1392/12/18 ۱۱:۴۱
بخت یار بود که در سفری به کشور انگلستان در شهریور1378/ سپتامبر 1999، چند روزی را همراه یک گروه و در خدمت عزیز از دست رفته، استاد ایرج افشار باشم. سفری بس خاطره انگیز و در فضایی که خصایل والا و منحصر این دانشمند همه چیز دان، و فروتنی و خاموشی این انسان بیدار و آگاه بر ایام ما رنگ تابانده بود.
در این گروه شادروان یحیی ذکاء هم حضور داشت که این سفر را واپسین سفرش پیش بینی می کرد. از قضا نیز همان شد که پیش بینی می کرد و چندی پس از بازگشت از میان ما رفت. روانش شاد.
ما در همایشی با عنوان «هنر و معماری ایران در دورۀ قاجار» شرکت می کردیم. این همایش را مؤسسۀ مطالعات ایرانی بریتانیا Institute of Persian Studies The British و بنیاد میراث ایران The Iran Heritage Foundation درمدرسۀ مطالعات شرقی و افریقایی ( سوآس، SOAS ) در دانشگاه لندن (از 10 تا 13 شهریور) ترتیب داده بودند. همایش در تالار بزرگ و زیبای برونئی Brunei Gallery در دانشگاه لندن برگذار شد و با آن نمایشگاهی به نام «هنر روزگار قاجار» نیز همراه بود.
پروازمان به لندن خود ماجرایی داشت. به اختصار بگویم که اشتباه در نگرفتن تأییدیه بلیط های پرواز ایران ایر، چند ساعت ما را در فرودگاه سرگردان کرد. سرانجام همۀ اعضای گروه خسته و آزرده و دمغ و در میان ما استاد ایرج افشار خونسرد و بی تفاوت و آرام به خانه های خود بازگشتیم. فردای آن روز به ما اطلاع دادند که برای پرواز به لندن به فرودگاه برویم. کار سفر و پرواز با تلاش های پی گیر مسئولان همایش و رئیس بنیاد میراث ایران ساکن در لندن، این بار با هواپیمای بریتانیایی ترتیب داده شده بود. البته این تأخیر سبب شد که از حضور در جلسۀ افتتاحیه و نخستین نشست سخنرانی های صبح همایش بازبمانیم.
از گروه ما شادروان استاد افشار نخستین عضوی بود که در نشست دوم همایش، در بعد از ظهر سخنرانی خود را با عنوان « مجمع الصنایع تا صنایع مستظرفه: طریقۀ حمایت و تشکیلات آن از 1848 تا 1925» بیان کردند. شب ما را به اقامتگاهمان در خوابگاه Dinwiddie House متعلق به استادان دانشگاه بردند. دورۀ 4 روزۀ همایش را همه باهم در آنجا گذراندیم و این غنیمتی بود که در فرصت های مختلف بیشتر از محضر و گفته های ایشان بهره بگیریم.
یکی از دیدنی ترین صحنه ها در فواصل جلسات همایش، گردآمدن و حلقه زدن شماری از سخنرانان وحاضران مشتاق در جلسات و دانشجویان ایران شناسی درگرداگرد استاد افشار و مطرح کردن پرسش هایی دربارۀ موضوعات مختلف بود. استاد هر پرسشی را با حضور ذهن و اشراف کامل به موضوع پاسخ درخور می دادند و رفع اشکال و ابهام یا راهنمایی می کردند. اگر موضوعی را هم نمی دانستند، خیلی ساده و صریحاً می گفتند نمی دانم و عقلم به آن نمی رسد.
در 14 شهریور، فردای روز پایان همایش، آقای محمد علی کریم زاده تبریزی، از دوستان قدیم مرحومان افشار و ذکاء، چند تن از گروه ما را به ناهار به خانه اش دعوت کرد. آقای کریم زاده از هنر دوستان و دوستداران هنر و آثار ایران و یکی از مجموعه داران بزرگ ایرانی است که سال ها با خانواده اش در لندن زندگی می کند. او مجموعه ها و کتاب های چندی در زمینۀ هنر ایران در لندن چاپ و منتشر کرده است. بنا به قرار قبلی، آقای دکتر جواد گل محمدی، از دوستان و هم دانشگاهی قدیم ما که سال هاست در انگلیس زندگی می کند وهمسری تاریخ نگار و ایران شناس انگلیسی دارد، من و مرحوم یحیی ذکاء و محمد حسن سمسار را با اتومبیل خود به خانۀ آقای کریم زاده برد و در آنجا به شادروان افشار و دیگران پیوستیم.
خانۀ آقای کریم زاده، یک خانۀ قدیم ساز و زیبا به نام White House (کاخ سفید) بود که در بیرون از شهر لندن قرار داشت. دیوارهای اتاقهای خانه با مجموعه ای از تابلوهای نقاشی نفیس و ارزشمند و خوشنویسی های زیبا و چشم نواز هنرمندان دوره های مختلف تاریخی تزئین شده بودند. آقای تبریزی مجموعه ای از عکس، کارت ویزیت، کارت پستال و چیزهای دیگر و چند کتاب چاپی و عکسی را آورد و نزد ما گذاشت تا نگاهی به آنها بیندازیم و سرگرم شویم. مرحوم افشار تکه کاغذی از جیبش بیرون آورد که روی آن را با کلمات و یادداشت هایی کج و معوج و پراکنده سیاه کرده بود. چند کلمه ای تلگرافی جای جای سفید کاغذ نوشت. تمام آن روز به گفت وشنود و دیدار کالاهای فرهنگی و هنری د ر اتاق های دو طبقۀ خانه و خوردن ناهار و گپ زدن در باغچۀ زیبای خانۀ استاد تبریزی گذشت. غروب خانۀ آقای تبریزی را ترک کردیم. یک یا دو روز پس از آن، اعضای گروه به ایران بازگشت و من هم به دعوت دوستم دکتر مسعود درخشان برای تجدید دیدار از دانشگاه آکسفورد که درآن تحصیل کرده بودم، به شهر آکسفورد رفتم و هفته ای را با او در آنجا گذراندم و بعد به ایران بازگشتم.
شادروان افشار در مجلۀ بخارا، بخشی را زیر نام « تازه ها و پاره های ایران شناسی » به یادداشت هایش اختصاص داده بود. در این بخش، نگرش هایش را دربارۀ کتاب ها و نوشته ها و نامه هایی که از ایران و گوشه و کنار دنیا به دستش می رسید، منعکس می کرد و دیده ها و شنیده های خود را در آن بازمی گفت. پس از بازگشت به ایران وقتی شمارۀ مهر و آبان مجله به دستم رسید، در «پاره ها» یادداشتی با عنوان « فیض محضر کریم زادۀ تبریزی» در گزارشی از همایش هنر لندن یافتم. در این یادداشت، آنچه از نظر ما پوشیده مانده بود مرحوم افشار در یک نگاه کوتاه و گذرا دیده بود، و با اطلاعاتی جامع و دقیق به قلم آورده بود. از گفتنی ها در این یادداشت، یکی جریان فرستادن نمایندۀ انگلیس به دربار مظفرالدین شاه در بریده ای از بریده های جراید گرد آورده درون آلبوم بود؛ دیگری عنوان کاتالگ نسخه های خطی فارسی موزۀ ارمیتاژ نوشتۀ آدامو بود که نام کاتالوگ را به زبان فارسی به جای«نقاشی ایرانی»، « فارسی نقاشی» نوشته بودند؛ و سدیگر ضبط اشتباه تاریخ سال کتابت چاپ عکسی مثنوی مولوی در صفحۀ مشخصات چاپ، رقم 577 ق به جای 677 ق بود.
لندن، خانۀ آقای کریم تبریزی در بیرون از شهر
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید