خان
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 2 بهمن 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/240674/خان
سه شنبه 14 اسفند 1403
چاپ شده
3
خان، لقبی که از زمان سلطۀ مغول بر ایران، به رئیسان و سرکردگان ایالات و ولایات و ایلات داده میشد.عنوان خان که ریشه در زبان اورالی ـ آلتایی (ترکی ـ مغولی) دارد، شکل دگرگونشدهای از عنوانهایی چون خاقان، قاآن، کاغان و قان است که لقب پادشاهان و فرمانروایان ترک و مغول بوده است (رضا، 68؛ انوری، اصطلاحات ... ، 242؛ ادیب، 186؛ شریک، 128-129؛ آنندراج؛ برهان ... ؛ لغتنامه ... ؛ جوادی، 132). نویسندگان دورۀ اسلامی واژۀ خان را جایگزین قان کردهاند. طبری در شرح وقایع سال 147 ق، از فردی به نام استرخان خوارزمی نام برده است (8 / 7) و ابنندیم (سدۀ 4 ق / 10 م) نیز واژۀ خان را عنوان پادشاهان ترک دانستهاست (ص 400).
استقرار سلسلههای ترک و مغول، از سدۀ 5 ق در ایران، سبب رواج واژۀ خان با مفاهیم متنوع آن شده است؛ نام سلسلۀ ایلکخانیان (ح 320- 609 ق) که در کاشغر، بخارا و ماوراءالنهر حکومت میکردند و نیز نام تعداد قابلتوجهی از حکمرانان این سلسله، که با واژۀ خان ترکیب شدهاست، مانند شهابالدوله هارون بغرا خان، ارسلان خان اول، یوسف خضر خان اول و جز آن (لینپول، 122-123). پس از آنها حکومتهای دیگری چون غزنویان (351-583 ق)، سلجوقیان (ح 429-590 ق)، خوارزمشاهیان (ح 470- 628 ق)، اتابکان آذربایجان (ح 531-622 ق)، ایلخانان مغول (ح 654-750 ق)، تیموریان (ح 771-916 ق)، آق قویونلوها (ح 800-900 ق)، قراقویونلوها (ح 777-873 ق)، افشاریه (1148-1210 ق) و قاجاریه (1210-1344 ق) (بیات، 55-195؛ گرانتفسکی، 177- 229) در ایران روی کار آمدند. افزون بر این، نفوذ ترکان در زمان صفویه (905- 1148 ق) بسیار گسترش یافت و ادارۀ ایالات و مناطق مختلف ایران به استثنای لرستان و چند ایالت دیگر به سران و بزرگان ترک واگذار شد (اسکندربیک، 1 / 184). این شرایط سبب گسترش زبان ترکی و به تبع آن، واژۀ خان در مناطق مختلف قلمرو حکومت صفویه گردید. در نهایت، همۀ کسانی که میخواستند مورد عنایت شاه قرار بگیرند، با این زبان تکلم میکردند و ندانستن زبان ترکی برای کسی که سرش به تنش میارزید، ننگ محسوب میشد (کمپفر، 167؛ واله، 87- 88). استقرار کامل ترکان در ایران و تشکیـل حکومتهای تـرکزبان با اقتدار نظامی ـ سیاسی، و نیز سیاستهای خاص دولت صفویه، سبب گسترش زبان ترکی و درنتیجه، واژۀ ترکی خان و مشتقات آن با مفاهیم متنوع، در سرتاسر ایران شد.واژۀ خان همواره از عناوین برجسته به شمار میآمد و زمانی لقب پادشاهان ترک و مغول بود، اما در دورههای بعد، امرا و بلندپایگان حکومتی نیز به آن ملقب شدند. از آن گذشته، این واژه و مشتقات آن که بهتدریج پدید آمدند، نهتنها در زمینۀ القاب، بلکه در امور نامگذاری افراد، ضربالمثلها و واژههای خویشاوندی نیز نقش داشته است.عنوان ایلخانی به جانشینان هلاگوخان، که در ایران حکومت میکردند، دادهشد، و از این رو سلسلۀ آنها ایلخانیان نام گرفت. عنوان ایلخانان در حقیقت معادل شاه و سلطان در ایران بود و بعدها به رؤسای ایلات بزرگ در ایران داده میشد (اقبال، 259). بنا به گزارش کمپفر در دورۀ صفویه، سلاطین عنوان پادشاه را به جای سلطان و یا خان انتخاب کردند (ص 158).انتخاب عنوان پادشاه برای قدرتمندترین فرمانروا در زمان صفویه، سبب کاهش اعتبار لقب خان و تنزل آن به مرتبهای پایینتر گردید؛ با این حال، هنوز پس از پادشاه دومین عنوان معتبر به شمار میآمد و حکام درجۀ یک ایالات چون والیان و بیگلربیگیان هنگام دریافت حکم انتصاب، به لقب خانی نیز مفتخر میشدند (دانشنامه ... ، 14 / 750) و هرکدام از آنها همچون یک پادشاه کوچک مقتدر عمل میکردند (تاورنیه، I / 595). به فرمان این پادشاهان کوچک یا خانها، نقارهچیها و شیپورزنها، صبحها و عصرها مینواختند و این نشانهای از قدرت فرمانروایی بود که شاه وی را در حکومت با خود شریک کرده بود (کمپفر، 158-159). در دورههای افشاریه و زندیه (ح 1163- 1208 ق) نیز لقب خان همانند دورۀ صفوی، از عناوین مهم به شمار میآمد (استرابادی، 237؛ شعبانی، 265-266). در دورۀ زندیه القابی چون ایلخانی و ایلبیگی به افرادی داده میشد که به حکومت ایلات منصوب میشدند (رستمالحکما، 352)، و لقب خان بهطور غیررسمی از طرف اعضای قبیله به سرکردۀ قبیله داده میشد. اعضای قبیلۀ زند، کریم بیگ را پس از پیروزیهایش به ریاست قبیله برگزیدند و او را کریم خان خطاب کردند (ابوالحسن، 149). در دورۀ قاجاریه بار دیگر زبان ترکی حمایت شد و از این رهگذر، عنوان خان و ترکیبات آن چون ایلخانی و ایلبیگی در بین ایلات رواج بیشتری یافت؛ چنانکه رؤسای ایلات و ملاکان بزرگ به لقب خانی ملقب میشدند. از طرفی، سران ایلات بزرگی چون بختیاری و قشقایی، عنوان ایلخانی، و معاونان آنها عنوان ایلبیگی میگرفتند؛ برای مثال ناصرالدین شاه در 1284 ق / 1867 م، حکم ایلخانی بختیاری را به نام حسینقلی خان از شعبۀ هفتلنگ بختیاری صادر کرد. در این حکم، حسینقلی خان با عنوان «مقربالخاقان» مورد خطاب قرارگرفت و به لقبِ جلیلِ ایلخانیگری بختیاری سرافراز شده، به دریافت یک قطعه نشان از مرتبۀ سرتیپی مفتخر گردید؛ در حکم یادشده تأکید گردیده است که خوانین، سرخیلان، کدخدایان و ریشسفیدان ملزم به اطاعت و اجرای دستورات او هستند (امیری، 458- 459). در اینجا، ایلخانی یعنی بالاترین مرتبه و فرمانفرمای ایل بختیاری، و در عین حال تابع پادشاه، که بر سراسر ایران حکمرانی میکند (همو، 456). واژۀ خان در زمان قاجاریه بیش از هر زمان دیگری رواج یافت، بهطوریکه نهتنها حکام ولایات (غیر از شاهزادگان قاجار)، سران ایالات و زمینداران بزرگ، بلکه افرادی که بهنحوی خلعتی از شاه دریافت میکردند، به این عنوان ملقب میشدند. از آن گذشته، افراد عادی هم واژۀ خان را به دلخواه بهصورت پسوند و یا پیشوند به نام خود اضافه میکردند.در دورۀ پهلوی اول، واژۀ خان، ایلخان و جز اینها اعتبار خود را از دست داد (کریمی، 215).
1. پهلوی اول حکومت والیان را برچید، اصطلاح «استان» را جایگزین «ایالت» و «ولایت» نمود و لقب «استاندار» را به جای بیگلربیگی و والی به کار برد.2. سرکوب ایلات و یکجانشینی آنها در سرتاسر ایران، نخستین بار در زمان رضا شاه صورت گرفت، که در این میان ارتشیان و مأموران دولتی به جای ایلخانان، ایلبیگیها و خوانین قرار گرفتند (اماناللٰهی، 240-242).3. اصلاحات ارضی که در 1341 ش در زمان پهلوی دوم به اجرا درآمد، ضربۀ بزرگی به ایلخانان، ایلبیگیان، خوانین و مالکان بزرگ وارد ساخت و به سلطۀ آنها خاتمه داد. با این اقدامات، واژۀ خان که قرنها از عناوین برجسته و مربوط به امرای کشور بود، از اعتبار افتاد، اما در ترکیب با اسامی افراد، بهطور غیررسمی همچنان رواج داشت.انقلاب اسلامی در 1357 ش بزرگترین ضربه را بر واژۀ خان و نظام خانی وارد کرد، زیرا نهتنها خوانین سابق بهطور بیسابقهای تضعیف شدند، بلکه افزودن عنوان خان به اسامی افراد در شناسنامهها و کارتهای شناسایی نیز متوقف شد.با گذشت زمان و گسترش عنوان خان در جامعه، بهتدریج این عنوان بهطور عادی و غیررسمی به اسامی افراد معمولی اضافه گردید. این عنوان معمولاً در اول یا آخر نام افراد قرار میگیرد، مانند خداداد خان، حسن خان، مصطفىقلی خان، خانجان خان و جز اینها. در مواردی این عنوان ممکن است همزمان در ابتدا و آخر اسامی افراد قرار گیرد، مانند خان احمد خان، خان بابا خان و خانعلی خان. واژۀ خان پیش از انقلاب اسلامی به طور گسترده در ترکیب نام افراد رواج داشت. واژۀ خان منشأ برخی از ضربالمثلها نیز شده است؛ ازجمله، مشکینشهریها میگویند: خان ادعای خانی نمیکند، ولی رعیت ادعای خانی میکند؛ به قول ترکمنها: خان به تو توجه کرده، خدا به تو توجه کرده است؛ بختیاریها این مثل را دارند: خان تو مرا بزن، من میروم زن شاهعلی شاه را میزنم؛ کرمانیها نیز مثلی دارند که: خان در خانه جایش نبود، تیروکمان به دیوار آویزان کرد؛ لرها میگویند: خانعلی به این دلخوش است که خان خر به او میدهد تا برایش کود بیاورد (ذوالفقاری، 1 / 853)؛ خراسانیها میگویند: خانِ مرو شده، چنار جلو منزلش را نمیبیند؛ شاه میبخشد، شیخعلی خان نمیبخشد (شکورزاده، 432، 662)؛ نیز ضربالمثل آنقدر شور بود که خان هم فهمید (خضرایی، 385).واژۀ خان در مواردی با واژههای خویشاوندی نیز ترکیب شده است که معمولاً معنی بزرگتری را میرساند، مانند خانداداش (برادر بزرگتر)، خانعمو (عموی بزرگتر)، خاندایی (دایی بزرگتر) (انوری، فرهنگ ... ، 4 / 2662) و خانبابا خان (پدربزرگ).
آنندراج، محمد پادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1363 ش؛ ابنندیم، الفهرست؛ ابوالحسن گلستانه، مجمل التواریخ، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، 1356 ش؛ ادیبسلطانی، شمسالدین، درآمدی بر چگونگی شیوۀ خط فارسی، تهران، 1354 ش؛ استرابادی، محمدمهدی، جهانگشای نادری، تهران، 1368 ش؛ اسکندربیک منشی، عالمآرای عباسی، به کوشش فرید مرادی، تهران، 1390 ش؛ اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ مغول، تهران، 1364 ش؛ اماناللٰهی بهاروند، سکندر، کوچنشینی در ایران، تهران، 1360 ش؛ امیری، مهراب، حکومتگران بختیاری، تهران، 1385 ش؛ انوری، حسن، اصلاحات دیوانی دورۀ غزنوی و سلجوقی، تهران، 1355 ش؛ همو، فرهنگ بزرگ سخن، تهران، 1382 ش؛ برهان قـاطع؛ بیـات، عزیـزالله، تاریخ مختصر ایـران، تهران، 1373 ش؛ جـوادی، مهدی، «خـان و جایگاه سیـاسی ـ اجتمـاعی آن در تـاریخ اسلام»، تـاریخ اسلام، تهران، 1386 ش، شم 29؛ خضرایی، امین، فرهنگنامۀ امثال و حکم ایرانی، شیراز، 1382 ش؛ دانشنامۀ جهان اسلام، تهران، 1389 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ رستم الحکما، محمدهاشم، رستم التواریخ، به کوشش محمد مشیری، تهران، 1352 ش؛ رضا، عنایتالله، ایران و ترکان در روزگار ساسانیان، تهران، 1365 ش؛ شریک امین، شمیس، فرهنگ اصطلاحات دیوانی دوران مغول، تهران، 1357 ش؛ شعبانی، رضا، مختصر تاریخ ایران در دورههای افشاریه و زندیه، تهران، 1378 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، دوازده هزار مثل فارسی و سی هزار معادل آنها، مشهد، 1380 ش؛ طبری، تاریخ؛ کریمی، اصغر و ژان پیر دیگار، «ایلنشینی در ایران، نمونه: ایل بختیاری»، نامۀ نور، تهران، 1359 ش، شم 8- 9؛ کمپفر، ا.، در دربار شاهنشاه ایران، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1350 ش؛ گرانتفسکی، آ.، تاریخ ایران، ترجمۀ کیخسرو کشاورز، تهران، 1359 ش؛ لغتنامۀ دهخدا؛ لینپول، استنلی، طبقات سلاطین اسلام، ترجمۀ عباس اقبال آشتیانی، تهران، 1312 ش؛ واله، پیترو دلا، سفرنامه، ترجمۀ شعاعالدین شفا، تهران، 1348 ش؛ نیز:
Tavernier, J. B., Les Six voyages, Paris, 1677.سکندر اماناللٰهی بهاروند
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید