دکارت که میگوید فضا و مکان بی بُعد معقول نیست، توجه ننموده که ما میتوانیم فضا را بدون بُعد درک کنیم؛ اما بُعد را بدون فضا درک و تصور نمیتوان کرد. هیچ مانعی وجود ندارد که مکان را بدون جسم تصور نکنیم. این همه گفتارهای فیلسوفان درباره خلأ نمایاننده تصور آنان از خلأست که بدون نیاز به جسم فرض شده است و بنابراین هیچ ضرورتی وجود ندارد که برای یافتن حقیقت درباره همه چیز، شک و تردید کرد. بداهت مفهوم مکان محض طارد هر گونه شک است.
ای کاش دکارت به قواعدی که در کتاب «قواعد هدایت ذهن» خود پیش از کتاب «تأملات» آورده و بهخصوص قاعده نهم در تمثیل موم در دست خود بیشتر اعتنا مینمود! در قاعده نهم میگوید: «ما باید تمام دقت خود را به ناچیزترین و سادهترین واقعیتهای مورد نظر جلب کنیم و مدت زیادی در مورد آنها فکر کنیم تا اینکه عادت نماییم حقیقت را به نحو صریح و متمایز نظاره کنیم.» نباید فکر را با متوجه ساختن به اشیای متعدد در یک لحظه واحد پراکنده ساخت. باید فکر را به سادهترین و آسانترین امور جزئی متوجه و متمرکز ساخت.
«سید موسی دیباج» از شاگردان مرحوم فردید در این مراسم در سخنانی گفت: من علاوه بر سابقه شاگردی ایشان، سابقه دوستی با مرحوم فردید را داشتم و اینکه علاقه مند به هرمنوتیک شدم به این دلیل بود که ایشان علاقه به هرمنوتیک داشت. او همچنین توجه ما را به فیلسوفان بزرگ همچون هایدگر جلب کرد. آرام آرام از هایدگر به هرمونوتیک تمایل پیدا کردم و آنچه که برای من مهم بود باعث شد که مفردات فردیدی را بنویسم. در واقع می خواستم از این طریق به استاد خود ادای دین کنم و آنچه ایشان مطرح کرده بود را به نظم تدوین کنم تا دیگران هم بتوانند از آن استفاده کنند.
هر ممکنالوجود، چه ازلی باشد (همچون حقیقت حَقّة محمدی) و چه همچون من و تو حادث باشد نظر الی ذاته موجود نباشد و چون به مقام وجود درآمد و شیئیت او حاصل شد و حقیقت خارجی یافت، ثبوت و وجود آن با قطع نظر از واجب متصور نیست. اگر «ممکن» نیازمند به غیر خود که «واجب» است نبود، که ممکن نبود، بلکه واجب بود و بینیازی یعنی انقلاب در ذات که محال بودن آن بدیهی است.
موسی دیباج، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران میگوید: ویتگنشتاین فیلسوفی نیست که کتاب بنویسد بلکه تحلیل میکند. او فیلسوفی نیست که بخواهد با پرسش کردن به حقیقت نائل شود گویی در جان او هر آن چیزی که یافت میشود غنیمت شمرده میشود.
میدانیم که معرفت چونانکه هست، در طبیعت یافت نمیشود و شناسایی از درون انسان امکانپذیر میگردد. این بدین معناست که طبیعت ناآگاه و انسان آگاه هر دو متعلق به یک عالم و یک فضایند؛ اما پاسخها و پرسشهای علمی در محدودة خود نمیتواند رابطه این دو را با یکدیگر روشن کند و یا ضرورت آن را دریابد. به عبارت دیگر چنانچه فلسفه به کمک علم نیاید، هیچ علمی نمیتواند حد و مرزی برای خود از درون خود جستجو کند و مرزهای علوم در یکدگر خواهد لغزید. میدانیم که شناختشناسی صرفاً به مثابه شاخهای از فلسفه مرزدار حدود دانشهای گوناگون میباشد. به صرف برخورداری از زمینههای مشترک مطالعات مربوط به انسان، دانشهای انسانی همچون سایر بخشهای دانش یعنی دانشهای طبیعی بیکمک فلسفه نمیتواند خود پیشاپیش مرزهای خود را شناسایی کند یا گسترش دهد.
مقدمه اوليترين و مهمترين وظيفه علمي ما در اين نوشتار تمييز مفهوم علمي «مشروعيت مرزها» از مفهوم فلسفي «مشروعيت مرزي» است كه اولي به حوزه علوم سياسي و دومي به حوزه فلسفه سياسي متعلق است. مبحث علمي مرزهاي مشروع و مشروعيت مرزها از يك سو با اطلاعات دقيق از حدود و ثغور فيزيكي و نهادهاي مربوط آن و شيوههاي كميتگزاري و اندازهگيري پديدههاي مرزي سروكار دارد و از ديگر سو با كدهاي قانوني و مقررات و قوانين پذيرفته يا تصويبشدة حقوقي و سياسي ـ اعم از داخلي و بينالمللي ـ كه التزام عملي دولتها را تعيين كرده و تعهدات آنها را به نحو دقيق زميني و انضمامي شده ميكند.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید