چوگان
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
سه شنبه 2 آذر 1400
https://cgie.org.ir/fa/article/240579/چوگان
پنج شنبه 16 اسفند 1403
چاپ شده
3
فرزند این سلطان، جلالالدین خوارزمشاه (سل 617- 628 ق / 1220-1231 م) نیز به این ورزش میپرداخت، زیرا در 625 ق در میدان بود که خبر سرکشی برادر را به او رساندند. وی در دم، چوگان بیفکند و به کار جنگ پرداخت (ابناثیر، 12 / 475؛ کاترمر، I / 127). اینهمه روایت چوگانی که از دورانهای باستان تا قرن 7 ق / 13 م نقل شد، نشان میدهد که چوگان در قالب فرهنگی اصیل، آمیخته به هنر و ادب، پیوسته در ایران رواج داشته است. در همین دورانها ست که شاهان ایران در بغداد گوی میزنند و سلطان قطبالدین در هند جان خود را در بازی از دست میدهد (607 ق / 1210 م؛ نک : سهیلی، 9)، و گویند غازان ایلخانی (سل 694-703 ق / 1295-1304 م) هر روز صبح در تبریز تیراندازی و چوگانبازی میکرده است. چوگان نهتنها از لوازم دلیری و جنگاوری است، بلکه آیین جوانمردی و نیکمنشی را نیز به بازیکنان میآموزد. برای مردان آن زمان، حتى غیرنظامیان، گویی چوگان ندانستن، به نوعی عیب به شمار میآمد. در سراسر روایاتی که نقل شد، حتى یک بار دیده نشده است که سلطانی، پیش از دعوت افراد گوناگون از آنان بپرسد که آیا چوگانبازی میدانند؟ مولانا جلالالدین (د 672 ق / 1273 م) که ظاهراً آشناییاش با چوگان از محدودۀ چند استعاره فراتر نمیرود، در این باب سخن آخر را زده است. وی گوید: فرمانروایان اگر بخواهند آیین جنگاوری را بیاموزند، باید به چوگانبازی بپردازند (نک : آربری، 146؛ نیز شهابی، 386). بهرغم اینهمه عنایت به چوگان، شگفت است که هیچکس به اندیشۀ نگاشتن کتابی دربارۀ آیینها و قواعد آن نیفتاده است؛ وصف صحنهها و دلاوریهای بازیکنان و یا رسالههای صوفیانه، بر بُعد فرهنگی چوگان دلالت دارند، اما چیزی دربارۀ فنون آن به دست نمیدهند. تنها کتابی که به یکی دو نکتۀ اساسی اشاره کرده، از آنِ فخر مدبر در سدۀ 7 ق / 13 م است که او هم به تربیتِ اسب چوگانی بیشتر توجه کرده است. مهمترین توصیۀ او برای تربیت اسب چوگانی آن است که نخست، کره را باید در «ناوَرد» (مانژ یا مسیری که برای حرکت اسب ترسیم میکنند) خوب نرم و فرمانبُردار کرد. اما برای چوگان، وی نقشههایی شامل مثلثهای بدون قاعدۀ بههمپیوسته ترسیم میکند، و میگوید که اسب را باید با حالت چهارنعل در این مسیر تازاند و همینکه اسب به فراز ساق مثلث میرسد، باید به روی دو پای خود چرخی بزند و از ساق دیگر مثلث فرود آید (ص 207). این کار تقریباً همان است که چوگانبازان امروز نیز انجام میدهند.از سدۀ 8 ق / 14 م، فرسنامهای به جای مانده است که به وجود بازی در گوشهای از ایران اشاره میکند. محمد بن محمد در 767 ق / 1366 م، فرسنامهای برای حاکم لار در جنوب ایران تألیف کرد و در وصف آن حاکم چنین نوشت که او در سواری و آداب گویزدن از همه برتر است (گ 3 ب). جالب آنکه او مانند چوگانبازان ایرانی چند دهۀ پیش، بهترین اسب چوگان را اسب کردی میداند (گ 44 الف). از این زمان به بعد، دیگر روایت قابل ذکری به دست نرسیده است، مگر اینکه روایت افسانهگون تیمور لنگ (د 809 ق / 1406 م) را جدی بگیریم: او که چوگان را در سرزمینهای خود گسترش داده بود، دستور میداد که سربازان، با سر بریدۀ دشمنانش چوگانبازی کنند. جالب آنکه سایکس (ص 340) و دیم (ص 188) و بسیاری از خاورشناسان که این روایت را آوردهاند، به شعر حافظ نیز بیهوده ارجاع دادهاند.از این به بعد، بیشتر داستانهای تمثیلیاند که به چوگان اشاره کردهاند. از همه مشهورتر حالنامه است که آکنده از استعارههای چوگانی است (نک : بخش رسالهها، در همین مقاله) و نیز سلامان و ابسال جامی (د 898 ق / 1493 م) که در آن به بازی سلامان با چند نوجوان اشاره شده است (نک : ص 159).
در دورۀ فرمانروایی صفویان، هم کشور پارهپارۀ ایران وحدت و هویت یافت و هم چوگان ــ در کنار انبوهی هنر دیگر ــ به اوج خود رسید. در شهر قزوین که دومین پایتخت صفویان بود، بازیهای پرشکوهی برگزار میشد که به روایتهایی در اینباره اشاره خواهد شد؛ اما در اصفهان بود که چوگان به نوعی بازی رسمی دربار صفوی شد و چندان اهمیت یافت که گویی در نقشۀ بازسازی پایتخت جدید، مکان آن را در میان زیباترین ساختمانهای شهر از پیش معین کرده بودند. ایوان کاخ عالیقاپو بر میدان مشرف بود و از فراز آن، شاه و بزرگان دربار و سفیران بیگانه میتوانستند چوگانبازی سوارکاران و بازیهای دیگری را که در آن زمان معروف بود، تماشا کنند. میدان نقشجهان که میان عالیقاپو و مسجد شاه (امام خمینی امروز) و دروازۀ بازار بزرگ و مسجد شیخ لطفالله قرارگرفته، 560 متر طول، و 160 متر عرض دارد. اما زمینی که در آن چوگان میباختند، در میانۀ میدان بزرگ به وسیلۀ دو میلۀ سنگی در هر طرف مرزبندی میشد. این میلهها که دروازههای میدان چوگان بودند، در هر طرف به فاصلۀ 7 متر و30 سانتیمتر از یکدیگر قرار دارند که تقریباً با اندازههای استاندارد امروز برابر است. این 4 میلۀ سنگی، خوشبختانه هنوز در میدان اصفهان برپایاند و از شکوه دوران صفوی سخن میگویند (تقریباً همۀ پژوهشگران زیباییهای میدان نقشجهان را توصیف کردهاند؛ برای مثال، نک : دیم، 254-261؛ لوید، 18؛ سورن پهلَو، 3). زیباییهای بیپایان چوگان، وضعیتهای شورانگیزی که مبارزۀ سواران ایجاد میکند، شکلهای بیمانندی که اسبهای آراسته و نیرومند به هنگام جستوخیز و ایستوتاخت پدید میآورند، همه موجب شد که چوگان به درون هنر اصفهانیان، و حتى زندگی هرروزهشان نفوذ کند. اکنون پس از گذشت 300-400 سال، هنوز میتوان پارچههای قلمکار اصفهانی را که صحنههای چوگان بر آنها نقش بسته، از مغازههای اصفهان خرید؛ هنوز پردههای چوگانی بر در اتاقهای برخی از ایرانیان آویزان است؛ هنوز مردم ایران مینیاتورهای زیبایی را که تصویر بازی چوگان بر آنها ست و در قابهای خاتمکاریشده جای گرفتهاند، به یکدیگر هدیه میکنند؛ هنوز در دکان عتیقهفروشان شهر، کاشیهایی میتوان یافت که چوگانبازی زیبا و سخت آراسته روی آنها جلوهگری میکند و بیتردید از خانۀ کهنۀ یکی از اعیان شهر به دست آمدهاند.
جالب آنکه نقاشان اصفهان کمتر به این فکر افتادهاند که ساخت فنی مینیاتورهای خود را که از هرگونه ژرفنمایی تهی است، تغییر دهند و تحولی در آنها ایجاد کنند، زیرا میبینند که هنوز اینگونه نقاشی، خریداران بیشتری را به خود جلب میکنند. اطلاعاتی که از دوران صفوی به جای ماندهاند، به دو دستۀ اصلی تقسیم میشوند: نخست مجموعۀ روایاتی است به شعر و نثر که نویسندگان همان روزگار به جای گذاشتهاند؛ دوم اطلاعاتی که از گزارشهای مأموران و جهانگردان بیگانه به دست میآید. اینک برخی از این گزارشها نقل میشود: حسن روملو در اثنای گزارشهای خود، یادآور میشود که در میدان صاحبآبـاد شهر تبریز ــ که آن روز پایتخت ایران بود ــ گروهی در حضور شاه طهماسب به چوگانبازی پرداختند (3 / 1225). اما طهماسب اول همیشه تماشاگر نبود، بلکه در بازی هم مهارت بسیار داشت. میشل مامبره که در 947 ق / 1540 م به نمایندگی از جـانب دولت ونیز بـه پایتخت ایران ــ تبریز ــ آمد نقل میکند که روزی به تماشای چوگانبازی شاه رفت. در آن روز، شاه با برادر خود بازی میکرد. هریک از دو برادر، در یک گروه 5 نفری بازی میکردند. گویشان چوبی «و اندکی از تخممرغ بزرگتر بود». انبوه مردم نیز از پس دیوارهای کوتاهی که پیرامون میدان را گرفته بود، به تماشای بازی آمده بودند (ص 36). کاترمر از قول «تاریخنگار کردان» (نسخۀ خطی) چنین نقل میکند که طهماسب، فرزندان اعیان کشور را در دربار خود گرد میآورد تا استادان فن، 3 هنر به ایشان بیاموزند: «تیر انداختن، چوگان باختن و اسب تاختن» (I / 129). اما آنچه چوگانبازی طهماسب شاه و درباریانش را جاودان ساخته، کتاب کوچکی به شعر است که قاسمی جنابادی / گنابادی در وصف چند بازی سروده است. نام این کتاب که در نسخۀ در دسترس ما (خطی آستان قدس، شم 383‘8) تنها مثنویات قاسمی خوانده شده، در حقیقت گوی و چوگان یا کارنامه بوده، و در 947 ق / 1540م به نظم کشیده شده است. گنابادی در بخشی از کتاب به توصیف چوگانبازی شاه طهماسب میپردازد، اما پیش از آن در گفتاری دراز، زمین چوگان، اسب شاه، همبازیهای شاه چون القاس / القاص میرزا (برادر سرکش شاه)، شروان، سام میرزا (مؤلف تحفۀ سامی)، بهرام میرزا (برادر دیگر شاه)، و دیگر بازیکنان را میستاید (گ 6 ب، 7 الف ـ 12 الف). از انبوه استعارههایی که در توصیف چوگانبازی طهماسب بهکار رفته است، هیچگونه اطلاع فنی دربارۀ بازی به دست نمیآید؛ جز اینکه گویا سرچوبهای چوگان، هلالیشکل بودهاند (گ 12 الف). پس از توصیفات شاعرانه که حدود 40 بیت را دربر میگیرد، بازیِ نخست با فریاد «احسنت احسنت بارک الله» پایان میپذیرد و شاه اجازه میدهد که بازی دوم آغاز شود و این بار خود شاه طهماسب به تماشا مینشیند (گ 12 ب). بازی سوم را ساممیرزا، و بازی چهارم را شهزاده بهرام که بیتردید همان بهرام میرزا، برادر شاه است، رهبری میکنند (گ 13 الف). در هیچ جای این کتاب به محل برگزاری این بازیها اشاره نشده است؛ اما از آنجا که میان سالهای 955-1000 ق / 1548-1592 م قزوین پایتخت ایران بود، بعید نیست که بازی شاه طهماسب هم در یکی از میدانهای آن شهر برگزار شده باشد.در زمان شاه عبـاس اول (سل 996- 1038 ق / 1588- 1629 م) چوگان به اوج شهرت و اعتبار رسید و یکی از بزرگترین و زیباترین میدانهای جهان، به آن اختصاص یافت. روایتهای مربوط به چوگان در زمان شاه عباس نسبتاً متعدد و بسیار مهماند و کهنترین آنها احتمالاً گزارشی است که در سفرنامۀ برادران شرلی آمده است، از این قرار: «جلو خانه، زمینی بسیار زیبا ــ که تقریباً ده جریب فرنگی (= اکر) مساحت داشت ــ واقع بود که سخت مسطح شده بود. آنگاه شاه پایین رفت و همینکه دهانۀ اسب را گرفت [که سوار شود]، بانگ طبل و کرنا بهپا خاست. سواران با خود شاه، 12 نفر بودند که به دو دستۀ ششتایی در دو طرف تقسیم شدند. هر یک از ایشان چوگانی بلند تقریباً به قطر انگشت دست، برگرفته بودند. بر سر چوگانها، چوب کوچکتری به شکل سرِ چکش تعبیه شده بود. پس از آنکه سواران از هم جدا شده، روبهروی یکدیگر قرار گرفتند، کسی به میان میدان رفت و گویی چوبین میان سواران افگند. از آنجا که دروازهها را در دو طرفِ زمین نهادهاند، سواران همینکه بازی را آغاز کردند، با چوگانهای خود، گوی را از یک سو به سوی دیگر میراندند، درست مانند بازیِ فوتبال ما در انگلستان. هر بار که شاه گوی را در جلو خود به دست میآورد، باز بانگ طبل و کرنا برمیخاست. بارها پادشاه جلو پنجره نزد سر آنتونی آمد و پرسید که آیا از بازی خوشش میآید؟» (ص 70-71، نیز ترجمۀ فارسی، 71، که متأسفانه چندان دقیق نیست؛ نیز نک : سایکس، 341؛ شهابی، 387). شگفت آنکه واتسن این بازی را دربارۀ اکبرشاه، فرمانروای هندوستان نقل کرده است (نک : ص 23). چند سال پس از برادران شرلی، پیترو دلا واله (ه د، واله)، جهانگرد ایتالیایی، دربارۀ بازی چوگان و زمین این بازی در قزوین مینویسد: این میدان به بزرگی و زیبایی میدان اصفهان نیست، اما بسیار طویل و درازای آن تقریباً 3 برابر پهنای آن است. این میدان البته مخصوص بازی چوگان (pall-mall: در ترجمۀ انگلیسی) است. برای این زمین دو دروازه نهادهاند: یکی در بالا و یکی در پایین زمین. ستونهای پیرامون زمین کهنه و بدساختاند، اما در میانۀ هریک از طرفهای زمین، کوشک کوچکی برای شاه ساختهاند که ایوانهای متعدد دارد. این ایوانها نیز تنها برای آن ساخته شدهاند که در آنها بایستند و بازی را تماشا کنند. پنجرههای یکی از این دو کوشک را پردهپوش کردهاند که احتمالاً به بانوان اختصاص دارد. پشت این کوشک هم سراسر باغ است (ص 173). اینک میتوان میدانی را که برادران شرلی وصف کرده بودند، بهتر شناخت، و مثلاً حدس زد که مراد از پنجره، احتمالاً ایوانهای کوشک شاهی در کنارۀ زمین بوده است.اما واله در دنبالۀ گزارش خود اطلاعات دیگری نیز به دست داده است. وی پس از ذکر برخی مراسم و بهخصوص توصیف اجـرای موسیقی در میـدان مینویسد: «شاه هرگاه اراده کند ــ و تقریباً هر روز بعدازظهر چنین اراده میکند ــ بازی چوگان، همراه با نوای آلات موسیقی آغاز میشود. آنگاه هرکس که بازی میداند و میل به آن دارد، فرا میآید. غالباً شاه خود کسانی را که نیک چـوگان میبـازند ــ هرچند کـه به درجۀ عالی نباشد ــ به بازی فرا میخواند. شاه خود نیز بازی میکند و این کار را مانند هر کار دیگر، سوار بر اسب و مجهز به وسایل معمول ایرانیان انجام میدهد. وی در بازی چالاک است و شاید از همۀ دیگر بازیکنان بهتر باشد. چوگان بسیار شبیه به آن بازیای است که مردم فلورانس پیاده، و با یک گوی بادکردنی به نام کالچیو انجام میدهند. چوگانبازان به دو دسته تقسیم میشوند، و چون گوی نخست را هرکس که بهتر میتواند، میزند و در این باره نظم و ترتیبی برقرار نیست؛ هر گروه میکوشد گوی را برباید و آن را از میانۀ دروازهای که در طرف مقابل قرار دارد، بگذراند؛ این کار، یعنی بُرد در بازی. نیز به همین سبب است که میبینم مردم در بالا و پایین زمین اجتماع میکنند تا ببینند چه کسی برنده میشود» (ص 174). واله سپس میان چوگان ایرانی و بازی مردم فلورانس مقایسهای کرده، میگوید که ایرانیان برخلاف هممیهنان او که بسیار خشونت به خرج میدهند، بسیار شرافتمندانهتر بازی میکنند، بهخصوص که تعدادشان در بازی کمتر است: «5 یا 6 نفر در هر طرف؛ و من نمیدانم چرا؟ شاید ضرورت چنین ایجاب میکند؛ اهل فن علتش را میدانند» (ص 175)؛ سپس میافزاید که ایشان نه همدیگر را به خشونت پس میرانند و نه به یکدیگر ضربه میزنند، بلکه تنها گوی را که از چوب سبکی ساخته شده، میزنند و آن را از میان زمین به پیش میبرند. گوی را ــ برخلاف ایتالیاییها ــ با دستۀ چـوگان نمیزنند، بلکه برای این کـار از سر چوب استفاده میکنند که اندکی خمیده است و بهتر میتواند گوی را برباید. چوگانها بسیار نازکاند و آهنی در سر آنها به کار نرفته است. نیز چوگان را تنها باید با دست راست زد. در نظر واله، مهارت و چالاکی در بازی اساساً در آن است که سوار، اسب را به تاخت دنبال گوی بتازد، در صورت نیاز، اسب را بازگرداند و باز به سرعت بتازد و گوی را پیش از دیگران بزند. یکی دیگر از روشهای بازی این است که سوار اگر نتوانست خود گوی زند، دستکم رقیب را از پیشتاختن باز دارد تا گوی به دست او نیفتد؛ اما برای موفق شدن در این کارها، هم سوار باید سخت ماهر و چالاک باشد و هم اسب او، و این به آن معنا ست که اسب و سوار باید همۀ حرکتهای لازم در میدان را که برای جنگ هم لازماند، به نیکی تمام تمرین کرده، و آزموده باشند. وی در پایان، از گفتارهای خود چنین نتیجه میگیرد که: «خلاصه این بازی بهراستی از همۀ بازیهای مشابه نزد ما دلنشینتر است و اگر در لباسهای یکشکل و زیبا انجام پذیرد، شایستۀ بانوان دربارهای اروپا خواهد بود» (همانجا، نیز ترجمۀ فارسی، 294-295). در همان زمان که پیترو دلا واله در ایران بود، سیلوا ای فیگروا، از جانب پادشاه اسپانیا، به سفارت، عازم ایران شد. وی در 1026 ق / 1617 م به ایران رسید. او هنگام توصیف اوضاعواحوال شهر شیراز، از چوگان نیز سخن میگوید و این سند ــ از آنجا که دربارۀ چوگان شیراز، دو سه روایت بیشتر در دست نیست ــ اهمیت مییابد: «همۀ روزهای جمعه که تعطیل هفتگی ایرانیان و دیگر مسلمانان است، بیشتر اهالی شهر بیرون میروند. این جمعیت، پیاده و سواره، به میدان عمومی شهر میروند. در میدان، سربازان و اشخاص سرشناس به مسابقۀ دو و چوگانبازی با اسب میپردازند که مشق نظامی و تفریح همیشگی آنها ست. پیادگان که بیشتر مرد هستند تا زن، پس از آنکه مدتی به تماشای این بازیها پرداختند، برای گردش به باغها میروند» (ص 158). وی در سیاهۀ ارمغانهایی که برای شاه عباس آورده بود، «به 6 دست لباس مخصوص چوگانبازی» اشاره میکند که وجه آن برای من روشن نشد (ص 262). چوگانبازی شاه عباس، نظر نویسندگان ایرانی را نیز جلب کرده است. هرچند که هیچکس برای او چوگاننامهای، مانند آنچه گنابادی برای طهماسب اول سروده، ننگاشته است. وقایعنگاران زمان او، بهسبب علاقۀ بهراستی شدیدی که شاه به بازی چوگان داشت، ناچار شدهاند بارها به بازی او در گوشه و کنار ایران اشاره کنند (برای نمونههای مختلف، نک : فومنی، 135-136؛ منجم، 234، 335، 353، 439). گزارشهایی از چوگانبازی در زمان پادشاهان دیگر صفوی، مانند شاه عباس دوم و شاه سلیمان نیز وجود دارد که ناظر بر رواج فراوان این بازی در آن دورهها ست (نک : تاورنیه، 365, 521, 549؛ سانسون، 63؛ شاردن، III / 181-182، ترجمۀ فارسی، 3 / 253-254).
از اواخر دوران صفوی بهبعد، دیگر کسی دربارۀ چوگان ایران سخنی نگفته است؛ نه در تاریخها و فرسنامههای فارسی به چوگان اشاره شده است و نه در سفرنامههای اروپاییان. علت آن نیز احتمالاً آشوبهای بیپایانی است که نزدیک به 200 سال گریبان کشور را گرفت و دیگر آرامش و آسایشی برای مردم باقی نگذاشت. خاموشی چوگان در این روزگار چنان عمیق است که یکی دو شهادتی را هم که به دست رسیده، نمیتوان به آسانی باورکرد. یکی از این شهادتها، کتاب «سفر به خاور زمینِ» سر ویلیام اوزلی است که در 1225 ق / 1810 م در زمان فتحعلی شاه قاجار (1212-1250 ق) نگاشته شده است. وی در این کتاب مینویسد: «چوگان در سراسر ایران رواج تمام دارد و تفریح محبوب شاهان و امیران است و به نظر میآید که مخصوص شخصیتهای برجسته بـاشد. هدف هـر بازیکن آن است کـه بـا یک چوب ــ که قطعۀ چـوب منحنی یا راستِ دیگری بـر سر آن نصب کردهاند ــ یک گوی چوبین را از دروازۀ حریف بگذراند. البته بازی از قوانینی هم پیروی میکند، مثلاً گوی را باید حتماً در حال تاخت زد. بازیکنان میکوشند گوی را از دست یکدیگر بربایند. این بازی به چندینگونه است و من در نقاشیهای درون نسخههای خطی که 200 یا 400 سال پیش نگاشته شدهاند، دیدهام که سر «چوگانها» یعنی چوبِ بازی را در 3 شکل و اندازۀ مختلف نمایش دادهاند» (نک : واتسن، 23، که عیناً گفتار اوزلی را نقل کرده است). ظاهراً گفتههای او ــ مثلاً تأکیدش بر انتشار چوگان در سراسر ایران ــ بههیچوجه باورکردنی نیست. به نظر میرسد که وی خود هرگز بازی چوگان را ندیده، و آنچه گفته براساس سفرنامههای پیشین، بهخصوص گزارشهای شاردن و حکایات و ادبیات فارسی و نیز مینیاتورهای صفوی بوده است. یک سند دیگر از این زمان به جای مانده که آن را هم شاید نتوان واقعی پنداشت: در نسخۀ خطی شاهنشاهنامۀ فتحعلی خان صبا (د 1238 ق / 1823 م) یک مینیاتور آمده است که در آن فتحعلیشاه با 5 تن دیگر که همه مانند شاه، تاج به سر دارند، در حال چوگانبازی تصویر شدهاند. سبک این نقاشی نه چندان زیبا، با سبک مینیاتورهای صفوی سخت تفاوت دارد. بازی روی زمین چمن در جریان است و همین امر نیز بر تردید نسبت به اصالت موضوع میافزاید، زیرا در مینیاتورهای کهن ایران، زمین چمن دیده نشده است؛ بلکه به عکس، از گردوخاکی که از زیر سم اسبان بر میخیزد، بارها سخن گفتهاند. هیچ بعید نیست که تصویر چوگانبازی شاه قاجار، در شاهنشاهنامه ــ که به تقلید از فردوسی سروده شده ــ زادۀ خیال نقاش باشد. افزون بر این، جستوجو در برخی سفرنامههای دوران قاجار، احتمالاً این نظر را تأیید میکند؛ ازجمله، ویلز در سفرنامۀ خود (زمان ظلالسلطان در اصفهان) هم میدان سوارکاری شیراز را وصف کرده (ص 262)، و هم از میدان فرحآباد در جلفای اصفهان ــ که به دیوار خشت وگلی محصور بـود و جوانـان بـه اسبسواری میپـرداختند ــ سخن گفتـه است (ص 395)، اما هیچگاه به بازی چوگان اشاره نکرده است. خوب است این نکته نیز افزوده شود که میرزا یحیىخان که منظومۀ گوی و چوگان را نگاشته (1314 ق / 1896 م)، از چوگان دوران قاجار هیچ خاطرهای ندارد.
ظاهراً پس از 1314 ق، ایرانیان دوباره به چوگان روی آوردند و چوگان اندکاندک رو به پیشرفت نهاد. در دهههای اول و دوم قرن 14 ش / 20 م، در حاشیۀ جنوبی «میدان مشق»، هفتهای دو سه روز، افسران ایرانی همراه با انگلیسیها بازی میکردند. سپس شاگردان مدرسۀ قزاقخانه هم به چوگانبازی پرداختند. در 1314 ش، 5 میدان چوگان در تهران وجود داشت: طرشت، جلالیه، مهرآباد، قصر قاجار و سلطنتآباد. از آن پس، کمتر افسر سواری بود که چوگانبازی نداند. افزون بر این، در هر استانی که هنگ سوار و توپخانه داشت، زمین چوگانی فراهم آمده بود. بازیکنان شهرستانی چندان توانا بودند که با تیمهای پایتخت مسابقه میدادند؛ مانند مسابقۀ تیم سپاه شرقی مشهد با تیم مرکز در حدود سال 1310 ش در دوشانتپه. در این احوال، گروهی غیرنظامی نیز به میان چوگانبازان ارتشی راه یافته بودند که بعدها، چوگان را پایدار نگه داشتند (نک : شکی، 18). در تیم سپاه شرق، گویا چند تن از اعضای کنسولگری انگلیس هم شرکت داشتند. اشغال ایران توسط قوای روس و انگلیس، چوگان را متوقف ساخت، اما از 1323 ش که سپهبد اماناللهخان ریاست مدارس نظام را بر عهده گرفت، افسران را به بازی در زمین جلالیه (پارک لالۀ کنونی) تشویق کرد (جهانبانی). از 1346 ش بهبعد، با نام 20 تن از چوگانبازان جلالیه آشناییم. اماناللهخان همینکه به فرماندهی نیروهای جنوب منصوب شد، چوگان را در زمین شیراز دوباره به راه انداخت. برای نخستینبار، در 1334 ش، یک تیم ایرانی به خارج از کشور گسیل شد و بهسبب بیاطلاعی از قوانین بینالمللی، در دهلی از بازیکنان هندی بهسختی شکست خورد (همو). بعدها اماناللهخان که چوگانباز ماهری بود، ریاست تربیتبدنی ایران را بر عهده گرفت و فدراسیون سوارکاری و چوگان را تأسیس کرد، اما اندکی بعد، فدراسیون چوگان استقلال یافت. پیدا ست که چوگان با اسب رابطۀ مستقیم دارد و علت گسترش چوگان در آغاز قرن نیز فراوانی اسب در سازمانهای ارتش ایران بود. هر چه صنعت پیشتر میرفت و نیاز ارتش به اسب کاسته میشد، چوگان نیز محدودتر میگردید. در 3 دهۀ نخست قرن، چوگان عمدتاً در جلالیه متمرکز بود. سپس با گسترش شهر، حدود 1330 ش چوگان را به خرگوشدره (10 کیلومتری میدان آزادی) منتقل کردند. در آنجا بازیکنان عادی بر نظامیان فزونی داشتند، اما چوگان همچنان از کمکهای ارتش بهرهمند بود. تیمهای ایران، لااقل 5 بار به کشورهای خارج گسیل شدند و 5-6 تیم بیگانه نیز به ایران آمد (همو). آخرین رئیس فدراسیون چوگان ایران، تا آغاز انقلاب، رضا ذوالفقاری بود. با پیروزی انقلاب، چوگان بهکلی تعطیل شد، تا اینکه در 1362 ش، گروهی از بازیکنان قدیم گرد هم آمدند و در باشگاه نوروزآباد تهران، زمینی فراهم آورده، به بازی پرداختند. اما ازآنجاکه روزبهروز از حمایتهای دولت کاسته میشد، چوگان که به عنوان «کمیتۀ چوگان» به فدراسیون «سواری و چوگان» وابسته بود، دوباره رو به نابودی نهاد. کوششهای بیدریغ چوگانبازان، نامههای اعتراضآمیز به مقامات کشور، مصاحبه، انتشار مقاله و ... همه سرانجام نتیجه بخشید و در اواخر سال 1381 ش به اشارت رهبر معظم انقلاب، فدراسیون چوگان دوباره تشکیل شد. مسئولیت فدراسیون چوگان، پس از یک سال تلاش و برنامهریزی، سرانجام در 1382 ش به حمزه ایلخانیزاده، یکی از چوگانبازان قدیم ایران واگذار شد و اکنون میتوان گفت که چوگان معاصر ایران، همۀ پویایی و شکوفایی خود را مدیون او ست. این مرد که چند تن از اعضای خانوادۀ خود را نیز به ورزش چوگان فراخوانده، به پشتوانۀ امکانات شخصی و یاری مسئولان سازمان ورزش کشور، توانست 4 زمین چمن ــ کـه در ایران بـهکلی بیسابقه بوده است ــ فراهم آورد. نخستین زمین رسمی ایران در 1385 ش، در مجموعۀ «شهدا» (یا قصر فیروزه) با یک مسابقۀ چوگان افتتاح شد و پس از آن، باشگاهها و تیمهای چوگان در کانون چوگان، مجموعۀ شهدا (قصر فیروزه)، نوروزآباد و نیروی زمینی ارتش شکل نهایی به خود گرفتند و طبق برنامههای فصلی، در مسابقات دورهای شرکت کردند. تاکنون چند تیم بیگانه نیز برای مسابقه به ایران دعوت شدهاند.
آذرنوش، آذرتاش، «بازخوانی یک متن کهن دربارۀ چوگان»، شاخههای شوق، به کوشش علی دهباشی، تهران، 1386 ش، ج 2؛ همو، چالش میان فارسی و عربی، تهران، 1385 ش؛ آقابزرگ، الذریعة؛ ابناثیر، الکامل؛ ابناسفندیار، محمد، تاریخ طبرستان، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، 1320 ش؛ ابنقتیبه، عبدالله، عیون الاخبار، بیروت، 1343 ق / 1925 م؛ ابنندیم، الفهرست؛ ابوعلی مسکویه، احمد، تجارب الامم، به کوشش ابوالقاسم امامی، تهران، 1366 ش / 1987 م؛ همو، همان، ترجمۀ ابوالقاسم امامی، تهران، 1369 ش؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، بیروت، دارالکتب؛ اشپولر، برتولد، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ترجمۀ مریم میراحمدی، تهران، 1369 ش؛ اینوسترانتسف، کنستانتین، تحقیقاتی دربارۀ ساسانیان، ترجمۀ کاظم کاظمزاده، تهران، 1351 ش؛ بلعمی، تاریخ؛ بیهقی، ابراهیم، المحاسن و المساوی، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1380 ق / 1961 م؛ بیهقی، ابوالفضل، تاریخ، به کوشش خلیل خطیب رهبر، تهران، 1368 ش؛ التاج، منسوب به جاحظ، بیروت، 1375 ق / 1955 م؛ همان، ترجمۀ حبیبالله نوبخت، تهران، 1308 ش؛ تاریخ سیستان، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، 1314 ش؛ تاورنیه، ژان باتیست، سفرنامه، ترجمۀ ابوتراب نوری، تهران، 1363 ش؛ تفضلی، احمد، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، به کوشش ژاله آموزگار،تهران، 1376 ش؛ ثعالبی، عبدالملک، خاص الخاص، به کوشش صادق نقوی، حیدرآباد دکن، 1405 ق / 1984 م؛ همو، یتیمة الدهر، به کوشش مفید محمد قمیحه، بیروت، 1403 ق؛ جامی، عبدالرحمان، سلامان و ابسال، به کوشش محمد روشن، تهران، 1373 ش؛ جهانبانی، حسین (پیشکسوت چوگان)، گفتوگو با مؤلف؛ حصری، ابراهیم، زهر الآداب، به کوشش علیمحمد بجاوی، قاهره، 1372 ق / 1953 م؛ حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهـران، 1339 ش؛ «خسرو قبـادان و ریدکی»، متون پهلوی، به کوشش جاماسب ـ آسانا، ترجمۀ سعید عریان، تهران، 1371 ش؛ خالقی مطلق، جلال، حاشیه بر اساس اشتقاق فارسی (نک : هم ، هرن)؛ خطیب بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، بیروت، دارالکتب العلمیه؛ خواندمیر، غیاثالدین، حبیب السیر، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1353 ش؛ دانشپژوه، محمدتقی و ایرج افشار، نسخههای خطی کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران، تهران، 1353- 1358 ش؛ دبیرسیاقی، محمد، برگردان روایتگونۀ شاهنامۀ فردوسی به نثر، تهران، 1380 ش؛ دینوری، احمد، الاخبار الطوال، بغداد، المکتبة العربیه؛ راوندی، محمد، راحة الصدور، به کوشش محمد اقبال لاهوری، تهران، 1333 ش؛ رودکی، دیوان، به کوشش جهانگیر منصور، تهران، 1373 ش؛ روملو، حسن، احسن التواریخ، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1384 ش؛ سانسون، سفرنامه، ترجمۀ تقی تفضلی، تهران، 1346 ش؛ سرخوش، یحیى، منظومۀ گوی و چوگان، چ سنگی، به کوشش میرزا حبیب، تهران، 1314 ق؛ سلامه، عبدالحمید، الریاضة البدنیة عند العرب، تونس، 1983 م؛ سهیلی خوانساری، احمد، مقدمه و حاشیه بر آداب الحرب و الشجاعة (نک : هم ، فخر مدبر)؛ سیلوا ای فیگروا، گارثیا، سفرنامه، ترجمۀ غلامرضا سمیعی، تهران، 1363 ش؛ شاردن، ژان، سیاحتنامه، ترجمۀ محمد عباسی، تهران، 1336 ش؛ شاهکارهای نگارگری ایران، تهران، 1384 ش؛ شرلی، آ. و ر. شرلی، سفرنامه، ترجمۀ آوانس، تهران، 1357 ش؛ شکی، مسعود، «اسب و اسبداری ایران رو به زوال»، دانش ورزش، تهران، 1371 ش، س 5، شم 52؛ طایی، عبدالرزاق، التربیة البدنیة و الریاضیة فی التراث العربی الاسلامی، عمان، 1420 ق / 1999 م؛ طبری، تاریخ، به کوشش نواف جراح، بیروت، 1424 ق / 2003 م؛ عنصرالمعالی کیکاووس، قابوسنامه، به کوشش سعید نفیسی، تهران، 1342 ش؛ فخر مدبر، محمد، آداب الحرب و الشجاعة، به کوشش احمد سهیلی خوانساری، تهران، 1346 ش؛ فرخی سیستانی، دیوان، به کوشش محمد دبیرسیـاقی، تهران، 1345 ش؛ فـردوسی، شـاهنامه، بـراساس چـاپ مسکـو، تهران، 1382 ش؛ فومنی، عبدالفتاح، تاریخ گیلان در وقایع سالهای 923- 1038 هجری قمری، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1349 ش؛ قمی، حسن بن محمد، تاریخ قم، ترجمۀ حسن بن علی قمی، به کوشش جلالالدین طهرانی، تهران، 1353 ش؛ کارنامۀ اردشیر بابکان، به کوشش بهرام فرهوشی، تهران، 1354 ش؛ گردیزی، عبدالحی، زین الاخبار، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1363 ش؛ گنابادی، محمدقاسم، مثنویات قاسمی، نسخۀ خطـی موجود در کتـابخانۀ آستـان قدس رضوی، شم 383‘8؛ مبـارک بـن زنگـی، فرسنـامه، نسخۀ عکسی کتابخانۀ بورسۀ تـرکیه، شم 114‘2؛ المحاسن و الاضداد، منسوب بـه جاحظ، بـه کوشش علی فاعور و دیگران، بیروت، 1411 ق / 1991 م؛ محمد بن محمد، فرسنامه، نسخۀ خطی موجود در کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران، شم 754‘5؛ منجم یزدی، محمد، تاریخ عباسی، به کوشش سیفالله وحیدنیا، تهران، 1366 ش؛ نسوی، محمد، سیرة جلالالدین یا تاریخ جلالی، ترجمۀ محمدعلی ناصح، تهران، 1364 ش؛ نظامالملک، حسن، سیـرالملوک (سیـاستنـامه)، به کوشش هیوبرت دارک، تهران، 1364 ش؛ نظامی گنجوی، کلیات خمسه، تهران، 1351 ش؛ نولدکه، تئودر، تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان، ترجمۀ عباس زریاب، تهران، 1358 ش؛ واله، پیترو دلا، سفرنامه، ترجمۀ شعاعالدین شفا، تهران، 1348 ش؛ وصاف، تاریخ، به کوشش علیرضا حاجیاننژاد، تهران، 1388 ش؛ ویلز، چارلز جیمز، ایران در یک قرن پیش، ترجمۀ غلامحسین قراگزلو، تهران، 1368 ش؛ هرن، پاول و هاینریش هوبشمان، اساس اشتقاق فارسی، ترجمۀ جلال خالقی مطلق، تهران، 1356 ش؛ نیز:
Arberry, A. J., Discourses of Rumi, London, 1974; Ashrafi, M. M., Persian-Tajik Poetry in XIV-XVII Centuries Miniatures, ed. K. S. Aini, Dushanbe, 1974; Chardin, J., Voyages en Perse, Paris, 1811; Chartier Jean-Luc, A., «Histoire du jeu de polo», Francepolo, www.francepolo. com / ffp / histo_polo, Paris, 1992; Chehabi, H. E. and A. Guttmann, «From Iran to All of Asia: The Origin and Diffusion of Polo», International Journal of the History of Sport, 2002, vol. XIX, no. 2 / 3; Dale, T. F., Polo, Past and Present, London, 1905; Daryaee, T., «Mind, Body, and Cosmos: Chess and Backgammon in Ancient Persia», Sports and Games, Michigan, 2002, vol. XXXV; Devic, M., Dictionnaire étymologique des mots français d’origine orientale, Amsterdam, 1915; Diem, C., Asiatische Reiterspiele, Berlin, 1942; Horn, P., Grundriss der neupersischen Etymologie, Hildesheim / New York, 1974; Hübschmann, H., Persische Studien, Strassbourg, 1895; Laufer, B., «The Early History of Polo», The Magazin for Horseman, 1932, vol. VII, no.5; Lloyd, J., The Pimm’s Book of Polo, Vermont, 1989; Lokotsch, K., Etymologisches Wörterbuch, Heidelberg, 1927; MacKenzie, D. N., A Concise Pahlavi Dictionary, London, 1971; Massé, H., «Čawgān», EI2, vol. II; Membré, M., Relazione di Persia, ed. F. Castro, Napoli, 1969; Modi, J. J., «The Games of Ball-Bal (Chowgângui) Among the Ancient Persians, as Described in the Epic of Firdousi», The Journal of the Bombay Branch, Bombay, 1891, vol. XVIII; The Oxford Dictionary of Byzantium, ed. A. P. Kazhdan, New York, 1991; Pagliaro, A., «Un giuoco persiano alla corte di Bisanzio», Atti del V Congresso internazionale di studi bizantini, Rome, 1939, vol. I; Quatremère, M., Histoire des Sultans Mamlouks de l’Égypte, Paris, 1837; Richard, F., Splendeurs Persanes, Paris, 1997; Sherley, A. et al., The Travels and Adventures, London, 1825; Suren-Pahlav, Sh., «History of Chogân (Polo)», CAIS, www.cais-soas.com / CAIS / Sport / polo.htm; Sykes, P. M., Ten Thousand Miles in Persia, New York, 1902; Tavernier, J. B., Les Six voyages, Paris, 1677; Valle, Pietro della, The Pilgrim, tr. G. Bull, London, 1989; Watson, J. N. P., The World of Polo, London, 1986; Yule, H. and A. C. Brunell, A Glossary of Colloquial Anglo-Indian Words and Phrases, London, 1886.آذرتاش آذرنوش (تل : دبا)
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید