صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه فرهنگ مردم ایران / فرهنگ مردم (فولکلور) / دانش عامه / پدیده های طبیعی / باران خواهی /

فهرست مطالب

باران خواهی


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 23 دی 1398 تاریخچه مقاله

8. تفأل

  یکی از مکانیسمهای اجتماعی که در شرایط سخت، تحمل دشواریها را آسان‌تر می‌کند، خوش‌بینی است. مردم معمولاً به شیوه‌های گوناگون پیشگویی می‌کنند و از اوضاع و احوال آینده و تغییرات مثبتی که به برطرف‌شدن شرایط دشوار زندگی می‌انجامد، آگاهی می‌یابند. چنین مکانیسمی هم به آنها آرامش می‌دهد و هم امید آنها را به زندگی بیشتر می‌کند.
در بسیاری از مناطق ایران به هنگام خشک‌سالی، اعمال رفتارهای پیشگویانه و تفأل بسیار است؛ مثلاً در روستای جهره از توابع خنج لار، هنگامی‌که بارش باران دیر شود، مردم فال‌گوش می‌ایستند که گونه‌ای فال است. آنها چون در شب شنبه دست به این کار می‌زنند، به این مراسم «شوشنبدی» می‌گویند. برای این کار پشت در 3 خانه به گوش می‌ایستند؛ اگر حرف‌زدن و گفت‌و‌گوی اهل خانه دربارۀ باران، آب یا شیر باشد، از نظر آنها باران می‌آید، اما اگر این گفت‌وگوها دربارۀ گرسنگی و تشنگی باشد، آن را بر ادامۀ خشک‌سالی و بی‌بارانی تعبیر می‌کنند. در حسین‌آباد جنگل نیشابور، بچه‌ها در پایان اجرای مراسم «چولی‌قزک»، خوراکیهایی را که از خانه‌گردی به دست آورده‌اند، یکجا گرد می‌کنند. مردم با توجه به رنگ خوراکیها دربارۀ بارش برف و باران تعابیر مختلفی ارائه می‌کنند؛ اگر خوراکیها بیشتر سفیدرنگ باشند، نشانۀ بارش برف است و اگر بیشتر زرد و طلایی یعنی همرنگ گندم و جو باشند، معتقدند باران شدیدی پیش‌می‌آید.
مردم در کدکن، تافتونی درست می‌کنند، یک روی آن را با انگشت نشان می‌گذارند و آن را از بالای کوه به وسط آب چشمه‌ای که در پای کوه جاری است، می‌اندازند؛ اگر تافتون از طرفی که نشان دارد، در آب بیفتد، حتماً باران می‌آید، در غیر این صورت تا مدتی باران نمی‌آید. در ایور از توابع کاشمر، بچه‌ها پس از خانه‌گردی و خواندن اشعار باران‌خواهی، آرد و روغنی را که جمع‌ کرده‌اند، به مادر یکی از اعضای گروه می‌دهند؛ او نیز به تعداد بچه‌ها فطیر درست می‌کند. بچه‌ها فطیر خود را به یک بلندی یا تپه‌‌ای در نزدیکی ده می‌برند و آن را از بالا رها می‌کنند تا پایین بیفتد؛ اگر تعداد فطیرهایی که به طرف چپ افتاده بیشتر از تعدادی باشد که به طرف راست افتاده است، نشانۀ این است که دست‌کم تا 20 روز دیگر باران نمی‌بارد؛ اما اگر فطیرهای سمت راست بیشتر باشد، از نظر آنها طی 3 شبانه‌روز آینده باران می‌بارد. در گودچاه از توابع سبزوار و برون از توابع فردوس، چنین رفتاری با اندکی تفاوت اجرا می‌شود. در فسنقر از توابع سبزوار، مردم ضمن سوزاندن کلۀ خر، مردی قوی‌هیکل را انتخاب می‌کنند و چشمهایش را می‌بندند و چماقی به‌ دستش می‌دهند؛ سپس او را 3 بار دور خودش می‌چرخانند. او با چشمان بسته باید کلۀ خر را پیدا کند و با چماق 3 ضربۀ محکم به آن بزند؛ اگر بر اثر این ضربه‌ها کلۀ خر در جوی آب بیفتد، نشانۀ خوبی است مبنی بر اینکه تا 3 یا 4 روز دیگر باران خواهد آمد،  اما اگر کلۀ خر در آب نیفتد، نشانۀ ادامۀ خشک‌سالی است (تحقیقات).

9. تابوت‌گردانی و علم‌گردانی

از دیگر انواع مراسمی که برای بارش باران اجرا می‌شود، تابوت‌گردانی، تابوت‌شویی و علم‌گردانی است. در گراش از توابع لارستان، گروهی زن و مردْ کودکی 8 تا 10 ساله را درون تابوت می‌خوابانند، روی تابوت پارچۀ سفیدی می‌کشند، آن را بر دوش می‌گیرند و با خواندن ترانۀ باران‌خواهی، به بیرون شهر می‌روند (باشگوز، شم‍ 18، ص 122). یک نفر شعرها را می‌خواند و جمعیت مصرع برگردان آن یعنی «یا رب تو بده بارون» را تکرار می‌کنند: گاو سیاه ماده/ سر بر زمین نهاده// برای غله و کاه/ یا رب تو بده بارون// آهوی لنگ صحرا/ فتاده در چراگا(ه)// برای قطرۀ آب/ یا رب تو بده بارون// ابر سیاه غرون/ کشیده رو به تهرون// می‌خواد بارون بباره// حکم از خدا نداره/ یا رب تو بده بارون.
در فردوس، 7 دختر شوهرنکرده تابوتی را بر دوش گرفته و بر مظهر قنات برده، آن را در آنجا می‌گذارند تا آب از زیر تابوت عبور کند. آنها معتقدند که به این ترتیب بارش باران حتمی خواهد بود (میهن‌دوست، 156). در تبریز، همین کار را پیرمردان انجام می‌دهند و تابوت را به سرچشمه می‌برند (عناصری، «آیین»، 51). در استهبان، گروهی از مردم به‌همراه روحانی شهر که عبای خود را وارونه بر دوش انداخته، تابوتی را بر دوش می‌گیرند و با سنج، دهل، شیپور و علم به سوی مصلای شهر می‌روند و شعری در طلب باران می‌خوانند که بخشی از آن به این قرار است: در غل و زنجیر زین‌العابدین/ یا رسول‌الله حال ما ببین// ما گنهکاریم ای رب جلیل/ از کرم بارون رحمت را بریز. در بقعۀ «مقام حسین» شوشتر، نخلی
وجود دارد که مردم به آن «حجلۀ قاسم» می‌گویند (نک‍ : ه‍ د، نخل‌گردانی). هنگام خشک‌سالی و برای طلب باران، گروهی از زنها به آنجا رفته و نخل را بر دوش گرفته، به امامزاده عبدالله که حدود 2 کمـ با آنجا فاصله دارد، می‌برند. علم‌گردانی را نیز باید گونه‌ای دیگر از تابوت‌گردانی دانست (بلوکباشی، نخل‌گردانی ... ، 11).
در برخی از مناطق خراسان، از میان گروهی از بچه‌ها یکی به عنوان «اوستا» (استاد) انتخاب می‌شود و عَلَمی را بر دوش می‌گیرد؛ دیگران نیز دنبال وی راه می‌افتند، شعرهای باران‌خواهی می‌خوانند و به در خانه‌های مردم می‌روند. آنها مقداری مواد خوراکی جمع می‌کنند و با آن آش می‌پزند و آن را میان خود و دیگران تقسیم می‌کنند (باشگوز، همانجا). در چوپانان از روستاهای خور و بیابانک برای طلب باران چوب بلندی را گرفته، بر آن 40 تکه پارچه می‌بندند و به آن «علم چل‌گیس» می‌گویند. مردم این روستا ضمن خواندن اشعار باران‌خواهی، این علم را می‌گردانند. بلوکباشی بازتاب آیین کهن باران‌خواهی را در مناسک قالی‌شویان مشهد اردهال مورد تأکید قرار می‌دهد و معتقد است که شست‌وشوی نمادین یک تخته قالی به‌عنوان تابوت تمثیلی امامزاده سلطان‌علی، یادآور آیینهای باران‌خواهی در ایران است. مردم منطقه در  عین حال که اعتقادات شیعی خود را بازتاب می‌دهند، «رفتار کهن نیاکان خود را در مراسم باران‌خواهی از ایزد تیر و ناهید در پاییز، به‌طور غیرمستقیم و ناآگاهانه تکرار و تقلید می‌کنند» ( قالی‌شویان ... ، 84-86).
افزون بر این، تابوت‌گردانی با هدف طلب باران در ایران سابقه‌ای طولانی دارد. به گفتۀ بلاذری، پارسیان شوش پیکر دانیال نبی (ع) را از اهل بابل گرفته بودند تا در زمان قحطی به یُمن وی از خداوند طلب باران کنند (ص 533). این موضوع را سایر نویسندگان دورۀ اسلامی با شرح بیشتری نقل، و به‌صراحت از گرداندن تابوت یاد کرده‌اند (مقدسی، 5/ 187- 188؛ طوسی، 109). بلوکباشی در نخل‌گردانی، تابوت‌گردانی را در مراسم مختلف و ازجمله در آیینهای باران‌خواهی «تجلی قدرت الٰهی» می‌داند. وی با استناد به حمل نمادین تابوت توسط قوم بنی‌اسرائیل در جنگهایی که سبب پیروزی آنها می‌شد، و در عین حال با تأکید بر «گرداندن عماری یا تابوت سیاوش» در سوگواریهای سالیانه موسوم به سوگ سیاوش، آنچه را امروزه در ایران با عنوان تابوت‌گردانی و نخل‌گردانی صورت می‌گیرد، تقلیدی از دو شیوۀ عمل و رفتارهای کهن ایرانی و بنی‌اسرائیلی می‌داند (ص 87-93).
با توجه به برخی از شواهد موجود، موضوع را از زاویۀ دیگری نیز می‌توان بررسی کرد. تابوت‌گردانی و مشتقات آن ازجمله نخل‌گردانی و علم‌گردانی که امروزه در ایران رایج است، ضمن آنکه مبین رفتار مذهبی مردم است، ریشه در تاریخ اسطوره‌ای ما دارد و به آیینهای خدای شهیدشونده و برکت‌بخش که پیش از سال نو اجرا می‌شده، مربوط می‌شود. برخی از پژوهشگران داستان سیاوش و آیین مربوط به سوگ سالیانۀ وی را مصداقی از این خدای شهیدشونده می‌دانند (بهار، پژوهشی ... ، 447- 448). در کشفیاتی که در نزدیکی پنج‌کنت از توابع سمرقند صورت گرفته، یک نقاشی دیواری به دست آمده است که باستان‌شناسان آن را مراسم نمادین سوگ سیاوش دانسته‌اند. در این نقاشی، گروهی از مردم تابوتی را که حامل پیکره‌ای است بر دوش گرفته‌اند. به گفتۀ پژوهشگران، این پیکره باید پیکرۀ نمادین سیاوش باشد (فرامکین، 122-124؛ غفورف، 411-412).
افزون بر این، شواهد دیگری نیز وجود دارد که می‌تواند تأییدی بر ارتباط تابوت‌گردانی با خدای شهیدشونده و برکت‌بخش یا فعالیتهای کشاورزی باشد. در روستای گنگرج‌کلا از توابع دهستان چلاو شهرستان آمل، تا مدتی پیش، مراسم نخل‌گردانی براساس گاه‌شماری طبریِ رایج در محل اجرا می‌شد. اگرچه مردم این روستا «نخل» را تمثیلی از «عماری» حضرت امام حسین (ع) می‌دانند، اما آن را براساس گاه‌شماری محلی در 26 نورزه‌ماه برابر با 26 اسفندماه یزدگردی نو برگزار می‌کردند؛ یعنی در ایامی که هیچ ارتباطی با محرم و تاسوعا و عاشورا ندارد. 26 نورزه‌ماه در مازندران، جشنها و آیینهای مختلفی چون عید مردگان (مراسم فرود فروهرها)، یادمان پیروزی فریدون بر ضحاک، کُشتی سنتی لوچو و مراسم جمع‌آوری محصولات کشاورزی برگزار می‌شود. این رسوم به نوعی با یکدیگر در ارتباط‌اند (ذبیحی، 40-42).
مراسم «علم‌واچینی»، یا «علم‌بندی» در برخی از نقاط گیلان، شاهد دیگری بر این مدعا ست که میان روزهای هفتم تا دوازدهم محرم انجام می‌گیرد و صرفاً جنبۀ مذهبی و سوگواری دارد (پاینده، 212-217؛ بشرا، 15-20). این آیین در میان کوه‌نشینان گیلان، در یکی از روزهای جمعۀ تابستان، پس از برداشت محصول و همراه با سرور و شادمانی، در کنار یکی از بقاع متبرکه برگزار می‌شود. در این روز پسران و دختران جوان بهترین و زیباترین لباسهای خود را می‌پوشند و زنان نیز زیورهایی بر لباس خود می‌بندند. آن‌گاه مردم به شکل گروهی و با ترانه‌‌خوانی و هلهله‌ و شادی، رهسپار محل برگزاری مراسم می‌شوند. اجرای مسابقۀ کشتی محلی میان جوانان و مسابقۀ اسب‌دوانی از دیگر اجزاء این مراسم است. تنها بخش مذهبی این مراسم بازکردن یا برچیدن علم است، به این ترتیب که علم (چوبی که دور آن پارچه‌هایی پیچیده شده است) را از زیارتگاه بیرون می‌آورند؛ ابتدا نوحه‌خوانی و سینه‌زنی می‌کنند و سپس واعظ محلی روضه‌ای می‌خواند. پس از آن پارچه‌های بسته‌شده را از علم باز می‌کنند (پاینده، همانجا). این مراسم را جشن خرمن یا یکی از جشنهای باستانی ایرانی دانسته‌اند که در دورۀ اسلامی، شکل و اجرای مذهبی به خود گرفته است (همو، 212). براساس یک گزارش، مراسم علم‌بندی و علم‌واچینی در روستای انارستان محلۀ املش رانکوه، فقط به هنگام خشک‌سالی و با هدف باران‌خواهی اجرا می‌شده است (ستوده، 2/295؛ برای آگاهی بیشتر، نک‍ : ه‍ د، علم واچینی).

10. کوسه‌گردی

کوسه‌گردی یا کوسه‌گلین یا کوسه‌برنشستن از کهن‌‌ترین و متنوع‌ترین مراسمی است که در ارتباط با برکت‌خواهی و باران‌خواهی در ایران رایج بوده است. در بسیاری از مناطق ایران مانند آذربایجان، اردبیل، زنجان، کردستان، همدان و اراک مراسمی با عنوان کوسه، کوسا، کوسه‌چوپانها، و کوسه و نقالدی برگزار می‌شود که برای برکت‌زایی، افزایش باروری دامها و باران‌خواهی است (نک‍ : ه‍ د، کوسه‌برنشستن). در اینجا به برخی از آیینهای باران‌خواهی که از لحاظ مضمونی با رسم کوسه‌گردی شباهت دارند، اشاره می‌شود:
در بافت کرمان به هنگام خشک‌سالی، کشاورزان فردی را به‌عنوان «شاه بارون» انتخاب می‌کردند که مسئول اجرای مراسمی با همین عنوان بود. آنها معمولاً کسی را انتخاب می‌کردند که در کودکی در آب افتاده و جان سالم به‌ در برده بود. شاه بارون نیز وزیری را برای خود برمی‌گزید و سایر کشاورزان سپاهیان او به شمار می‌آمدند. شاه بارون کلاه پوستی یا مقوایی بلندی بر سر می‌گذاشت، پوستینی وارونه می‌پوشید، حمایلی از استخوانهای قاپ گوسفند و استخوانهای دنده و شاخ گاو و قوچ برگردن می‌انداخت، غربالی به طرف راست، و استخوانی بزرگ و دراز به سمت چپ خود می‌آویخت و شمشیری به دست می‌گرفت؛ سپس صورت خود را با آرد سفید و گونه‌ها را با دوده سیاه می‌کرد. سپاهیان او را بر تخت روانی می‌نشاندند و تخت را بر دوش می‌گرفتند و شب‌هنگام در کوچه‌ها می‌گرداندند؛ گروهی نیز با ساز و دهل آنها را همراهی می‌کردند. شاه بارون در طول راه، اشعاری با مضمون باران‌خواهی می‌خواند: الله خدا بارون بده/ بارون بی‌پایون بده// گندم به اربابون بده/ جو به خردارون بده؛ مردم پس از هر مصرع، برگردان آن را که همان مصرع اول بود، تکرار می‌کردند. شب اول «آبگیران» نام داشت، زیرا شاه‌ بارون و سپاهیانش به هر خانه‌ای که می‌رسیدند، اهل خانه به آنها آب می‌پاشیدند. آنها این کار را دارای شگون و نشانۀ بارش باران می‌دانستند. شب دوم که «هیمه‌گیران» نام داشت، مردم به سپاهیان شاه بارون در هر خانه یک یا دو شاخه هیزم می‌دادند. شب سوم «آردگیران» نامیده می‌شد. در این شب، اهل هر خانه به آنها مقداری آرد یا گندم، پول یا خوراکی می‌دادند. اگر
در مدت این 3 شب باران می‌آمد، همگان خوشحال می‌شدند؛
در غیر این صورت، از هدایای مردم کماچ (نوعی نان) می‌پختند و مهره‌ای در آن می‌گذاشتند و کماچ را میان جمعیت تقسیم می‌کردند. مهره در نان هر کس می‌افتاد، او را به‌عنوان گناهکار و مسبب نباریدن باران، به درختی می‌بستند و به‌سختی کتک می‌زدند، تا ریش‌سفیدی می‌آمد و ضامنش می‌شد و قول می‌داد که به‌زودی باران بیاید. اگر تا روز موعود باران نمی‌آمد، دوباره فرد گناهکار یا ضامنش را به درخت می‌بستند و کتک می‌زدند (نک‍ : باستانی، 309-310).
نقش و رفتار شاه بارون در این مراسم شبیه میر نوروزی (ه‍ م) است. این مراسم به غیر از زمانهای خشک‌سالی، 38 شب گذشته از چلۀ بزرگ یعنی 3 روز پیش از «سدۀ چوپانان» نیز برگزار می‌شده است (نک‍ : ه‍ د، سده، جشن). در برخی از روایات در شب دوم (هیمه‌گیران)، پسربچه‌ای 8- 9 ساله را لباس زنانه می‌پوشانند، دستمال سیاه بزرگی بر سرش می‌بندند، بزکش می‌کنند و او را «گشنیزو» می‌نامند. یکی از سپاهیانِ شاه بارون او را روی دوش خود می‌گیرد و به‌همراه شاه بارون و دیگران به در خانه‌های اهالی می‌رود. آنها افزون بر شعرهایی که شب پیش می‌خواندند، این شعر را نیز می‌خوانند: گشنیز ما سرش چلیده (چارقدش
باز شده)/ گشنیز ما سوزن به خود ندیده// آی مردمون سوزن بدین/ گشنیزو چارقد طلا// بارون نمی‌باره چرا؟/ گشنیز ما بیماره// آب غدیر می‌خواهه؛ سپس بچه‌هایی که همراه سپاه شاه ‌بارون هستند، صدای بع‌بع گوسفند درمی‌آورند و شاه بارون می‌خواند: قوچ سبز پدرم/ مُردی مُردی صدقه سرم// یکی دیگه ‌جات می‌خرم/ او وقت (آن وقت) می‌گم به پدرم// هلّله میشو؛ بچه‌ها مجدداً صدای گوسفند درمی‌آورند. آن‌گاه اهل هر خانه یک سنجاق قفلی به پیراهن گشنیزو می‌بندند.
این مراسم را در رابُر (در شهرستان بافت) لوک‌بازی می‌گویند، زیرا شخصی که نقش شاه بارون را ایفا می‌کند، لوک نامیده می‌شود. در این منطقه، شب دوم به «سوزان‌گیران» معروف است و صاحبان خانه‌ها به لوک و جمعیت همراهش سوزن یا سنجاق قفلی می‌دهند. در این منطقه، کماچ را در حسینیۀ محل می‌پزند. پس از تقسیم کماچ، فرد گناهکار یعنی کسی که مهره نصیبش شده، به درخت توت یا گردویی که وسط حسینیه است بسته می‌شود و با تازیانه آن‌قدر کتک می‌خورد تا کسی ضامن او شود و قول دهد که تا یک هفته الى 10 روز دیگر باران ببارد. اگر در این مدت باران نبارید، مردم مجدداً سراغ او می‌روند. در این فاصله‌، اهل آبادی در موقع نماز برای بارش باران دعا می‌کنند و می‌گویند: «خدایا! اگر به ما رحم نمی‌کنی، به این طفل بی‌گناه رحم کن که دوباره کتک نخورد» (تحقیقات).
در روایت دیگری از «لوک‌بازی» آمده است که افزون بر لوک، فردی دیگر را هم از میان مردان به‌عنوان «زن لوک» انتخاب می‌کنند، به او لباس زنانه می‌پوشانند، به دستش زنگوله می‌دهند و به‌همراه خود به در خانه‌ها می‌برند؛ در این روایت آمده است که صورت لوک را با آرد و زغال آرایش می‌کنند. در روایت دیگری از جوراران رابُر آمده است که دو نفر را به‌صورت عروس و داماد درمی‌آورند، لباس سفید به آنها می‌پوشانند، و فردی دیگر هم زنگوله به دست می‌گیرد و همگی روانۀ خانه‌ها می‌شوند. شب اول روی آنها آب می‌ریزند، شب دوم سوزن یا پول، و شب سوم به آنها آرد می‌دهند. لوک و عروس آن‌قدر سوزن می‌گیرند که به هر نفر از اعضای گروه یک سوزن برسد. اگر سوزنها کم بود، باید از پول جمع‌آوری‌شده سوزن بخرند تا کمبود آن جبران شود. از سوزنها باید حتماً برای دوختن پارگی لباسهایشان استفاده کنند. آرد جمع‌آوری‌شده را نیز مانند روایت اصلی، برای پختن نان به کار می‌گیرند. در برخی از روایتها لوک و زنش آردها را میان مردم تقسیم می‌کنند و سهم خود را برمی‌دارند و فقط قسمتی از آن را برای پختن کماچ اختصاص می‌دهند (تحقیقات).
نوع آرایش شخصیت اصلی لوک‌بازی و کارهایی که انجام می‌دهد، نیز به استناد وجود شخصیت زن‌پوشی که نقش همسر شخصیت اصلی را ایفا می‌کند، همچنین به استناد شعرهایی که ضمن اجرا خوانده می‌شود و با توجه به اینکه افزون بر زمانهای خشک‌سالی، این مراسم در شب سده یا به تعبیر روستاییان محل، در «سدۀ چوپانی» نیز اجرا می‌شود (کراسنوولسکا، 212)، این همه، مبین اجتماع کارکردهای توأمان کوسۀ چوپانان و کوسه‌گردی باران‌خواهی در یک آیین مشخص است که پیش از این، به آن اشاره کرده بودیم. افزون بر این، اگر این مراسم را اساس قرار دهیم، متوجه می‌شویم که هرچه به طرف غرب برویم، این مراسم تجزیه شده و به‌صورت دو رسم مستقل اجرا می‌شود؛ یکی رسمی با عنوان کوسه که شخصیت اصلی آن نیز همین نام را دارد و دومی رسم کماچ (یا حلوا) درست‌کردن و مهره‌انداختن در آن است. از سوی دیگر در شرق، به‌ویژه مناطق مرکزی، جنوب و شرق خراسان، شخصیت شاه بارون به مترسکی با جنسیت مردانه درمی‌آید که آن را بر دوش می‌گیرند و مراسم را اجرا می‌کنند. همچنین رسم مهره‌انداختن در این مناطق، از مجموعۀ مراسم باران‌خواهی حذف شده است (نک‍ : ادامۀ مقاله).

صفحه 1 از6

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: