جن،
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
شنبه 9 مرداد 1400
https://cgie.org.ir/fa/article/240492/جن
سه شنبه 14 اسفند 1403
چاپ شده
3
مردم به سبب ترس از جن، و رمزآلودبودن زندگی جنیان، سکونتگاههای متفاوتی را برای آنان تصور کردهاند. بهطورکلی، بیشتر فضاهای خالی و بدون سکنه محلِ زندگی این موجودات فرض شده است. سقف منازل (اکرامی، 127)، ویرانهها، عمق زمین و چاهها، گرمابهها (یاحقی، 158؛ صفینژاد، 392)، غارها، کنار قبرستانها (عسکریعالم، 2 / 34)، سر خاکروبهها (سالاری، 370)، سردابهها (زرینکوب، 282)، تنورها (تکلیفی، 239)، دالانها (هدایت، 78) و مردهشورخانهها (هاکس، 126) برخی از محلهای زندگی جنیان شمرده میشود. گروهی نیز کوه قاف را محل زندگی آنان و کانون بسیاری از طلسمهای ناگشودنی میدانند (عسکریعالم، 1 / 175). شکل ظاهری این موجودات از نظر افراد گوناگون تا حدی یکسان است، اما در عجایب المخلوقات قزوینی (سدۀ 7 ق / 13 م) تصاویر متفاوتی از چهرهها و پیکرهای جنیان به چشم میخورد (نک : ص 385-392). در نقاشیهای بهجامانده از دورۀ قاجار، جن با چشمانی اشکیشکل و ابروهایی به شکل 8، لاغراندام و گاهی دارای 4 دست و پا و با کلاهی بوقی بر سر تصویر شده است (لاری، 38-40). در میان مردم، نظرهای متفاوت و گاه همسانی در وصف ویژگیهای ظاهری جن به چشم میخورد. وجه تشابه این تعاریف شباهت این موجودات به انسان است؛ اما چشمان عمودی (چشم الفی)، گوشهای بسیار بلند و پهن، داشتن سُم و یا پاهایی کوتاه و گرد، موها و ناخنهای بلند و کثیف، بدن پوشیده از موی زرد، گاهی با سر طاس و ریش بلند، بسیار سنگینوزن بودن، مژههای دراز و رویی سفید، و پاهایی رو به عقب (انگشتان در عقب و پاشنه در جلو) برخی از ویژگیهای این موجودات است (نک : امیری، 71؛ اکرامی، 131-135؛ کریمی، 69؛ جعفری، 67). گاهی برای این موجودات خرطومی همانند فیل تصور شده است (قزوینی، 385-386). در حکایتی از جنیان، ارتکاب گناههای مختلف سبب اختلاف صورتهای آنان بیان شده است (همو، 386). افزون بر این، در باورها و افسانههای مردم، جن به صورت بزغاله، کبوترچاهی (مرتبط با قنات)، مرغ و جوجه (بیشتر در کشتزارها) بز، کبک، گاو، الاغ، سگ و نیز ماهی تصویر شده است (اکرامی، 131-132؛ مختارپور، 313-314). کریستنسن معتقد است که اغلب در فرهنگهای شرقی، جن در بدن گربه و یا ماری بیآزار وارد میشود (ص 124؛ نیز نک : صفینژاد، همانجا). بر زبان آوردنِ واژۀ «جن» از دیدگاه مردم نامبارک و وحشتآور است؛ بنابراین، اصطلاحات دیگری چون ازمابهتران، بهازما (بلاغی، 295)، ازونا (مقدم، 1 / 575)، اوشونی، قدمبهخیر، خوبان، بیوختی (پاینده، 268- 269)، ازخودبهتری، سُمگِرد (مرادی، 265) و ازونگل (امیری، همانجا) برای این موجودات به کار میبرند؛ در بیشتر این القاب، حس ترس انسان از این موجودات و احترام به آنها آشکار است. جن در مناطق دیگر، چنین نامهایی دارد: اُشنی (لنگرود)، ساهل (ایلام)، شوزه (پاشاکی: شرق استان گیلان)، مَدرَزمه (سیستان)، جنوکه (کردستان)، سایه (خراسان)، جنورا یا تایا (احمدآباد جرقویه: اصفهان)، ملوکت (لرستان) (آذرلی، 30، 217، 244، 357؛ ابراهیمپور، 145؛ اکبری، 187؛ کریمی، همانجا؛ عسکریعالم، 2 / 34). بُدّوح نیز نام جن و به قولی فرشتهای است که اگر نام او را در پشت نامهای بنویسند، آن نامه زود به مقصد میرسد (یاحقی، 122). گروهی از سفرنامهنویسان با وجود بیاعتقادی و شک به موجودیت جن، این باورِ عام ایرانیان را منعکس کردهاند. سایکس به اعتقاد مردم دربارۀ آزار رساندن به این موجودات با کارهایی چون پرتابکردن استخوان، خوردن تمام محتویات بشقاب و سوزاندن هیزم بدون گفتنِ بسمالله اشاره کرده است (ص 120). ادوارد براون، بر پایۀ سخنان برخی از دوستان خود، یکی از جلسههای احضار و تسخیر جن را توصیف کرده، و همچنین وضعیت یک انسانِ جنزده را به تصویر کشیده است (ص 159-165, 290-291؛ نیز نک : فریزر، 440). بیشاپ در سفرنامۀ از بیستون تا زردکوه بختیاری، روش درمان عارضههای روانی ناشی از جنزدگی را، در صورت بیاثریِ دعای ملا، چنین شرح میدهد: بیمار را در شب چهاردهم ماه قمری که قرص ماه قابل دیدن است، 7 بار از زیر شکم مجسمۀ سنگی یک شیر (نصبشده روی قبر) عبور میدهند و چند کلمه دعا به عربی میخوانند (ص 197). بنابر گفتۀ رایس، ایرانیان معتقدند هنگامی که الاغی جن یا روحی پلید را ببیند، شروع به سروصدا و عرعر میکند (ص 246). جکسن نیز به حذرکردن ایرانیان از ریختن آب جوش بر روی زمین اشاره دارد (ص 12). در میان بومیان خراسان، موجوداتی مانند غول، آل، هورچ، بختک، مردآزما، قرهبزنگی و ... نوعی جن به شمار میروند (اکرامی، 135). در این منطقه، باورهای بسیاری دربارۀ جن وجود دارد: این موجودات از بوی غذا، هوا، استخوان حیوانات و زباله تغذیه میکنند؛ با همۀ زبانها آشنایند؛ توانایی تقلید رفتار انسان را دارند؛ مانند انسانها نر و ماده دارند و دورۀ بارداری زنانشان نسبت به انسان کمتر، و رشد بچۀ آنان سریعتر است؛ دارای مناسک گذر و مراسم خوشی و ناخوشیاند که این باور اخیر در افسانۀ غوزبالاغوز نمایان است (همو، 137- 139، 143-144؛ کرزبر، 49-51). برخی معتقدند که جنها به زبان نامفهومی صحبت میکنند (انجوی، 1 / 38). برخی از اهالی خراسان برای جن مسلمان احترام بسیاری قائلاند و از قهرِ آن هراس دارند. آنان مرگ زعفرجنی (ه م) ــ شاه جنیان و حامی امام حسین (ع) در صحرای کربلا ــ را در چند دهۀ اخیر میدانند و میگویند که برای وی پُرسه برپا داشتهاند (میهندوست، 147). بسیاری از مردم شب را زمان فعالیت و زندگی جنها میدانند. اهالی کیش دراینباره مثلی دارند که «شب، عید جن و روز هنگام تلاش آدمیزاد است» (مختارپور، 314). در این منطقه، باورهای عام و خاصی دربارۀ جن وجود دارد، برای نمونه: غروب آفتاب زمان بیداری جنیان بوده، و احتمال صدمهرساندن آنان به انسان بیشتر است؛ درختان کهنسال ــ بهویژه درخت لور ــ محل تجمع جنها ست؛ بیشتر جنها مسلماناند و کاری به کسی ندارند، اما نامسلمانها «عفریت» خوانده میشوند و انسان را اذیت میکنند؛ اگر افراد دچار بیماریهای علاجناپذیر شوند، امکان دارد جن در وجود آنها جا گرفته باشد؛ بابازارها و مامازارها این افراد (اهل زار) را درمان میکنند (نک : ه د، اهل هوا؛ مختارپور، 314- 319؛ میهندوست، 143؛ سعیدی، فرهنگ ... ، 274-275؛ برای آگاهی بیشتر، نک : ساعدی، 121-123). در فرهنگ ترکمانها، جنها گونههای متفاوتی دارند و درمان آسیب آنها به انسان بنابر گونههایشان متفاوت است. آنان باور دارند که جنها گاهی به شکل نامرئی وارد خانه میشوند و چیزهایی میدزدند (معطوفی، 3 / 2077). در این منطقه نیز برپایی مراسم پُرخوانی (ه م)، روش درمان بیماریهای روحی ناشی از جنزدگی است (همو، 3 / 2078 بب ؛ برای آگاهی بیشتر در درمان جنزدگی، نک : سرلک، 54؛ کریمی، 67- 68). عشایر فارس بر این باورند که مبارزه با جن فقط به کمک انسانهایی ممکن است که از پیش با آنها ملاقات کرده، و بر آنان پیروز شده باشند (ایوانف، 235). آنان برای امنیت در مقابل جنیان، از چنین کارهایی پرهیز میکنند: خوابیدن زیر درخت سبز در هنگام شب، گذشتن از قبرستانها و پریدن از جوی آب یا خاکستر هنگام غروب، و نیز انتقالدادن آتش و نمک از خانهای به خانۀ دیگر بعد از غروب آفتاب (همو، 234-235). انسانها میتوانند با برقراری ارتباط دوستانه با جن از مزایایی نیز بهرهمند شوند. برای نمونه، براساس باور برخی مردم تهران، اگر جنها با کسی دوست شوند، هر شب به میزان نیاز روزش [پول][ زیر تشکش میگذارند (شهری، طهران ... ، 4 / 537). در باور مردم کازرون، هرگونه ارتباط با جنیان «بهره» نام دارد و دارندۀ بهره محترم و مقدس است (حاتمی، «آیین ... »، 89). در عقاید خراسانیها، اگر شست پا یا دست فردِ غشکرده را بگیرند، به سبب نزدیکی فرد با جنیان، اسرار نهان را خواهدگفت (شکورزاده، 322). در گذشته افرادی در تهران و دیگر مناطق، به بهانۀ ارتباط با جنیان و حل مشکلات، به شیادی و فریب مردم میپرداختند (شهری، تاریخ ... ، 5 / 278- 279). مثلاً زنی در خرابههای دولاب تهران ادعا داشت که زخم و جراحتهای افراد را با شاش جن معالجه میکند (همان، 3 / 598)، یا در تویسرکان عدهای از شیادها ادعا میکردند که شیشۀ عمر زعفرجنی در دست آنها ست و هر تقاضایی از او بکنند، قبول خواهدکرد (مقدم، 1 / 575). اهالی پیرسواران معتقدند که جنها در میان همجنسهای خود، از جلد حیوان خارج میشوند و همه یک شکلاند. در این منطقه، شب شنبه را سنگین (مشکوک به وجود جن) میدانند و مراقباند تا جمعه شب، کاری که جنها را میآزارد، نکنند (رسولی، 314). همچنین خراسانیها میگویند که برخی از سادات چهارشنبه بیشتر تحت تأثیر جنها قرار میگیرند (اکرامی، 150). در لرستان چشمههایی وجود دارد که مردم شبها، و حتى گروهی روزها، آب آنها را نمیخورند و باور دارند که جنیان در آن زندگی میکنند (عسکریعالم، 2 / 33). اگر کسی از مجاورت محل زندگی جنها بگذرد، به او حمله میکنند. چنین افرادی صدا در گلویشان خفه میشود و هرچه فریاد کنند، صدایشان شنیده نمیشود (همانجا). اهالی این منطقه به وجود گونهای جن خبیث به نام آویلحِرَک (= بچهخور) باور دارند که در شکم مادر قرار میگیرد و هنگام بستهشدن نطفه، آن را میخورد (همو، 2 / 52). براساس باور مردم، بهازای هر کودکی که در میان انسانها به دنیا میآید، 000‘1 کودک در میان جنها متولد میشوند (طوسی، 484) و هر کودکِ انسانی یک همزاد جن دارد، بهجز 14 معصوم که همزاد ندارند. همزاد (ه م) موجودی است که همزمان با کودک در رحم مادر شکل میگیرد و بچه را حتى پیش از به دنیا آمدن آزار میدهد. به باور مردم هرگاه بچه در رحم بجنبد، یا نوزاد در خواب تکان بخورد، نشانۀ آن است که همزادش او را اذیت میکند (شکورزاده، 142-143، حاشیۀ 3؛ بلاغی، 277). اگر همزاد ازدواج کند، دست و پای انسان را حنا میبندد (مرادی، 265). براساس باور مردم، جنیان زنهای زائو و نوزادان را بسیار اذیت و آزار میکنند. بر همین اساس پس از زایمان از زائو و نوزاد مواظبت و مراقبت بسیار میکنند. الاشتیها برای محافظت زائو و نوزادش از جن و آل، آنها را تا 40 روز تنها نمیگذارند. آنان پیش از به دنیا آمدن نوزاد، از ملا دعا میگیرند و به پیراهن زائو میآویزند. خود زن نیز دائم دعایی میخواند و به اطرافش فوت میکند (پورکریم، 96). همچنین برای ترساندن جنیان پیازی به سیخ میکشند و تا 40 روز، بالای سر زائو قرار میدهند (همو، 96-97). برخی معتقدند که برای جلوگیری از دستبرد جنیان به نوزاد، مادر باید مخلوط گیاه مورْد و آب را بنوشد و باقی آن را در منزل بریزد (سعیدی، همان، 273). در تهران برای جلوگیری از آسیب جنیان به نوزاد، بند نافش را با نخ سفید و آبی و یا هفترنگ میبستند، زیرا تصور میکردند که شیاطین و جنها از رنگهای درهم میترسند (شهری، همان، 5 / 664- 665، حاشیۀ 2). در گیلان، ماما جفت نوزاد را به همراه چند میخ و مقداری اسفند، بیدرنگ دفن میکند تا جنها آن را نبرند (بشرا و طاهری، 73). در دلیجان نیز تفنگ سرپری را بالای سر زائو میگذارند تا جن سراغ او نرود (نوبان، 276). مردم سیرجان نوزاد را در 10 روز نخست تولد، به منظور دفع آزار جنیان روی زمین نمیخوابانند. همچنین برای دورکردن آل و جن از نوزاد به دستمال سر او 7 تا 40 عدد سوزن خیاطی میزدند (مؤیدمحسنی، 130-131، 134). در جامع الحکایات نیز آمده است که یکی از راههای مقابله با جن، کشیدن خط با سیخی آهنی در اطراف انسان است (ص 202). عشایر خراسان در جشن نامگذاری نوزاد یا شب شش (ه م)، برای امنیت کودک کارهای بسیاری انجام میدهند. برای مثال، بدن و صورت نوزاد را با باروت سیاه میکنند تا زشت شود؛ یا برای ترساندن جنها، مقداری ترقه و آتش میاندازند و گاهی دایره میزنند؛ افزون بر آن، مقداری آهنپاره و یا نعل اسب در آستانۀ در میگذارند و دست و پای نوزاد را به رنگ نیلی درمیآورند. بعد از این مراسم، نوزاد را از زیر پای 7 دختر نابالغ رد میکنند و چند عدد چشم گوسفند قربانی، ناخن گرگ و نظایر اینها به نخ کشیده، و بر گردنش میآویزند (میرنیا، ایلها ... ، 224-225؛ نیز نک : عیسىپور، 254؛ سلطانی، کجور، 270؛ شکورزاده، 142-144). برای حصارکشیدن بر گرد زائو و دفع جنها، دعای هفتقل را بر مشتی برنج میخوانند و اطراف اتاق میریزند (همو، 144). در جهرم، مجموعۀ دعای یاسین مغربی با لولهای فلزی و پوشش ترمه، محافظ زن آبستن است (طوفان، 137). در کازرون نیز برای نگهداری کودک از گزند جن، فلزهای ریز متفاوتی به او میآویزند (حاتمی، باورها ... ، 56). رعب و وحشت جنیان از آهن و فلز تا حدی است که یکی از پژوهشگران حتى کلمۀ «آهن» را افسونی بر ضد آنان میشمارد (هیس، 106؛ نیز نک : مشایخی، 165). براساس باور مردم، جنیان گاهی نوزاد انسانی را میدزدند و بچۀ خود را جای او میگذارند. در چنین وضعیتی، مادر طی مراسمی نمادین، کودک سالم را از جنیان پس میگیرد؛ به این ترتیب که در غروب روز سهشنبه (یا شنبه) مادر کودک را به مسجد و یا قبرستان میبرد و بر روی زمین میگذارد و میگوید: بچۀ شما، مال شما، بچۀ من هم مال خودم؛ آنگاه محل را ترک میکند. زنی دیگر، با قرار قبلی، به آن مکان آمده، و با تصور پسگرفتن کودک، وی را برمیدارد و نزد مادرش میبرد (بشرا، 59-61). آداب دیگری در مناطق گوناگون برای معالجۀ این کودکان (در اصطلاح بچۀ عوضی) وجود دارد (میرنیا، فرهنگ ... ، 257؛ مؤیدمحسنی، 131-132؛ شکورزاده، 235). در شیراز بچۀ عوضشده را در مستراح میگذاشتند تا جنیان بیایند و او را ببرند و نوزاد انسانی را برگردانند (همایونی، 36). برخی از مردم نازیبایی نوزاد را نتیجۀ توهین مادر آبستن به جنها میدانستند (ماسه، I / 44). براساس برخی باورها، گاهی زنانِ جنیان نیازمند قابله یا ماما میشوند؛ در چنین وضعیتی آنها سراغ قابلهای میآیند و او را چشمبسته نزد زائوی جنی میبرند و پس از پایان کار، یک مشت پوست پیاز به او هدیه میدهند. اگر قابله موضوع را برای کسی آشکار نکند و پوست پیاز را زیر فرش بگذارد، هر روز صبح در زیر فرشش یک سکه طلا مییابد؛ اما اگر موضوع را بازگو کند، پوست پیازها به طلا تبدیل نمیشود (صفینژاد، 392؛ نیز نک : دنبالۀ مقاله). افزون بر این، بنابه باور بعضی مردم، جنیان ممکن است به انسانی که دوستش دارند، هدیههایی مانند پول یا تواناییِ درمان بعضی از بیماریها را ببخشند (لفلر، 125, 143). لفلر از مردی یاد میکند که مردم معتقد بودهاند او برخی از بیماریهای پوستی را با مالیدن بزاقش بر روی پوست بیمار شفا میداده است. براساس این حکایت، روزی جدۀ آن مرد کودکی را میبیند که پاهایش مثل پای خر بوده، و در منزل او به اینجا و آنجا سرکشی میکرده است. زن میفهمد که کودک از بچههای جنیان است. او با انداختن زنجیری آهنین دور پاهای کودک، او را دستگیر میکند و وقتی مادر آن جن بچهاش را میطلبد، زن درخواست چیزی میکند. مادر جنی هم آب دهان خود را در دهان آن زن میاندازد و میگوید که خودش و فرزندانش تا 7 پشت قادر به معالجۀ اگزما خواهند بود، مشروط بر اینکه بزاقشان را به پوست بیمار بمالند (ص 138-139). در باور لرگانیها، نگاه کردن بچه در آینه هنگام شب سبب جنزدگی میشود (سلطانی، فرهنگ ... ، 49). اهالی میناب معتقدند که اگر کودک با نی قلیان تنبیه شود، جنزده خواهد شد (سعیدی، همان، 272). در فراشبند، کودکی که در خاکستر بازی میکند، به حال خود گذاشته میشود، زیرا معتقدند او با اطفال ازمابهتران سرگرم بازی است (امیری، 72). در گذشته، در این منطقه مشکلاتی چون دیوانگی و قفلشدنِ تفنگ شکارچی را از عواقب شوم صید و کشتار حیوانات ناپاک (بهسبب حلول جن در آنها) میدانستند (همو، 71-72) و برای امنیت در مقابل این موجودات، همراه داشتن نمک، مفصل پای حیوان و چوب انار را توصیه میکردند (همو، 73). در باور مردم گیلان، اگر نوجوانی در سن بلوغ هنگام شب و تنها به لانۀ مرغ برود، جنی میشود. آنان لکههای کبود ایجادشده روی بدن، بدون ضربه را اثر انگشت جن و پری میپندارند (پاینده، 268- 269). همچنین افراد را از تکاندن سفرۀ غذا در حیاط، هنگام شب منع میکنند (بشرا، 20). در این فرهنگ، بال برهمزدن کبوتران در خانه و نگهداری اسب سفید را سبب فرار جنیان میپندارند (همو و طاهری، 39-40، 46). در کومله (شرق گیلان)، مردم معتقدند که اگر کسی شب زیر درخت گردو راه برود و یا در آنجا بخوابد، جنها او را اذیت میکنند (شهاب، 163). در مازندران، باورهای ویژهای دربارۀ این موجودات رایج است؛ برای نمونه، در شبهای رمضان جنیان آزادند و با انسانها کاری ندارند. همچنین هنگام شکوفهدادن باقلا، نباید بهتنهایی از کشتزار آن عبور کرد، زیرا جنیان عاشق گل آن بوده، و باعث آزار انسان میشوند (مجیدزاده، 78). اهالی تنکابن نیز در شب، آتش و آب گرم را بیرون نمیریزند (خلعتبری، 100). در فرهنگ مردم گروس، اگر کسی در شب خیاطی کند، پس از پایان خیاطی باید نخی به سوزن آویزان باشد، زیرا سوزن نوعی جن است و به پای بچهها فرو میرود (هاشمنیا، 90). همچنین زنان همیشه روی بقچۀ لباس خود سنجاق میزنند که در غیاب آنها جنیان آنها را نپوشند (همانجا). بنابر باور مردم، ارتباط نزدیکی بین جن و حمام وجود دارد و گرداگرد آن باورهای خرد بسیاری شکل گرفته است. بنابر روایتی، مظفرالدین شاه هرگاه قصد ورود به حمام و خزینه را داشت، از پیش، وزیر خود را برای دفع جنها و خواندن ورد به حمام میفرستاد. همچنین مردم برای دورکردن این موجودات با خود جام چهلکلید (ه م) به حمام میبردند (نجمی، 441- 442). در باور بعضی از افراد، چهارشنبهها روز حمام جنها بود؛ بنابراین، برای رهایی از آنها دعای چهل بسمالله همراه خود میبردند (عسکریعالم، 2 / 184-185؛ نیز نک : خسروی، 1 / 128). گاهی افرادی که میخواستند به حمام بروند، برای احتیاط، اسم آن را نمیآوردند؛ مثلاً میگفتند: «میروم به باغ». این برای آن بود که جنیان از حمام رفتن فرد آگاه نشوند و پیش از او به آنجا نروند (زرینکوب، 282). در باور مردم کازرون اگر کسی نادانسته وارد مجالس عروسی و عیشونوش جنیان بشود، زیان میبیند و برای دفع آن باید قربانی و به اصطلاح خونریزی کند. همچنین میگویند که اگر هنگام خونریزی، غریبهای در خانه را بکوبد، باید از گوشت قربانی بهرهمند شود، زیرا ممکن است ازمابهتران باشد (حاتمی، همان، 117). در باور دیگری، فرد آزاررساننده به گربۀ سیاه باید به اندازۀ وزن گربه، نمک در چاه خانه بریزد (همانجا). در منطقۀ فامور کازرون، قطع کردن درخت سبز با تبر در هنگام غروب و پرتکردن سنگ یا چوب، بیاحتیاطی نسبت به جنیان محسوب میشود که در صورت برخورد به آنها، منجر به دیوانگی یا مرگ انسان خواهد شد (ثواقب، 427). اهالی این سرزمین معتقدند که اگر جنیان هنگام دیدار با انسان به رویشان بخندند، فرد از ترس دیوانه خواهد شد (همانجا). باورهای متفاوتی در میان مردم میناب دربارۀ جنیان رایج است، ازجمله: اگر کسی روی جارو یا هاون بنشیند، جنزده خواهد شد (سعیدی، همان، 275-276)؛ زنان شبها بدون روسری به حیاط نمیروند، زیرا ممکن است جن در موی آنها جای گیرد؛ برای جلوگیری از دستبرد جن به خرما، درِ خمرۀ حاوی آن را با پوست درخت خرما و گِل محکم میکنند و بعد از گشودن در، داس یا تکۀ آهنی را کنار آن میگذارند؛ سوتزدن باعث جمعشدن جنها میشود؛ دختر و پسرِ عقدکرده پیش از عروسی برای امنیت از جنها، نباید تنهایی به محلی بروند؛ اگر کسی بر روی در بنشیند، جنیان نفرینش میکنند؛ برای خشنودی جنها هنگام عروسی بر سر درخت بیخار شیرینی میگذارند؛ برای خارجشدن احتمالی جن از لباس، پیش از پوشیدن، تکانش میدهند؛ و برای شناکردن بهویژه هنگام اذان ظهر و غروب پیش از ورود به آب، قند در آن میاندازند و بسمالله میگویند (همانجا؛ نیز نک : رنجبر، 482). مردم قشم از کشتیای به نام «غُراب جِندون» آگاهی میدهند که بنابر باور آنها، در شب با چراغی روشن بر خشکی حرکت میکند (اسدیان، 40). اهالی فسا در شب، به نمک طوم غذا (طعم غذا) میگفتند، زیرا آوردن نام نمک را مصادف با آمدن جنها میپنداشتند (رضایی، 458). همچنین برای جلوگیری از دستبرد جنیان به زعفران، بر روی در ظرف آن قطعه زغالی قرار میدادند (همو، 459). در سقز بر آن بودند که اگر روی غذای مانده بسمالله خوانده نشود، جنها آن را میخورند (فاروقی، 42). اهالی بَرزک و برخی از دیگر نقاط معتقدند اگر بدون بسمالله روی خاکستر داغ (یا اجاق) آب بریزند، بیمار میشوند و به اصطلاح «گستاخی کردهاند». همچنین برداشتن نان بدون یاد خدا سبب دستبرد جن به آن، و از بین رفتن برکتش خواهد شد (جهانی، 53، 54؛ نیز نک : تکلیفی، 244). در کرمان معتقدند که اگر هنگام شب در آب سنگ بیندازند، جنزده میشوند و یا به تعبیری «ناپریزی» میکنند، زیرا باور دارند که جن بیشتر وقتش را در آب و آتش میگذراند (مرادی، 265). در گذشته، بسیاری از مردم بروز بیماریهای درمانناپذیر و روحی را به جن منسوب میکردند (نک : هدایت، 153) و برای پیشگیری و درمان آن راهکارهای خاصی داشتند، که از جملۀ این بیماریها میتوان به تب نوبه (میهندوست، 148)؛ تریوَت و صرع (عسکریعالم، 1 / 231، 234؛ بشرا، 56)؛ قولنج و سیاهسرفه (ایوانف، 235)؛ شب سوخت (نوعی بیماری پوستی)؛ و جوع (بشرا، 19، 21) اشاره کرد. یکی دیگر از زیانهای جنیان به آدمی «بیوختی» است که دارای عوارض گوناگونی مانند تبخال، کسالت بیعلت، تب خفیف، سردرد، زخم و خونافتادگی شدید در چشم است (همو، 18- 19). در عشایر فارس، به سبب اعتقاد قوی به ایجاد امراض از سوی جنیان، فردی ادعا میکرد که جنِ وبا را دیده، و از او شنیده است که این بیماری به زودی شروع خواهد شد (بهمنبیگی، 80). باورهای درمانی مردم در مناطق گوناگون از یکدیگر متمایز است: مردم رودبار برای کسی که غش میکرد و بیماری روحی داشت، سرکتاب باز میکردند؛ بدین ترتیب که دعانویس جن را احضار میکرد و او را به ائمه قسم میداد که بیمار را اذیت نکند (جعفری، 66-67). در میناب، افزون بر دودکردن عود برای دورشدن جنها، توصیه میشد کسی که باد زار دارد، باید جمعهها و دوشنبهها بر سر درخت انبه برای جنها حلوا بگذارد (سعیدی، همان، 275). همچنین در این فرهنگ، ملای محلی دعا و آیههایی را روی برگهای نوشته، و به نزدیکان بیمار میداد تا بر بازوی وی ببندند و یا بر بالینش بگذارند (همان، 408). در فردوس خراسان جنوبی، فرد جنزده را وادار به حجامت میکنند (نک : اکرامی، 158). مردم راستقان بجنورد باور داشتند که در هر روز هفته، یک جن پادشاه است و امور آن روز را در اختیار دارد؛ بنابراین، برای دفع ضررهای جنیان در هریک از روزها روشهای متفاوتی به کار میرفت (نک : همو، 144-145). در الموت، برای درمان ترس ناشی از جنها 3 نوع دعا میگرفتند: یک نوع را میسوزاندند و دودش را به خورد بیمار میدادند؛ دعای دیگر را بر شانۀ راست وی میآویختند؛ و نوع سوم را در آب میانداختند و به شخص میخوراندند (حمیدی، 229). همچنین اگر بیماری روحی شدید بود، دست و پای فرد را میبستند و کتک میزدند؛ سپس سنجاقی به لباسش وصل میکردند (همانجا). گاهی دعانویسها جن را نمکگیر میکردند تا فرد مبتلا را رها کند (نک : زرینکوب، 280؛ اکرامی، 143). در میبد، برای درمان دیوانگیِ ناشی از جنزدگی فرد مبتلا را «سر تشت» مینشاندند. به این ترتیب که سفرهای با 7 نوع شیرینی، چوب درخت انار شیرین، کاسۀ آب، نمک و دیگر چیزها میچیدند. آنگاه جنگیر در حالت خلسه، با چوب به کاسۀ آب میزد و جنها را احضار میکرد. اگر اثر انگشت جن بر نمک میماند، ازمابهتران آشتی کرده بودند و بیمار بهبود مییافت (نک : جانباللٰهی، 433). در تهران و بسیاری نقاط دیگر، جنگیرها آداب و مناسکشان را به کمک کودک نابالغی انجام میدادند (شهری، طهران، 4 / 186-192). آنان سؤالهایی را از جنها میپرسیدند تا به چارهای برسند. جنگیرها هنگام آگاهی جن از اطلاعات خواستهشده، حکایت «جن پینهدوز» را نقل میکردند (همان، 4 / 205-206؛ نک : دهخدا، 2 / 586-587). آنان در برخورد با مشکل، مجبور به انداختنِ سفرۀ «آصف بن برخیا» (وزیر حضرت سلیمان) برای افراد بودند (شهری، همان، 4 / 190-191). در تویسرکان و دیگر نقاط، برای درمان فرد مبتلا به صرع در حالت غش، عدهای دور او جمع میشدند و دعا میخواندند و اطراف وی روی زمین خط میکشیدند و اسفند دود میکردند. آنگاه با دعا و التماس از جن میخواستند که مریض را رها کند (مقدم، 1 / 575؛ نیز نک : کیانی، 245). مردم بلوچ برای بیرون راندن جن از وجود بیمار چله میبستند، یعنی بیمار را برای مدتی در اتاقی با ملا تنها میگذاشتند تا ملا بتواند با کمک دعا وی را درمان کند (ناصری، 219-220). قشقاییها برای در امان ماندن از جن، استخوان دود میکنند، دعایی نوشته، در استخوان سر گوسفند میگذارند و دفن میکنند، و یا هنگام غروب تخممرغ جادوشدهای را که چند خط کج بر روی آن کشیدهاند، بر زمین میزنند (کیانی، 246). همچنین اگر شخصی بمیرد و آن روز امکان دفنش نباشد، چراغی بالای سرش روشن میکنند و زنگی را دائم به صدا درمیآورند تا جن او را نبرد (همانجا). گروهی بنابر روایتهای مذهبی، آیات و سورههایی را برای حفاظت از فرد جنزده توصیه میکنند؛ سورۀ جن (72)، آیۀ «یا مَعشَرَ الْجِنِّ» (الرحمٰن / 55 / 33)، «آیةالکرسی» (بقره / 2 / 255)، «اِنّا اَنزَلْناهُ» (قدر / 97 / 1) و جز آنها نمونههایی از آن است (نک : کیمیایی، 80-82؛ لمعه، 40). گروهی صلوات فرستادن و بسمالله گفتن را راهی برای ناپدیدشدن جنیان میدانند (کریمی، 71؛ هدایت، 83). در یکی از داستانهای ادب عامه نیز گفتن الله اکبر، راه مقابله با جن دانسته شده است (جامع ... ، 202). در ایران باستان نیز برای مقابله با جادو و جادوگران نام خداوند را بر زبان میآوردند، چنانکه رستم در خان چهارم هنگامی که نام خدا را بر زبان میآورد، چهرۀ واقعی زن جادو آشکار میشود: سیه گشت چون نام یزدان شنید / ... (فردوسی، 2 / 31).
افسانهها و حکایتهای فراوانی دربارۀ جن از سالخوردگان در بسیاری از مناطق ایران نقل شده است که یا خود آن را تجربه کردهاند و یا از گذشتگان به خاطر سپردهاند (نک : اکرامی، 129؛ رسولی، 314). بین همۀ باورهای یادشده در میان مردم و حکایتها رابطهای دوسویه برقرار است، یعنی بهطور تقریبی همۀ عناصر اصلی باورها در داستانها منعکس شدهاند. نقطۀ مشترک بسیاری از حکایتها رازداری انسان نسبت به جنیان و فاشنکردن اسرار زندگی آنان است. در دهکدۀ عینوک خراسان، در روایت «قصۀ فتحالله در عروسی جنیان» گفته شده است که وی جانش را به سبب آشکارکردن راز بین خود و جنها از دست داد (نک : میرنیا، همان، 314-315؛ رنجبر، 483-484). همچنین در داستانی دیگر، یک شب، مردی گربۀ خانگیاش را میبیند که لباسهای زنش را پوشیده و به مجلس عروسی میرود. مدتی از این ماجرا میگذرد. روزی، زن در حال جستوجوی لباسهایش، آنها را کثیف مییابد و از همسرش گله میکند. مرد به او میگوید: از این گربه بپرس. به محض گفتن این جمله، گربه صورت صاحبش را چنگ میاندازد و چشمان او را کور میکند؛ سپس از خانه میگریزد (نوبان، 253-254). در یک دسته از افسانهها، جنیان به انسانها کمک میکنند و یا به آنها طلا و پول میدهند. در داستانی آوردهاند که شخصی در ازای کمک به جنیان، چند تکه چوب دریافت کرده، و آنها را دور ریخته است؛ اما پس از مدتی تکهای باقیمانده از آن را در جیبش به شکل طلا یافته است (جعفری، 67؛ نیز نک : سعیدی، قصهها ... ، 1 / 254-256). گاهی این موجودات انسانهایی را که دربارۀ آنها کندوکاو میکنند و در پی تسخیرشان برمیآیند، تنبیه میکنند (شهری، همان، 1 / 523-524؛ سادات، 20-21). حلول جنیان در کالبد انسان در بسیاری از حکایتها و داستانهای شفاهی به نحو برجستهای به چشم میخورد. در روایتی از دلیجانیها (اهالی روستای خاوه)، کشاورزی هنگام آبیاری در شب، به ماری برمیخورد و برای دفاع از خویش، آن را میکشد. لحظهای بعد، سواری را میبیند که به سوی او میشتابد. آن سوار کشاورز را با خود به مجلس عزاداری جوانی میبرد. بزرگ مجلس وی را خوانده، و به او میگوید: تو امشب این جوان را کشتی. کشاورز سوگند میخورد که چنین نکرده است و رخدادهای آن شب را برای آنها تعریف میکند. سرانجام، بزرگ مجلس جریان را متوجه شده، و به او میگوید: از این پس هرگاه خواستی ماری را بکشی، تدبیر کن و بگو: «نه جن میکشم، نه پری / مار میکشم به عشق مولا علی (ع)» (نوبان، 251-252). داستانهای بسیار دیگری با محور اصلی جن و متنهای متفاوت در میان مردم رایج است. نفرین جن، عروسی جنها (بینایی، 95، 118)، ملا و جن (افتخارزاده، 273-274)، زن قابله و جن (باوند، 1 / 77- 79)، اسب و جن، جن و بزغاله و جز آنها (تاکههارا، جم ) نمونههای دیگری از این داستانها ست.
آذرلی، غلامرضا، فرهنگ واژگان گویشهای ایران، تهران، 1387 ش؛ ابراهیمپور، محمدتقی، واژهنامۀ فارسی ـ کردی، تهران، 1373 ش؛ اسدیان، محمد، گوشهای از دانشها و باورهای عامه در شهر قشم، تهران، 1383 ش؛ افتخارزاده، افسانه و دیگران، قصههای بلوچی، تهران، 1388 ش؛ اکبری شالچی، امیرحسین، فرهنگ گویشی خراسان بزرگ، تهران، 1370 ش؛ اکرامی، محمودرضا، ازمابهتران، مشهد، 1382 ش؛ امیری، رزاق، تاریخ و فرهنگ مردم فراشبند، شیراز، 1382 ش؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم، مردم و شاهنامه، تهران، 1354 ش؛ ایوانف، م. س.، عشایر جنوب، ترجمۀ کیوان پهلوان و معصومه داد، تهران، 1385 ش؛ باوند سوادکوهی، احمد، افسانههای سوادکوه، ساری، 1386 ش؛ بشرا، محمد، طب سنتی مردم گیلان، رشت، 1389 ش؛ همو و طاهر طاهری، باورهای عامیانۀ مردم گیلان، رشت، 1386 ش؛ بلاغی، عبدالحجت، تاریخ نائین، تهران، 1369 ش؛ بهمنبیگی، محمد، عرف و عادت در عشایر فارس، تهران، 1324 ش؛ بیشاپ، ایزابلا، از بیستون تا زردکوه بختیاری، ترجمۀ مهراب امیری، تهران، 1375 ش؛ بینایی، قوامالدین، افسانههای مردم نور و رویان مازندران، تهران، 1385 ش؛ پایندۀ لنگرودی، محمود، آیینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران، 1355 ش؛ پورکریم، هوشنگ، الاشت، تهران، 1348 ش؛ تاکههارا، شین و احمد وکیلیان، افسانههای ایرانی، تهران، 1384 ش؛ تکلیفی چاپشلو، احمد، ادبیات عامۀ شهرستان درگز، تهران، 1379 ش؛ ثواقب، جهانبخش، دریاچۀ پریشان و فرهنگ منطقۀ فامور، شیراز، 1386 ش؛ جامع الحکایات، به کوشش محمد جعفری (قنواتی)، تهران، 1391 ش؛ جانباللٰهی، محمدسعید، چهل گفتار در مردمشناسی میبد، تهران، 1390 ش، دفتر چهارم؛ جعفری دوآبسری، محمدعلی، فرهنگ عامۀ رودبار، رشت، 1388 ش؛ جهانی برزکی، زهرا، برزک نگین کوهستان، کاشان، 1385 ش؛ حاتمی، حسن، «آیین و مراسم ازدواج و زایمان در کازرون»، رفتارها و پندارها، به کوشش مهدی تقینژاد، شیراز، 1390 ش؛ همو، باورها و رفتارها، گذشته در کازرون، کازرون، 1385 ش؛ حمیدی، علیاکبر و دیگران، مردمنگاری الموت، تهران، 1384 ش؛ خسروی، عبدالعلی، فرهنگ بختیاری، تهران، 1368 ش؛ خلعتبری لیماکی، مصطفى، فرهنگ مردم تنکابن، تهران، 1387 ش؛ دهخدا، علیاکبر، امثال و حکم، تهران، 1338 ش؛ رسولی، غلامحسن، پژوهشی در فرهنگ مردم پیرسواران، تهران، 1378 ش؛ رضایی، غلامرضا، شهر من فسا، شیراز، 1387 ش؛ رنجبر، حسین و دیگران، سرزمین و فرهنگ مردم ایزدخواست، تهران، 1373 ش؛ زرینکوب، عبدالحسین، یادداشتها و اندیشهها (بخش اول)، به کوشش عنایتالله مجیدی، تهران، 1351 ش؛ سادات اشکوری، کاظم، افسانههای دهستان برزرود، تهران، 1388 ش؛ ساعدی، غلامحسین، اهل هوا، تهران، 1345 ش؛ سالاری، عبدالله، فرهنگ مردم کوهپایۀ ساوه، تهران، 1379 ش؛ سایکس، پرسی، شکوه عالم تشیع، ترجمۀ مصطفى موسوی، تهران، 1373 ش؛ سرلک، رضا، آداب و رسوم و فرهنگ عامۀ ایل بختیاری چهارلنگ، تهران، 1385 ش؛ سعیدی، سهراب، فرهنگ مردم میناب، تهران، 1386 ش؛ همو، قصهها و افسانههای مردم هرمزگان، قم، 1386 ش؛ سلطانی لرگانی، محمود، فرهنگ عامۀ لرگان کجور، تهران، 1385 ش؛ همو، کجور، تهران، 1387 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363 ش؛ شهاب کوملهای، حسین، فرهنگ عامۀ کومله، رشت، 1386 ش؛ شهری، جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران، 1378 ش؛ همو، طهران قدیم، تهران، 1371-1383 ش؛ صفینژاد، جواد، مونوگرافی ده طالبآباد، تهران، 1345 ش؛ طوسی، محمد، عجایب المخلوقات، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1345 ش؛ طوفان، جلال، تاریخ اجتماعی جهرم در قرون گذشته، شیراز، 1381 ش؛ عسکریعالم، علیمردان، فرهنگ عامۀ لرستان، خرمآباد، 1386-1387 ش؛ عیسىپور، عزیز، گالشها: دامداری، کوچ و زندگی مردم جنگل و کوهپایهنشین تنکابن، تهران، 1388 ش؛ فاروقی، عمر، فرهنگ مردم سقز، سقز، ادارۀ فرهنگ و هنر؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش جلال خالقیمطلق، تهران، 1386 ش؛ فریزر، ج. ب.، سفرنامه، ترجمۀ منوچهر امیری، تهران، 1364 ش؛ قزوینی، زکریا، عجایب المخلوقات، به کوشش نصرالله سبوحی، تهران، 1380 ش؛ کرزبر یاراحمدی، غلامحسین، فرهنگ مردم بروجرد، به کوشش علی آنیزاده، تهران، 1388 ش؛ کریستنسن، آرتور، آفرینش زیانکار در روایات ایرانی، ترجمۀ احمد طباطبایی، تبریز، 1355 ش؛ کریمی، زهرا، آداب و رسوم و فرهنگ عامۀ احمدآباد جرقویه، تهران، 1388 ش؛ کیانی، منوچهر، سیهچادرها، تهران، 1371 ش؛ کیمیایی، محمدکاظم، سحر و جادو از دیدگاه علم و دین، قم، 1387 ش؛ لاری، مریم، «نقش جن در نقاشی دوران قاجار»، هنرنامه، تهران، 1380 ش، س 4، شم 10؛ لمعه، منوچهر، فرهنگ عامیانۀ عشایر بویراحمدی و کهگیلویه، تهران، 1353 ش؛ مجیدزاده، محسن، «فولکلور مازندران»، کاوه، مونیخ، 1350 ش، شم 40؛ مختارپور، رجبعلی، دو سال با بومیان جزیرۀ کیش، تهران، 1387 ش؛ مرادی، عیسى، ترانهها، زبانزدها و فرهنگ عامۀ مردم کرمان، کرمان، 1387 ش؛ مشایخی، محمدجواد، فرهنگ مردم تایباد و باخرز، مشهد، 1388 ش؛ معطوفی، اسدالله، تاریخ، فرهنگ و هنر ترکمان، تهران، 1383 ش؛ مقدم، محمد، تویسرکان، تهران، 1378 ش؛ مؤیدمحسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، کرمان، 1381 ش؛ میرنیا، علی، ایلها و طایفههای عشایری خراسان، تهران، 1369 ش؛ همو، فرهنگ مردم، تهران، 1369 ش؛ میهندوست، محسن، پژوهش عمومی فرهنگ عامه، تهران، 1380 ش؛ ناصری، عبدالله، فرهنگ مردم بلوچ، رسالۀ تایپی، 1358 ش؛ نجمی، ناصر، ایران قدیم و تهران قدیم، تهران، 1362 ش؛ نوبان، مهرالزمان و دیگران، مردمنگاری شهرستان دلیجان، اراک، 1382 ش؛ هاشمنیا، محمود و ملوک ملکمحمدی، فرهنگ مردم گروس (بیجار و حومه)، سنندج، 1380 ش؛ هاکس، مریت، ایران: افسانه و واقعیت، ترجمۀ محمدحسین نظرینژاد و دیگران، مشهد، 1368 ش؛ هدایت، صادق، فرهنگ عامیانۀ مردم ایران، تهران، 1381 ش؛ همایونی، صادق، گوشههایی از آداب و رسوم مردم شیراز، شیراز، 1353 ش؛ هیس، ه . ر.، تاریخ مردمشناسی، ترجمۀ ابوالقاسم طاهری، تهران، 1340 ش؛ یاحقی، محمدجعفر، فرهنگ اساطیر، تهران، 1369 ش؛ نیز:
Browne, E. G., A Year Amongst the Persians, London, 1950; Jackson, A. V. W., Persia Past and Present, London, 1909; Loeffler, R., Islam in Practice, New York, 1988; Massé, H., Croyances et coutumes persanes, Paris, 1938; Rice, C. C., Persian Women and Their Ways, London, 1923.نیره افتخاری
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید