1393/9/16 ۰۷:۵۹
اینها درسهایی آموزنده و هشدارهایی بیدار کننده، اخطارهایی برافروزنده، و آمادهباشهایی است به خود آورنده، تا مسلمان به پیامبرش، و ذریه به اجدادش، و عالم دینی بر علمش مغرور نشود، و همگان بدانند که دین، متبوع است نه تابع، و پیامبر پیامآوراست نه پارتی، و ارزش عمل به اخلاص است نه به زرق و برق ظاهری و نمایشهای ریاکارانه!
دین را باید از دست دغلبازان، و حکومت را باید از دست اسلام پناهان، و بیتالمال مسلمین را از دست آنان خارج کرد و به دست آنهایی سپرد که در برابر دین، مطیع محض، و در برابر مردم، خدمتگزار، و در برابر بیتالمال، امانتدار باشند. مبارزات نفسگیر امامان معصوم و هفتمین ایشان معنایی جز این ندارد. پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمود: «إذا بلغ بنوأبی العاص ثلاثین رجُلاً اتّخذُوا دینالله دغلاً، و عبادالله خولاً، و مال الله دُولا:۳۲ هرگاه اولاد ابوالعاص (و آل مروان) به سیتن برسند، دین خدا وسیله فریب مردم، و بندگان خدا را بردگان خویش، و مال خدا را ملک مطلق خود میشمارند.»
روزی مروان نزد معاویه آمد، ابنعباس هم حاضر بود. او از معاویه تقاضای کمک کرد و گفت: «مشکلاتم زیاد است. من پدر ده کس و برادر دهکس و عموی دهکس میباشم.» پس از خارج شدن مروان، معاویه به ابنعباس گفت: «شهادت میدهم به یگانگی خدا.» سپس حدیث فوق را نقل کرد و گفت: «اگر اینها به نودونه و چهارصد برسند، زودتر هلاک میشوند.» ابنعباس گفت:«آری، چنین است.» طولی نکشید عبدالملک آمد و او هم از سوی پدر تقاضایی داشت. پس از خارج شدن او، معاویه به ابنعباس گفت: «برای خدا شهادت بده که پیامبر درباره این شخص فرمود: أبو الجبابره الأربع: پدر چهار جبار ستمکار! ابنعباس گفت: آری چنین است.»۳۳
هرچند مبارزات اولیای راستین دین هم برای خودشان گرانتمام شد، و هم برای پیروان راستین ایشان، ولی مردم به برکت این تبلیغات و زحمات و مبارزات، فهمیدند کسانی که جامه خلافت به تن کردند، خلیفه واقعی نبودند و به همین جهت است که امروز میبینیم برخی از نویسندگان اهل سنت،خلفا را دو قسم میکنند: راشدین و غیر راشدین. غیرراشدین یعنی غاوین؛ یعنی آنهایی که نه خود اهل رشد بودند، و نه مردم را به سوی رشد هدایت میکردند. اینان میگویند: خلفای راشدین، پنجتن بودهاند: ابوبکر، عمر، عثمان، علی(ع) و عمربن عبدالعزیز٫ ۳۴ هرچند که شیعیان به این بلندنظری ایشان اشکال دارند. درباره راشد نبودن خلفا، بهویژه آنهایی که برادران سنی هم در راشد نبودن آنها با ما هم عقیدهاند، ادله بسیار است؛ ولی ما به ذکر داستان زیر اکتفا میکنیم:
پس از انعقاد پیمان صلح، معاویه به کوفه آمد. پیش از ورود به کوفه در نُخیله توقف کرد، و در آنجا نماز جمعه گزارد. در ضمن خطبه چنین گفت: «إنّی والله ماقاتلتُکُم لتُصلّوا ولا لتصُوموا ولا لتحجّوا ولا لتزکّوا، إنّکم لتفعلون دلک، ولکنّی قاتلتُکُم لأتأمّر علیکم: ۳۵ به خدا با شما نجنگیدم تا نماز بخوانید یا روزه بگیرید یا حج بگزارید یا زکات دهید؛ اینها را شما انجام میدادید. من بهخاطر به چنگ آوردن حکومت با شما جنگیدم.» چه خوب است توجه کنیم که خلفای غیرراشدین بازار فساد و فحشا را رونق میبخشند، و در پناه دین، تیشه به ریشه دین میزدند، و به این قانع هم نبودند که خود را خلیفه پیامبر بدانند، بلکه خود را خلیفه خدا در روی زمین میشمردند؛ یعنی همان مقامی که خدا به آدم داد، و درباره او فرمود: «إنّی جاعل فیالأرض خلیفه:۳۶ من در روی زمین خلیفهای میگمارم. و همان مقامی که خدا به حضرت داوود داد، و فرمود: یا داوودُ إنّا جعلناک خلیفه فیالأرض فاحکمُ بین النّاس بالحقّ ولا تتبّع الهوی:۳۷ ای داوود، تو را در روی زمین خلافت بخشیدم. در میان مردم به حق حکومت کن و پیرو هوای نفس مباش.»
مبارزه امام هفتم(ع) در ضمن دشواریهای کمرشکن برای جلوگیری از فساد و فحشا و منکراتی بود که کانون آن، خانه خلیفه خدا و وزرا و حکام و قضات و صاحبان منصب و حتی مفتیانی بود که با فتاوای ساختگی خود به مفاسد دستگاه خلافت خدا و پایگاه امامت مؤمنان! که این هم از زمان عمر رواج یافته بود مشروعیت میبخشیدند، و اگر هیچ نبود، جز غضب خلافت، کوتاه میآمدند؛ چنانکه امیر مؤمنان فرمود: «والله لأُسلمنّ ما سلُمت أمور المُسلمین ولم یکن جورٌ إلّا علیّ خاصّه». ۳۸
صفوان جمّال از معتقدان پرو پا قرص امامت و از مدافعان سرسخت ولایت بود. او کسی بود که به همراه امام صادق(ع) به زیارت قبر امیرالمومنین(ع) که تا آن زمان مکتوم بود، تشرف یافت و زیارتنامه آن حضرت را از امام ششم آموخت. او بیست سال قبر امام علی(ع) را زیارت میکرد و در جوارش نماز میگزارد. او زیارت وارث و دعای علقمه را نیز از امام صادق(ع) آموخت و نقل کرد.۳۹ روزی امام کاظم (ع) در ادامه مبارزات و مجاهدات ضد طاغوتی و تقیهآمیز خود به صفوان فرمود: «کل شی منک حسن جمیل ماخلا شیئاً واحدا: همه کارهای تو نیکو و زیباست، جز یکی.» پرسید: «کدام کار؟» فرمود: «همین که شترانت را به این مرد (طاغوتی) کرایه میدهی.» عرض کرد: «به خدا برای لهو و لعب کرایه نمیدهم، بلکه برای سفر مکه کرایه میدهم و او را دوست نمیدارم و خودم با او نمیروم، بلکه غلامانم را میفرستم.» فرمود: «آیا به آنها کرایه نمیدهی و دوست نمیداری که به سلامت بازگردند و پول کرایه را بدهند؟» عرض کرد: «آری.» فرمود: «من احب بقائهم فهو منهم و من کان منهم، فهو کان ورَد النار: هر کس بقای آنها را دوست میدارد، از آنهاست و هرکس از آنهاست، وارد جهنم میشود.»
صفوان بی درنگ شترها را فروخت. این خبر به گوش هارون رسید. او را احضار کرد و گفت: «شنیدهام شترهایت را فروختهای.» پاسخ داد: «آری، من پیر شدهام. غلامان به درستی انجام وظیفه نمیکنند.» هارون گفت: «میدانم چه کسی به تو دستور داده است. او کسی جز موسی بن جعفر نیست.» صفوان گفت: «مرا با او چه کار؟!» هارون گفت: «دست از این حرفها بردار. اگر به خاطر حسن همنشینیات نبود، تو را میکشتم.»۴۰
امام کاظم (ع) گاهی عرصه مبارزه با هارون را تنگ میکرد؛ تا آنجا که گویی به جنگ تن به تن میپرداخت و هارون را به مخمصه میانداخت، و گاهی فاصله میگرفت و در همه حال، هدفی جز به مخاطره انداختن نظام طاغوتی و دورکردن مردم متعهد از آن نظام و زنده نگاه داشتن روحیه ستمستیزی و براندازی خلافت طاغوتی نداشت. تاکتیکهای مبارزاتی آن امام همام بسیار ظریف و لطیف و پیچیده بود. حضرتش برخی را از رژیم هارونی دور میکرد، و برخی را تا قلب رژیم پیش میبرد، تا آنجا که به وزارت میرسیدند و بر تمام کارها و برنامه نامهها اشراف پیدا میکردند. صفوان را به حاشیه میبرد و کاملاً از نظام دور میکند، و علی بن یقطین را تا عمق دستگاه نفوذ میداد.
طبعاً هارون و اسلافش هم جاسوسان کارکشتهای به کار گمارده بودند تا تمام حرکات و مکاتبات و مکالمات و اشارات حضرت و خواص یارانش را زیر نظر گیرند و گزارش دهند. هارون وقتی میبیند امثال صفوان مأمور میشوند که فاصله بگیرند، ذهنش مشوب میشود و خیال میکند از یاران آن حضرت هیچ کس در دستگاهش نفوذ نکرده است و شاید از این نظر خوشحال است که بنگرد یاران حضرت دور و برش نیستند و توانسته است از خطر حضور آنها مصونیت پیدا کند. غافل از اینکه برنامه زنده تقیه کار خودش را کرده است و نیروهای مکتبی همه جا حضور دارند. این مدعا را باید از آن قرائن و شواهد و جمعآوری ادله و به کمک حدسیات ثابت کرد؛ زیرا نه روایات صراحت بیان دارند، و نه تاریخ در این عرصه مبارزات پنهان و فعالیتهای دور از چشمهای کنجکاو، ورودی دارد.
پیش از این اشارهای به گزارش علیبنیقطین و گزارش او به امام هفتم داشتیم. چه شد که افرادی توانستند از خدمات وی اطلاع پیدا کنند و گزارش دهند، معلوم نیست. آنچه میتوان حدس زد، این است که برخی از خواص مرتبط با آن پنهانکاریها توانستهاند با رعایت فرمول تقیه، حقایقی را برای آیندگان به دست محدثان و مورخان بسپارند. علی بن یقطین ساکن بغداد و اهل کوفه بود. او از امام صادق(ع) یک روایت و از امام هفتم بیشتر نقل کرده است. او جلیلالقدر و عظیم المکان بود، و آن حضرت برایش ضمانت بهشت کرده بود.۴۱
پینوشتها:
۳۲ ـ همان، ج ۱۸، ص۱۲۶، ح ۳۶
۳۳ ـ همان، ص ۱۲۷
۳۴ ـ کلام اهل سنت، ص ۲۹، به نقل از شافعی به قلم حاج ملاعبدالله احمدیان (نشر احسان چاپ اول ۱۳۸۱)
۳۵ ـ بحارالأنوار، ج ۴۴، ص ۴۹، ح ۵
۳۶ ـ بقره: ۳۰
۳۷ ـ ص ۲۶
۳۸ ـ بحارالأنوار، ج ۲۹، ص ۶۱۲، ح۲۷
۳۹ ـ سفینهالبحار، ج ۲، ص ۳۸: صفا
۴۰ ـ همان، ص ۱۰۷: ظلم
۴۱ـ همان،ص۲۵۲
روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید