کجا هستند و ما چه بهره‌ای از آنها داریم! عقل صرف یک مفهوم یا یکی از قوای نفسانی نیست، بلکه آن را در تفکر و زبان مردمان و در نظم امور و در علم و فرهنگ و تعلیم و تربیت و سازمان‌دهی و در صنعت و کشاورزی و آینده‌بینی باید یافت و بازشناخت.
من به جای اینکه پیروی از مفهوم مبهم عقل را سفارش کنم، عقلی را که در کوچه و بازار و رفت و آمد و ساخت و ساز و خرید و فروش و مصرف و علم و پژوهش و مدیریت و سیاست و… دیده و دریافته‌ام، در نظر داشته‌ام. من این جستجو را اخیراً و بی‌مقدمه آغاز نکرده‌ام، بلکه از جوانی در جستجوی فهم معانی و درک صورتهای عقل در تاریخ بوده‌ام و با آرای فیلسوفان و متکلمان و فقیهان و عارفان و صوفیان و حکیمان اندکی آشنا شده‌ام. این طوایفی که نام بردم، معمولاً وقتی از عقل سخن می‌‌گویند، از یک امر کلی مبهم نمی‌‌گویند، بلکه از عقل معین و متعیّن می‌‌گویند. در زمان ما که عقل و عقلانیت بیشتر از هر زمانی در دهان‌ها می‌‌گردد و همه داعیه برخورداری از آن را دارند و دیگران را به پیروی از آن دعوت می‌‌کنند، از آنها چندان اثر و نشانی نمی‌‌بینیم. به عبارت دیگر عقل و عقلانیت که لفظش همه جا هست، جلوه‌اش در کار و بار و زندگی هرروزی و حتی در علم و پژوهش و مدیریت کمتر پیداست! در این نوشته سعی شده است از وجهه‌نظر پدیدارشناسی به جلوه‌های خرد و بی‌خردی مخصوصاً در وضع توسعه‌نیافتگی نظر شود و بنابراین در آن در ابتدا اوصاف جهان توسعه‌نیافته و مردم آن آمده و سپس پرسش شده است که؟ فلسفه و علوم انسانی در پاسداری از خرد چه می‌‌توانند بکنند و چه می‌‌کنند؟ و باز از روستای زمستان‌زده فلسفه عصر به شهر و دیار پر ملال زندگی عادی بازآمده است تا ببیند در کار توسعه و سامان‌بخشی به سیاست و اقتصاد و فرهنگ چه کرده‌ایم و چه می‌‌کنیم و چه مشکل‌ها داریم و تا چه اندازه در فکر راهجویی برای خلاصی از گرفتاری‌ها و نشستن در مقام طمأنینه و اطمینان که در رؤیایش به سر می‌‌بریم هستیم.
اهل فلسفه معمولاً به گزارش آنچه هست، اکتفا نمی‌‌کنند. آنها به نقد وضع موجود می‌‌پردازند. من در نقد جهان موجود شاید برای تسکین و تسلای خاطر خود همه نارسایی‌ها را به گردن جهان توسعه‌نیافته و اقتضاهای آن انداخته‌ام! سیاست جهان توسعه‌نیافته مثل اقتصاد و تکنولوژی و علمش بنیاد محکم ندارد؛ اما ناتوانی آن را ناتوانی اهل سیاست و سیاستمداران نباید دانست، بلکه ریشه ناتوانی را در جای دیگر باید جست. برای روشن شدن این مطلب لازم بود که در باب ظهور سیاست جدید و تفاوت آن با سیاست قدیم توضیحی داده شود. پس به اشاره و اجمال سه سیاست یعنی سیاست دینی، سیاست اسلامی‌ و سیاست جدید با هم قیاس شده است.

کار و سیاست
در فصل کار و سیاست که نمی‌‌دانم چرا ناتمام مانده است، نسبت میان کار و سیاست در جامعه یونانی بیان شده است. این رفت و آمد میان بحث و نظر و عمل سیاسی تا پایان کار ادامه یافته است تا اندکی معلوم شود که مثلاً چرا ما با اینکه هفتاد سال تمرین برنامه‌ریزی و برنامه‌نویسی کرده‌ایم و اشخاص درس‌خوانده و دانشمندی در این کار دخیل بوده‌اند، نمی‌‌توانیم برنامه بنویسیم. وقتی دانشمند و دانش هست و با دانش می‌‌توان پیش‌بینی کرد، باید دید چه شده است که در کمتر طرح و اقدامی‌ به آثار فردای آن می‌‌اندیشند گویی محکوم به تکرار امروزند. گاهی هم اگر از آینده می‌‌گویند، حرفهایشان رؤیایی و احیاناً رقّت‌آور است. کسی که این نوشته را می‌‌خواند، شاید بگوید نویسنده‌اش با اینکه بیش از شصت سال در دانشگاه بوده، بدبین است و گویی به چیرگی خیر بر شر و دانایی بر نادانی اعتقادی ندارد. این درست نیست؛ راقم سطور منکر استعداد جوانان و دانش دانشمندان‌مان نیست؛ ولی چه می‌‌توان کرد که فضای بیابان جهان در حال توسعه را «سراسر مه گرفته است» و چشمها جز پیش پا را نمی‌‌بیند!
در این نوشته‌ها از هیچ ایدئولوژی و سیاستی دفاع نشده و نویسنده در مقام ردّ و مخالفت رأی و نظری نبوده است؛ زیرا سالهاست که به کنار آمدن با جهان و اغتنام فرصت برای تفکر آماده‌گر می‌‌اندیشد. بنابراین در سیاست هم نه به ایده‌ال‌ها، بلکه به امکان‌ها و ضرورت‌ها و حداقل‌ها نظر دارد و ایده‌آلیسم در تجدد به پایان راه رسیده است. در وضع کنونی سیاست هر چه باشد، نمی‌‌تواند از نان و آب و بهداشت مردم و از مدرسه کودکان و نوجوانان و از صلاح و فساد اداری و سازمانی غافل باشد و البته از علم حتی اگر بخواهد هم نمی‌‌تواند رو بگرداند. اگر سیاست مقام تصمیم‌گیری است، تصمیم‌های سیاسی معمولاً باید ناظر به مقصد و غایتی رسیدنی باشند یا اگر شرایط رسیدن به مقصد فراهم نیست، نباید دور از دسترس و نرسیدنی باشد و بالآخره این مقصد و مقصود باید خیر و صلاح کشور و مردم و تأمین رضایت آنان باشد، حتی تصمیم‌های خطیر و بزرگ سیاستمداران هم برای محافظت از کشور و مصالح مردم است.
اتخاذ چنین تصمیم‌ها جز از عهده خردمندان و صاحبان خرد عملی و سیاسی برنمی‌‌آید و این خرد، خرد فردی و شخصی نیست، بلکه خرد زمان و تاریخ است. معنی ظهور خرد در تاریخ هم این است که این هر دو با هم تحقق پیدا می‌‌کنند؛ یعنی خرد با اینکه در رتبه و شرف تقدم دارد، پیش از علم و عمل موجود و محقق نیست و مردمان تاریخ را با خرد آماده‌ای که در اختیارشان است نمی‌‌سازند، بلکه ساختن تاریخ با ظهور خرد و فهمی‌ که پدید می‌‌آید و تحول می‌‌یابد، آغاز می‌‌شود. خرد وسیله و ابزاری آماده در اختیار اشخاص نیست، بلکه فهم همزمان جهان و امکان‌های علم و عمل در آن است. این خرد را نمی‌‌توان آموخت؛ البته درس برنامه‌ریزی یا درست بگویم فنون آن آموختنی است؛ اما با آموختن فنون، کسی ضرورتاً طراح برنامه نمی‌‌شود.

خرد تجدد و عقل جهان توسعه‌یافته
جهان توسعه‌نیافته در طراحی‌های خود توسعه علمی‌ و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و اداری می‌‌خواهد و این توسعه باید بر وفق برنامه‌ای که همه شئونش با هم تعادل و تناسب دارند، محقق شود. چه کسانی می‌‌توانند چنین برنامه‌ای را تدوین و اجرا کنند؟ انسان جهان توسعه‌نیافته گرچه هوش و استعداد این را دارد که علم بیاموزد و دانشمند شود و هنر و فرهنگ گذشته و جهان موجود را بشناسد و اوصاف نظام‌های اجتماعی و سیاسی و آرا و فلسفه‌ها را فراگیرد، اما شاید به آسانی درنیابد که علم در جهان کنونی چه مقامی‌ دارد و چگونه قوام می‌‌یابد و به کجا می‌‌رود و او با علم چه می‌‌تواند بکند و علم با او چه کرده است. فهم فرهنگ از فهم معنی و جایگاه علم هم دشوارتر است. مخصوصاً توجه کنیم که علم و فرهنگ و جامعه جدید با خرد قبل از تجدد و عقل جهان توسعه‌نیافته ساخته نشده است.
جهان جدید خرد سازنده خاص خویش داشته است و دارد و با این خرد است که می‌‌توان تا حدی علم و فرهنگ جدید را شناخت. درست است که جهان توسعه‌نیافته علم و فرهنگ جدید را می‌‌تواند فرا‌ ‌گیرد، اما چون زندگی‌اش با علم ساخته نشده و به آن بستگی ندارد، در یگانه‌شدن با علم و راه‌بردن توسعه دچار زحمت می‌‌شود. وقتی می‌‌گویند «علم پژوهش است»، مراد اثبات کارسازی علم جدید است، نه اینکه پژوهش صرف وقت برای گردآوری آمار و ارقام و ترتیب جدول‌ها و فراهم کردن مواد برای نوشتن مقالات باشد! گاهی وقتی چنین تذکری داده می‌‌شود، مدعیان با لحن و نگاه فیلسوفانه می‌‌گویند: «ما دانشمند و اهل پژوهشیم و به اثر و نتیجه و فایده کاری نداریم»! درست می‌‌گویند، دانشمند نباید در سودای سود و نتیجه باشد؛ اما خاصیت و صفت و شأن پژوهش، کارسازی و سوددهی است؛ البته اگر پژوهش‌ها در جایی و زمانی کارسازی نکند، دانشمند گناهی ندارد؛ اما شاید در آنجا مسائل علم و پژوهش به درستی درک و طرح نشده و پژوهش در یک نظام کارساز قرار نگرفته باشد، پس دانشمند هم باید از این پندار که صرف اشتغال به پژوهش مهم است و اهمیت ندارد که در چه باب باشد و در کجا به کار آید، یا اصلاً به کار بیاید یا نیاید، پرهیز کند. تکرار کنیم که پژوهش اگر در جای خود نباشد، علم نیست و حتی ممکن است علم را به بیراهه ببرد. علم و فرهنگ و تاریخ از هم جدا نیستند و زندگی در وحدت آنها به تعادل و اعتدال می‌‌رسد. متأسفانه تحقق این وحدت یا هماهنگی در جهان توسعه‌نیافته آسان نیست.

جهان توسعه‌نیافته در طراحی‌های خود توسعه علمی‌ و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و اداری می‌‌خواهد و این توسعه باید بر وفق برنامه‌ای که همه شئونش با هم تعادل و تناسب دارند، محقق شود. چه کسانی می‌‌توانند چنین برنامه‌ای را تدوین و اجرا کنند؟ انسان جهان توسعه‌نیافته گرچه هوش و استعداد این را دارد که علم بیاموزد و دانشمند شود و هنر و فرهنگ گذشته و جهان موجود را بشناسد و اوصاف نظام‌های اجتماعی و سیاسی و آرا و فلسفه‌ها را فراگیرد، اما شاید به آسانی درنیابد که علم در جهان کنونی چه مقامی‌ دارد و چگونه قوام می‌‌یابد و به کجا می‌‌رود و او با علم چه می‌‌تواند بکند و علم با او چه کرده است. فهم فرهنگ از فهم معنی و جایگاه علم هم دشوارتر است. مخصوصاً توجه کنیم که علم و فرهنگ و جامعه جدید با خرد قبل از تجدد و عقل جهان توسعه‌نیافته ساخته نشده است.
جهان جدید خرد سازنده خاص خویش داشته است و دارد و با این خرد است که می‌‌توان تا حدی علم و فرهنگ جدید را شناخت. درست است که جهان توسعه‌نیافته علم و فرهنگ جدید را می‌‌تواند فرا ‌گیرد، اما چون زندگی‌اش با علم ساخته نشده و به آن بستگی ندارد، در یگانه‌شدن با علم و راه‌بردن توسعه دچار زحمت می‌‌شود. وقتی می‌‌گویند «علم پژوهش است»، مراد اثبات کارسازی علم جدید است، نه اینکه پژوهش صرف وقت برای گردآوری آمار و ارقام و ترتیب جدول‌ها و فراهم کردن مواد برای نوشتن مقالات باشد! گاهی وقتی چنین تذکری داده می‌‌شود، مدعیان با لحن و نگاه فیلسوفانه می‌‌گویند: «ما دانشمند و اهل پژوهشیم و به اثر و نتیجه و فایده کاری نداریم»! درست می‌‌گویند، دانشمند نباید در سودای سود و نتیجه باشد؛ اما خاصیت و صفت و شأن پژوهش، کارسازی و سوددهی است؛ البته اگر پژوهش‌ها در جایی و زمانی کارسازی نکند، دانشمند گناهی ندارد؛ اما شاید در آنجا مسائل علم و پژوهش به درستی درک و طرح نشده و پژوهش در یک نظام کارساز قرار نگرفته باشد، پس دانشمند هم باید از این پندار که صرف اشتغال به پژوهش مهم است و اهمیت ندارد که در چه باب باشد و در کجا به کار آید، یا اصلاً به کار بیاید یا نیاید، پرهیز کند. تکرار کنیم که پژوهش اگر در جای خود نباشد، علم نیست و حتی ممکن است علم را به بیراهه ببرد. علم و فرهنگ و تاریخ از هم جدا نیستند و زندگی در وحدت آنها به تعادل و اعتدال می‌‌رسد. متأسفانه تحقق این وحدت یا هماهنگی در جهان توسعه‌نیافته آسان نیست.
کشورهای توسعه‌نیافته غالباً وارث علم و عقل قدیم‌اند و علم و عقل جدید را نیز در حد آموزش کسب کرده‌اند و می‌‌کنند. آنها در صورتی می‌‌توانند از علم و عقل قدیمشان (اگر با آن حقیقتاً انس داشته باشند) برای ساختن جهان کنونی مدد بگیرند که با روح علم و عقل جدید، و نه صرفاً با جسم آن آشنا شده باشند؛ به عبارت دیگر خروج از توسعه‌نیافتگی، مشروط و موکول به بهره‌مندی از عقل توسعه است. این عقل آموختنی نیست؛ اما شاید آن را به تجربه و با تفهّم بتوان دریافت. بدون این دریافت مسائل اصلی و اساسی چنان‌که باید درک نمی‌‌شود.

۶ـ بعضی خوانندگان نوشته‌های مرا مبهم و مشکل می‌‌دانند. اگر من مشکل می‌‌نویسم، از آن روست که حرف مشهور نمی‌‌زنم. کسی که از عبارات مشکل من همان حرف مشهور را می‌‌فهمد و می‌‌پندارد که بیهوده حرف آسان را مشکل نوشته‌ام، معنی سخنم را درنیافته‌ است. من منادی نومیدی هم نیستم و همه راهها را بسته نمی‌‌دانم و توانایی و اختیار آدمیان را انکار نکرده‌ام و نمی‌‌کنم و به هیچ کس نمی‌‌گویم شما نمی‌‌توانید، بلکه به طور کلی می‌‌گویم هر جا تفکر نیست، توانایی هم نیست؛ یعنی تفکر و توانایی با هم‌اند. کسی که دعوت به تفکر می‌‌کند، اعتقاد به توانایی و امید به عمل دارد. وقتی تفکر نیست، مجال داعیه‌داری و پرمدّعایی و افراط و تفریط و در هم لولیدن و دست و پا زدن به جای همزبانی و همراهی و هماهنگی و عمل خردمندانه فراهم می‌‌شود و وسعت می‌‌یابد. در مقابل، اعتدال و تعادل با خرد و خردمندی و دانایی ملازمت دارد.
وقتی افق آینده روشن نباشد، جانها پژمرده و خردها افسرده می‌‌شوند؛ چنان‌که اکنون افق آینده جهان توسعه‌نیافته و در حال توسعه پوشیده است و این پوشیدگی به جایی رسیده است که خطر نومیدی و پریشانی و آشوب و قهر و جنگ همه جوامع توسعه‌نیافته را تهدید می‌‌کند. این تیرگی ترسناک و نومیدکننده است؛ اما می‌‌توان انتظار درخشش نور امید از درون آن نیز داشت و اگر این تاریکی و تیرگی لسان‌الغیب را نومید کرده بود، نمی‌‌گفت:
درون‌ها تیره شد، باشد که از غیب
چراغی برکند خلوت‌نشینی

وقتی به جای مقابله با ترس، باید از آن به پناه غفلت یا به هر جا و هر وضعی که بشود، گریخت و در برابر بی‌آزرمی‌ و بی‌رحمی‌ و زشتی، دست و زبان به انواع سخن و عمل ناسزا و ناروا گشود و ناتوانی‌ها را با توهم همه‌توانی به پستوی غفلت و ناخودآگاه فرستاد تا در آنجا هر چه می‌‌خواهد، بکند و… تذکر دشواری کارها و نیاز به دانایی بر اذهان و افهام گران می‌‌آید. پس دیگر مهم نیست که با چه زبان و الفاظ سخن بگویی و بنویسی. هر چه بگویی، مشکل است و نومیدکننده.
من مشکل نمی‌‌نویسم، بلکه زمان زمان مشکلی شده است. با سهل‌انگاشتن این زمان و زمانه، چیزی آسان نمی‌‌شود؛ ولی وقتی تاریخ دویست سال ناتوانی در هیاهوها و داعیه‌های گوناگون پوشیده می‌‌ماند و کسی به حاصل آن نمی‌‌اندیشد، تذکر امثال من چه سود دارد؟ خرد در زمان توسعه‌نیافتگی علیل می‌‌شود؛ زیرا این زمان ـ اگر بتوان آن را زمان نامید ـ برای رشد و شکوفا شدن خرد مناسب نیست. به این جهت است که تخم استعدادها در زمین آن تباه می‌‌شود. همیشه و در همه جا امثال سوفوکل و سقراط و هیپوکراتس و فردوسی و بیرونی و ابن‌سینا و شکسپیر و دکارت و… هستند؛ اما هر زمین و هوایی مستعد و مهیای پرورش آنها نیست. جهان توسعه‌نیافته باید به عقیم‌بودن زمانش تذکر پیدا کند. در این جهان اهل دانش و منسوبان به عقل و دانایی نمی‌‌توانند و نباید به برهوت ابتذال تسلیم شوند. اهل فلسفه نیز نباید آنچه را که درمی‌‌یابند، کتمان کنند. کار جهان دیگر با سیاست یا به صرف اتخاذ تدابیر سیاسی به صلاح نمی‌‌آید. با این رأی و نظر است که من دیگر شعار سیاسی نمی‌‌دهم و به پیروی از شاعر بزرگ در انتظار دگرگونی در تفکرم:
مزاج دهر تبه شـــد در این بلا حافظ
کجاست فکر حکیمی‌ و رأی برهمنی؟
*
خرد سیاسی در زمان توسعه نیافتگی
دکتر رضا داوری اردکانی
انتشارات سخن
چاپ اول: ۱۳۹۴
۳۶۰ ص ـ ۲۷ هزار تومان
تعبیر«خرد سیاسی در زمان توسعه نیافتگی» مفهوم مأنوس و آشنایی نیست و ممکن است در نظر کسانی معنی محصل هم نداشته باشد، زیرا معمولاً خرد را مقید به زمان نمی‌دانند و اغلب راعیان عقل (عقل در برابر نقل و شهود و تجربه و سنت و عادات فکری) معتقدند که بهره همه آدمیان از آن یکسان است. این یک امر اتفاقی نیست که هم معتزله و هم دکارت گفته‌اند که هیچ چیز مثل عقل میان آدمیان به تساوی تقسیم نشده است. البته فهم ژرفای قول معتزله و دکارت آسان نیست و شاید ابهام سخنشان از ابهام خرد تاریخی و منسوب به زمان توسعه نیافتگی یا هر زمان دیگر بیشتر باشد.کتاب حاضر مجموعه چند مقاله دکتر داوری اردکانی فیلسوف و استاد بازنشسته گروه فلسفه دانشگاه تهران است که از سال ۱۳۶۸ عضو پیوسته فرهنگستان علوم بوده و از سال ۱۳۷۷، ریاست فرهنگستان علوم ایران را بر عهده دارد.
این کتاب در هفده فصل با این عناوین تنظیم شده است: مقدمه، جهان توسعه‌نیافته و اوصاف اهل آن، از فلسفه چه کاری برمی‌آید؟، نیاز به علوم انسانی در جهان در راه توسعه، سیاست و اعتدال، زندگی و سیاست در جهان توسعه‌نیافته، سیاست قدیم و سیاست جدید، سیاست و فرهنگ تجدید، سیاست و فرهنگ تجدد، سیاست و مدیریت نظم جهان، کار و سیاست، کارکرد سیاست در نیم قرن اخیر، عقل در زندگی و سیاست کنونی جهان، عقل و اعتدال، آیا سیاست را می‌توان آموخت؟ نهضت‌های دینی اخیر و دینی شدن سیاست، امر سیاسی و فهم تاریخی، ناهمزمانی در جهان کنونی، زمینه‌ساز خلط مسائل سیاسی و تاریخی است، دشواری سیاست اعتدال در شرایط، استعمارزدگی و توسعه‌نیافتگی.گفتنی است که بخشهایی از مقدمه کتاب طی چند شماره در همین صفحه عرضه شد.

 

منبع: روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: