جمشید
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
یکشنبه 22 فروردین 1400
https://cgie.org.ir/fa/article/240489/جمشید
سه شنبه 14 اسفند 1403
چاپ شده
3
جَمْشید، از شخصیتهای اساطیری هندوایرانی، و از شاهان دورۀ پیشدادی در روایات حماسی ایران. نام جمشید از دو بخش تشکیل شدهاست: بخش اول، جم (در زبان اوستایی: yima- ؛ در زبان سنسکریت: yama-) به معنی «جفت، توأمان»، و بخش دوم، شید (در زبان اوستایی: xšaēta-)، که یکی از صفات جمشید است. برای واژۀ شید ــ که بخش دوم «خورشید» را نیز تشکیل میدهد ــ دو معنا پیشنهاد شدهاست: «درخشان، نورانی»، و «حاکم، فرمانروا» (نک : شِروو، 502).پدر جمشید در متون پهلوی، «ویوَنْگْهان» (Vivanohân؛ در زبان اوستایی: Vivanghvant) معرفی شده است و در اساطیر ایرانی، نخستین کسی است که گیاه هوم را فشرد و در پاداش، پسری به او بخشیدهشد که درخشان، دارای رمههای خوب (اوستایی: Hvânθwa)، زیبا (اوستایی: Srira) و فرهمندترین مردمان بود. او نگاهی همچون خورشید داشت (اوستایی: HvareDaresa) و در شهریاریاش انسانها و جانوران نمیمردند، گیاهان و آبها خشک نمیشدند و هیچ اثری از سرما، گرما، پیری، مرگ و رشک دیوآفریده وجود نداشت (یسنا، 9: 4- 5؛ برای جمشید (جم) و صفات او در دیگر بخشهای اوستا، نک : یشتها، 5: 25- 26، 9: 8 - 9، جم ؛ نیز نک : رضی، 4 / 2358، 5 / 2537). فرگرد دوم وندیداد نیز به تمامی دربارۀ جم و فرمانروایی درخشان او ست. اسطورۀ جم، بهعنوان فرمانروای عصر طلایی، احتمالاً بازماندۀ اسطورهای کهن از دورۀ هندوایرانی است، زیرا در مهابهاراته ــ از منظومههای حماسی هنـد باستان ــ نیز روایتی در وصف جهان آرمانی و دورهای که مرگ در آن ناشناخته بود، آمدهاست (نک : کریستنسن، 289-291). اما عصر طلایی و جهان آرمانیِ جم و بیمرگی او و مردمانش، ابدی نبود. این دوران شکوهمند، بهروایت یشتها (9: 10)، هزار سال، بنابر وندیداد 900 سال (2: 16؛ نیز نک : داستان ... ، 148)، و براساس متون فارسی میانه و فارسی، حدود 600 تا 700 سال به درازا کشید (مینوی خرد، 26: 24-27)؛ آنگاه زمستانی سخت و سهمناک موجودات را از بین بُرد و جم بقیۀ آنها را با پناه دادن در قلعهای که به دستور اهورهمزدا ساخت، نجات داد. این قلعه در اوستا، «وَر» (var-)، و در متون فارسی میانه، «وَرِ جَمکرد» (war ī jam-kart) نامیده شده است. بنابر وندیداد، درست کردنِ خشت از گِل و ساختنِ ور را اهورهمزدا به جم آموخت. جم نیز ور را با دیوارهای بلند، مسکن برای مردمان و اصطبل برای چهارپایان، مرغزارها و رودهای آبِ جاری، برپا ساخت و تخمۀ بهترین مردمان، چهارپایان و گیاهان را در آن جای داد (2: 25 بب ). جایگاهِ ور، براساس مینوی خرد (61: 15)، در زیر زمین در ایرانویج، و بنابر بندهش (ص 128) در پارس، در زیر کوه «چمگان» است. بنابر برخی از نوشتههای پهلوی، «وَر» برای هدفی دیگر نیز ساختـه شدهاست. در پایانِ هزارۀ اوشیـدر ــ نخستین منجی زردشتی ــ هنگامی که باران و سرمای دیو مَلکوسان، بیشتر جانداران را از بین میبرد، مردم، چهارپایان و آفریدگان دیگر اهورهمزدا که در ورِ جمکرد زندگی میکنند، از آن قلعه بیرون میآیند و در سرزمینهای گوناگون ساکن میشوند (برای نمونه، نک : همان، 142؛ مینوی خرد، 26: 28-31؛ «دادِستان ... »، 37: 94-96؛ روایت ... ، 48: 17؛ دینکرد ... ، مقدمه: 24، 9: 4). در بخشهایی از اوستا، سبب همۀ این بدبختیها گناهکاری جم و گسستن فـرّه از او دانستـه شدهاست. گنـاهکاری جم ــ که از فرهمندترینِ مردمان بود (یسنا، 9: 4؛ یشتها، 15: 16) ــ سبب شد تا فرّه خویش را از دست بدهد (همان، 19: 30- 38). فرّه جمشید، به پیکر مرغ وارِغَن (اوستایی: vārəgan-)، جم را ترک کرد و در 3 بخش یا شاید در 3 مرحله، به مِهر، فریدون و گرشاسب پیوست. این داستان در نوشتههای پهلوی نیز مطرح شده است؛ در بندهش (ص 91) آمدهاست که بعد از کشتهشدنِ جم، آذرخرّه (= آذرفرنبغ)، فرّه جم را از دست ضحاک رها کرد. از این مطلب، استنباط میشود که ظاهراً ضحاک بهطور موقت فرّه جمشید را تصاحب میکند. در دستنوشتهای متأخر به خط فارسی نیز آمده است که فرّه جم بعد از جدایی از وی، به مهر، زردشت و فرزندان زردشت، یعنی اوشیدر، اوشیدرماه و سوشیانس رسید (نک : کریستنسن، 383-384). به نظر میرسد که روایت بندهش، بنمایهای اوستایی نیز داشته باشد. در زامیادیشت (بند 46) به مبارزۀ اهریمن و سپنتهمینو برای تصاحب فرّه اشاره شدهاست؛ همراهان اهریمن در این نبرد، دیو خشم، سپیتیوره (قاتل جم) و ضحاکاند که همه با اسطورۀ جم در ارتباطاند. با اینکه در زامیادیشت، از دستیابی همراهان اهریمن به فرّه جم سخنی نیامده، اما در ادبیات فارسی میانه از این موضوع یاد شده است: «از ضحاکِ بیوراسب و افراسیاب ملعون این سود بود که اگر فرمانروایی به بیوراسب و افراسیاب نرسیدهبود، آنگاه گنامینوی ملعون (= اهریمن) آن فرمانروایی را به [دیوِ] خشم داده بود ... » (مینوی خرد، 26: 34- 35). ظاهراً فرمانروایی هزارسالۀ ضحاک، پس از جم و قبل از فریدون ــ دومین کسی که فرّه جم را دریافت کرد ــ با تصاحب موقت فرّه توسط او، تناسب دارد.گناه جم، یکی از ابعاد مرموز اسطورۀ این قهرمان باستانی است. جم تنها فرمانروای اساطیری است که نام او در «گاهان» ــ سرودهای زردشت پیامبر و کهنترین بخش اوستا ــ یکبار آمده است (32: 8)؛ و همین یک بار نیز سخن از گناهِ جم است، نه کارهای شگفت او.معنای جملۀ کوتاه اوستایی که نام جم در آن آمده، مبهم و بحثانگیز است؛ تنها از تفسیر پهلوی آن مشخص است که گناه جم این بود که خوردن گوشت را به مردمان آموخت (پهلوی یسنا ... ، 150). به این گناهِ جم، در یکی از نسکهای گمشدۀ اوستا به نام «وَرشت مانسر» نیز اشاراتی وجود داشته، که در خلاصۀ این نسک در دینکرد نهم باقی ماندهاست (نک : کریستنسن، 309). در «زامیادیشت» (بند 33-34)، گناهِ جم، بر زبان آوردنِ «سخن نادرستِ دروغ» دانسته شدهاست. در «دادستان دینی» (39:17) و روایات داراب هرمزدیار (2 / 210)، گناه جم، ادعای خدایی کردن او ست و در روایت پهلوی (فصل 31)، گناهِ جم، این است که خود را به دروغ، آفریدگار مینو و گیتی میداند. در متون فارسی و عربی بعد از اسلام نیز، گناهی که جم را از سریر پادشاهی و فرهمندی به زیر میکشد، غرور و ادعای خدایی او ست (نک : صدیقیان، 1 / 114- 118).اما خوردن گوشت، دروغگویی و ادعای خدایی، همه، ظاهر داستان است و در باطن امر، به نظر میرسد که گمراهکنندهای پنهان، جم را وامیدارد تا آرزویی خطا را به اندیشه راه دهد، بر زبان آورد و به آن عمل کند؛ شاید این گمراهکننده اهریمن بوده که خود سرسختانه در جستوجوی فرّه جمشید بوده است (یشتها، 19: 46)؛ چنانکه در برخی از متون فارسی و عربی نیز، غرور جم و ادعای او به عنوان آفریدگار و خدای مطلق، از فریبهای ابلیس دانسته شدهاست (برای نمونه، نک : بلعمی، 1 / 131-132؛ گردیزی، 2؛ ترجمه ... ، 5 / 1475؛ میرخواند، 1 / 524 - 525). ویژگی دیگر یمه در اساطیر ودایی، این است که او همزادی به نام «یَمی» دارد. در متون اوستایی، سخنی از همزاد جم نیست، اما در متون پهلوی، جم و خواهرش جمگ نخستین انسانها و نخستین زوج بشرند (برای نمونه، نک : روایت، فصل 8). جم در اساطیر کهن هندوایرانی، هم نخستین انسان بودهاست و هم نخستین شاه. نخستین انسان در اساطیر بیشتر ملل جهان، از یک سو با جهان خدایان ارتباط دارد و آثاری از نامیرایی و جاودانگی در او یافت میشود و از سوی دیگر، نخستین کسی است که میمیرد (کریستنسن، 331-337) و جم هر دو ویژگی را، هم در اساطیر هندی و هم در اساطیر ایرانی، دارد. در وداها، یمه هم قهرمان جاودانی و هم نخستین انسانی است که میمیرد و از آن پس، راهنمای درگذشتگان و شاه قلمرو مردگان میشود (نک : همو، 294- 295). در اساطیر هند، سخنی از گناهِ جم نیست، اما در ایران، شاهِ نامیرا مرتکب گناه میشود تا علتی برای هبوط او باشد. در اوستا و متون فارسی میانه، به جاودانگی جم و توانایی او برای نامیراکردن مردمان اشاره شده است (برای نمونه، نک : یسنا، 9: 4- 5؛ یشتها، 9: 9، 17: 29، 19: 32؛ وندیداد، 2: 5؛ مینوی خرد، 26: 25)، اما جم هرگز به مقام خدایی نرسیدهاست (کریستنسن، 343).از سوی دیگر، دربارۀ سرانجام جم، که مرگ است، در اوستا و متون فارسی میانه و فارسی مطالب بسیاری آمدهاست، اما در هیچ کدام از این متون، جم با قلمرو مردگان، چنانکه در ادبیات ودایی آمدهاست، ارتباطی ندارد. در متون فارسی میانه و فارسی زردشتی، روایتی وجود دارد که میتواند بازماندۀ خاطرۀ فرمانروایی جم در قلمرو مردگان در دوران ودایی باشد: جم که بهسبب گناهکاریاش در دوزخ به سر میبُرد، پس از توبه به هَمِستگان (= برزخ) فرستاده شد و به خداییِ (= پادشاهی) همستگان رسید (روایت، فصل 31؛ نیز نک : روایات، 2 / 210). به نظر کریستنسن، فرمانروایی جم بر همستگان، یادگاری از فرمانروایی او در «ور» است (ص 385).دربارۀ سرانجامِ جم مطالب چندانی در متون اوستایی نیامده است؛ نام سپیتیورَه، با صفتِ «بُرندۀ جم» (yimō.kərənta-) تنها یک بار، در «زامیادیشت» (بند 46) آمدهاست؛ او در این قطعه، یکی از فرستادگان و یاران اهریمن است. در متون پهلوی، اسپیتور، برادر جم و نیز یارِ ضحاک است که در پایان هزاره، به کمک دیوان، جم را قطعهقطعه کردند (بندهش، 139، 149). در روایت پهلوی، دلیل قطعهقطعهکردن جم چنین ذکر شدهاست: «اورمزد جمشید را به دین انگیخت، [اما] جم اورمزد را تحقیر کرد که استویداد به من نرسد؛ و بهسبب آن تحقیر، پس دیوان و مردمان او را بریدند» (47: 14).در برخی از منابع فارسی میانه و فارسی، به دوران سرگردانی جم، پس از جداشدنِ فرّه ایزدی از او و پیش از آنکه به دست ضحاک و اسپیتور کشته شود، اشاره شدهاست؛ در بندهش (ص 155) و بیشتر منابع فارسی (نک : صدیقیان، 1 / 108)، طول این دوره 100 سال ذکر شدهاست. در نوشتههای فارسی، جزئیات بیشتری دربارۀ پایان زندگی جمشید آمدهاست؛ در برخی از این متون، از فرار جم به هندوستان (بلعمی، 133؛ نوروزنامه، 9)، دریای چین (ابنبلخی، 41؛ فردوسی، 1 / 52؛ میرخواند، 1 / 527) و بابل (گردیزی، 2؛ مجمل ... ، 462) سخن به میان آمدهاست. در همۀ این منابع، ضحاک به او دست مییابد و او را با ارّه یا ارۀ 000‘1دندانه یا استخوان ماهی به دونیم، یا به روایتی دیگر، پس از درآوردنِ امعایش، او را پارهپاره میکند (نک : صدیقیان، 1 / 120-121؛ امیدسالار، 523).کاملترین و منسجمترین زندگینامۀ حماسیِ جم را در شاهنامه میتوان یافت (نک : همانجا). براساس شاهنامه، جمشید از شاهان پیشدادی و فرزند کیومرث است و خود را هم شاه و هم موبد میخواند. بخشی از داستان جم که پس از سقوط و شکست او اتفاق میافتد و در شاهنامه سخنی از آن نرفته، در گرشاسبنامه آمدهاست: داستانِ عشقِ جم به دختر شاه زابلستان، ازدواج با او و اقامتش در آن سرزمین (اسدی، 22 بب ).در اغلب ادبیات فارسی میانه و فارسی، جمشید، قهرمان فرهنگ و تمدن است و با اختراعات و کشفیات بزرگ خود سبب پیشرفت تمدن بشری میشود (نک : صدیقیان، 1 / 81 - 98؛ شروو، 504-505). در اوستا، برپایی ور جمکرد و درستکردن خشت از گل، تنها دستاوردِ جمشید برای تمدن بشری است (وندیداد، 2: 31-32)، هنری که بعدها انجام دادنِ آن به دیوان واگذار شد (نک : ابناثیر، 1 / 64؛ ابنبلخی، 38؛ بلعمی، 1 / 130؛ ثعالبی، 12؛ فردوسی، 1 / 43؛ طبری، 1 / 175). همچنین در نوشتههای فارسی میانه و فارسی زردشتی، بنیانگذاری چند آیین مهم دینی به جمشید نسبت داده شده، اما در نوشتههای اسلامی، اشارهای به آنها نشده است. این مطلب بر اهمیت جم به عنوان قهرمانی دینی، در سنت شفاهی زردشتیان دلالت میکند؛ این آیینها عبارتاند از: رسم کُشـتـی بسـتـن («دادستـان»، 39: 28-29؛ روایـات، 1 / 24، 26)، بنیانگذاری گاهنبار (همان، 1 / 428، 2 / 162) و ساختن استودان و دخمهگذاری («متون ... »، II / 103؛ روایات، 1 / 314). بنیانگذاری 4 طبقۀ اجتماعی نیز در کتاب دینکرد هفتم (مقدمه: 20) به جمشید نسبت داده شده است. در نوشتههای دورۀ اسلامی، گویا «آیین جم» در مراسم ازدواج و تدفین، به عنوان رسمی قدیمی و نخستین، شهرت داشتهاست، زیرا برخی قهرمانان حماسی از آن یاد، و براساس آن رفتار کردهاند (فردوسی، 6 / 483؛ اسدی، 465).مهمترین آیینی که بنیانگذاری آن به جمشید نسبت داده شده است، جشن نوروز (ه م) است و بیشترِ منابعی که در اینباره سخن گفتهاند، منابع فارسی و عربیاند (برای نمونه، نک : ابناثیر، 1 / 65؛ ابنبلخی، 39؛ بلعمی، 1 / 131؛ بیرونی، 266- 268؛ ثعالبی، 13؛ نوروزنامه، 2، 8 - 9؛ طبری، همانجا؛ فردوسی، 1 / 44؛ گردیزی، 2، 241؛ مقدسی، 3 / 140؛ میرخواند، 1 / 519). تاکنون متنی اوستایی یافت نشده است که نوروز را از جمشید بداند. در متنی پهلوی «ماه فروردین و روز خرداد» (نک : «متون»، همانجا)، از بنیانگذاری نوروز در روز ششم فروردین، پس از ساختن استودان در این روز، سخن رفته است. برخی از پژوهشگران احتمال میدهند که انتساب نوروز به جمشید، سنتی بسیار کهن و به دورۀ پیش از هخامنشیان مربوط باشد؛ چنانکه در متنی مانوی به نام غولان، از جمشید و نوروز سخن رفتهاست و نام «تخت جمشید»، نقشهای بازمانده در آن و برخی از نوشتههای فارسی و عربی شواهدی در ایـن موضوع به دست میدهند (نک : شروو، 504, 510).در متون فارسی و عربی، از نوآوریها و کارهای خارقالعادۀ جمشید بسیار سخن رفتهاست. مهمترین کارها و صنایعی که در این متون به جمشید نسبت دادهشدهاست، عبارتاند از: بیرون کشیدن فلزات و جواهرات از سنگها (ابناثیر، 1 / 64؛ ابنبلخی، 38؛ ابوعلی، 1 / 6؛ ثعالبی، 12؛ نوروزنامه، 8؛ طبری، همانجا؛ فردوسی، 1 / 43؛ میرخواند، 1 / 517)؛ بیرون آوردن مروارید از دریا (بلعمی، 1 / 130؛ ابوعلی، همانجا؛ ثعالبی، 13؛ گردیزی، 2)؛ رشتن و تابیدن نخهای ابریشم و پنبه و کتان و جز اینها، بافتن پارچه، رنگآمیزی آن و دوختن جامه (فردوسی، 1 / 42؛ ابنبلخی، 36؛ ابناثیر، بلعمی، نیز نوروزنامه، طبری، گردیزی، میرخواند، همانجاها)؛ ساخت سلاح و ابزارهای جنگی آهنی و دیگر ابزار صنعتگران (ابناثیر، ابنبلخی، بلعمی، طبری، میرخواند، همانجاها؛ نوروزنامه، 8، 34؛ غزالی، 90؛ فردوسی، 1 / 41-42)؛ پدید آوردن زبانهای گوناگون و خط (ابنندیم، 15؛ ابوعلی، همانجا؛ مجمل، 145)؛ به وجود آوردن طبقات اجتماعی (ابنبلخی، 36- 38؛ بیرونی، 147؛ ثعالبی، ابناثیر، بلعمی، طبری، گردیزی، همانجاها؛ فردوسی، 1 / 42؛ میرخواند، 1 / 520)؛ ساختن خشت از گِل به کمک دیوان، ساختن کاخهای بلند، آتشکده، گرمابه و پل، راهسازی و احداث رودخانه (ابناثیر، 1 / 64- 65؛ ابنبلخی، 38؛ ابنفقیه، 247؛ بلعمی، طبری، ثعالبی، همانجاها؛ حمزه، 24؛ نوروزنامه، 8؛ شهرستانی، 2 / 99؛ فردوسی، 1 / 43؛ مجمل، 40، 47؛ مسعودی، 2 / 235؛ مقدسی، 3 / 140، 4 / 60)؛ بنیان شهرهای همدان، تیسفون، استخر، بابل، ترس و المذار (ابنبلخی، 38- 39، 125؛ حمزه، گردیزی، همانجاها؛ مجمل، 40؛ مقدسی، 4 / 99)؛ و کارهای دیگری مانند کندن جوی، نقاشی و نگارگری، ساختن تیروکمان، بنیانگذاری علم نجوم و پزشکی، یافتن گیاهان طبی، مواد خوشبو، ادویه، و شکر، و اهلیکردن حیوانات (نک : صدیقیان، 1 / 81 - 98).در منابع اسلامی، حوادث دوران جم با داستان زندگی برخی از پیامبران سامی چـون نـوح و سلیمان آمیختـه است (نک : همو، 1 / 123-124؛ یاحقی، 294؛ دانشنامه ... ، 10 / 674 - 675؛ امیدسالار، 526)؛ انگشتری جم که در شاهنامه نیز به آن اشاره شده است (فـردوسی، 2 / 6)، بـا انگشتری سلیمـان و حلقۀ جادویی او ــ که همۀ انسانها، پریان و مرغان را به فرمان او درآورده بود ــ برابر پنداشته شده است: پس چو جمشید برنشین بر باد / همه را زیر نقش خاتم کن / / پری و دیو و جنّی و انسی / حشرات زمین فراهم کن (سنایی، 500). شهرت فارس به تختگاه سلیمان، و آرامگاه کورش به «مشهد مادر سلیمان» نیز بهسبب یکیدانستنِ جم و سلیمان (ه م) است، که بر نادرستی این دیدگاه، در برخی روایات اسلامی تأکید شده است (برای نمونه، نک : ثعالبی، 12-13؛ مجمل، 38؛ مقدسی، 3 / 106؛ میرخواند، 1 / 516-517). همزمان پنداشتن دورۀ زندگی جمشید با نوح و یکیشدن آنها در برخی روایات ایرانی ـ اسلامی (برای نمونه، نک : بلعمی، 1 / 133-134، 146؛ مجمل، 145، 189؛ مقدسی، 3 / 23-24)، به احتمال از شباهت داستان طوفان و سفینۀ نوح با وَرِ جمکرد پدید آمده است.در روایات فارسی و عربی، جمشید بهجز انگشتری، جامی جادویی نیز دارد که به جام جم (ه م) شهرت یافتهاست. جام جم، که ذکری از آن در منابع پیش از اسلام و شاهنامه دیده نمیشود، به صاحب خود، قدرت پیشگویی و تسخیر جهان را میدهد و از راهِ ارتباط با داستان اسکندر و آبِ حیات (ه م م)، با روایات خضر (ه م) نیز پیوند مییابد (یاحقی، 293-294). بهنظر میرسد، آیینهایی که به جم نسبت داده شده است، مانند بنیاننهادنِ نوروز و پیدایش شراب و میگساری، سبب شده است که مفهوم ساغر جم یا جام جم در اوایل دورۀ اسلامی شکل بگیرد و گیتینمایی و مضامین عرفانی عمیقتر، مانند «دل عارف»، «خودِ فانیشده»، «نفسِ دانا» و «انسان کامل» بعدها به این جام منسوب شود (دبا، 17 / 331-332).
ابناثیر، الکامل؛ ابنبلخی، فارسنامه، به کوشش علینقی بهروزی، شیراز، 1342 ش؛ ابنفقیه، احمد، مختصر کتاب البلدان، به کوشش دخویه، لیدن، 1885 م؛ ابنندیم، الفهرست؛ ابوعلی مسکویه، احمد، تجارب الامم، به کوشش ابوالقاسم امامی، تهران، 1366 ش / 1987 م؛ اسدی طوسی، علی، گرشاسبنامه، به کوشش حبیب یغمایی، تهران، 1354 ش؛ بلعمی، محمد، تاریخ، به کوشش محمدتقی بهار و محمدپروین گنابادی، تهران، 1353 ش؛ بندهش، ترجمۀ مهرداد بهار، تهران، 1385 ش؛ بیرونی، ابوریحان، الآثار الباقیة، به کوشش پرویز اذکایی، تهران، 1380 ش؛ ترجمۀ تفسیر طبری، به کوشش حبیب یغمایی، تهران، 1367 ش؛ ثعالبی مرغنی، حسین، غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم، به کوشش زُتنبرگ، پاریس، 1900 م؛ حمزۀ اصفهانی، تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء، برلین، 1944 م؛ داستان جم (متن اوستا و زند)، به کوشش محمد مقدم و محمدصادق کیا، تهران، 1314 ش؛ دانشنامۀ جهان اسلام، تهران، 1385 ش؛ دبا؛ دینکرد هفتم، ترجمۀ محمدتقی راشدمحصل، تهران، 1389 ش؛ رضی، هاشم، دانشنامۀ ایران باستان، تهران، 1381 ش؛ روایات داراب هرمزدیار، به کوشش رستم اونوالا، بمبئی، 1922 م؛ روایت پهلوی، ترجمۀ مهشید میرفخرایی، تهران، 1367 ش؛ سنایی، دیوان، به کوشش مدرس رضوی، تهران، 1341 ش؛ شهرستانی، محمد، الملل و النحل، به کوشش احمد فهمی محمد، قاهـره، 1367 ق / 1948 م؛ صدیقیان، مهیندخت، فرهنگ اساطیری ـ حماسی ایران به روایت منابع بعد از اسلام، تهران، 1386 ش؛ طبری، تاریخ؛ غزالی، محمد، نصیحة الملوک، به کوشش جلالالدین همایی، تهران، 1351 ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش جلال خالقیمطلق، تهران، 1368 ش؛ کریستنسن، آرتور، نخستین انسان و نخستین شهریار، ترجمۀ احمد تفضلی و ژاله آموزگار، تهران، 1383 ش؛ «گاهان»، اوستا، ترجمۀ جلیل دوستخواه، تهران، 1374 ش، ج 1؛ گردیزی، عبدالحی، زینالاخبار، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1347 ش؛ مجمل التواریخ و القصص، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، 1318 ش؛ مسعودی، علی، مروج الذهب، بـه کوشش محمد محییالدین عبدالحمید، قاهره، 1384 ق / 1964 م؛ مقدسی، مطهر، البدء و التاریخ، به کوشش کلمان هوار، پاریس، 1903 م؛ میرخواند، محمد، روضة الصفا، تهران، 1338 ش؛ مینوی خرد، ترجمۀ احمد تفضلی، تهران، 1364 ش؛ نوروزنامه، منسوب به عمر خیام، به کوشش مجتبى مینوی، تهران، کتابخانۀ کاوه؛ وندیداد، ترجمۀ هاشم رضی، تهران، 1385 ش؛ یاحقی، محمدجعفر، فرهنگ اساطیر، تهران، 1386 ش؛ یسنا، ترجمۀ ابراهیم پورداود، بمبئی، انتشارات انجمن زرتشتیان ایرانی؛ یشتها، ترجمۀ ابراهیم پورداود، به کوشش بهرام فرهوشی، تهران، 1356 ش؛ نیز:
«Dâdîstân-î Dînîk», tr. E. W. West, The Sacred Books of the East, ed. F. M. Müller, Delhi, 1970, vol. XVIII; Omidsalar, M., «Jamšīd in Persian Literature», Iranica, vol. XIV; Pahlavi Texts, ed. J. M. Jamasp- Asana, Bombay, 1913; Pahlavi Yasna and Visperad, ed. E. B. N. Dhabhar, Bombay, 1949; Skjaervø, P. O., «Jamšid», Iranica, vol. XIV.فرزانه گشتاسب
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید