صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه فرهنگ مردم ایران / پژوهشگران و شخصیتهای مؤثر در فولکلورشناسی / ابراهیم ادهم /

فهرست مطالب

ابراهیم ادهم


آخرین بروز رسانی : سه شنبه 12 آذر 1398 تاریخچه مقاله

در ادبیات عرفانی، ابراهیم ادهم یکی از برترین نمونه‌های زهد، ترک و تجرد به‌شمار رفته است. ابوحنیفه او را «سیدنا» خطاب می‌کرد، و جنید وی را «مفاتیح العلوم» لقب داده است (هجویری، 129؛ عطار، 102)، چنان‌که یوسف مزی در تهذیب الکمال (2 / 36) از قول عبدالوهاب میدانی نقل کرده است، ابوالعباس احمد بن محمد بَرْدَعی کتابی دربارۀ ابراهیم ادهم تألیف کرده بود، با عنوان زهد ابراهیم. از این کتاب امروز اثری در دست نیست، اما از کتاب دیگری دربارۀ او با عنوان الروض النسیم والدّر الیتیم فی مناقب السلطان ابراهیم و یا سیرة‌السلطان ابراهیم بن ادهم نسخه‌هایی موجود است که به قلم احمد بن یوسف سنان قرمانی (د 1019ق / 1611م) نوشته شده و ترجمه و تلخیصی است از کتاب دیگری با عنوان الطراز المعلم (فی قصة) السلطان ابراهیم ادهم که به زبان ترکی و به قلم درویش حسن رومی (سدۀ 10ق / 16م) نوشته شده بود (GAL, II / 301؛ آلوارت، VIII / 47-48؛ ظاهریه، 294). این شرح حال شامل داستانهایی است دربارۀ ابراهیم ادهم، پدرش و جدش، و مترجم مطالبی از کتابهای دیگر نیز بر اصل آن افزوده است ( آلوارت، همانجا). در کتابخانۀ گوتا (در آلمان) نیز نسخه‌ای از منظومه‌ای با عنوان قصة ولی‌اللٰه ادهم به زبان عربی هست (پرچ، IV / 461-462). به زبان فارسی نیز داستانهای عامیانۀ دیگری دربارۀ او نوشته‌اند (بدوی، 228- 229).

ابوالحسن محمد شاعر هندی داستان زندگانی ابراهیم ادهم را با عنوان گلزار ابراهیم به زبان اردو به نظم درآورده که چند بار به چاپ رسیده است (بلومهارت، II / 6). داستان ترک سلطنت ابراهیم در افسانه‌های عامیانۀ ایرانی هم دیده می‌شود و در روایتی از آن که در کاشان معروف است، سبب تنبه و توبۀ او، سخنی است که از یکی از کنیزکان خود می‌شنود (م. م.، 113).
در اندونزی داستان ابراهیم ادهم شهرت و رواج تمام داشته و با تصرفات و اضافات گوناگون به بیشتر زبانهای این ناحیه نقل شده است (جونز، 8). در ادبیات مالاکایی افزون بر روایات و داستانهایی که در کتاب بستان السلاطین فی ذکر الاولین و الآخرین، نوشتۀ نورالدین رانیری (سدۀ 11ق / 17م) دربارۀ ابراهیم ادهم از کتابهایی چون روض الریاحین یافعی و تذکره‌های فارسی و عربی نقل و ترجمه شده است (همو، 8-11)، کتاب افسانه‌آمیز مستقلی دربارۀ او موجود است، با عنوان حکایة سلطان ابراهیم بن ادهم که تألیف آن به شخصی به نام ابوبکر حضرموتی نسبت داده شده و معلوم نیست که این شخص مؤلف کتاب به زبان عربی بوده یا مترجم و یا مؤلف آن به زبان مالاکایی است. این داستان سراسر ساختگی است، ولی در برخی از موارد مشابهتهای دوری با روایات مشهور و کهن مربوط به ابراهیم ادهم دارد و نکات اخلاقی و عرفانی آن شایستۀ توجه است (همو، 9-20). 
این داستانها هیچ‌گونه ارزش تاریخی ندارند و تنها از دامنۀ وسیع شهرت و میزان تأثیر شخصیت این زاهد مسلمان در اذهان و افکار عامۀ مسلمانان در نقاط مختلف جهان حکایت می‌کنند. شهرت ابراهیم ادهم از حدود سرزمینهای اسلامی فراتر رفته و در ادبیات اروپایی نیز آثاری بر جای نهاده است. نیکولائومانوچی، سیاح و مورخ ایتالیایی که در سدۀ 11ق / 17م در دربار شاهان مغولِ هند بوده، یکی از داستانهای مربوط به ابراهیم را در کتاب «تاریخ مغول» خود درج کرده و شاعر معروف انگلیسی لی‌هانت (1784- 1859م) در قطعه‌ای بسیار شیوا به نام «ابو ابن ادهم» داستان خواب دیدن ابراهیم، جبرائیل را در حالی که نام دوستان حق را بر صحیفه‌ای می‌نوشت، به نوعی که در تذکرة‌الاولیاءِ عطار (ص 123) دیده می‌شود، به زبان انگلیسی نظم کرده است.
اهمیت ابراهیم ادهم در تاریخ تصوف اسلامی بیشتر به‌سبب سهمی است که در تحول زهد و تقوا و عبادت اولیۀ اسلامی به ریاضات، مجاهدات و افکار صوفیانۀ دوره‌های بعد داشته است. وی مهم‌ترین نمایندۀ این جریان بوده و پیش از او حسن بصری و سفیان ثوری، و پس از او کسانی چون شاگردش شقیق بلخی و رابعۀ عدویه در ظهور و تکامل آن سهم اساسی داشته‌اند. مقدمات و مراحل اولیۀ بسیاری از اصول نظری و قواعد اخلاقی و عملی عرفان اسلامی را که از سده‌های 3 و 4ق / 9 و 10م به بعد به‌عنوان مبانی و شرایط سیر و سلوک و منازل و مراحل طریقت شناخته شد، در اعمال و اقوال منسوب به او می‌توان یافت. بسیاری از معانی و مفاهیم رایج در میان متصوفه، چون خوف و رجا، صبر و رضا، توبه و زهد، اخلاص و شکر و توکل، عزلت و خلوت، فقر و غنا، قرب و محبت، و آداب مربوط به صحبت، خدمت و معیشت، پیش از آنکه در کتب و رسالات کسانی چون محاسبی، سرّاج، کلابادی و قشیری نوشته و تعریف و تبیین شود و به عنوان معاملات و مکاسب و به‌صورت مقامات و احوال تنظیم و ترتیب یابد، در روایاتی که ابونعیم اصفهانی و مؤلفان و تذکره‌نویسان دیگر دربارۀ او نقل کرده‌اند، به تعابیر مختلف و بیشتر در ضمن بیان موارد و مواقع آنها، به روشنی دیده می‌شود.
مخالفت او با نفس (ابونعیم، 7 / 371؛ هجویری، 77- 79) و پرهیزش از شهرت و گریزان بودنش از اقبال مردم (ابونعیم، 7 / 369، 372؛ عطار، 105-107)، گاهی رفتار و اعمال ملامتیه را به یاد می‌آورد و روش وی در ایثار و انفاق در حق اصحاب و همراهان خود به روش و سیرت جوانمردان بی‌شباهت نیست. برخلاف فقیران بودایی و راهبان مسیحی که از کار و کوشش برای امرار معاش پرهیز داشتند، وی خواستار رزق حلال از دسترنج خود بود و برای این مقصود در کشتزارها کار می‌کرد، به باغبانی و نگهبانی مزارع می‌پرداخت و در جنگهای مسلمانان با امپراتوری بیزانس شرکت می‌کرد. اگرچه خود در آغاز جوانی تأهل اختیار کرده و دارای فرزند شده بود، ولی تحمل بار تأهل را مانع سیر و سلوک می‌دانست و می‌گفت فقیری که زن بگیرد، چون کسی است که در کشتی نشیند و چون فرزند آورد چنان است که غرق شود (سراج، 199؛ عطار، 110-111).
وی در برابر صاحبان مقام و قدرت بی‌باک و گستاخ بود و با لحن تند و انتقادآمیز آنان را از دنیاپرستی و دین‌فروشی برحذر می‌داشت (ابونعیم، 8 / 10؛ مزی، 2 / 36؛ ابن‌عساکر، 2 / 190؛ ابن ابی‌الحدید، 2 / 96). در اقوال منسوب به او سخنان شطح‌آمیز، از آن‌گونه که به بایزید بسطامی و حلاج نسبت داده‌اند، دیده نمی‌شود و از فنا و بقا، توحید شهودی و وجودی، محو و اثبات، صَحو و سُکر، غیبت و حضور و موضوعات دیگری که در آثار عرفای پس از او آمده و مبانی نظری عرفان اسلامی را تشکیل داده است، نشان روشنی نیست. راه و روش او در تصوف، زهد و عبادت، ریاضت و مجاهدت، ذم دنیا و گریز از خواسته‌های دنیوی است، و پرهیز از هر چیز که انسان را از یاد خدا و عبادت او دور کند، محور و مرکز اقوال و افکار او ست. از همین جهت شخصیت او در تکامل اصول اخلاقی و تحکیم آداب و ضوابط سلوک صوفیانه بسیار مؤثر بوده است.

مآخذ

آریا، غلامعلی، طریقۀ چشتیه در هند و پاکستان، تهران، 1365ش؛ ابراهیم ثقفی، الغارات، به کوشش جلال‌الدین محدث ارموی، تهران، 1355ش؛ ابن‌ابی‌حاتم، عبدالرحمان، الجرح و التعدیل، حیدرآباد دکن، 1371ق / 1952م؛ ابن‌ابی‌الحدید، عبدالحمید، شرح نهج‌البلاغة، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1378ق / 1959م؛ ابن اثیر، الکامل؛ ابن بطوطه، رحلة، بیروت، 1384ق / 1964م؛ ابن جوزی، عبدالرحمان، صفة الصفوة، حیدرآباد دکن، 1392ق / 1972م؛ ابن حبان، محمد، مشاهیر علماء الامصار، قاهره، 1379ق / 1959م؛ ابن حجر عسقلانی، احمد، تهذیب التهذیب، حیدرآباد دکن، 1325ق؛ ابن خلکان، وفیات؛ ابن شاکر کتبی، محمد، فوات الوفیات، به کوشش احسان عباس، بیروت، 1973-1974م؛ ابن عساکر، علی، التـاریخ الکبیر، بـه کـوشش عبدالقـادر بـدران، دمشق، 1330ق / 1912م؛ ابن عمـاد، عبدالحی، شذرات الذهب، قاهره، 1350ق / 1931م؛ ابن فهد حلی، احمد، عدة الداعی، تهران، 1338ش؛ ابن قدامه، عبداللٰـه، التوابین، به کوشش جورج مقدسی، دمشق، 1961م؛ ابن کثیر، البدایة؛ ابن ملقن، عمر، طبقات الاولیاء، به کوشش نورالدین شریبه، بیروت، 1406ق / 1986م؛ ابوالفدا، المختصر فی اخبار البشر، بیروت، دارالمعرفه؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، بیروت، 1923-1974م؛ ابونعیم اصفهانی، احمد، حلیة الاولیاء، قاهره، 1387ق / 1967م؛ بخاری، محمد، التاریخ الکبیر، حیدرآباد دکن، 1361-1364ق؛ بدوی، عبدالرحمان، تاریخ التصوف الاسلامی، کویت، 1978م؛ بسوی، یعقوب، المعرفة و التاریخ، به کوشش اکرم ضیاء عمری، بغداد، 1975م؛ پند پیران، به کوشش جلال متینی، تهران، 1357ش؛ خواجه عبدالله انصاری، طبقات الصوفیه، به کوشش محمد سرور مولایی، تهران، 1362ش؛ خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات، تهران، 1382ق / 1962م؛ ذهبی، محمد، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط و علی ابوزید، بیروت، 1406ق / 1986م؛ همو، العبر، به کوشش محمد سعید بن بسیونی زغلول، بیروت، 1405ق / 1985م؛ سراج، عبداللٰـه، اللمع فی التصوف، به کوشش نیکلسن، لیدن، 1914م؛ سلمی، محمد، طبقات الصوفیة، به کوشش یوهانس پدرسن، لیدن، 1960م؛ سمعانی، عبدالکریم، الانساب، به کوشش عبدالرحمان بن یحیى معلمی، حیدرآباد دکن، 1383ق / 1963م؛ شوشتری، نورالله، مجالس المؤمنین، تهران، 1365ش؛ شیبی، کامل مصطفى، الصلة بین التصوف و التشیع، بیروت، 1982م؛ صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، به کوشش س. ددرینگ، بیروت، 1389ق؛ ظاهریه، خطی؛ عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکرة الاولیاء، به کوشش محمد استعلامی، تهران، 1360ش؛ فرشته، محمدقاسم، تاریخ، کانپور، 1290ق / 1874م؛ کلابادی، ابوبکر، التعرف لمذهب اهل التصوف، بیروت، 1400ق / 1980م؛ محمدبن منور، اسرار التوحید، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران،1366ش؛ مزی، یوسف، تهذیب الکمال، به کوشش بشار عواد معروف، بیروت، 1404ق / 1984م؛ م. م.، «ابراهیم ادهم و اشاره‌ای دربارۀ بودا»، سخن، تهران، 1343ش، س 15، شم‍ 1؛ مولوی، مثنوی معنوی، به کوشش نیکلسن، تهران، 1363ش؛ هجویری، علی، کشف المحجوب، به کوشش ژوکوفسکی، سن پترزبورگ، 1344ق / 1926م؛ هروی، علی، الاشارات الى معرفة الزیارات، به کوشش ژ. سوردل تومین، دمشق، 1953م؛ یافعی، عبدالله، روض الریاحین فی حکایات الصالحین، قبرس، مؤسسة عمادالدین؛ یاقوت، معجم البلدان، بیروت، 1376ق / 1957م؛ نیز:

Ahlwardt ; Blumhardt, J. F., Catalogue of Hindustani Printed Books in the Library of the British Museum, London, 1889; GAL; GAS; Jones, R., »Ibrahim ibn Adham, A Summary of the Malay Legend«, Studies in Islam, New Delhi, 1968, vol. V, no. 1; Massignon, L., Essai sur les origines du lexique technique de la mystique musulmane, Paris, 1968; Pertsch.
فتح‌الله مجتبائی (دبا)

روایتهای شفاهی

روایتهایی که از داستان زندگی ابراهیم ادهم در ادبیات شفاهی ما موجود است، تفاوتهای جدی با روایتهای ادبیات کتبی و رسمی دارند. در این روایتها داستان زندگی ادهم یعنی پدر ابراهیم با شرح و تفصیل آمده است به گونه‌ای که در برخی از آنها فقط اشاره‌ای به زندگی ابراهیم شده و حتى برخی کراماتی که در متون کتبی به ابراهیم منسوب است، در روایتهای شفاهی به پدر وی نسبت داده شده است. افزون بر این، بسیاری از بن‌مایه‌های افسانه‌های شفاهی مانند گوهر شب‌چراغ و ملاقات با مردمانی که زیر دریا زندگی می‌کنند، در آنها وجود دارد که در حکایتهای مربوط به ابراهیم ادهم در ادبیات رسمی نشانی از آنها دیده نمی‌شود. در عین‌حال، روایتهای شفاهی که به صورتهای متفاوتی در میان مردم رایج هستند، اختلافاتی نیز با هم دارند. برای درک دقیق‌تر تفاوتهای روایتهای شفاهی با روایتهای ادب رسمی، شرح مختصری از روایتهای شفاهی ضروری است. 
براساس یکی از کهن‌ترین این روایتها که با عنوان «قصۀ درویش ادهم با مشک‌افروز، دختر پادشاه فارس و شرح احوال ایشان»، در یکی از نسخ جامع‌الحکایات آمده، ادهم، پدر ابراهیم، وزیر پادشاه عراق بود. وی خوابی می‌بیند که تعبیر آن چنین بوده است که اگر وزارت را رها کند و «از برای رضای خدا نه از برای غرض پادشاهی» به سلک درویشان درآید، بعد از مدتی با شاهزاده خانمی ازدواج می‌کند که حاصل این ازدواج پسری خواهد بود که «حاکم عالم شود». ادهم وزارت و زندگی پرنعمت خود را رها می‌کند و به جامۀ درویشان درمی‌آید. پس از مدتی عاشق دختر پادشاه فارس می‌شود. پادشاه به توصیۀ وزیر شرط ازدواج را تهیۀ چند عدد گوهر شب‌چراغ می‌گذارد. ادهم به دریا می‌رود و از طریق مردمانی که زیر دریا زندگی می‌کنند، 200 دانه گوهر شب‌چراغ تهیه می‌کند. وزیر می‌گوید که این گوهرها را پیش از این از خزانۀ پادشاه دزدیده‌اند. ادهم دل‌شکسته برمی‌گردد. بعد از چند روز دختر پادشاه به‌طور ناگهانی می‌میرد. همان شب ادهم به قبرستان می‌رود، جسد او را از قبر درمی‌آورد و به خانه می‌برد. وی متوجه می‌شود که دختر سکته کرده است؛ سپس دستان دختر را «رگ می‌زند»، دختر بلافاصله به هوش می‌آید. این دو با هم ازدواج می‌کنند که حاصل آن پسری به نام ابراهیم است. پادشاه بعد از مدتی متوجه اصل ماجرا می‌شود. ادهم را وزیر و ابراهیم را دستیار خود می‌کند. پس از مرگ پادشاه، ابراهیم جانشین وی می‌شود (ص 6). 
این داستان در میان مردم خراسان رواج نسبتاً فراوانی دارد. دو روایت از آن را خزاعی در شهرهای نیشابور و تایباد ثبت کرده است. روایت نیشابور که از زبان مرد 50 ساله‌ای ثبت شده، ترکیبی از چند حکایت است که شماری از آنها در کتابهای اهل تصوف نیز آمده است. قسمت اول آن به شرح زندگی پدر ابراهیم اختصاص دارد که کم‌وبیش شبیه روایت جامع الحکایات است؛ با این تفاوت که وی وزیر نیست، بلکه «پیر پالان‌دوز»ی است که عاشق دختر پادشاه می‌شود. در پایان قسمت اول هنگامی که پادشاه درمی‌یابد که ابراهیم نوۀ او ست، تاج پادشاهی را بر سر او می‌گذارد. پس از آن، حکایتهایی آمده است که در ادبیات رسمی نیز وجود دارند، مانند عیاشی ابراهیم با چهل زن که در انتها به بیداری وی منجر می‌شود، یا حکایت به دریا انداختن سنجاق و حکم‌کردن به ماهیان برای پیدا کردن سنجاق (خزاعی، افسانه‌ها ... ، 1 / 381-386). 
قسمت اول روایت تایباد نیز که با عنوان «درویش احمد» از زبان زنی 75 ساله ثبت شده است، به زندگی پدر ابراهیم اختصاص دارد که با تفاوتهایی اندک شبیه روایت قبلی است. در این روایت، حکایت به دریا انداختن انگشتری به پدر ابراهیم منسوب شده است (همان، 6 / 115-123). اما مشروح‌ترین روایت شفاهی این داستان، روایت موسیقایی آن است که دوتارنوازانِ قصه‌گوی خراسان نقل می‌کنند. این داستان در میان این گروه از هنرمندان محبوبیت فراوانی دارد. دوتارنوازان شمال خراسان که به آنها بخشی نیز می‌گویند، این داستان را به‌صورت آمیزه‌ای از نظم و نثر به زبانهای فارسی و ترکی نقل می‌کنند (برای اطلاعـات بیشتر، نک‍ : ه‍ د، بخشـی). 
روایتی صوتی از آن در دست است کـه بـا صـدای محمدحسین یگانه ــ از استادان درگذشتۀ موسیقی خراسان ــ در 1352ش ثبت شده است. یگانه قسمتهای نثر را به زبان فارسی روایت می‌کند و قسمتهای منظوم را به همراه دوتار با آواز و به زبان ترکی می‌خواند. خزاعی براساس دست‌نوشته‌های یگانه روایتی از آن را منتشر کرده است که تفاوتهایی جزئی با روایت صوتی دارد. در روایت اخیر قسمتهای منظوم که در روایت صوتی به زبان ترکی است، به فارسی ترجمه شده‌اند ( افسانه ... ، 159-183). داستان در هر دو روایت، مانند اغلب داستانهای سنتی فارسی، با این جملۀ قالبی آغاز می‌شود: «راویان اخبار و ناقلان آثار روایت می‌کنند ... ». قسمت اول آن، به‌سان سایر روایتهای شفاهی، به زندگی پدر ابراهیم اختصاص دارد؛ با این تفاوت که در این روایت، به توصیۀ درویشی که از او با عنوان «شاه قلندران» یاد شده است، ادهم جنازۀ دختر را به سرچشمه‌ای در خارج از شهر می‌برد. درویش دعایی منظوم می‌خواند، دختر زنده می‌شود. پس از آن «شاه قلندران» دختر را برای ادهم عقد می‌کند و خود از نظر پنهان می‌شود (همان، 159، 164-165). این شخصیت در قسمت دوم داستان که مربوط به ابراهیم است، دوباره ظاهر می‌شود، که در روایت مکتوب یگانه به نام حضرت علی(ع)، و در روایت صوتی به نام خضر از وی یاد می‌شود. 
بخش دوم داستان به چگونگی به‌تخت نشستن ابراهیم به جای پدربزرگش و سپس دل‌کندن وی از پادشاهی و اختیار کردن زندگی درویشانه و رفتن به مکه اختصاص دارد. در بخشی از آن، ابراهیم به هنگام شکار، آهوی خوش خط و خالی را می‌بیند و به خدم و حشم خود دستور می‌دهد که آهو را محاصره کنند. آهو از کنار ابراهیم می‌گریزد و وی به تنهایی در پی آهو می‌رود. وقتی از دید لشکریان ناپدید می‌شود، آهو به زبان می‌آید و عاقبتِ آدمیان را که مرگ است، به وی گوشزد می‌کند (همان، 171). 
شبیه این بن‌مایه در بسیاری از داستانهای سنتی و عامیانه مانند سمک عیار (ارجانی، 1 / 11-15) و ملک جمشید (نقیب‌الممالک، 10-11) و نیز برخی افسانه‌های ایرانی (الول ساتن، 80-81) تکرار شده است. این داستان به صورتی بسیار متفاوت در تذکرة الاولیاء نیز نقل شده است (عطار، 104). متعاقب این واقعه، وقتی ابراهیم به قصر برمی‌گردد، واقعۀ مشهور قدم زدن شخصی بر بام قصر که می‌گوید شتر گم کرده‌ام، روی می‌دهد. این واقعه و برخی رویدادهای بعدی آن در روایتهای کتبی نیز، با تفاوتهایی آمده‌اند. در پایان این روایت وقتی ابراهیم به محل‌کعبه می‌رسد، کعبه را نمی‌بیند. خضر به وی می‌گوید کعبه به پیشواز رابعه رفته است. این داستان در تذکرةالاولیاء ضمن داستان رابعه و به‌گونه‌ای دیگر آمده است (همو، 72 بب‍‌ ). براساس روایت یگانه، رابعه در همین سفر پس از گفت‌وگویی با ابراهیم ادهم می‌میرد و ابراهیم او را به خاک می‌سپارد و پس از مدتی او را به خواب می‌بیند و باقی گفت‌وگو را از سر می‌گیرد. درصورتی‌که در تذکرةالاولیاء مرگ رابعه به‌صورتی دیگر روایت شده، و از حضور ابراهیم ادهم در آن هنگام سخنی نیامده است (همو، 87- 88). 
قسمت اول روایتهای شفاهی، یعنی آنچه مربوط به زندگی پدر ابراهیم است، و نیز چگونگی بر تخت نشستن وی در کتاب مجهول‌المؤلف هفت‌کشور نیز به صورت مختصر نقل شده است (ص 261-264). از مقایسۀ روایتهای شفاهی و کتبی روشن می‌شود که روایتهای شفاهی صورت افسانه‌ای و تصویرهای تخیلی بیشتری دارند. در آنها برخی بن‌مایه‌های مشهور افسانه‌های ایرانی به‌کار گرفته شده‌اند. افزون بر این، در روایتهای کتبی بر این نکته تأکید شده است که ابراهیم «اندر همۀ عمر به جز کسب دست خود نخورد» (هجویری، 159) و به عبارتی از «اتکا بر فتوح که رسم زهاد و صوفیه بود، ابا داشت و آن را نوعی گدایی می‌شمرد» (زرین‌کوب، 34)؛ درصورتی‌که در روایتهای شفاهی نه فقط بر این نکته تأکیدی نیست، بلکه در برخی روایتها از خلاف آن سخن به میان آمده است. به نظر می‌رسد راویان، این بخش از شخصیت ابراهیم را متناسب قلندران معاصر روایت کرده‌اند. دیگر اینکه در آن بخش از روایتهای شفاهی که از روایتهای ادبیات رسمی اخذ شده‌اند، تغییراتی صورت گرفته است و راوی در قید آن نبوده که عیناً به‌سان روایت کتبی موضوع را نقل کند. در این باره می‌توان به داستانهای آهو و رابعه در تذکرةالاولیاء عطار (نک‍ : ص 72- 88، 104، جم‍‌ ) و شکل تغییرداده‌شدۀ آنها در روایتهای شفاهی اشاره کرد. 
سرانجام اینکه از لحاظ نوع‌شناسی ادبی، روایتهای شفاهی، ساختاری متناسب با ساختار «افسانه» دارند؛ درصورتی‌که ساختار اغلب روایتهای کتبی منطبق با ساختار «حکایت» هستند. داستان فراهم آوردن گوهر شب‌چراغ از طریق مردمان زیر دریا، که در قسمت اول برخی از روایتهای شفاهی آمده است، در یکی از داستانهای هزارویک‌شب نیز، با اندکی اختلاف، وجود دارد (3 / 367). 
روایتهای شفاهی داستان ابراهیم ادهم در میان ترکمنها و بلوچهای ایران و ترکهای آسیای میانه نیز رواج دارد و به زبان ترکی نیز در ایران منتشر شده است (نصری، 157). یک روایت شفاهی نیز از آن در کاشان ثبت شده است (م. م.، 113). به جز این موارد گزارشی از رواج این داستان در سایر نقاط ایران در دست نیست. به عبارت دیگر مرکز شیوع و رواج روایتهای شفاهی آن خراسان بزرگ است. 

مآخذ 

ارجانی، فرامرز، سمک عیار، به کوشش پرویز خانلری، تهران، 1356ش؛ الول ساتن، ل. پ.، قصه‌های مشدی گلین خانم، به کوشش اولریش مارتسلف و دیگران، تهران، 1374ش؛ جامع الحکایات، نسخۀ خطی موجود در کتابخانۀ آستان قدس رضوی، شم‍ 191؛ خزاعی، حمیدرضا، افسانۀ شعرها، مشهد، 1385ش؛ همو، افسانه‌های خراسان، مشهد، 1378-1381ش؛ زرین‌کوب، عبدالحسین، جست‌وجو در تصوف ایران، تهران، 1376ش؛ عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکرة الاولیاء، به کوشش محمد استعلامی، تهران، 1346ش؛ م. م.، «ابراهیم ادهم و اشاره‌ای دربارۀ بودا»، سخن، تهران، 1343ش، س 15، شم‍ 1؛ نصری اشرفی، جهانگیر، گوسان پارسی، تهران، 1385ش؛ نقیب الممالک، محمدعلی، ملک جمشید، تهران، 1384ش؛ هجویری، علی، کشف المحجوب، به کوشش محمود عابدی، تهران، 1383ش؛ هزار و یک شب، ترجمۀ عبداللطیف طسوجی، به کوشش محمد رمضانی، تهران، 1316ش؛ هفت کشور و سفرهای ابن تراب، به کوشش ایرج افشار و مهران افشاری، تهران، 1386ش. 

محمد جعفری (قنواتی)


 

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: