1394/4/3 ۰۸:۱۷
تجلي شاه خوشين مبارکشاه لرستاني که عاقبت در رودخانه گاماساب پس از آبتني در آب ناپيدا ميشود و همانند کيخسرو که بر خاک پر کشيد ـ توجه به اين نکته را ضروري مينمايد که کيخسرو ـ پادشاه كياني ـ در سرما و باد بر روي خاک سفر روحاني و ابدي کرد و تجلي ذره ذات و فرّ او شاه خوشين لرستاني (مبارکشاه) به روايت متون اعتقادي اهل حق در رودخانه گاماساب پس از آبتني، به اقيانوسها پيوست و نشاني جسماني او به پايان رسيد.
بار ديگر اين ذره ذات و فرّ در قلمرو ايران و سرزمين مقدس خوزستان در قالب مولا علي مشعشعي تجلي يافت که بنا به متون «سرانجام» علويان، «خاندان آتشبگي» از اعقاب او سر برآورد و سرسپاري به «سکه هويزه» در مراسم سرسپردن تمامي علويان اهل حق (يارسان) در ايران و عراق واجب و مرسوم شد65 و اين حرکت، پيگيري بينش ملي شاهنامه فردوسي است که سرزمين خوزستان قلمرو و جزئي از اجزاي ايران و فرهنگ آن با درآميختن به فرهنگ علويان (يارسان) و پيوند با فرّ کيخسرو و رستم که از شير مادري وابسته بدان خاک باليده است و خوزستان عضوي از اعضاي پيکره ايران اساطيري و اسلامي است و اينجاست که پيروان علويان (يارسان) بدون توجه به انحصارطلبي قومي از هر گوشه ايران، نهضتي ريشهدار و منطبق با فرهنگ اعتقادي خود را در هر عصر دريافته است به درک وقبول آن به عقلانيت و اعتقاد تن داده و تسليم بودهاند.
کيخسرو بر خاک به بادها پيوست و «شاه خوشين» در آب با امواج يکي شد و مولا علي مشعشعي به سبب تندرويها در رود کردستان به هنگام آبتني هدف تير تک تيراندازان پير بوداغ قرهقوينلو که از دوستداران آل علي بود، قرار گرفت. اين ترور نقطه پاياني از سوي معتقدان بود تا از کشتارهاي وحشتناک و گسترده که در انديشه علويان مذموم و حرام است، ممانعت شود و پس از خاک و باد و آب، تجلي بعدي در ادامه فرزندان سيدمحمد مشعشعي در آذربايجان و کرمانشاهان آشکار شد وقرهقوينلوها «آتشبگ» را صاحب ذره ذات و فرّ دانسته بر گرد او فراهم آمدند و تسليمش شدند و تشکيل خاندان دادند. عنوان «آتشبگ» رازآلود و «آتش» مکمل عناصر خاک و باد و آب است و به قول کلامدانان، او ريشه در نور مشعشع دارد و آتش فانوس اوست. آتشبگ نيز به روايت تذکره اعلي، در پايان ظهور خويش بر فراز قله کوه سهند در آذربايجان در قالب عقابي طلايي پر کشيد و به ابرها پيوست...67
و اين فرّ و ذره ذات با کيخسرو از خاک و باد آغاز و با شاه خوشين و مولا علي مشعشعي در آبها جاري و فرّ کيخسروي با آتشبگ به ابرها پيوست تا بار ديگر بر شخصيت چه کسي فرود آيد؟ شاه ويسقلي که زمينهساز ظهور «آتش بگ» است و در جاي خود از تلاشهاي نظامي و فرهنگي او در ايران و آناتولي به تفصيل سخن گفتهايم (رک: سلطاني، محمدعلي، قيام و نهضت علويان زاگرس، ج1 و2، نشر سها، تهران، 1387، ج2، ص29 به بعد) در سخنانش خود را حامل فرّ کاوه آهنگر ميداند و ميگويد:
ئهسلمهن جهکورد ئهسلمهن جهکورد
بابوم کوردهنان ئهسلمهن جهکورد
من ئهو شيره نان چهني دهستهي گورد
سلسلهي سپاي زههاک کهردم هورد68
ترجمه: نژاد من کُرد است. پدرانم کرد بودهاند و نژاد من کرد است. من همان شير [کاوه شجاع] هستم که با گروه پهلوانان و کردان، صفهاي پي در پي سپاه ضحاک را درهم کوبيدم [شکست دادم].
قيام کاوه پايان دوره اساطيري و ظهور خاندان زال و رستم، آغاز دوره پهلواني است که با عروج کيخسرو و مرگ رستم دوره پهلواني نيز پايان مييابد. خان الماس از ياران «چهار تن» آتشبگ ميگويد:
يهي گوشه جاگهي داود عيانهن
روسهم سهرمهس باش کهيانن
فهوق جهم تهختي قودرهتي بيمن
جاگهي سولتانن پادشاي عهزيمن...69
ترجمه: در برگزاري مراسم «جم» جايگاه داوود آشکار است. او رستم سرافراز و سرآمد کيانيان است. در بالاي جم تختي باطني از طلاي ناب که جايگاه سلطان سهاک پادشاه عظيم [صاحب فرّ ايزدي] قرار دارد... [و اين رستم همراه کيخسرو = سلطان سهاک = آتش بگ است و فرّ شاه خوشين و مولا علي مشعشعي در وجود سلطان سهاک نازل است.
پير شهريار اورامي درباره آتش ميگويد:
ئهو ئاهرخانه، ئهو ئاهرخانه
بارگهي شام وهستهن، ئهو ئاهرخانه
زهردشتش کياست پهري فهرمانه
بهرگوزيدهش کهرد نهرووي زهمانه
ئاهروارانه، ئاهروارانه
ياران، ياوهران، ئاهروارانه
ئاهر دوشمهن گروي خارانهن
ئاهر سهرمايهي گرد هـهوارانهن
(سرانجام، ص393)
ترجمه: به آتشکده، شکوه پادشاهم را به آتشکده انداخته است. او زردشت را فرستاد براي انجام دستور و زردشت را در روي زمانه برگزيده کرد. بارانِ آتش اي ياران و ياوران آتش باران است، آتش دشمنِ گروه غيرعلوي است، آتش سرمايه تمام چادرنشينان است.
و امروز از ماکو تا اروندرود پيروان خاندان آتشبگي ترک و کرد و لر و فارس و عرب بر مرزهاي ايران که از کيخسرو (خاک و باد)، شاه خوشين و مولا علي(آب) و در نهايت آتش بگ (آتش) همراه و بنياد آنهاست، حماسه ملي ايران را بخشي از کتاب مقدس خود ميشمارند. احمد کسروي در معرفي «رودخانه کردستان» كه مولاعلي مشعشعي در آن ترور گرديد، مينويسد: اين رود همان است که در آغازهاي سلام به نام «طاب» خوانده شده و در قرنهاي نهم و دهم هجري به رود کردستان معروف گرديده و اکنون در نزديکي بهبهان «رود قنوات» و «ماهرود» خوانده شده و در پايينترها رود «جراحي» ناميده ميشود.66
وصال معنوي
پير شهريار اورامي که نماد گرگين ميلاد است، خود بحث گسترده و مفصلي است که پس از قريب هزار سال هنوز مراسم «عروسي پير» و «کومسا» در اورامان که در تدارک ثبت يونسکوي آن تلاشهايي آغاز شده است، همه ساله در بهمن و ارديبهشت ماه با ترتيب خاصي برگزار ميشود. «عروسي پير» بحث وصال جسماني نيست؛ زيرا در آيين علويان اهل حق هر گاه خواستاري معنوي به سبب رنج و راستي و جوانمردي و پاکي و خدمت به مرتبه «پير» نائل ميشد، براي رسيدن به اين مقام در بارگاه پير شهريار، مراسم جشن وصال روحاني برايش برگزار ميشده است و اين عروسي و وصال معنوي به «عروسي پير» مشهور است که اهالي اورامان هر ساله آن را در موعد مقرر به نام پير شهريار (صاحب فرّ گرگين که در سفر معنوي کيخسرو کياني با «بادها» پرواز کرد)، برگزار ميکنند. پير کاظم در بحث آرش کمانگير در «بارگهبارگه» ميگويد:
ئهو کوي ئارهشان، ئهو کــوي ئارهشان
بارگهي شام وستهن، ئهو کوي ئارهشان
شام مهنوچهر بي چاو روو رهشان
ميرد کهمانگير وهگرد دانيشان
گرد وه دوو دهستش تير و تهرکهشان
ئاما وه ئهلبورز سهر کوي سهرکهشان
تيري وهست نهزهوي بيوه مهرزشان
کياناش پهي ئيران بهرشي وهخوشان
ئهوسا وه فهرمان خواجاي خواجگان
وراستي جهشني وه نام تيريگـــان
نوور ئارهش شي، وهست نه توي جيهان
ئهو دهم پيوار بي شيوه کوي نههان70
ترجمه: به کوي آرشان/ شکوه پادشاهم خداوندگار به کوي آرشان انداخته است+ [دارندة ذرة ذات: فرّ] پادشاهم منوچهر بود [منوچهر]؛ اميد روزهاي سياه/ که مرد کمانگير را به همگان شناساند + [آرش] تير و کمان بر دست/ به کوه البرز بلندترين قلهها آمد+ تيري بر زمين انداخت که مرز ايران و توران شد/ و خبر به ايران رسيد و موجب شادماني و خوشي شد+ پس از آن به دستور خداوندگارِ بزرگ/ جشني به نام تيرگان برگزار گرديد+ فرَّ و نور آرش جهانگير شد/ و خود پردهانداخت و به عالم نهان رفت.
پينوشتها:
65 ـ کردستاني، دکتر سعيدخان، فرقه اهل حق (سه گفتار تحقيقي در آيين اهل حق)، نشر سُها، تهران، 1378، ص30؛ مينورسکي، ولاديمير، فرقه اهل حق، همان، ص45.
66 ـ کسروي، احمد، مشعشعيان، انتشارات فردوسي، تهران، 1378، ص42.
67 ـ تذکره اعلي (سرانجام آتشبگي)، ايوانف، انتشارات انجمن اسماعيلي هند، بمبئي، 1950، ص137.
68 ـ همان، تهران، 1338، ص96.
69 ـ کلام حضرت خان الماس، شرح و ترجمه سيدکيومرث چراغپوران، نشر ايمان، 1388، ص386/ مکان ظهور آتشبگ در جغرافيايي است که کيخسرو، افراسياب را کشت و بتخانه کنار درياچة چيچست (اروميه) را ويران کرد. کيخسرو از ياوران «سوشيانس» در روز واپسين است. (رک: يشتها، ج2، ص261ـ252)...
70ـ سرانجام، همان، ص381.
اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید