1393/4/22 ۰۷:۵۳
اقبال همانگاه كه حماسه شور را میسراید، بر كوشایی و تلاش نیز تكیه دارد. در واقع این شور درون باید منشأ عمل گردد. كمعملی مردم شرق كه موجب عقبماندگی آنها گردیده است، ذهن وی را به خود مشغول میدارد. چون با تمدن غرب میانه خوشی ندارد و روش فرنگیها را نمیپسندد، میخواهد از طریق شوق درون و ذوق عرفانی مردم را به كار وادارد. فراموش نمیكند كه غرب در سایه تلاش و نظم به توفیقهای كنونی دست یافته است و به خوانندگان خویش یادآوری میكند كه شما كه فریفته پیشرفتهای غرب هستید، از كار كردن مردم آن درس بگیرید
4. انسان خودآگاه جدی و كوشاست
اقبال همانگاه كه حماسه شور را میسراید، بر كوشایی و تلاش نیز تكیه دارد. در واقع این شور درون باید منشأ عمل گردد. كمعملی مردم شرق كه موجب عقبماندگی آنها گردیده است، ذهن وی را به خود مشغول میدارد. چون با تمدن غرب میانه خوشی ندارد و روش فرنگیها را نمیپسندد، میخواهد از طریق شوق درون و ذوق عرفانی مردم را به كار وادارد. فراموش نمیكند كه غرب در سایه تلاش و نظم به توفیقهای كنونی دست یافته است و به خوانندگان خویش یادآوری میكند كه شما كه فریفته پیشرفتهای غرب هستید، از كار كردن مردم آن درس بگیرید.9
5. انسان خودآگاه دگرگون شده است
به هر حال انسان خودآگاه، انسان دگرگون شدهای است. همه چیز او باید عوض شود. شهروند دنیای نوی است كه هم پیوندی با گذشته دارد و هم از گذشته بریده است. اقبال خصلتهای خوب گذشته را بازمیخواند و از عادتهای ریشه گرفته بد بیزار است. از گذشته، دستاوردهای دورههای پیشرفت و قدرت مورد نظر اوست، و بر عكس خویهای دورههای انحطاط را رد میكند. قطعههای 18 و 19 زبور عجم (صفحه دوم) از این جهت بسیار پرمعنی هستند.
در این دو قطعه اوج شور و غلیان شعر اقبال دیده میشود، رو به راه نهادن است و تپیدن و خود را به مستی سیر سپردن، غوطهور در دگرگونی خویش. قطعه 18 چنین آغاز میشود:
مانند صبا خیز و وزیدن دگر آموز
دامان گل و لاله كشیدن دگر آموز
اندك دلك غنچه خزیدن دگر آموز
تا میرسد به این بند:
دَم چیست؟ پیام است، شنیدی؟ نشنیدی
در خاك تو یك جلوه عام است، ندیدی
دیدن دگر آموز، شنیدن دگر آموز
و در قطعه 19 با لحنی برافروخته انسان خوابآلوده شرقی را دعوت به بیداری میكند:
ای غنچه خوابیده چو نرگس، نگران خیز
كاشانه ما رفت به تاراج خزان خیز
از ناله مرغ چمن از بانگ اذان خیز
از گرمی هنگامه آتش نفسان خیز
از خواب گران، خواب گران، خواب گران خیز
از خواب گران خیز
ناموس ازل را تو امینی، تو امینی
دارای جهان را تو یساری، تو یمینی
ای بنده خاكی، تو زمانی تو زمینی
صهبای یقین دركش از دیر گمان خیز
6. انسان خودآگاه فردی است وابسته به جمع
اقبال پس از آنكه تكامل نفسانی فرد را سرود، او را به جمع پیوند میدهد:
فرد را ربط جماعت رحمت است
جوهر او را كمال از ملت است
این اصل دوم «بیخودی»10 نامیده شده است. بیخودی كه پس از خودی میآید، عبارت است از رها كردن خود، مستهلك شدن در كل. منظومه «رموز بیخودی» را در اسرار و رموز به این موضوع تخصیص داده و میگوید:
فرد و قوم آئینه یكدیگـرند ملك و گوهر، كهكشان و اخترند
فرد میگیرد ز ملت احترام ملت از افــراد مییابـد نظام
اقبال نمیتوانست به نتیجهای جز آنچه رسیده است برسد؛ زیرا چنانچه اشاره كردیم، نظر او همواره سیاسی است. رستاخیز قوم اسلامی كه مورد نظر اوست، جز با همبستگی و همكاری افراد میسر نیست. از فرد تنها، هرچند شخصیت متكامل داشته باشد كاری برنمیآید:
فردِ تنها از مقاصد غافل است قوّتش آشفتگی را مایل است
قوم، با ضبط آشنا گرداندش نرمرو، مثل صـبا گرداندش
بنابراین پس از آنكه خودی تكوین پذیرفت، به مرحله بیخودی روی میگذارد:
چون ز خلوت خویش را بیرون دهد
پای در هنگامة جلوت نهد
در جماعت خودشكن گردد خودی
تا ز گلبرگ چمن گردد خودی
(رموز بیخودی، اسرار خودی)
7. انسان خودآگاه مسلمان واقعی است
اقبال همه چیز را به اسلام بازمیگرداند. طالب قومیت اسلامی است، و از این حیث به نظر میرسد كه تحت تأثیر سید جمالالدین اسدآبادی است. اما مسلمی كه مورد آرزوی اوست، باید نشانهای از مسلمانهای صدر اسلام را در خود داشته باشد: قاهر و پاكباز و عاشق دین، میگوید:
طبع مسلم از محبت قاهر است
مسلم ار عاشق نباشد، كافر است
وطن، وطن بزرگ اسلامی است، نه مرزهای خاكی؛ و عرب و هندی و ترك و عجم همین اندازه كه مسلمان باشند، از یك قومیتاند. به نظر او اسلام، دین نجاتبخش بوده است، دین مردمی ساده كه امپراتوریهای متفرعن و اشرافمنش را سرنگون كردند، نظامهای كهنه را درنوشتند و قیصر و كسری را بر خاك افكندند. انسان واقعی در نظر او كسی است كه در دایره شرایع اسلام عمل كند.11 غازیان گذشته اسلام در چشم او قهرمان نمونهاند و آرزو میكند كه ای كاش مسلمانان كنونی از آن خصلت مجاهد بویی برده بودند.12
اینها خصوصیات انسان نو اقبال است، كه گاهی ناگزیر است دارای صفات متعارض باشد: هم درونبین و هم كوشنده، هم متشرع و هم عارف، هم متجدد و هم سنتپرست... اكنون كه این انسان را بهتر شناختیم، این سؤال را از نو پیش آوریم كه جامعه آرمانی اقبال چگونه جامعهای است؟
پینوشتها:
9ـ شرق را از خود برد تقلید غرب باید این اقدام را تنقـید كــرد
(و ابیات بعد از آن)
10ـ بیخودی در اصطلاح به معنای ازخودگذشتگی و ایثار است، نه از خود بی خود شدن.
11ـ ملتی را رفت چون آیین ز دست
مثل خاك اجزای او از هم شكست
هستی مسلم ز آییـن است و بس
باطن دیـن نبـی این است و بس
(اسرار و رموز)
12ـ فكر صالح در ادب میبایدت رجعتی سوی عرب میبایدت
دل به سلمای عرب باید سپرد تا دمد صبح حجاز از شام كرد
تمدن اروپا را برانگیخته شده از عرب و اسلام میداند:
چون عرب اندر اروپا پرگشاد علم و حكمت را بنا دیگر نهاد
دانه آن صحرانشینان كاشتنـد حاصلـش افرنگیان برداشتنـد
(مسافر)
در تعقیب این نظر حتی ظلم دربار عثمانی را نسبت به مسیحیان زیردست خود در اروپای شرقی میستاید:
سرگذشت آلعثمان را نگر از فریب غربیان خونین جگر
تا ز كرّاری نصیبی داشتند در جهان دیگر علم افراشتند
(پس چه باید كرد ...)
روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید