جاحظ
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
شنبه 7 دی 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/240443/جاحظ
سه شنبه 14 اسفند 1403
چاپ شده
3
یکی از مهمترین آثار جاحظ کتاب البخلاء است که وی در آن، علم و ادب و فکاهه را به شیوهای هنرمندانه به هم آمیخته است. ظن غالب آن است که جاحظ این کتاب را در دورۀ جوانی ــ که قدما آن را دورۀ سرگرمی و بیهودگی تلقی میکردند ــ نوشته است؛ باوجود این، کتاب به گونهای شگفت، حیات اجتماعی آغاز دولت عباسی را وصف کرده است. احتمال دیگر آن است که جاحظ در جوانی مواد کتاب را تهیه کرده، و در کهنسالی آن را تدوین، و اخباری بر آن افزوده باشد.طنز و هزل این کتاب افزون بر سبک طنزآمیز جاحظ، به موضوع آن مربوط است که به بخل بهعنوان یکی از ویژگیهای نفسانی بشر و نیز دستاویزی برای طنز و فکاهه پرداخته است. این طنز و فکاههها که نمک سخن جاحظ است، از اهمیت علمی آثار او نمیکاهد و به انسجام آنها لطمهای نمیزند. جاحظ در این کتاب بخیلانی را به تصویر میکشد که در روزگارِ خود با آنها مواجه بوده است و در میان این طایفه، بر بخیلان مرو، امالبلاد خراسان، نیز انگشت مینهد. مرو در کتب عربی زمان جاحظ و پس از آن، به داشتن مردمانی بخیل معروف بوده است. اگر بپذیریم که این خصیصۀ انسانی در مردمان مرو بیش از سرزمینهای دیگر نمود داشته است، بازتاب وسیع این موضوع در کتب عربی روزگار جاحظ شاید خالی از انگیزههای سیاسی و فرهنگی نباشد و احتمالاً بتوان آن را نوعی مقابلۀ فرهنگی با خراسانیان از جانب اعرابی دانست که نفوذ و تسلط ایرانیان را بر دستگاه خلافت عباسی تاب نمیآوردند، و جاحظ را باید از جملۀ سرکردگان این گروه ناراضی محسوب کرد.البخلاء را باید دائرةالمعارفی دانست که در آن موضوعات علمی، ادبی، تاریخی، اجتماعی و جغرافیایی در کنار یکدیگر مطرح میشوند، و اشاراتی که در این کتاب به اعلام، اشخاص، اماکن، بلاد و ویژگیهای خلقی هر سرزمین وجود دارد، حائز اهمیت است.در نگاهی فهرستوار به البخلاء، به موضوعاتی با مایههای ایرانی برمیخوریم: مترادف آوردن شعوبیه و آزادمردیه، و اینکه آنها ــ با تفصیلی اتهامآمیز ــ دشمن آلرسولاند (ص 294-295؛ نیز نک : دبا، 1 / 324)؛ کلمۀ قصاری ایرانی: هر عزیزی تحت قدرت همانا ذلیل است (ص 214)؛ آغاز کتاب با اهل خراسان، و حکایاتی اندر بخل مردم مرو (ص 37 بب )؛ ذکر حکایت عراقی و مروزی که شاید یکی از مآخذ حکایت شهری و روستایی مثنوی مولوی باشد (ص 43)؛ روایت ابنمقفع از بخل ابنجذام (ص 161-162)؛ اینکه از خرما خوردن جز با زنگیها و اصفهانیها سود نمیبرد، و ذکر اسباب آن (ص 254)؛ روایت ابواسحاق ابراهیم بن سیار النظام متکلم از امانتخواستن ماهیتابۀ همسایهای خراسانی (ص 44-45)؛ و موارد دیگر.
کتاب الحیوان یکی دیگر از آثار مهم جاحظ و نخستین کتاب جامعی است که دربارۀ حیوانشناسی به زبان عربی نوشته شده است. اگرچه پیش از جاحظ کسانی مانند اصمعی، ابناعرابی و ابنکلبی نوشتن این نوع کتابها را آغاز کرده بودند، اما نوشتههای آنها اولاً بر حیوان واحدی متمرکز بوده است و ثانیاً آنها بیشتر روش لغوی داشتهاند و مانند جاحظ بهصورت علمی به این موضوع نپرداختهاند.منابع جاحظ در تدوین این کتاب علاوه بر قرآن، حدیث و شعر عربی، کتاب الحیوان ارسطو بوده است که ابنبطریق در روزگار جاحظ، آن را به عربی ترجمه کرده بود.نباید تصور کرد که مطالب این کتاب منحصر به حیوانات و طبایع آنها ست، زیرا شیوۀ استطرادی جاحظ سبب شده است که مطالب مختلف و متنوع دیگری از قبیل عقاید و باورهای اعراب، دانشهای آنها، مسائل فقهی وکلامی، مثلها و جز آن در این کتاب راه یابد. شاید نگارش این کتاب در زمان کهولت و بیماری جاحظ، و املاکردن آن به کاتب سبب شده است تا دامنۀ این استطرادها گستردهتر از کتب دیگر جاحظ شود، بهگونهایکه میتوان آن را دائرةالمعارفی بزرگ از تمدن و فرهنگ دورۀ عباسی به شمار آورد. در این کتاب، نشانههای فرهنگ مردم ایران را نیز میتوان سراغ گرفت که در مطاوی این مقاله به آنها اشاره شده است.
یکی دیگر از آثار بزرگ جاحظ که آن را نیز در آخر عمر و در زمان پیری و بیماری نگاشته، کتاب البیان و التبیین است و از نظر مطالب استطرادی وضعی شبیه الحیوان دارد. ابنخلدون معتقد است ارکان ادب در زبان عربی 4 کتاب است و هرچه جز آن وجود دارد، به تبعیت از این کتب اربعه نوشته شده است، و از جملۀ فروعاتاند؛ یکی از این 4 کتاب البیان و التبیین جاحظ است (2 / 1178- 1179).اگر روح غالب بر کتاب الحیوان را روح علمی بدانیم، بر کتاب البیان روح ادبی غالب است و شباهت این دو نیز همان مطالب استطرادی است. جاحظ در این کتاب به ارائۀ منتخباتی از خطبهها، احادیث، رسائل و اشعار اکتفا نمیکند، بلکه میکوشد بنیانهایی برای علم بیان و فلسفۀ لغت پیریزی کند. جز این نیز مطالب مختلف و متنوع دیگری در کتاب وجود دارد که بخشی از آن دربرگیرندۀ گوشههایی از ادب و فرهنگ ایران است (نک : دنبالۀ مقاله).
یکی از رسالههای منسوب به جاحظ که لغات فارسی فراوانی در آن دیده میشود، التبصر بالتجارة است که در اوصاف کالاهای مربوط به مناطق مختلف است. جاحظ این رساله را با نقل جملاتی از رومیان، هندیان، پارسیان و اعراب در باب تجارت آغاز میکند. سخنان منقول از رومیان، هندیان و اعراب در این مقاله مقصود ما نیست؛ بنابراین، به سخنان منقول از پارسیان در باب تجارت اکتفا میکنیم: «چون در تجارتی سود برنگرفتی، آن را فروهل و به تجارتی دیگر روی کن؛ و چون کسی از شما در سرزمینی روزی خود نیافت، گو آن سرزمین بگذار و جای دیگر گزین. باز فارسیان گویند: در هر بازار کسی سود تواند برد که آنچه در آن بازار بهرواج است، بفروشد» (نک : آذرنوش، 162). جاحظ این رساله را با عبارتی از شاپور به پایان میرساند: «بر مرد خردمند شایسته نیست که به سخن 7 گروه از مردمان عنایت ورزد: مستان، دلالان، دلقکان، بیماران، فالگیران، سخنچینان و زنان» (نک : همو، 173؛ برای نمونههای بیشتر، نک : دنبالۀ مقاله).
التاج یکی از کتابهای منسوب به جاحظ است که بخش وسیعی از آن، از فرهنگ ایرانی و زبان فارسی گرفته شده، و این نکتهای است که پژوهشگران عرب نیز نمیتوانند آن را انکار یا توجیه کنند. بااینحال، برخی با اقامۀ دلایلی انتساب این کتاب را به جاحظ رد کردهاند (نک : رحمتی، 399-412). این کتاب به آداب پادشاهی و رسوم درباری خلافت عباسی میپردازد که براساس دربارهای ساسانی طراحی شده بود. آیین خسروان مجموعهای از آداب پادشاهی بوده و در ادبیات ساسانی و زبان پهلوی نمونههایی بسیار داشته است که از بین رفتهاند، اما در ترجمههای این آثار به زبان عربی ازقبیل ادب الکبیر، عیون الاخبار و التاج حیاتی دوباره یافتهاند (خالقیمطلق، 97). موضوع این کتاب چنانکه اشاره شد، اخلاق پادشاهان و شیوۀ معاشرت با ایشان و آداب درباریِ عصر نویسنده است. جاحظ ابتدا کیفیت هر رسم و آیین را در زمان ساسانیان شرح میدهد، آنگاه به توضیح آن در عصر خلفا میپردازد (نک : محمدی، 81-82).زکی پاشا التاج را آیینهای از دربار خلفا، بار عام ایشان، و انواع آداب و رسومی میداند که پس از اسلام، از آداب ایرانیان و روش سیاسی آنها اقتباس شده است (ص 24). وی در ادامه با لحنی اعتراضآلود و تعصبآمیز از جاحظ انتقاد میکند، زیرا به اعتقاد نویسنده، جاحظ در این کتاب، چنان مستغرق بیان آداب و رسوم ایرانی ــ که توافق و تجانسی با اسلام ندارد ــ شده که یکسره فراموش کرده که قصد او از تألیف این کتاب، توصیف عصر تسلط اسلام، خلفای اسلامی و عنصر عرب است (ص 25). واقعیت این است که خود جاحظ نیز از این وضعیت ناخشنود بوده، و اشارۀ او به آداب و رسوم ایرانی ناشی از گستردگی آن در روزگار وی بوده است.روابط بین ایرانیها و اعراب به پیش از اسلام برمیگردد، اما این روابط در دورۀ عباسیان که درحقیقت با یاری ایرانیان بر سر کار آمدند، بسیار گسترده میشود. در این دوره، بسیاری از جشنها و آداب و رسوم ایرانی در بغداد، و مقابل چشمان خلفای عباسی به نمایش گذاشته میشود، و آنها نیز به اسباب مختلف، به جلوههای تمدن و فرهنگ ایرانی و رواج آن روی خوش نشان میدهند.به نوشتۀ زکی پاشا، جاحظ در تألیف التاج به کتبی مراجعه کرده است که در عصر منصور عباسی و پس از آن، و پیشتر در دورۀ مروانیان از فارسی به عربی ترجمه شده بود. وی احتمال میدهد که کتاب تاج یا تاج کسرى، از آثار دورۀ ساسانی که ابنمقفع آن را به عربی ترجمه کرده بود، منبع اصلی تدوین التاج جاحظ باشد (ص 25-26).
یکی دیگر از کتابهای منسوب به جاحظ که برخی با اقامۀ دلایلی انتساب آن را به وی رد کردهاند، المحاسن و الاضداد است (نک : ابوملحم، 5-16). مؤلف در این کتاب، محاسن و مَساوی برخی از افعال، عادات و سجایا را در کنار هم مطرح ساخته است؛ مثلاً محاسن مشورت را مطرح کرده، آنگاه مساوی آن را، و یا محاسن جواب و سپس مساوی آن را آورده است.اینگونه استدلالها درعینحال که به حسن امری اشاره میکند، معایب آن را نیز مطرح میکند و سبب شده است برخی جاحظ را دارای روحیهای سوفسطایی بدانند، حالآنکه طبیعت امور این جهان چنان است که محاسن و معایب در کنار هم قرار دارند. البته شاید جاحظ را بهسبب برخی تألیفات و موضعگیریهای ضدونقیض اجتماعی و سیاسی، تا حدی بتوان دارای چنین روحیهای دانست، اما مطالب این کتاب چنین خلقوخویی را برای مؤلف آن، هرکه باشد، اثبات نمیکند.
جاحظ در کتاب الحیوان اشاره میکند که تاکنون مانند کاغذ و خط کتابهای ایرانی، خط و کاغذی ندیده است (نک : محمدی، 399).
خوارزم: مشک، قاقم، سمور، سنجاب، قصب (جاحظ، التبصر ... ، 36)؛ سمرقند: کاغذ (همانجا)؛ بهترین یاقوتْ یاقوت بهرمانی است (همان، 20)؛ بهترین طیلسان بهترتیب عبارت است از: رویانی، طبری، آملی، مصری، قومسی (همان، 30-31)؛ بلخ و حومۀ آن: انگور و فوشنه (همان، 37)؛ مرو: بربطهای نیکو، فرشها، جامههای مروی (همانجا)؛ گرگان: عناب، ترنج، حبالرمان، ابریشم (همان، 38)؛ اصفهان: شهد، عسل، سفرجل، سیب، نمک، زعفران، اشنان، اسفیداج، کحل و جز آنها (همان، 39)؛ قومس: تبر، جتر، طیلسان پشمی (همان، 40)؛ گور: جوارشن و بزرقطونا (همانجا)؛ فارس: جامههای کتان توزی و سابری، گلاب، روغن نیلوفر، روغن یاسمین، انواع شربتها (همانجا)؛ فسا: پسته (فستق)، انواع میوهها و طرائف (همان، 41)؛ اهواز و حومه: شکر، دیبای خز، انواع خرما، دبس، قند (همانجا)؛ شوش: ترنج، روغن بنفشه، شاهاسپرم و جز آنها (همان، 41-42)؛ بهترین بازها بازهای سفید ناحیۀ ترک گیلان، و بهترین شاهینها، پس از شاهینهای سیاه غرابی بحری، شاهینهای سفید گرگانیاند (همان، 45).جاحظ معتقد است بوی مشکی که مردم گاهی در منزل خود استشمام میکنند، همان فارةالمسک است که در ناحیۀ خراسان وجود دارد (نک : ثعالبی، ثمار ... ، 403).گاه نیز جاحظ به برخی جانوران خطرناک شهرهای ایران اشاره میکند، مانند کژدم اهواز (همان، 38)، یا از درختانی نادر و کمیاب سخن میگوید، مانند درخت قرماز که در زبان فارسی به بنجکشت معروف است و بهندرت، و همیشه همراه دفلی دیده میشود ( التبصر، 33).
بخل مردم مرو: کتاب البخلاء با اهل خراسان و حکایاتی در باب بخل مردم مرو آغاز میشود (ص 37 بب ). جاحظ میگوید: مروزی هرگاه اقامت مهمان در منزلش طولانی شود، از او میپرسد که ناهار خوردهای یا نه؟ اگر جواب مهمان مثبت باشد، به او میگوید: اگر ناهار نخورده بودی، غذای لذیذی به تو میدادم؛ و اگر بگوید نخوردهام، میگوید: اگر ناهار خورده بودی، چند قدح شراب (نوشیدنی) به تو مینوشاندم، و اینگونه مهمان را از سر خود باز میکند (همان، 37).در حکایات مربوط به بخل خراسانیها، بهندرت میتوان اشخاص حقیقی را یافت، اما به مواردی مانند ابن ابی کریمه اشاره شده که جاحظ خود از اصالت مروی او یاد کرده است. اکنون به برخی از این حکایات بهاجمال اشاره میشود: بخل خروسهای مروی که برخلاف خروسهای دیگر، نهتنها به مرغها دانه نمیدهند، دانه از منقار مرغها هم میگیرند (همان، 38)؛ حکایتی که در آن، کودکان مرو نیز بخیل بالطبع دانسته شدهاند (همانجا)؛ مردی خراسانی که زنش را بهسبب شستن سفرۀ چرب در آب گرم طلاق میدهد (همان، 45)؛ روایت ابراهیم بن سندی از همسفری خراسانی که اصل را بر تنهاخوری، و خوردن با جماعت را کاری تکلفآمیز میداند (همان، 46)؛ و موارد دیگر.زهد خراسانی: زهد و پارسایی خراسانی آن است که حج کند و به پشت خوابد و سودای ریاست در سر بپرورد و آمادۀ شهادت شود ( الحیوان، 1 / 143).از جاحظ نقل شده است که «از حماقت اهل بخارا، خیانت اهل مرو، شغب اهل نیشابور، حسد اهل هرات، و حقد و کینۀ اهل سجستان بر حذر باشید» (نک : نویری، 1 / 294)؛ اما در کنار اینها به حسن مردم هرات و جوانمردی (مروة) اهل بلخ نیز اشاره کرده است (نک : همو، 1 / 371).
در آثار جاحظ، ایوان کسرى بهعنوان نماد معماری ایرانی مطرح، و ستایش شده است. در اینجا به برخی از آنها اشاره میکنیم: جاحظ به نقل از قاسم تمار (خرمافروش)، ایوان کسرى را در توصیفی شاعرانه به بزرگی و عظمت یاد کرده است ( البیان ... ، 4 / 82؛ نیز نک : ثعالبی، ثمار، 61). سلمان فارسی و حذیفة بن یمان دگرگونیهای روزگار را در عرصۀ ایوان کسرى و از دیدن این بنای مهم و عبرتانگیز مرور میکنند (جاحظ، همان، 3 / 102). جاحظ میگوید از عربی بیابانگرد پرسیدند که اگر در بیابان گرمای هوا شدید شود، چه میکنی؟ عرب میگوید: عصای خود را در زمین نصب میکنیم و جامه را روی آن میاندازیم و در سایهاش مینشینیم، گویی در ایوان کسرى نشستهایم (رسائل، 2 / 392-393).
اعراب در زمان جاهلیت با خط و کتابت آشنا نبودند، بنابراین، در همۀ کارها بهویژه اشعار و روایات به حافظه اعتماد میکردند. جاحظ از همین منظر، خطبای عرب و ایرانی را با هم مقایسه میکند و اعراب را بر ایرانیها که علم و ادبشان براساس تألیف و تدوین بوده است، ترجیح میدهد (نک : محمدی، 135-136). در تواریخ اسلامی، نوشتههای ایرانی همواره به صفت بلاغت ستوده شده است. جاحظ در موارد متعدد، از بلاغت ایرانی یاد کرده است. در یک موضع، بلاغت ایرانی را با بلاغت عرب مقایسه کرده، و بلاغت عرب را بهسبب ویژگی ارتجالی آن بر بلاغت ایرانی ترجیح داده است. وی همچنین به کتاب بلاغت ایرانیها موسوم به کاروند، و اهمیت آن در یادگیری این صناعت اشاره میکند (نک : همو، 401-402).همچنین جاحظ در کتاب البیان و التبیین معتقد است که متکلم باید اقدار معانی را بشناسد و بین آنها و اقدار مستمعان موازنه برقرار کند و برای هر طبقهای کلامی به کار برد. این در حالی است که جامعۀ عربی طبقاتی نداشت تا متناسببودن کلمات و عبارات با مقام و مرتبۀ شنونده ضرورتی داشته باشد. به اعتقاد کریستنسن، این تحول در نثر عربی تحت تأثیر سبک نامهنگاری دورۀ ساسانی بوده است (نک : همو، 427- 428).برخی از نمادهای بلاغت در آثار جاحظ، آثار و شخصیتهای ایرانیاند که چند مورد از آنها را ذکر میکنیم:بلاغت جعفر: جعفر برمکی به بلاغت معروف بوده، و جاحظ معتقد است که در سخن او، آرامش، جزالت و حلاوت به گونهای در کنار هم قرار دارد که اعادۀ سخن ضرورت ندارد (نک : ثعالبی، همان، 76-77). وی به نقل از ثمامة بن اشرس نمیری، جعفر و مأمون را بلیغترین مردان آن روزگار میداند (نک : خطیب، 7 / 146- 148).بلاغت بشر بن معتمر: به عقیدۀ جاحظ، بشر بن معتمر ایرانیتبار تدوینکنندۀ اصول بلاغت عربی است ( البیان، 1 / 128 بب ).بلاغت ابوعبیده: جاحظ تصریح میکند که اجداد ابوعبیده معمر بن مثنى خطبای پادشاهان ایرانی بودهاند (همان، 1 / 253).
در آثار جاحظ اشاره شده است که خطیبترین مردمان ایرانیاناند، خطیبترین ایرانیها اهل فارس، شیرینسخنترین آنها اهل مرو، و فصیحترین آنها به فارسی دری و پهلوی، اهوازیها (همان، 3 / 10)؛ و در جایی دیگر، از طعن شعوبیه بر عرب در ضعف مهارت آنها در خطابه سخن گفته است (همان، 1 / 23). البته گاه نیز سخنگفتن ایرانیها را مسخره میکند و آن را حمحمه و غیرقابل فهم میخواند (همان، 1 / 148).
جاحظ در آثار خود، سخنانی حکمتآمیز از شخصیتهای ایرانی نقل کرده، و در آنها به تأملات ایرانیها دربارۀ فضیلت خاموشی، انتخاب دوست و جز آنها اشاره کرده است؛ مانند سؤال و جوابی بین انوشیروان و بزرگمهر دربارۀ بهترین چیز برای انسان (همان، 1 / 189)، و سخنی از کتاب کسرى انوشیروان، معروف به شاهینی، دربارۀ ویژگیهای دوست و همراه (رسائل، 2 / 39).جاحظ در فضیلت خاموشی، سخنی را از بهرام (احتمالاً بهرام گور) نقل میکند که در شبی تاریک، صدای پرندهای را میشنود، تیری به جانب آن پرنده پرتاب میکند و پرنده به زمین میافتد؛ وقتی پرنده را برمیدارد، سخنی حکیمانه میگوید بدین مضمون: پرنده هم اگر ساکت باشد، برایش بهتر است (همان، 1 / 167).
جاحظ در موضعی که به ذکر مهمترین ویژگی اقوام و ملل مختلف میپردازد، آلساسان یعنی ایرانیها را در ملک و سیاست بارز میداند (همان، 1 / 67). او در جایی دیگر، معتقد است که تعلق به آلساسان و اردشیر و انوشیروان و تفاخر به آنها بیاهمیت، و سیاست از آنِ عوام است (همان، 4 / 182). همچنین جاحظ از مردی سخن میگوید که یک سال بر درِ یکی از اکاسره میایستد و اجازۀ ورود به نزد پادشاه را نمییابد؛ بنابراین، نامهای چندسطری به پادشاه مینویسد و از طریق حاجب برای او ارسال میکند (همان، 2 / 49). وی در بیان قبایل و کسانی که به کبر مشهورند، اکاسره را کسانی میداند که مردم را بنده، و خودشان را ارباب آنها میشمرند (نک : ابشیهی، 148-149؛ نیز نویری، 3 / 381).
به گفتۀ جاحظ ابوالربیع غنوی وقتی میشنود که کسرى خرج 900 فیل، حقوق مهتران و هزینۀ نگهداری آنها را میپردازد تا در جنگها هول و وحشت بپراکند و بدانها مباهات کند، در مصلحبودن، مدبربودن و سیاستمداربودن کسرى تردید میکند و میگوید که باید چنین پادشاهی را محجور و دیوانه خواند ( البغال، 112، رسائل، 2 / 354-355).
جاحظ مصاف لشکر مسروق بن ابرهۀ حبشی را با لشکریان وَهْرِز ایرانی توصیف میکند. در این جنگ، کسرى 300 زندانی را از حبس آزاد، و با وهرز همراه میکند. با این قرارداد نانوشته که در صورت پیروزی آزاد باشند و اگر کشته شدند نیز مردم از شرشان خلاص شوند (همان، 2 / 346).
هرگاه یکی از پادشاهان ایرانی گورخری را شکار میکرد، آن را به نام خودش و به نام روزی که شکار صورت گرفته بود، داغ مینهاد و رها میکرد. جاحظ در ادامه، سبب این کار را نیز ذکر میکند ( البغال، 83، رسائل، 2 / 312-313). به اعتقاد جاحظ، شکار جزو مهارتهای همۀ پادشاهان ایرانی بوده است؛ اما از میان آنها، بهرام گور نزد عامه به داشتن این مهارت شهرت داشت. جاحظ یکی از صحنههای شکار ایرانیان را با جزئیاتی که ویژگی بارز نثر او ست، توصیف میکند که در آن، فیروز پسر قباد، پادشاه ایرانی، در انظار عموم و در برابر چشم لشکریان، بهتنهایی به شکار گورخری (حمار اخدر) مشغول میشود و آنقدر در طلب این حیوان گریزپا اصرار میکند، تا اینکه آن را فرا چنگ میآورد ( الحیوان، 1 / 93).
شاپور ذوالاکتاف هنگام اسارت در سرزمین روم بیمار شد. دختر پادشاه که عاشق شاپور شده بود، به او گفت: چه میخواهی؟ گفت: شربتی از آب دجله و مشتی از خاک شهر اصطخر. دختر آب و خاکی فراهم میکند و شاپور به گمان اینکه آن آب و خاک از دجله و اصطخر آمده است، آب را مینوشد و خاک را میبوید و شفا پیدا میکند. جاحظ میافزاید که خاندان ایرانی برامکه نیز به هنگام سفر، تربت ایران را همراه داشتند و برای درمان جرب و گری از آن استفاده میکردند (نک : ابشیهی، 290).
به نظر جاحظ، چند نعمت برای هارونالرشید فراهم بوده است که خلفای دیگر آن را نداشتهاند. منظور او وزرا، قضات، شاعران، ندیمان، حاجبان و همسر هارونالرشید است (ذهبی، 9 / 289-290).
جاحظ در کتاب البرصان به نقصهای جسمانی برخی از شخصیتهای ایرانی اشاره کرده است، ازجمله: اعوربودن (یکچشمی) انوشیروان؛ اعرجبودن (لنگی) یزدگرد (ص 319)؛ ذکر بشر بن معتمر ایرانیتبار در لیست برصان (مبتلایان به برص) (ص 138)؛ مکنعالید (بریدهدست) بودن مانی (ص 397)؛ احذبودن زردشت، یعنی مقطوعالیدبودن او یا اینکه دستان کوتاهی داشته است؛ اعوربودن المقنع (همانجا)؛ ابرصبودن ابوحماد مروزی، صاحبلوای ابومسلم خراسانی (ص 140)؛ و موارد دیگر.
در بیشتر آثار جاحظ، اشاراتی دربارۀ عقاید مجوس وجود دارد که غالباً مبنای علمی ندارد و گاه از باب طعن و طنز بیان شده است. در اینجا به برخی از آنها اشاره میشود:معارضۀ جاحظ با مجوس دربارۀ عذاب آتش: در دورههای نخستین اسلامی، زردشتیان و موبدان آنها مباحثاتی با فقهای اسلامی در حضور خلیفه برگزار میکرده، و از نوعی آزادی نسبی برخوردار بودهاند. جاحظ نیز با یکی از موبدان زردشتی مباحثۀ مفصلی داشته است (نک : محمدی، 28-29). این مباحثه بر سر این است که وضعیت جغرافیایی در وعیدهایی که پیامبران به یارانشان میدادهاند، مؤثر بوده است؛ مثلاً زردشت چون از سرزمینی سردسیر ظهور کرده بود، یارانش را به مجازات اخروی سرما و برف وعید داده است ( الحیوان، 5 / 36).زعم مجوس دربارۀ ناجی موعود، و دیگر پندارها: مجوس معتقدند ناجی موعود پشوتن است که بر گاوی ماده با شاخهای متعدد سوار میشود و ظهور میکند. همراه او 70 مَردند که یوزپلنگهایی دارند و به قول جاحظ، هِـر را از بِر نمیشناسند و همۀ دنیا را میگیرند (همان، 6 / 574).مجوس آتشی بزرگتر از آتش کاریان ندارند. آنان آتش را بر آب و آب را بر زمین، به هنگام تعظیم و بزرگداشت، مقدم میدارند (همان، 4 / 498-499).مجوس میپندارند که گوشت حیواناتِ منخنقه (خفهشده) موقوذه (مرده به ضرب چوب) و متردیه (حیوانی که از بلندی افتاده است) طیب و گوارا ست (همان، 4 / 308).اعتقاد مجوس دربارۀ آغاز خلقت (همان، 1 / 124) و نیز خلقت فاره و سنور (همان، 4 / 406-407)؛ غرور و تکبر پادشاهان ایرانی (همان، 6 / 353)؛ دشنام یکی از عمال معاویه به مجوس و نسبت ناروا دادن به آنها در مورد نکاح با محارم ( البیان، 2 / 179)؛ و اخبار مجوس دربارۀ ظهور زردشت با آیات و علامات (رسائل، 3 / 252)، از دیگر نمونههایی است که در آثار جاحظ به چشم میآید. همچنین جاحظ در بیان اینکه نصارا نزد مردم دوستداشتنیتر از مجوس هستند، دلایلی اقامه میکند (همان، 3 / 308).
به روایت جاحظ، طریقۀ مانوی پیش از اسلام در میان عدهای از قریش نفوذ داشته است. وی در الحیوان، حکایات بسیاری از مانویان و طرق ریاضت آنها نقل میکند که تنها منبع وسیع چنین اطلاعاتی محسوب میشود (نک : فروزانفر، 192). در آثار جاحظ و دیگر کتب عربی، از مانویان و کسانی که گرایش مانوی داشتهاند، تحت عنوان زندیق یاد شده است.جاحظ در الحیوان با عنوان «مضمون کتب زنادقه»، کتب مانویان را با نگاهی سراسر طنز و تحقیر، خالی از وجوه ادبی، حکمی و فلسفی، و سرشار از خرافات میداند که به موضوعاتی چون ازدواج شیاطین و جفتگیری عفریتها و اموری از این قبیل پرداختهاند و مهمترین موضوع مورد توجه آنها نور و ظلمت بوده است (برای آگاهی بیشتر، نک : 1 / 42-43).
به نوشتۀ فروزانفر (نک : ص 200-201)، مسلمانان سدۀ نخست به سبب برخورداری از اقبال و آسایش زندگی، در فاصلۀ نمازهای ظهر و عصر، به اموری از قبیل قرائت قرآن کریم و شرکت در مجالس قصاصین میپرداختهاند. جاحظ در الحیوان، قصههای غریبی از قصاصین نقل کرده که بیشتر بیانگر رندی آنان و سادهدلی مخاطبان آنها ست.موسی بن سیار اسواری یکی از قصهگویان بصره بوده که جاحظ او را از اعاجیب دنیا شمرده، و تصریح کرده است که این شخص چنان فارسی و عربی را نیکو میدانسته که اعراب و ایرانیها را در دو طرف خود مینشانده و برای هر دو گروه، با برگرداندن سر به راست و چپ، درس تفسیر قرآن میگفته است؛ فصاحت او در فارسی معادل فصاحتش در عربی بوده است ( البیان، 1 / 293-294).
جاحظ طریقۀ کاتبان را که عمدتاً ایرانی و ایرانیتبار بودهاند، بهطورکلی میستاید، اما نوشتههای او از نوعی ضدیت با این گروه ــ ازجمله ابنمقفع و عبدالحمید کاتب که در قـالب زبـان عربی، فرهنگ ایرانی را ترویج میکردهاند ــ خالی نیست؛ به همین سبب، رسالۀ مستقلی در ذم کاتبان نوشته است. جاحظ طریقۀ کاتبان و اعتدال آنها را در گزینش الفاظ میستاید و میگوید: طریقهای مثل طریقۀ آنان ندیده، چه، آنها الفاظی اختیار میکنند که نه وحشی و نامأنوس، و نه مبتذل و عامیانه باشد (نک : راغب، 1 / 97).جاحظ در رسالۀ «ذم اخلاق الکتّاب»، برخی از کاتبان ایرانی یا با گرایشهای ایرانی را مورد عتاب قرار میدهد؛ به این سبب که آنان به امثال بزرگمهر و عهد اردشیر و رسائل عبدالحمید کاتب و ادب ابنمقفع استناد میکنند و کتاب مزدک معدن علم آنها ست. به نظر وی چنین کاتبانی نهایتاً به تکذیب اخبار و طعن بر قرآن مبادرت میکنند (رسائل، 2 / 191-192).
در آثار جاحظ، باورهای عامیانۀ ایرانی و عرب، هر دو، وجود دارد. ازآنجاکه برخی از باورهای مردم ایران تحت تأثیر فرهنگ عربی ایجاد شده است، بهاختصار و فهرستوار به مواردی از این باورها اشاره میشود: اعتقاد ایرانیان در این باره که اسب و باز فقط در صورتی که با هم باشند، از حسن منظر و حسن مخبر، هر دو، برخوردارند ( التبصر،46)؛ اعتقاد ایرانیها دربارۀ تقسیم حیوانات ( الحیوان، 1 / 100)؛ اعتقاد ایرانیها دربارۀ ارتباط باران و باد با زیادشدن خرما و دانهها (همان، 3 / 60)؛ و اعتقاد ایرانیها دربارۀ اجدهانی (اژدهای) هفتسر (همان، 4 / 335).مواردی که در دنباله میآید، عمدتاً باورهای اعراب است که برخی از آنها در باورهای مردم ایران نیز نفوذ کرده، یا مشابهتهایی با آنها دارد:
شاعران سگان جن محسوب میشوند؛ این باور به استناد شعری از امکلثوم، شاعر جاهلی، است که شاعران را کلابالجن (سگان جن) میداند (ثعالبی، ثمار، 450).
رگ دایی را از رگ عمو قویتر و باجاذبهتر توصیف، و چنین استدلال میکند که نصیب مادران از فرزندان بیش از پدران است؛ به همین سبب، فرزندان به اقوام مادری مایلترند (همان، 366).
جاحظ به جنون و سبکمغزی معلم که جزو معتقدات عرب بوده، اشاره کرده است (نک : همان، 105). داستانها و حکایاتی که جاحظ دربارۀ این اعتقاد ساخته و پرداخته، در کتب مختلف عربی، به نقل از او، بازتاب یافته است. ثعالبی به نقل از جاحظ، عقل 100 معلم را به اندازۀ عقل یک زن میداند و حکایتی در این باره نقل میکند که بهتنهایی تفاوت نگرش ایرانیان و تازیان را نسبت به علم و معلم ثابت میکند (نک : لطائف ... ، 290 -291).فصل پنجم از باب 76 کتاب المستطرف ابشیهی، به حکایات و نوادر معلمان اختصاص پیدا کرده است؛ ابشیهی بیشتر حکایات آن را از جاحظ نقل کرده، و با همان رویکرد پیشگفته به توصیف آنها پرداخته است (نک : ص 447- 478).گرچه در روزگار جاحظ معلم و مکتب در میان اعراب رواجی کامل یافته بود، مدح و بزرگداشت معلم و جایگاه دانش از ویژگیهای فرهنگ ایرانی بوده است. گفتنی است با وجود تأکیدی که در اسلام بر اهمیت علم و مقام معلم شده است، نمونههای علمستیزی و مسخرهکردن اموری مانند کتابت، تا چند قرن بعد میان شاعران عرب دیده میشود.
جاحظ غول را موجودی میداند که به هر لباس و صورتی درمیآید و متعرض قافلهها میشود و غالباً ماده است. او از موجود شیطانصفت دیگری به نام قطرب نام میبرد که در یمن و مصر دیده شده است؛ جزئیات ماجرای نکاح و زناشویی او با آدمیزاد شنیدنی و خواندنی است (نک : همو، 325).
اگر کعب خرگوش را کسی بر خود بیاویزد، از چشم بد و سحر در امان است، و اگر مغز سرش را بخورد، از رعشه ایمن میشود. جاحظ خواصی نیز برای اجزاء این حیوان کوچک برمیشمرد که بهکاربرندۀ آن میتواند بهوسیلۀ آن، جنسیت نوزاد را تعیین کند (نک : همو، 326).
سگ بیدارترین و کمخوابترین حیوان است و فقط وقتی میخوابد که به پاسبانی او نیازی نیست، در روز و آن هم فقط یک چرت کوتاه (ثعالبی، ثمار، 395).
دلیل نسوختن پرهای این پرنده آن است که روی پرهـایش، پوششی از نفاطین ــ که احتمالاً از طلق است ــ قرار دارد، مانند نوعی چوب که از کرمان میآورند و آن هم نسوز است (همان، 346).
خداوند حیوانات زشت را برای این خلق کرده است که مایۀ عذاب دشمنانش باشند، و حیوانات و پرندگان زیبا را مایۀ لذت اولیایش قرار داده است. همچنین جاحظ به خلود برخی از حشرات و حیوانات در آتش اشاره کرده، و آن را در پیوند با نظریۀ خاص کلامی خود دربارۀ اهل نار و سنخیت آنان با آتش و التذاذ از آن مطرح کرده است (نک : همان، 408- 409).
جغد (بومه) پرندهای خلوتگزیده و دوستدار تنهایی است و از ترس اینکه مبادا چشم بخورد، از خلوت بیرون نمیآید؛ چون به گمان خودش پرندهای زیبا ست (نک : ابشیهی، 345-346).
ریشۀ تطیر از کلمۀ طیر، و نوعی فال بد زدن بر مبنای جهت و نحوۀ نشستن پرندگان بوده که بعدها به چیزهای دیگر نیز سرایت کرده است؛ چنانکه اگر فرد اعور و یکچشمی را ببینند، او را به فال بد میگیرند و زجر میکنند، یعنی از خود میرانند (نک : قیومی، 535).صاحب نهایة الارب به نقل از جاحظ، سخنان مفصلی آورده است، مبنیبر اینکه اگر از خانه خارج شدیم و کلاغی قارقار کرد، دربارۀ کارهای مختلف و موقعیتهای مختلفی که داریم، باید دست به چه اقدامی بزنیم (نویری، 3 / 131-132).
جاحظ به استناد سخن اهل تجربه معتقد است که اگر کسی خروس سفید را بکشد، به اهل و مال او آسیب خواهد رسید (نک : همو، 9 / 220). روشن است که خروس یکی از نمادهای فرهنگ ایرانی محسوب میشود و منظور جاحظ از اهل تجربه نیز احتمالاً ایرانیانیاند که معاشر او بودهاند (برای برخی دیگر از عقاید جاحظ دراینباره، نک : ذکاوتی، جم ).
آذرنوش، آذرتاش، «رسالۀ التبصر بالتجارۀ جاحظ و واژههای فارسی آن»، مقالات و بررسیها، تهران، 1375 ش، شم 59-60؛ ابشیهی، محمد، المستطرف فی کل فن مستظرف، به کوشش سعید محمد لحام، بیروت، عالم الکتب؛ ابنخلدون، مقدمه، ترجمۀ محمدپروین گنابادی، تهران، 1337 ش؛ ابوملحم، علی، مقدمه بر المحاسن و الاضداد، بیروت، 2002 م؛ ثعالبی، عبدالملک، ثمار القلوب، ترجمۀ رضا انزابینژاد، مشهد، 1376 ش؛ همو، لطائف الظرفاء من طبقات الفضلاء، به کوشش عدنان کریم رجب، بیروت، 1999 م؛ جاحظ، عمرو، البخلاء، بیروت، 1998 م؛ همو، البرصان و العرجان، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، بیروت، 1410 ق / 1990 م؛ همو، البغال، به کوشش علی ابوملحم، بیروت، 1997 م؛ همو، البیان و التبیین، به کوشش علی ابوملحم، بیروت، 2002 م؛ همو، التبصر بالتجارة، به کوشش حسن حسینی عبدالوهاب تونسی، بیروت، 1403 ق / 1983 م؛ همو، الحیوان، به کوشش محمد باسل عیونالسود، بیروت، 1998 م؛ همو، رسائل، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، بیروت، ج 1-2، 1411 ق / 1991 م، ج 3-4، 1399 ق / 1979 م؛ خالقیمطلق، جلال، «ناگفتههایی از ادبیات پارت»، نامۀ ایران، به کوشش حمید یزدانپرست، تهران، 1384 ش، ج 2؛ خطیب بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، بیروت، دار الکتب العلمیه؛ دبا؛ ذکاوتی قراگزلو، علیرضا، زندگی و آثار جاحظ، تهران، 1367 ش؛ ذهبی، سیر؛ راغب اصفهانی، حسین، محاضرات الادباء، بیروت، 1961 م؛ رحمتی، محمدکاظم، «جاحظ و کتاب التاج منسوب به او»، آینۀ میراث، تهران، 1386 ش، س 5، شم 1-2؛ زکی پاشا، احمد، مقدمه بر التاج، قاهره، 1332 ق / 1914 م؛ فروزانفر، بدیعالزمان، تقریرات دربارۀ تاریخ ادبیات ایران، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1386 ش؛ قیومی، محمد ابراهیم، تاریخ الفکر الدینی الجاهلی، قاهره، 1415 ق / 1994 م؛ محمدی، محمد، فرهنگ ایرانی پیش از اسلام، تهران، 1356 ش؛ نویری، احمد، نهایة الارب، قاهره، 1342-1351 ق / 1923-1933 م..
حسن طباطبایی ـ حسین کیا
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید