1394/7/15 ۱۰:۱۵
سؤال اول این است که: چه شد ایران مشروطه شد؟ چه زمینههایی برایش فراهم گشت که یکدفعه حکومت سنتی چندهزار سالة خود را دگرگون کرد؟ این مسأله مهم است. مشروطه با خود یک ادبیات تازه آورد و موجب دگرگونیهایی گشت که ما صد سال است که در جریانش هستیم. گمان میکنم که از «جنگ ایران و روس» شروع شد.
هر جنگ برای خود آثاری دارد. همیشه این گونه بوده که یک تغییر نسبتاً بنیادی، یک تکان ایجاد کرده. جنگ ایران و روس هم همین شد. اصولاً وضع ایران وضع خاصی بود. دو عامل موثر در کار بودند: یکی حضور امپراتوری انگلستان در هندوستان، دیگری تشکیل حکومت تزاری، با پتر کبیر در روسیه که از همان زمان این حکومت به فکر افتاد که قلمرو نفوذی خود را در آسیای میانه توسعه بدهد؛ به طوری که معروف است هدف، رسیدن به آبهای گرم بود که آرزویش از پتر کبیر شروع شد و ادامه یافت. در نتیجه، دو قدرت نیرومند قرن نوزدهم ـ یکی انگلستان و دیگری روسیه تزاری ـ در این منطقه، رو در رو شدند و این تا وقوع انقلاب اکتبر روسیه ادامه یافت.
رقابت میان روسیه و انگلستان بر سر ایران در تمام دوران قاجار کشیده شد. روسیه میخواست قلمرو نفوذی خود را تا ایران گسترش دهد، و انگلستان آن را مغایر با استیلای خود بر هندوستان میدید. سرانجام جنگ میان ایران و روس پیش آمد که منجر به قرارداد «ترکمانچای» (۱۲۴۳قر ۱۸۲۸م) و «گلستان» گردید، و بخشی از خاک کشور از ایران جدا شد. از سوی دیگر در افغانستان، هرات نیز از ایران منتزع گردید. اینها همهاش مربوط به اوایل قاجار است که اکنون حدود ۲۰۰ سال از آن زمان میگذرد. قسمتی از بلوچستان هم رفت به طرف هندوستان [و در واقع پاکستان امروز]!
مجموع اینها یک نوع تکان به جامعه ایرانی داد. بهخصوص این طور تصور شد که شکست در نبرد با روسیه، ناشی از نبود سلاح آتشین از جانب ایرانیان، چون توپ و تفنگ و غیره بوده است که روسها آن را داشتند و برنده شدند. بنابراین ایران به فکر افتاد که خود را مجهز به سلاحهای جدید بکند. بر اثر این حوادث، تماس بیشتر با کشورهای اروپایی پیش آمد و ناپلئون در اروپا به منظور دستاندازی به هند، به ایران اظهار نزدیکی کرد. ایران هم برای آنکه پشتیبانی در برابر روس و انگلیس بیابد، به او روی خوش نشان داد؛ اما بر اثر سازش در میان کشورهای اروپایی و انعقاد قرارداد معروف به «فین کن اشتاین»، وضع دگرگون شد. جهتگیری کشورهای ضعیفتر، در میان کشمکش دو قدرت بزرگ، پس از سازش آنها همیشه به زیان کشور ضعیف تمام شده است. ایرج میرزا میگفت:
از صلح میانه گربه و موش
بر باد رود دکان بقال!
زیرا قدرتهای بزرگ بر سر تقسیم غنایم سرانجام با هم کنار میآیند و کشور ضعیف پامال سوء سیاست خود میشود، و این چیزی بود که در این مورد هم شد؛ ولی مجموع این شکستها نوعی هشدار در بر داشت. چون ایران همواره در مورد دفاع از موجودیت خود حساسیت داشته، در اینجا هم به نحو مبهم دریافت که خود را به صنعت دفاعی مجهز کند. بنابراین شروع شد به اینکه تعدادی دستگاه توپریزی بیاورند. معروف است که حاج میرزا آقاسی ـ وزیر محمدشاه قاجار ـ همت خود را به دو چیز مصروف میکرد: یکی توپسازی و دیگری حفر قنات. اتفاقاً هر دو هم در طی تاریخ ایران جزو سیاستهای پایهای بوده: دفاع و آب. حاج میرزا آغاسی را مسخره میکنند، ولی بعدها آنقدر رجال بیحمیّت بر این کشور حکومت کردند، که باید او را جزو خوشنامان حساب کرد!
توجه به فنون جدید
به هر حال، توجه به فن جدید از اینجا سر برآورد: رفت و آمد با خارج آغاز گشت؛ دارالفنون در زمان امیر کبیر ایجاد شد؛ یکی دو روزنامه پدید آمدند و شاهان قاجار در سفر به اروپا، فریفتة تمدن غرب شدند، هرچند از اینکه به ایران سرایت کند، از آن بیم داشتند. راه تجدد در کشور راهی بسیار پرسنگلاخ بوده. امیرکبیر وزیر روشنضمیری بود که جان بر سر آن نهاد، و قائممقام که او نیز بهرهای از روشنبینی داشت، به همان سرنوشت دچار شد.
ایران بر سر دو راهی بود: هم تجدد را میخواست و هم از آن بیم داشت. بافت سنتی جامعه ایرانی آمادة پذیرش آن نبود، ولی از آنجا که نوطلبی را دوست دارد، به سوی آن کشیده میشد؛ از این رو از همان آغاز روال بر این شد که جنبههای ساده و آسان تجدد را بگیرند که نوعی تقلیدگونه بود و جنبههای دشوار را کنار بگذارند. همین مقدار آشنایی با تمدن غرب و جاذبهای که به هم زده بود، زمینهای فراهم کرد تا سرانجام منجر به نهضت مشروطه بشود.
جنبش مشروطیت
برقراری مشروطه واقعه مهمی در کل منطقه بود؛ زیرا ایران در این بخش از آسیا، قدیمترین و ریشهدارترین سلطنت مطلقه را در طی سههزار سال داشته بود، و اکنون میرفت تا سرنوشت مردم را به دست خود آنها بدهد؛ منتها این بار هم سیاست «ظاهر را بگیر و باطن را رها کن» به کار افتاد و منویّات مشروطه که حکومت قانون و عدالت و آزادی بود، به روزی افتاد که دیدیم.
ایران بر حسب یک شمّ مرموز که همیشه با او بوده، دریافت که باید تغییر مسیر بدهد تا بتواند بر سر پا بماند، و این شم در طی تاریخ، هر زمان او را به نوعی نگهبان شده است. با آمدن مشروطه، ایران ولو به ظاهر بر خواست عمقی مردم در طلب عدالت تکیه کرد، و بنیة تازهای گرفت که اگر این تکیهگاه مردمی، ظاهری برای خود دست و پا نمیکرد، چه بسا که استقلال خود را از دست میداد، کما آنکه همة کشورهای دور و نزدیک چنین شدند، ولی او با همة شیب و فراز، نام استقلال را نگه داشت.
وقتی به عقب نگاه میکنیم، بخش عمدة آسیا و افریقا، از جمله شبهقاره «هند» و آسیای میانه و اندونزی و مالزی و تمام کشورهای عربزبان و شمال افریقا (یعنی مصر و مراکش و تونس) و افریقای سیاه تحت تسلط یکی از قدرتهای بزرگ اروپا، یا عثمانی بودند؛ به غیر از ایران که استقلالگونهای برای خود نگاه داشت. همین خود چیز کوچکی نبود که دلایلش را باید بررسی کرد. روسیه و انگلستان هر دو در مورد ایران احتیاط به خرج دادند و یکی از عوامل کمککننده همین مشروطه بود؛ با این حال، مهمترین عامل را باید در موقعیت جغرافیایی ایران و سابقة تاریخی و فرهنگ او دانست.در اینجا به اشارهای اکتفا میکنیم.
پیشینه ایران
ایران در اروپا یک کشور شناختهشده بود و اعتبار تاریخی دیرینهسال او نمیتوانست نادیده گرفته شود. نخستین کشور آسیایی بود که با اروپا رودررو گردید. جنگ ایران و یونان را به یاد بیاوریم. از آن پس بیش از صد سال، یونان که مادر تمدن اروپاست، زیر نفوذ شاهنشاهی هخامنشی قرار داشت. بعد از آن، رودررویی میان ایران و امپراتوری روم پیش آمد که نزدیک هزار سال ادامه داشت، و این دو کشور اقتدار جهانی را میان خود تقسیم کرده بودند. یازده قرن ارتباط با اروپا، در دوران پیش از اسلام، که ایران در آن یک نیروی تعادلبخش و رقیب معادل شناخته میشد، نمیتوانست از نظر دور داشته شود. بعد از اسلام این رابطه به نوعی دیگر ادامه یافت.
اما از لحاظ فرهنگی نیز، وزنة ایران در دنیای غرب سوای دیگران بود. آثار بزرگ ادب فارسی ترجمه شده بود، غربیان فردوسی و سعدی و حافظ و چند تن دیگر را میشناختند، و در مواردی «حکمت ایرانی» مورد سرمشق قرار گرفته بود. هیچیک دیگر از کشورهایی که مستعمره شدند، این ویژگیها را نداشتند. همة این سوابق در سهم خود یک غشای دفاعی بر ایران کشیدند که سایة استعمار بر او نیفتد. بگذریم از اینکه در تمام این دوران، ایران ضعیف و در فشار مداخلههای استعماری بود. آن موضوع دیگری است، زیرا استیلای اروپا جهانمدار بود.
شروع تجدد
ایران و ژاپن نزدیک به یک زمان به حکومت قانون و نظام مردمی روی آوردند و این سؤال بارها پیش آمده که چرا ژاپن آنگونه شد و ایران اینگونه ماند؟ بحث مفصلی لازم دارد؛ ولی وضع ایران، جغرافیا، تاریخ، روحیه مردم، آیین و فرهنگ او بهکلی با ژاپن متفاوت بود. به هر حال، پس از خاتمة جنگ ایران و روس، تجدد شروع کرد به اینکه در ایران دم بزند. از دو نقطه روزنه پیدا شد: یکی از ناحیة قفقاز که به سبب ارتباط با روسیه تزاری، روزنامههایی داشتند. دیگری از ناحیة استانبول که آن نیز به علت نزدیکی با اروپا، اندکی از اندیشههای جدید و حرف و بحث راجع به حقوق اساسی به آن راه پیدا کرده بود.
سلطنت پنجاه سالة ناصرالدین شاه موجب شد که ثباتی در کشور گذارده شود و فکر «دگراندیشی» ذره ذره نشت کند، و پایان کار هم به دست میرزا رضا کرمانی، خود هشداردهنده بود و مینمود که میتوان در یک لحظه به عمر استبداد خاتمه داد.
عدالت، آزادی
اما ایرانیان از مشروطه چه میخواستند؟ چه آگاه و چه ناآگاه، یک چیز: عدالت؛ آزادی. اینها در نظر عامه مردم مفهوم روشنی نداشتند، ولی در سایة آزادی بود که میشد عدالت به دست آورد، و به همین سبب مجلس شورای ملی را «عدل مظفر» نام نهادند؛ زیرا مظفرالدین شاه فرمان مشروطیت را امضا کرده بود. میخواستند تا اندازهای نسبت به او حقشناسی کرده باشند. حسرت برقراری امنیت قضائی داشتند. میخواستند احکام ناسخ و منسوخ صادر نشود و مرجعی وجود داشته باشد. از حکومت قانون، این، خواست مردم بود، ولی به آن رسیدند یا نه؟ بحث دیگری است. این بیت فخر گرگانی به یاد میآید:
مرا مادر دعا کرده است گویی
که: از تو دور بادا هرچه جویی!
عدالتخواهی، جزو تاریخ مردم ایران است. از زمان افسانهها، از زمانی که ضحاک را سرنگون کردند، شعار فریدون «داد و دهش» قرار گرفت؛ یعنی عدالت اجتماعی و اقتصادی، و «کاوة دادخواه» علمدار آن شد. شاهنامه کتاب «داد و خرد» است، و ایرانی از همان زمان افسانهای به دنبال آن قدم بر میدارد. به آن تا کجا رسیده و تا کجا نرسیده، باید به تاریخ و ادب فارسی نگاه کرد. از حافظ بشنویم:
کاغذین جامه به خونابه بشوئیم که کس
رهنمونیم به پای عَلم داد نکرد!
خلاصه، مشروطه بعد از آزمایش کاوه و مزدک و نوشیروان، و قیامکنندگان دو قرن اول ایران بعد از اسلام، آزمایش دیگری بود؛ ولی ایرانی از امیدواربودن خسته نمیشود. باز به قول فخر گرگانی:
همی گویم به پاسخ تا به جاوید:
به امّیدم، به امیدم، به امید!
مشروطه ماهیتش آن بود که نمایندگانی از جانب مردم انتخاب شوند؛ ولی این کافی نبود، میبایست این نمایندگان بتوانند حرف بزنند، و این حرف زدن، نه مصلحتی، نه فرمایشی، نه برای خوشامد دستگاه قدرت، بلکه از زبان مردم باشد. گذشته از آن، حرفهای رسمی کافی نیست. باید مطبوعات کم و بیش آزاد وجود داشته باشند که بتوان آنها را زبان عامه مردم دانست. اهمیت مطبوعات از «رأی» کمتر نیست و از این رو در قانون اساسی، آن را «رکن چهارم مشروطه» خواندند. آرمانهای مشروطه مرحله مهمی را در تاریخ ایران رقم میزد. اگر به نتیجه مطلوب نرسید، موانع تاریخی داخلی و خارجی ـ هر دو ـ در آن مؤثر بودند. شاید کمتر کشوری به اندازه ایران آنقدر راه دراز برای به سامان رسیدن در پیش گرفته باشد.
دوره قاجار یک دوره خانخانی حساب میشد که نوعی فئودالیسم مخصوص ایرانی بود. املاک بزرگ که دهقانها رویش کار میکردند، تقریباً به صورت نیمهبَردهوار اداره میشد؛ زیرا ارباب میتوانست هر لحظه که بخواهد، آنها را بیرون بکند. هر قراری او میگذاشت، رعیتها ناچار بودند آن را یکطرفه قبول بکنند، و مخصوصاً وضعی پیش آمده بود که شاهزادههای قاجار به تعداد انبوه سر برآورند؛ چون فتحعلی شاه رقم عجیبی زن گرفته بود و بچه بیرون آورده بود که به عنوان حاکم و صاحب ملک و صاحب اختیار در اطراف ایران پراکنده بودند، و خود و فرزندانشان و اطرافیانشان و وابستگانشان، به صورت یک گروه کثیر در جای جای ایران بر سرنوشت مردم حاکم بودند، و هر یک لقبی به دنبال خود میکشید که همان به او حق استیلا میداد، از نوع «سلطنه» و «مُلک» و «دوله» و غیره…
همه اینها دارای مقداری حقوق برتر بودند و قاطبه مردم «رعایا» حساب میشدند که مفهوم «زیردست» در خود داشت. وقتی مردم میدیدند که به فلان فرد لقب دولتی دادهاند، خود به خود به این فکر میرسیدند که باید به او احترام گذارد و از او اطاعت کرد. بنابراین ادامه زندگی درگرو «اطاعت» قرار گرفته بود. مشروطه خواست این سدّ را بشکند. اول این فکر در میان گروهی معیّنی نصج گرفت، و بعد به جمع وسیعتری سرایت کرد، و سرانجام به صورت «وجدان عمومی» درآمد.
در آغاز کار مجلس اول خیلی شوق و ذوق پدید آمد، و موضوع را جدی گرفتند، به امید آنکه سرنوشت کشور عوض میشود، ولی جریانها به نوعی جلو رفت که جواب دهنده به انتظار مردم نباشد.
صاحبان نفوذ پیشین، از نو به صحنهها بازگشتند ودستگاهها را اشغال کردند، به شکل دیگر و بیان دیگر. در شروع کرد به چرخیدن بر همان پاشنه. کشور دستخوش هرج و مرج و ناامنی شد، و زمینه را برای آمدن رضاشاه که آن زمان رضاخان بود، فراهم کرد.
روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید