او نه یک تن که یک تنه نمادِ فرارَوَند ایران‌شناسی در روزگار ما بود! / جلیل دوستخواه

1392/12/18 ۰۸:۰۱

او نه یک تن که یک تنه نمادِ فرارَوَند ایران‌شناسی در روزگار ما بود! / جلیل دوستخواه

سخن گفتن از مرد مردستانی همچون ایرج افشار با آن کارنامه‌ی‌ سرشار، به‌گونه‌ای که بتوان حتّا بخش کوچکی از دِینی را که همه‌ی ما ایرانیان بدو داریم، اداکرد، کاری آسان نیست. ناگزیر در اندوه خالی ماندن جای وی، تنها به یادکردی کوتاه از او و سرفرودآوردن در برابر خاطره‌ی گرامی‌اش، بسنده می‌کنم. استاد ایرج افشار، فرزند بَرومند زنده‌یاد دکتر محمود افشار و ایرانی نمونه، جُستارگر سترگ، پژوهشگر ِ بزرگ و کاوشگر ِ نستوه، سه‌سال پیش از این، چشم از جهان فروبست و به جاودانگان فرهنگ ایرانی پیوست.

 

ارج‌گزاری دیگری به ایرج افشار ، در سومین سالگرد ِ خاموشیِ خُسران بار او

سخن گفتن از مرد مردستانی همچون ایرج افشار با آن کارنامه‌ی‌ سرشار، به‌گونه‌ای که بتوان حتّا بخش کوچکی از دِینی را که همه‌ی ما ایرانیان بدو داریم، اداکرد، کاری آسان نیست. ناگزیر در اندوه خالی ماندن جای وی، تنها به یادکردی کوتاه از او و سرفرودآوردن در برابر خاطره‌ی گرامی‌اش، بسنده می‌کنم. استاد ایرج افشار، فرزند بَرومند زنده‌یاد دکتر محمود افشار و ایرانی نمونه، جُستارگر سترگ، پژوهشگر ِ بزرگ و کاوشگر ِ نستوه، سه‌سال پیش از این، چشم از جهان فروبست و به جاودانگان فرهنگ ایرانی پیوست.

یادکردن از سره‌مردی مانند او و ارزشیابی‌ی کارنامه‌ی ِ سرشارش، بس دشوارست؛ چرا‌که او- چون نیک بنگریم- نه یک تن که یک˚تنه، نماد ِ فرارَوَند ایران‌شناسی در روزگار ما بود و هر برگ از دست‌آوردهای پژوهشی پُردامنه‌اش، گواه راستین ِ این برداشت و دریافت است ( ← ارج‌نامه‌ی ِ ایرج، به کوشش ِ گروهی از اهل ِ‌ادب و فرهنگ)

افشار، پژوهشگری نشسته در دفتر ِکار و – تنها گهگاه – «بالانشین» و «حضرت ِ اجلّ ِ استادی» در این یا آن محفل ِ ادبی نبود؛ بلکه، به وارونه‌ی ِ آن، مرد ِکفش و کلاه کردن و گام در راه نهادن و شهر و روستا و دشت و کوه را با سخت˚گامی پیمودن و همه جا و همه چیز را کاویدن و با بینایی‌ی ِ فراتر از بینایی‌های عادی، هر نشانه و نمود رهنمون به شناخت ِ بهتر ِ ایران را بررسیدن و بازشناختن و ارزیابیدن و به گستره‌ی ِ دانش ِ مستند، کشاندن بود. صدها گفتار و یادداشت و ده‌ها کتاب و نیز، دوره‌های مجلّه‌هایی که خود، بنیادگذار و مدیر و سردبیر آنها بود و نیز انبوه نشریّه‌ها در ایران و فراسوی آن‌که با آنها همکاری‌ی ِ قلمی داشت، گواهان ِ راستین ِ این داوری‌اند.

افشار، جُستارهای ایرانشناختی را تنها محدود به کاوش و پژوهش در چهارچوب ِ تاریخی و جغرافیایی‌ی ِ ایران ِ کنونی و یا – حتّا – چهارده سده‌ی ِ اخیر، نمی‌دانست و نیک دریافته‌ بود که بدون شناخت ِ ایران ِ روزگاران ِ بسیار کهن و ایران سده‌های پیشین، با همه‌ی گستردگی‌ی ِ جغرافیایی‌اش و فراتر از همه، جهان ِ جُز ایرانی و پیوندهای آشکار و نهان ِ ایران با آن، نمی‌توان کار ِ شناخت ِ ایران را به سرانجامی سزاوار رساند.

بر این بنیاد بود که افشار، به پیروی از شماری از استادان ِ ایرانی در سده‌ی اخیر، رو به جهان آورد و با زیرکی و آینده‌نگری، دریافت که در دوران ما، «ایرانی ماندن» به تنهایی، بسنده و کارسازنیست و موازی با آن، «جهانی شدن» شرط گریزناپذیر کامیابی است. امّا او، این «جهانی شدن» را تنها در آشنایی با برخی از کارهای ِ جُز ایرانیان و پیروی و تقلید از آنان، نمی‌دید و داد و ستد ِ گسترده با دست‌اندرکاران ایران‌شناسی در فراسوی ِ مرزهای ایران را بایسته و سزاوار می‌دانست و از همین‌رو، خطّ‌های پیوند همه سویه‌ای با شمار زیادی از کانون‌های ایران‌شناسی در جهان و سرشناس‌ترین ایران‌شناسان ِ روزگار ِ خود، برقرارکرده بود و برای هرچه کارآمدتر کردن ِ این داد و ستد ِ عظیم ِ فرهنگی، هیچ فرصتی را از دست نمی‌داد.

می‌توان گفت که کوشش‌های پژوهندگان و ایران‌شناسان ِ ایرانی از دو سده‌ی پیش از این، در راستای ِ گشودن ِ درهای حُجره‌های سُنّتی به گستره‌ی پژوهشگری‌ی ِ تراز ِ نوین ِ جهانی، با کُنش ِ سازنده‌ی ایرج افشار و شماری دیگر از کوشندگان، به بار نشست و ایران‌شناسی امروزین، به هیچ روی، با آنچه پیش از این بدین عنوان، شناخته می‌شد، این˚همانی ندارد.

* * *

با همه‌ی ِ آنچه گفته شد، افشار هیچ‌گاه و در هیچ‌جا، خود را به‌عنوان یک استاد ِ برتر و «فاضل ِ مِفضال»، مطرح‌ نمی‌کرد؛ بلکه همواره و در همه‌جا، با سادگی و فروتنی‌ی ِچشمگیر و ستایش‌انگیزی، حضور می‌یافت. او– با همه دانش ِچشمگیرش – هرگز دچار ِ توهّم ِ«خود˚همه‌چیزدان انگاری» و «علامه نمایی» نشد؛ بلکه همواره و با همه‌کس، برخوردی ساده و فروتنانه و دانشجو وار داشت و نمونه‌ی ستودنی‌ی پیروی از این اندرز˚سرود ِ فردوسی‌ی بزرگ بود:

«اگر جان همی خواهی افروختن،

زمانی میاسای از آموختن!

چو گویی که فام ِ (. وام ِ) خِرَد توختم،

همه هرچه بایستم، آموختم،

یکی نغزبازی کند روزگار،

که بنشانَدَت پیش ِ آموزگار»

و راز ِ بزرگی‌ی ِ او در همین فروتنی‌ی ِ آگاهانه و راستین، بود.

* * *

پیشینه‌ی آشنایی (و سپس دوستی) ی ِ

نگارنده‌ی این یادواره با ایرج افشار، به نیم‌سده‌ی پیش از این (دهه‌ی چهل) و از هنگام همکاری با ماهنامه‌ی راهنمای کتاب، می‌رسد. از آن پس – چه در ایران و چه در «کشور ِ خارج از کشور» – تماس‌ها و تبادل‌نظرها و داد وستدهای فرهنگی‌ی ما ادامه یافت.

واپسین دیدار من با او در کمتر از یک دهه پیش از این، در همایش ِ چند روزه‌ی ِ شاهنامه‌شناختی در دانشگاه‌ هاروارد بود.

* * *

گرامی بداریم نام و یاد ِ ایرج افشار و ایران دوستی و ایران‌شناسی و فروتنی و سختکوشی را از او بیاموزیم و رهرو ِ راه ِ زرّین او باشیم!

*شاهنامه پژوه و ایران‌شناس

شهروند

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: