نگاهی به تلقی‌های روشنفكران از مفهوم روشنفكر / محسن آزموده

1394/10/14 ۰۹:۰۵

 نگاهی به تلقی‌های روشنفكران از مفهوم روشنفكر / محسن آزموده

گفتن حقیقت به قدرت سده بیستم را قرن روشنفكران خوانده‌اند؛ عصری كه با نامه مشهور امیل زولا، نویسنده و دیگر چهره‌های ادبی و هنری سرشناس فرانسوی با عنوان جنجال‌برانگیز «من متهم می‌كنم» آغاز شد. آنها با این نامه در امر سیاسی و عمومی دخالت كرده بودند و دادرسی و محكوم كردن دریفوس را تقبیح كردند. در این شرایط سیاستمداران راستگرا در مقاله‌ای كه ٢٣ ژانویه ١٨٩٨ در روزنامه L› Aurore منتشر شد، با عنوانی كه به گمان خودشان تحقیرآمیز بود، هواداران دریفوس را «روشنفكران» Intellectuel خطاب كردند. به باور این سیاستمداران روشنفكران آدم‌هایی آرمان‌طلب و غیرواقع‌گرا هستند كه خودشان را برتر از دیگران می‌دانند، اما در واقع اسیر پندارهای خام و خیال‌های وهمناك‌شان هستند.

گفتن حقیقت به قدرت

سده بیستم را قرن روشنفكران خوانده‌اند؛ عصری كه با نامه مشهور امیل زولا، نویسنده و دیگر چهره‌های ادبی و هنری سرشناس فرانسوی با عنوان جنجال‌برانگیز «من متهم می‌كنم» آغاز شد. آنها با این نامه در امر سیاسی و عمومی دخالت كرده بودند و دادرسی و محكوم كردن دریفوس را تقبیح كردند. در این شرایط سیاستمداران راستگرا در مقاله‌ای كه ٢٣ ژانویه ١٨٩٨ در روزنامه L› Aurore منتشر شد، با عنوانی كه به گمان خودشان تحقیرآمیز بود، هواداران دریفوس را «روشنفكران»   Intellectuel خطاب كردند. به باور این سیاستمداران روشنفكران آدم‌هایی آرمان‌طلب و غیرواقع‌گرا هستند كه خودشان را برتر از دیگران می‌دانند، اما در واقع اسیر پندارهای خام و خیال‌های وهمناك‌شان هستند. خیلی زود البته این برداشت سطحی و طعنه‌آمیز جای خود را به مباحث جدی‌تر اندیشمندان علوم اجتماعی و صد البته كسانی داد كه خودشان به واقع با تعاریف مختلف در دسته‌بندی روشنفكران قرار می‌گرفتند و در همین راستا كتاب‌های متعددی نوشته شد. در واقع باید گفت كه در این قرن هم چنان كه روشنفكران به یكی از تاثیرگذارترین گروه‌های اجتماعی در عرصه سیاسی و اجتماعی بدل شدند، بحث درباره آنها و ماهیت‌شان نیز اوج گرفت، تا جایی كه یكی از مباحث اصلی روشنفكری در این سده تعریف خود مفهوم روشنفكری، كارویژه‌های آن و عملكرد روشنفكران بود، تا جایی كه كسی كه امروز بخواهد تاریخ روشنفكری را بنویسد، لابد باید بحثی جامع و مفصل را نیز به تحولات خود این مفهوم و بازتاب آن در آثاری كه با این عنوان نوشته شده‌اند، اختصاص دهد.

برای مثال نویسنده لهستانی واسلاو ماچاژسكی در سال ١٩٠٥ كتابی با عنوان كارگر روشنفكر نوشت. ماچاژسكی در این كتاب جنبش رادیكال و سوسیالیستی را نتیجه فعالیت روشنفكران ناراضی دانسته است، ایده اصلی ماچاژوسكی را هارولد لاسول متفكر چپگرا به این صورت بیان می‌كند كه روشنفكران انقلاب‌های جدید را هدایت می‌كنند تا خود به قدرت برسند. این نگرش منفی به روشنفكران البته در آثار دیگر نویسندگانی كه درباره روشنفكران نوشته شده نیز وجود دارد. معروف‌ترین آنها اثر مشهور ژولین بندا (١٨٦٧-١٩٥٦) با نام خیانت روشنفكران است كه در سال ١٩٢٧ منتشر شد، اگرچه سه سال پیش از آن نوشته شده بود. بندا روشنفكران را یك فرقه (Les clercs) خوانده بود و معتقد بود كه كار روشنفكر دفاع از ارزش‌های جهانشمول و رویكردهای اخلاقی روشنگری است. او در پی این تعریف تجویزی از مقوله روشنفكری روشنفكران اروپایی و به ویژه فرانسوی در سه دهه آغازین سده بیستم را به منفعت‌طلبی و كوته‌نظری فردی متهم كرده بود. این نگرش آرمان گرایانه بندا راهنمای متفكران رادیكالی چون سی. رایت. میلز و ادوارد سعید بود. میلز در كتاب قدرت، سیاست و مردم (١٩٦٣) نوشت: «هنرمندان و روشنفكران مستقل از جمله چهره‌های انگشت شماری هستند كه هنوز ابزاری در اختیار دارند تا در برابر رفتارهای قالب و در نتیجه نابودی آنچه به راستی زنده است پیكار كنند. » ادوارد سعید نیز در كتاب مهم و تاثیرگذار «بازنمایی‌های روشنفكران» (١٩٩٣) یكی از وظایف روشنفكر را كوشش در جهت نابود كردن برداشت‌های قالبی و الگوهای تحقیرآمیزی می‌داند كه اندیشه و ارتباطی انسانی را محدود می‌كنند.

دیگر متفكر مهمی كه در این قرن درباره روشنفكری و تعریف آن اندیشیده آنتونیو گرامشی، متفكر نامدار چپگراست. او در كتاب مهم دفترهای زندان (١٩٧٥) روشنفكران را به دو دسته تقسیم می‌كند، گروهی را روشنفكران سنتی می‌خواند، گروه‌ها و لایه‌هایی از اجتماع كه صاحبان مشاغلی هستند كه به طور سنتی و تاریخی كار فكری می‌كنند، كسانی چون دانشگاهیان و استادان، دانشمندان، ناشران، پزشكان و كارگزاران دولتی كه كارشان به شكلی به تولید فرهنگی گره خورده است. از دید گرامشی این دسته از روشنفكران در نهادهای اجتماعی خدمت می‌كنند، اینان با طبیعی جلوه دادن مناسبات اجتماعی سلطه طبقه‌ای بر دیگر طبقات را توجیه می‌كنند. گروه دوم از دید گرامشی اما روشنفكران سازمان‌یافته (organic) هستند، گروهی همراه یا هم‌پیكر طبقه‌های اصلی اجتماعی یا نهادهایی كه در جریان پیكار طبقاتی برای كسب قدرت و هژمونی فعالیت می‌كنند و به این منظور عناصر با فرهنگ و آموزش یافته را به كار می‌گیرند.

مهم‌ترین نماینده نگاه‌هایی كه روشنفكران را دارای وظیفه و تعهدی جدی می‌دانند شاید شناخته شده‌ترین روشنفكر سده بیستم است. ژان پل سارتر فیلسوف و نویسنده نامدار فرانسوی سه سخنرانی در ژاپن درباره سه موضوع «روشنفكر كیست؟»، «وظیفه روشنفكر» و «آیا نویسنده روشنفكر است؟» كرد. بعدا این سخنرانی‌ها در كتاب مشهوری با نام در دفاع از روشنفكران (١٩٧٢) منتشر شد. از نظر سارتر آن دسته از كارشناسان دانش عملی كه در ساختن ایدئولوژی نقش دارند، روشنفكر خوانده می‌شوند. سارتر روشنفكر راستین رادیكال را كسی می‌داند كه در كنار ستمدیدگان قرار بگیرد، از دید سارتر «یگانه راهنمای او در این مسیر خشونت منطقی و رادیكالیسم اوست». روشنفكری كه به نظر سارتر می‌داند بدون اینكه دیگران را آزاد كند، نخواهد توانست خود را آزاد كند. او به زعم سارتر باید از طبقه حاكم فاصله بگیرد و نمی‌تواند این كار را بدون كمك به توده‌ها به انجام برساند. وظیفه یا تعهد روشنفكر از دید سارتر مبارزه با قدرت و پشت سر گذاشتن تناقض‌های وجودی خودش از راه رادیكالیسم است.

تا اینجا عمده نگاه‌ها به روشنفكران نقشی پیش رو و هدایت‌كننده نسبت می‌دهد، این در تقابل با دیدگاه‌های متفكری دیگر است كه خودبزرگ‌پنداری روشنفكران را مردود می‌داند. میشل فوكو، فیلسوف فرانسوی با رد فعالیت كسی كه او را روشنفكر عام می‌خواند، علیه دیدگاه سارتر و سعید موضع‌گیری می‌كند. به نظر فوكو كار روشنفكری در برابر در حوزه‌های خرد معنادار می‌شود. به نظر فوكو روشنفكر به جای آرمان‌های بزرگ و تحولات كلان باید بكوشد تا نظام‌های مستقر اجتماعی چون نظام‌های آموزشی، پزشكی، كیفری، پلیسی، حقوقی و زندان را دگرگون و منش سركوبگرانه كنونی آنها را نمایان كند.

بعد از انتقاد فوكو از روشنفكر عام آثار فراوانی با این دیدگاه درباره روشنفكر و روشنفكری منتشر شد. برای مثال راسل جیكبی در كتاب واپسین روشنفكران: فرهنگ امریكایی (١٩٨٧) از افول روشنفكرانی سخن گفت كه در حوزه عمومی حضور جدی داشتند و با بیانی روشن و انتقادی به نقد قدرت می‌پرداختند. به نظر جیكبی نشریه‌های روشنفكری در غرب روحیه انتقادی‌شان را از دست داده‌اند و مقاله‌های‌شان لحن سطحی و ملایم یافته است. از دید او روشنفكران كارمندمآب شده‌اند یعنی كار فكری و فرهنگی‌شان از نظر خودشان پیش از هر چیز در حكم یك شغل است، محل كسب درآمد و روزی و منبع مالی آن در نهایت سرچشمه دولت است.

تحولات دهه‌های واپسین سده بیستم، نقطه آغازی بر افول مفهوم روشنفكری و روشنفكران نیز بود. از دست رفتن آرمان‌های بزرگ و كلان روایت‌ها چنان كه لیوتار بر آن تاكید كرده بر بی‌اعتمادی مردم به روشنفكران و نقش مایه آنها تاكید گذاشته است. دلایل متعدد دیگری نیز در این كم‌اقبالی به روشنفكران می‌توان بر شمرد. این اما نباید به آن معنا باشد كه كار روشنفكری به محاق رود. اگر مهم‌ترین كارویژه روشنفكری را اندیشیدن انتقادی در حوزه عمومی تلقی كنیم و آن را واگویی حقیقت به قدرت از سویی و به مردم از سوی دیگر بخوانیم، این نیازی است كه در حیات بشری همواره احساس می‌شود و ربطی به دوره و زمان مشخص ندارد. از این حیث سقراط در یونان باستان همان اندازه درگیر كار روشنفكری است كه گالیله در قرن هفدهم و ریمون آرون در سده بیستم، اگرچه هم در كتاب معروفش افیون روشنفكران و هم در كنش سیاسی و اجتماعی نگرشی كاملا متفاوت با سارتر داشت.

٭ در نگارش این یادداشت از كتاب كار روشنفكری نوشته بابك احمدی (تهران: ١٣٨٤) بهره گرفته شده است.

منبع: روزنامه اعتماد

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: