1395/6/16 ۱۰:۱۷
معمولا در ٢٨ مرداد درباره مسائلی چون سقوط دكتر مصدق، علل و عوامل كودتای امریكایی-انگلیسی، موافقان و مخالفان نهضت ملی و... سخن گفته میشود و بحث اگرهایی در میگیرد كه به وقوع نپیوستهاند، مثل اینكه اگر مصدق پیشنهاد بانك جهانی را میپذیرفت، اگر استالین نمیمرد، اگر مصدق مجلس را منحل نمیكرد، اگر حزب توده افسران سازمان مخفیاش را وارد كارزار میكرد، اگر دكتر فاطمی آن سرمقالههای تند را نمینوشت، اگر مخالفان دكتر مصدق پشت سر كودتاچیان قرار نمیگرفتند و اگر...
رویای منورالفكران تعبیر نشد معمولا در ٢٨ مرداد درباره مسائلی چون سقوط دكتر مصدق، علل و عوامل كودتای امریكایی-انگلیسی، موافقان و مخالفان نهضت ملی و... سخن گفته میشود و بحث اگرهایی در میگیرد كه به وقوع نپیوستهاند، مثل اینكه اگر مصدق پیشنهاد بانك جهانی را میپذیرفت، اگر استالین نمیمرد، اگر مصدق مجلس را منحل نمیكرد، اگر حزب توده افسران سازمان مخفیاش را وارد كارزار میكرد، اگر دكتر فاطمی آن سرمقالههای تند را نمینوشت، اگر مخالفان دكتر مصدق پشت سر كودتاچیان قرار نمیگرفتند و اگر... رضا داوری اردكانی، استاد قدیمی فلسفه و رییس فرهنگستان علوم اما در این روز به جای این بحثهای مكرر و صد البته مهم، از عقل سخن میگوید و به شیوهای هایدگری تاكید میكند كه ظهور و خفای آن در اختیار آدمیان نیست، همچنان كه انسانها در بسط ارادهشان قادر مطلق نیستند و اختیارشان محدود است. آنچه در ادامه میآید گزارشی از سخنرانی او در نشست خرد سیاسی در عصر مشروطیت است كه ٢٨ مرداد در خانه مشروطیت اصفهان برگزار شد:
فلسفه با تفكر ابتدا میشود شاید بد نباشد كه ابتدا درباره روش كار خود مختصری عرض كنم. من وقتی چیزی مینویسم قصدم اثبات یا رد رای و نظری نیست بلكه مراد فهمیدن است و سعی میكنم فارغ از مخالفت و موافقتهای رسمی بنویسم و فلسفه را با سلیقههای سیاسی میزان نكنم. البته موافقت و مخالفت در زندگی عادی چیز بدی نیست به خصوص در این زمان كه سیاست همهكاره است نمیتوان از آن بركنار بود. من هم فارغ از سیاست نیستم اما آنچه مینویسم برای رد یا تایید یك سیاست نیست زیرا با اینكه كتابهای فلسفه پر از مخالفت و موافقت است اما فلسفه با تفكر ابتدا میشود و در تفكر قصد مخالفت و موافقت نیست. معهذا صرفنظر از اجمالی كه در گفتهها و نوشتههایم وجود دارد گاهی به رسم بزرگانی مثل سبزواری هنوز مساله را طرح نكرده، نظر خود را میگویم و مینویسم.
مساله چیست؟ چون نام سبزواری را آوردم باید توضیح بدهم كه حاج ملاهادی پیش از اینكه بگوید اصالت وجود چیست و از كجا آمده و چه سابقهای دارد نظر خود را اظهار میكند و رای مخالف را علیل میخواند. من حرفی ندارم كه وجود و ماهیت در مقابل یكدیگر قرار داده شوند، اما شاید كسی بپرسد وقتی ارسطو این دو را با هم میدانست، باید فكر كنیم كه ما چرا باید آنها را مقابل یكدیگر قرار دهیم و با این تقابل چه تحولی در فلسفه پدید میآید (و پدید آمده است)؟ یادآوری میكنم كه باز به دنبال اثبات و رد اصالت وجود و اصالت ماهیت نیستم و كم و بیش میفهمم كه چرا در فلسفه ما اصالت وجود در برابر اصالت ماهیت قرار گرفته است و طردا للباب میگویم كه بهترین دلیل اصالت وجود ملاصدرا در نظر من همین دلیل استحسانی است كه: «لانه مبدا كل شرف». كاش استادان فلسفه ما قبل از اثبات و رد بیشتر سعی میكردند كه مساله و محل نزاع را روشن كنند. این مقدمه تذكری بود كه وقتی درباره عقل سخن میگویم ابتدا بگویم مراد از آن چیست؟
خرد بسیط و خرد تفصیلی همه ما شاید عقل سیاسی را نخستین بار از زبان امام خمینی(ره) شنیده باشیم. این خرد باید وجهی از خرد عملی باشد. خردی كه صورت باقی و ماندگار آن را حكمت مینامند. خرد را معمولا به عملی و نظری تقسیم میكنند اما بهتر است بگوییم كه خرد، دو خرد است یا دو شأن و دو جلوه دارد. خرد بسیط و خرد تفصیلی و خرد بسیط در طی تفصیل (و در تاریخ) دو صورت عملی و نظری پیدا میكند. به عبارت دیگر خرد بسیط، با تعلقی كه به هست و باید پیدا میكند، نظری یا عملی میشود. در تاریخ فلسفه فیلسوفان ما به پیروی از ارسطو خرد را به نظری و عملی تقسیم كرده و در بیان مراتب خرد فضیلت اخلاقی (بایدها و نبایدها) و بالاخره فضیلت عملی را به دنبال فضیلت نظری و فضیلت عقلی آوردهاند. بنابراین در نظر آنان خرد عملی تابعی است از خرد نظری اما اینكه چگونه خرد عملی به خرد نظری بستگی دارد مطلب دشواری است كه شاید جز با رجوع به عقل بسیط نتوان آن را توضیح داد. در فلسفه وقتی از عقل میگویند گاهی جوهری مجرد را در نظر دارند و زمانی هم منظورشان عقل نظری متحقق در فلسفه و علم و خرد و فضیلت عقلی راهنمای عمل سیاسی و اخلاقی است.
خرد با هوش تفاوت دارد عقلی كه در علم و اخلاق و سیاست متحقق میشود با زمان و تاریخ پیوستگی دارد. پس معنای خرد را باید در نسبت با فهمی كه مردم هر زمان از آن دارند دریافت. ما معمولا عقل و هوش را یكی میدانیم اما هوش (IQ) تعلق به شخص دارد و با شخص به دنیا میآید و ممكن است كسانی هم آن را در جهت شیطنت و ویرانگری به كار برند. IQ ارثی است چنانكه معمولا هوش فرزندانی كه پدر و مادر با هوش دارند بالاست اما آیا هر كس دارای IQ بالاست ضرورتا خردمند است؟! خرد با هوش تفاوت دارد و تا حدود زیادی مستقل از وجود شخص و روانشناسی اشخاص است. چنانكه در تاریخ زندگی یك قوم زمانی عقل هست و در زمان دیگر پیدا نیست. عقل، از آن جهت كه با درك و عمل ما ظاهر و متحقق میشود عقل تاریخی است یعنی عقل در تاریخ ظهور میكند و پنهان میشود. استنباط نشود كه عقل حاصل جامعه است زیرا جامعه با عقلی كه دارد صورت خاص پیدا میكند. جامعه جدید با عقل جدید به وجود آمده است. در هر تاریخی صورتی از عقل ظهور میكند كه در زبان غالب میتوان آن را یافت. شاید هم عقل زبان زمان باشد كه در فلسفه، علم، تكنولوژی و سیاست جلوههای نظری و عملی پیدا میكند. این عقل را نباید با عقل مصلحتاندیش اشتباه كرد حتی عقل عالم متجدد صرفا مصلحتاندیش نیست بلكه بنیادش عقل دیگری است.
ظهور و خفای خرد در اختیار ما نیست هر وقت در تاریخ سر و سامانی بوده یا حوادث مهمی رخ داده صورتی از خرد وجود داشته و هر جا بیسامانی غالب شده، زمانش زمان كم خردی (نه بیخردی) بوده است (نشانههایی هست كه زمان كنونی دارد به مرزهای بیخردی نزدیك میشود و شاید با این بیخردی جهان و زندگی آدمی در معرض خطر بزرگ قرار گیرد) به هر حال راه غرب جدید با مصلحت اندیشی آغاز نشده است. غرب با خرد و تفكر دنیابین جهان را گرفته است. وقتی با عقل طرحی درانداخته میشود آدمیان روح و قلب تازه پیدا میكنند و در نتیجه اتصال و ارتباطی تازه میانشان به وجود میآید وقتی هم كه عقل رو نهان كند و بیخردی غالب شود مردم از یكدیگر دور میشوند. از نشانههای خرد اینست كه مردم راه و مقصدی پیدا میكنند و به سوی آن راه میپویند. پس خرد به تساوی میان همه آدمیان تقسیم نشده است و چیزی نیست كه آن را بتوان با تصمیم به وجود آورد یا از میان برد. به عبارت دیگر ظهور و خفای خرد در اختیار ما نیست اگر در تاریخ عقل گاهی پنهان است و زمانی نیز آشكار میشود و مردمان از آن بهرهمند میشوند ما چگونه میتوانیم عقل را پدید آوریم یا هدایت كنیم؟ عقل اگر باشد راهنمای مردم است و بخت خوش از آن كسانی است كه در زمان و تاریخ ظهور و بسط خرد به دنیا میآیند و به سر میبرند. بر حسب آنچه نقل شده است در زمان حمله مغول در بعضی شهرها حتی ریشه گیاهان را از زمین درآوردند و نابود كردند و هیچ جنبدهای باقی نگذاشتند اما خرد زمان با همین مغولها كاری كرد كه خود، اسلام آوردند و بعضا تشیع را پذیرفتند. آنها تفكر و خرد را نتوانستند تعطیل كنند بلكه بر اثر حمله مغول كانون عقل كه آن زمان در خراسان بود از شرق ایران به غرب منتقل شد. شاید بگویند اگر اینطور است پس اراده و اختیار ما چه میشود؟ اراده و اختیار با امكانهای زندگی آدمی تناسب دارد. ما بر حسب خردی كه داریم و امكانهایی كه فراروی خود میبینیم در هنگام عمل و بر سر دوراهی چیزی و راهی را اختیار میكنیم. البته همه مردمان به یك اندازه اختیار ندارند و باید حافظ بزرگ بود تا بتوان گفت: چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد/ من نه آنم كه زبونی كشم از چرخ فلك معهذا اختیار ما با اینكه دامنه وسیعی دارد، مطلق نیست. ما خدا نیستیم كه ارادهمان به هرچه تعلق گرفت متحقق شود.
انقلاب مشروطه نیم بند ماند مردم قرن چهارم و پنجم هجری با اینكه در زمان بالنسبه خوبی به سر میبردند نمیتوانستند انقلاب مشروطیت برپا كنند. مشروطیت چیزی مربوط به زمان و تابع خرد این زمان است و البته برای درك و شناخت این خرد باید به حوادث و سیر آنها و مخصوصا به آثاری كه درباره مشروطیت نوشته شده است توجه كرد. انقلاب مشروطیت حادثه بالنسبه مهمی بود كه نیم بند ماند و راهش پیموده نشد. گفتهاند كه مشروطه از دیگ پلوی سفارت انگلیس بیرون آمده است. البته دولتهای خارجی در انقلاب مشروطیت مداخله كردهاند اما آنها انقلاب را به وجود نیاوردهاند. انقلاب در فكر منورالفكرها و درخواست گروههایی از مردم پدید آمد و به همین جهت دو جناح داشت. جناح منورالفكرها و جناح علمای دین. مساله این است كه آیا میشد رای و نظر این دو جناح با هم جمع شود و خردی كه در آرای علمای دین ظاهر شده بود مبنای نظر سیاسی و راهنمای سیاست قرار گیرد. آنچه میدانیم این است كه این جمع صورت نگرفت. معهذا اگر كسی بگوید امكان داشت كه در پی اظهار رای و نظر علمای اسلام: آخوند ملا محمد كاظم خراسانی، مازندرانی، ملاحسین تهرانی، میرزای نایینی، شیخ فضلالله نوری، حاج آقا نورالله اصفهانی و محلاتی و... طرح سیاست تازهای درانداخته شود باید در قول او تامل كرد اما متاسفانه راهی كه در اوان مشروطیت داشت گشوده میشد ادامه نیافت. رویای منورالفكران هم تعبیر نشد زیرا شرایط آن فراهم نبود. به این جهت خیلی زود این گروه به طرح «دیكتاتور مترقی و منورالفكر» رو كردند و اتفاقا این طرح كه به صورتی محقق شد با پیش آمدن جنگ و سرعت گرفتن سیر جهانی شدن ادامه نیافت (و شاید نمیتوانست ادامه یابد). چنانكه گفته شد بعد از مشروطه ارتباط با اروپا بیشتر شد اما فكر سیاسی پیشرفتی نكرد. در سال ۱۳۰۲ مجلهای به نام فرنگستان منتشر شد كه در آن طرح حكومت مستبد منورالفكر پیشنهاد و ترویج میشد و مقدمات سطلنت رضاخان پهلوی را فراهم میكرد. این طرح هم به جایی نرسید تا اینكه با كودتای ٢٨ مرداد مرحله دیگری از تاریخ جدید در جهان در حال توسعه آغاز شد و در این جهان فكرهای دیگری پیش آمد.
انقلاب اسلامی واكنشی به ٢٨ مرداد انقلاب اسلامی هم عكسالعملی در برابر شكست ٢٨ مرداد بود. حادثه ٢٨ مرداد به اعتباری پایان انقلاب مشروطیت بود و شاید بتوان گفت كودك خوشسیمای علیلی كه در ١٤ مرداد ١٢٨٥ به دنیا آمد در ٢٨ مرداد ١٣٣٢ چشم از جهان پوشید. حادثه ٢٨ مرداد یك حادثه جهانی است و با آن اعلام شد كه دوره كوتاه استقلالطلبی و مبارزه ضد استعماری برای احراز قدرت ملی و سیر در راه طی شده تجدد و توسعه كه تازه آغاز شده بود، پایان یافته است. بعد از ٢٨ مرداد همه نهضتهای استقلالطلب شكست خوردند و در میان مبارزان ضدستم و قهر فكرهای تازهای پیش آمد كه اندیشه انقلاب اسلامی صورتی از آن است. عقل و تفكر زمان ما را در این حوادث و جریانها و در وصف و شرح آنها باید شناخت. وقتی آثار بزرگانی مثل نایینی، شیخ فضلالله نوری، حاج آقا نورالله اصفهانی و حتی خارقانی و... را میخوانیم، دو وجهه نظر میتوانیم داشته باشیم یكی اینكه با آنها موافقت و مخالفت كنیم یا بخواهیم به فهم و درك آنها نزدیك شویم. اهل فلسفه راه دوم را اختیار میكنند.
منبع: اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید