اسطوره
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 27 مرداد 1400
https://cgie.org.ir/fa/article/238374/اسطوره
دوشنبه 13 اسفند 1403
چاپ شده
1
اُسْطوره، روایتهای نمادین دربارۀ ایزدان یا موجودات فوق انسانی در زمانها و مکانهای نامشخص.
اسطوره در برداشتی کلی، نگرش پیشعلمی و بخشی از میراث فرهنگی انسان است که ساختار آن با میزان رشد فرهنگ مادی و معنوی انسان در دورانهای مختلف زندگانی وی پیوند دارد. چنین برداشتی چون خودِ اسطوره مهآلود است و نیاز به روشنگری دارد و نمودی از نگرش اسطورهای میتواند ما را در این کار یاری دهد. مثلاً در اساطیر چین پیش از پیدایی جهان، 3 قلمرو شمال، میانه، و جنوب را 3 فرمانروا بوده است: فرمانروای دریای شمال، هو و فرمانروای دریای جنوب، شو در دیدار از قلمرو میانه فرمانروای این قلمرو به نام هوندون را فاقد 7 روزنِ سر (گوش، چشم، بینی و دهان) مییابند و با پدیدآوردنِ 7 روزن در سر او، جهان و انسانِ دیار میانه (چین) را هستی میبخشند. هوشو ترکیبی از نام فرمانروای دریای شمال و جنوب بهمعنی آذرخش، و هوندون در زبان چینی بهمعنی کائوس یا آشفتگی آغازین است. با تأثیر آذرخش بر آشفتگی آغازین است که هستی پدیدار میشود (کریستی، 67، 70). در نظریۀ علمی بیگبنگ یا انفجار بزرگ، جهان میلیاردها سال پیش با انفجار اتمهای ئیدروژن و پیدایی شرایط حیات، هستی مییابد. در نظریۀ مهگاز استانلی میلر در 1953م نیز گازهای متراکم در کائناتِ آغازین را صاعقهای منفجر میکند و با پیدایی آمینواسید هستی آغاز میگردد. در اسطورۀ پیدایش هم جهان از انفجار تخممرغی عظیم بر اقیانوس آغازین، هستی مییابد (نک : باجلان، «آسمان ... »، 51 بب ، «خاستگاهها ... »، 82 -83).اسطوره در برداشتی نادرست و در «فرهنگها»ی عمومی روایت یا افسانۀ سنتی مربوط به انسان، یا نمودی طبیعی از آفرینش جهان و باشندگان آن، و روایتی اثباتناشده و گاه دروغ یا پندار است. چنین برداشتی تا بدان حد بوده است که اسطورهزدایی را برای نخستینبار در محدودۀ دین از جانب پُرتستان آلمانی، رودلف بولتمان در هستیگرایی مسیحی مطرح میسازد که هدف آن پاسخ به بحران خداشناسی بهیاری بشارتِ مسیحی است. اسطورهپردازی معاصر هم از این جهت در پی پاسخی به یأس انسان از هستی است (نک : سگال، 86-93). اینک پرداختن به اسطوره آسانتر مینماید: اسطوره زیرساخت اندیشهها و رفتار انسان است و از دیدگاههای گوناگون مفهوم خویش را مییابد. چنین است که از دید انسانشناسان، دینپژوهان، جامعهشناسان و روانشناسان مورد بررسی قرار میگیرد و دستاورد این گزارش تعریفهای گوناگون و ناهمانند اسطوره است. برای پرهیز از این آشفتگی بهتر آن است که از تعریف اسطوره دوری جست و به همنگری پژوهندگان در رویکرد به عناصر مشترک در اساطیر توجه داشت (باجلان، همان، 77). بهاین ترتیب میبینیم که هر اسطوره دارای این ویژگیها ست:1. راوی رویدادی است که در زمان آغازین یا ناشناخته شکل گرفته، یا در زمان فرجام شکل میگیرد. هر اسطوره با آنکه روایتی از پیشینیان است، اما هر روایتی اسطوره نیست؛ اسطوره با افسانه، داستان، حکایت و قصه تفاوت دارد، گرچه هریک از اینها گاه دربردارندۀ اسطوره است. در این زمینه روایتهای مربوط به باشندگان مینوی و متافیزیکی و رخدادهای فراطبیعی مورد توجه است.2. روایت اسطورهای چنانکه دورکیم، جامعهشناس فرانسوی، نیز بدان توجه داشت سرگذشتی قدسی و مینوی است که از افراد یا نمودهای مورد تکریم و احترام در جامعهای ویژه و از خاستگاه آنها سخن میگوید.3. در توجه به نمودهای طبیعی چون ستارگان، نباتات، زمین، کوه، رود، دریا و جز آن زندهپنداری و آنیمیسم یکی از عناصر اصلی اسطوره است؛ هرجا که آنیمیسم مطرح میشود، اسطورهای در کار است (همان، 78). چنین است که در فرهنگ مردمی ایران، هر انسان را ستارهای است که با او زاده میشود و با او میمیرد. هریک از ستارگان را نیز اسطورهای است. از آن شمار، اسطورۀ دُبّ اکبر یا هفتبرادران است که در آن 4 برادر تابوت پدر را بر دوش دارند و او را به تدفینگاه میبرند و جایی نمییابند. هم در این روایت، هفتبرادران را خواهری است که دلدادۀ ستارۀ سهیل است و همیشه از 10 روز پیش از بهار کنار هفتبرادر، و از دهم پاییز کنار ستارۀ سهیل قرار میگیرد. بدینسبب هفتبرادران و سهیل را نبردی جاودانه است (همو، «آسمان»، 59). همۀ نمودهای طبیعت را در زنده پنداری، اسطورهای است و اینجا گفتۀ پیرمردی از رودبارک کلاردشت از خاطر میگذرد که در شرح موی سپید عَلَمکوه میگفت: «دریا و کوه را همیشه ستیز بود و یکی بر دیگری میبالید که من از تو بزرگترم. چنین شد که موجی بلند از دریا برآمد و بلندای علمکوه را در خود فروبرد و از آن زمان موی علمکوه از ترس سپید شد و سپید ماند». 4. از دید انسان اسطورهگرا هرچه از آن سخن میرود، واقعی است: اسطورۀ آفرینشِ کیهان واقعی است، چراکه کیهان وجود دارد، اسطورۀ خاستگاهِ مرگ واقعی است، چراکه مرگ وجود دارد؛ در اساطیر ایران، نخستین باشندهای که مرد کیومرث بود: «چون کیومرث را بیماری برآمد، بر دست چپ افتاد. از سر سرب، از خون ارزیر و از مغز سیم، از پای آهن، از استخوان روی و از پیه آبگینه و از بازو پولاد، از جان رفتنی زر پیدا آمد ... از آن (انگشت) کوچک مرگ به تن کیومرث فرو شد و همۀ آفریدگان را تا فرشگرد مرگ برآمد ... » (نک : بندهش، 80 -81؛ نیز باجلان، «خاستگاهها»، 78، «آیینها ... »، 124).در زمینۀ کارکرد اسطوره باید گفت که:1. اسطوره تاریخ کارهای باشندگان متافیزیکی است.2. بدانسان که دیدیم این تاریخ قدسی و حقیقی پنداشته میشود.3. اسطوره همیشه با تکوین سروکار دارد و از ماجرای نمودی سخن میگوید که هستی یافته است. از بنیاد رفتاری میگوید که در گذشته شکل گرفته، و هم بدین سبب است که اساطیر نمونههای کردار معنیدار و اندیشیدۀ انسان بهشمار میرود. 4. شناخت اسطوره به معنی شناخت اصل چیزها و دانستن چگونگی پیدایی آنها ست. این شناختْ ساختار ذهنی دارد و گاهی از طریق برپایی مراسم بیان میشود و نمودهای آن در اساطیر ایران اندک نیست.5. اسطوره با آنکه در گذر تاریخ دگرگون میشود، همیشه زنده است و مردم با آن زندگی میکنند. از دید میرچا الیاده زیستن با اسطوره تجربهای آیینی است (نک : همو، «خاستگاهها»، 78-79).فریزر و تیلور اسطوره را حاصل تلاش انسان آغازین برای شناخت جهان میدانند. لوی برول اینگونه از شناخت را برآیند «ذهن پیشمنطقیِ» [و نه غیرمنطقیِ] انسان آغازین میداند. از دید ماکس مولر اسطوره گونهای تبدیل مفاهیم استعاری بهشبه واقعی است. در نظریۀ کارکردگرای مالینوفسکی اسطوره پاسخی است به پرسشهای فلسفی انسان ابتدایی، و واقعیتی است که در شکل عقاید و تصعید این عقاید، و نیز در قوانین کارکردی رفتار یعنی اخلاق پدیدار میشود. لوی استروس در نظریۀ ساختارگرایی خود، اسطوره را لایۀ ژرف اندیشۀ انسانی میداند. از دید او معنی هر اسطوره براساس شکل آن تغییر مییابد؛ بدینسان معنی اسطوره چندلایه است و در هر زمان معنی خاص خود را مییابد و نزد هر فرد در جامعه برداشتهای متفاوتی از آن وجود دارد. در جامعهشناسی، اسطوره کل حوزههای ارزشی یک اعتقاد را دربر میگیرد. در روانشناسی، اسطورهها بازتاب سرشت آدمیاند و همۀ نیازها، آرزوها و بیمهای انسان را شامل میشوند. اسطورههای آفرینش نیازهای خاستگاهی انسان را برآورده میسازند؛ اسطورههای باروری پاسخگوی نیاز به تداوم و بقا و ثبات اقتصادی هستند؛ اسطورههای قهرمانی در جهت الگوآفرینی و استناد به نیاکان است؛ و همۀ اینها درنهایت از کهبودن و چهبودن و یا چهبایدبودن سخن میگویند (نک : همان، 77- 78 ؛ سگال، 50 بب ).از سوی دیگر، اسطورهها ویژگیهای متمایز فرهنگهای مختلف انسانی را بازگو میکنند و در همان حال نزد همه، خاستگاهی کمابیش همانند دارند. از این دید، اسطوره نمود تجربۀ ذهنی و درونی انسان و بازگوکنندۀ ارزشهای معنوی یک فرهنگ است و هم ازاینرو، در توجه به نمودِ تجربۀ درونی انسان، میتوان اسطوره را از دیدگاههای مختلف مورد پژوهش قرار داد. فروید اسطوره را بیان ترسها و انگیزشهای ناخودآگاه انسان میداند. برای یونگ و جوزف کمپل، اسطوره روایت ناخودآگاه جمعی و جهانی است؛ در این راستا ناخودآگاه جمعی نمودهایی از کهنالگوها یا نمودهای آغازین و باستانی را در خود دارند. چنین است که اسطورههای سرزمینهای مختلف موضوعهای کموبیش همانندی را در خود جای میدهند که بیانگر ناخودآگاه جمعی، و تفاوت ناشی از محیط جغرافیایی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی هر فرهنگ و تأثیر آن بر نمودهای باستانی است.میرچا الیاده با توجه به نگرش آیینگرای خود، اسطوره را خمیرمایۀ دین میداند. پل رادین اسطوره را از دیدگاه اقتصادی آن بررسی میکند و بر آن است که در شناخت اسطورهها باید به ساختار زیربنای آن پرداخت و توجه داشت که روایتْ مفهوم نمادین اسطوره را دربر داشته باشد. اسطوره بدانسان که از روایتهای مختلف آن برمیآید، در گذر زمان دگرگون میشود. این گویای آن است که پرداخت هر اسطوره بدانگونه که مالینوفسکی و لوی استروس نیز بدان توجه دارند، با نظام شناختی انسان پیوند، و با شکل زندگانی انسان در دورههای مختلف ارتباط دارد (همانجا؛ باجلان، «نمادها ... »، 190-191). چنین است که در کهناسطورههای آفرینشِ «انسان اندیشمند» یعنی انسان عصر پالئولیتیک، آسمان از سنگ است و اسطورههای سنگی راه به چنین دورهای دارند و روایتهای نانوشتۀ آن در فرهنگ مردم بدان دوره بازمیگردد؛ در پیوند با تکامل دست و مغز و شکل معیشت انسان یعنی دورۀ گردآوری خوراک و شکار، جهان و موجودات آن از انفجار تخمی که بر اقیانوس آغازین شناور است، هستی مییابند (همانجا). در اساطیر هند در روایت ودایی، تخم زرین جهان، نماد آتش، پس از 000‘1 سال شناور بودن بر اقیانوس آغازین، منفجر میشود و از درون آن، سروری که روح او همانا روح جهان است و پوروشه نام دارد، هستی مییابد. پـوروشه احساس تنهایـی میکنـد و خـود را دو نیمه میکند ــ نیمهای نر و نیمهای ماده ــ و این دو نیمه با هم میآمیزند. او سپس به هیئت موجودات مختلف درمیآید و در گذر زمان، همهچیز از این باشندگان هستی مییابند. در روایتی دیگر از هند که زمان آن بهدورههای بعد زندگانی انسان بازمیگردد، نارایانا بر اقیانوس آغازین شناور است و جهان به خواست او شکل مییابد؛ از دهان او کلام، از زبان او آب حیات، از بینی او آسمان، از مردمک چشمان او خورشید و ماه، از گوشهایش معابد، از مویش ابر و باران، و ... هستی مییابند. شکل این اسطورهها روایتی ترکیبی از عصر سنگ و عصر آهن را در خود دارد. در همین محدوده اسطورۀ آفرینش جهان توسط برهما اسطورهای ترکیبی و آخرین پرداخت آن از عصر آهن است. در این روایت سرور جهان با رویکرد به هزارهگرایی، 000‘1 سال در اقیانوس آغازین درون تخمی خفته است و از ناف او نیلوفری رخشان به شکل 000‘1 خورشید سر میزند و همۀ جهان را دربر میگیرد. برهما از درون این نیلوفر پدیدار میشود و نخست نادانی را میآفریند که در توجه به برخورد پدرتباری با مادرتباری به هیئت زنی است؛ از او موجودات شب زاده میشوند. این موجوداتِ گرسنه در برخورد جامعۀ مادرتبار و پدرتبار، برهما را پاره میکنند و برهما از آنان میخواهد که پدر را نخورند. گروهی که از پدر فرمان نمیبرند، در جامعۀ پدرتبار رکشس نام میگیرند. چنین عنصری در این اسطوره یادآور عقدۀ اودیپ و پدرکشی، و یادآور اسطورۀ رستم و سهراب (درگیری جامعۀ مادرتبار و پدرتبار در یونان و ایران و دیگر جامعههای کهن) است (ایونس، 43، 46؛ نیز نک : باجلان، همان، 191-192).در ایران در اسطورهای قدیمی از عصر کهن سنگی که بازماندۀ آن در مینویخرد، کردۀ 43پدیدار میشود، «آسمان، زمین و آب و هرچه هست، مانند تخممرغی است. آسمان همانند تخممرغی پیرامون زمین را فراگرفته و زمین در میانۀ آسمان مانند زردۀ تخممرغ است» (نک : ص 61؛ نیز باجلان، «آسمان»، 51-52، «آیینها»، 123-124). در اساطیـر آغاز عصر نوسنگی ــ با رواج کشاورزی و دگرگونی معیشت انسان ایرانی ــ آفرینش انسان از نباتی دانسته شده است که تا حدی شکل انسانی دارد. بدانسان که گفته شد انسان از تبار مهلی و مهلیانه که به هیئت ریواسی دوشاخه و از نطفۀ کیومرث پدید آمده بودند، هستی مییابد. اسطورههای گیاه ـ خدایان همه از آثار عصر نوسنگی است؛ ساختار این اساطیر در هر دوره با نظام معرفتی چگونگی معیشت و بـا ناخودآگـاه جمعی انسان ــ از دیـد یـونگ ــ پیوند دارد. از این دید کهنالگوهای اسطورهای محصول تجارت جمعی و قومی است که طی قرنها تکرار شدهاند. این کهنالگوها از عصر سنگ تا به حال پاسخی بودهاند مکرر به نیازهای ترکیبی، عاطفی، رفتاری و اخلاقی انسان؛ پاسخهایی که در گذر زمان دگرگون شدهاند. مثلاً کهنالگوی قهرمان در گذر زمان به شهریار فرزانه، برای افلاطون در کتاب پولیتیا به فیلسوف فرمانروا، برای رهروان طریقت به مراد و پیر دیر، برای پیروان دموکراسی به مردم؛ و ترکیب کهنالگوی شیطان و قهرمان بهپیشوایی چون هیتلر و در جایی دیگر به اسطورۀ پورخدایان و اسطورۀ ظلالله و ... دگرگون میشود. با این حال، مؤلفههایی چون تقدس و ایهام و رویداد حوادث اسطورهای، در زمان نامشخص همچنان برجا ست (همو، «نمادها»، 193؛ برای آگاهی بیشتر، نک : فکوهی، 191-192).برخی قداست را خرافه، از خود بیگانهشدن یا توهم دانسته، و در این زمینه از واپسگرایی سخن گفتهاند و برخی آن را نوعی بیماری کودکانه پنداشتهاند؛ هر گروه اندیشۀ دیگراندیشان را اسطورهای میخواند. بااینهمه، جامعۀ بیاسطوره جامعهای مرده است. حرکتهای بزرگ تاریخی در جهت تباهی ایدئولوژی حاکم و تشکل اساطیر نو یا متفاوت شکل میگیرد؛ و قداستزدایی ابزار تجدید قداست است، چراکه جامعۀ انسانی به تجربۀ قداست نیاز دارد و دورشدن از آن خاستگاه، نیهیلیسم است. قدسیکردن جهان همراه قداست تاریخ، تاریخ تبیین غایی جهان و جامعه، و درک ما از تاریخ همانند برداشت انسان آغازین از اسطوره است؛ چراکه کارکرد تاریخ چون اسطوره و تاریخ خود اسطورهای است که بدان ایمان داریم. این اعتقاد همان قدر سستبنیاد است که اعتقاد به زمان اسطورهای، ادواری و بازگشت جاودانه؛ چرا که زمانی گروهی اجتماعی یا کل یک جامعه در چارچوب اسطورهای غالب و رهنما تحول مییابد که آرمان آن قوم است و نمیتواند از آن روگردان شود، و چنینکاری با به قدرترساندن ارزشهای قدسی همراه است، چنین است که تاریخ تبدیل به اسطوره میشود. پس اسطوره جهان را معنیدار و در این مسیرِ ناخودآگاه جمعی، اسطورهساز میکند؛ این کار در جهت معنیدادن به جهان انجام میگیرد. چنین فرایندی پویا و مفید، و با تشکل فرهنگِ همراه، گویای آن است که انسان در فراخنای زمان رها نشده و بودن و سرانجام مرگ او را دلیلی است (نک : کارول، 320- 328؛ باجلان، «آسمان»، 51 بب ، «انسان ... »، 212- 218).اسطوره روایتی بیانتها ست که هرچه در توجیه علمی آن پیش رویم، ژرفای خود را از دست میدهد؛ بیش از آنکه اندیشه باشد، با کارکرد پیوند دارد و شیوهای از شناخت عاطفی و ذهنی و درونی، و موازی با شناخت عینی و بیرونی است. در گرایش به قدرت، برخی از اسطورهها در مسیر تثبیت صاحبان قدرت بهکار گرفته میشود. چنین اسطورهای نه حقیقی که، گرایشی ایدئولوژیک درجهت مقاصد تمامیتخواهان است و از همینرو ست که یکی دیگر از ویژگیهای اسطوره انکار تمامیتخواهی و استبداد است. چنین است که نمادهای اسطورهای معناهای متفاوتی دارند و از نشانه غنیترند، چراکه نشانه یکسونگر است. اگر سیاست را کاری درجهت روابط انسانها در ساختن جهان بدانیم، اسطوره در چنبرۀ قدرت، زبانِ سیاست است؛ اسطوره چه آیینی، چه سیاسی و چه شاعرانه و هنری، زبان جمعیِ انسان آفرینندهای است که تلاش وی بر آن است که با کار و کوشش خویش، جهان و مناسبات اجتماعی را معنی بخشد. ایدئولوژی زبانی عاری از سیاست دارد و سترده از شعر است، و درجهت بازداشتن تاریخ از رشد بهکار میرود؛ هم بدین سبب است که رمزها و نمادها را بهباورهای درخودمانده تبدیل میکند و جامعه را از پویایی و جمعگرایی یا مردمگرایی باز میدارد؛ و همیشه چنینکاری به شهادت تاریخ، با فاجعهای بزرگ همراه است.با آنکه امروز اساطیر را در متنهای نوشتهشده بازمییابیم، اما اساطیر کمابیش در دورهای دور از ما و پیش از نوشتهشدن، از فردی به فرد دیگر انتقال یافته است؛ مهمترین روال این انتقال به طریق شفاهی و گاهی در زمینههای فرهنگیِ خاص مثلاً اساطیر یونان از طریق نقاشی بوده است. این واقعیت که اساطیر در زمانی دور به طریق شفاهی انتقال یافتهاند، فرایندی است که با وجود حضور یک اسطوره در روایتهای مختلف، علتهای تغییر و تفاوت این روایت را آشکار میسازد. تورهیردال در توجه به اشاعهگرایی، در دو اثر مشهور خود کنتیکی و اکواکو بر آن است که اسطورههای آغازین بهسبب سفرهای طولانی انسانهای نخستین از قلمروی به قلمرو دیگر است. هم بدین سبب است که نمودهایی از اساطیر مصر را در اساطیر مردمان آمریکای جنوبی باز مییابیم. همو در این اندیشه چندان ابرام داشت که با زورقی حصیری و ابتدایی، بههمراه گروهی از آمریکای جنوبی تا مصر سفر کرد تا اشاعهگرایی یا پخشگرایی را اثبات کند. چنانکه اشاره شد در شرایط مشابه تاریخی و معیشتی، اساطیرِ کمابیش همانند پدیدار میشوند (باجلان، «نمادها»، 204-205؛ نیز نک : روزنبرگ، 2 / 897- 898).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید