حیدربیگ و سمنبر
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
یکشنبه 13 بهمن 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/240642/حیدربیگ-و-سمنبر
دوشنبه 13 اسفند 1403
چاپ شده
3
حِیْدَرْ بِیْگ و سَمَنْبَر، از منظومههای کوتاه ادب عامه با مـوضوع عشقـی ـ پهلوانی که بـه نامهـای دیگری مـانند حیدر بیگنامه: حیدر بیگ و دختر قاضی کشمیر، کتاب حیدر بک و داستان حیدر بیگ و صنوبر نیز معرفی شده است. در هیچیک از نسخههای خطی و نمونههای چاپی این اثر، نامی از سراینده دیده نمیشود؛ فقط در «فهرست نسخههای فارسی تاجیکستان»1 از فردی به نام ابنصفایی به عنوان سرایندۀ آن یاد شدهاست (I / 419). از این داستان، چند روایت شفاهی در ایران و یک روایت در افغانستان، به صورت ترکیبی از نثر و نظم ثبت و منتشر شدهاست (نک : دنبالۀ مقاله). روایتی منظوم از آن به زبان کردی با عنوان حیدر بیگ و صنوبر سرودۀ میرزا کوکب گورانی مشتمل بر 025‘1 بیت با وزن هجایی موجود است (منزوی، همان، 10 / 835) که «بیتخوان»های کرد آن را به صورت شفاهی نقل میکنند.
حیدر بیگ قزلباش، از سرداران سپاه شاه عباس اول (سل 996- 1038 ق / 1588- 1629 م)، روزی به شکار میرود. در بیابان خیمهای میبیند که 3 زن در آن استراحت کردهاند؛ یکی از آنها دختر قاضی کشمیر، دیگری دایۀ وی و سومی کنیز او ست. دخترْ حیدر بیگ را به عنوان مهمان میپذیرد و دستور میدهد چای و قلیان برای او بیاورند؛ اما حیدر بیگ که دلباختۀ او شده، چای و قلیان را پس میزند. دختر به گمان اینکه او فرد نیازمندی است، مقداری زر به او پیشکش میکند؛ اما حیدر زر را نیز نمیپذیرد و عشق خود را ابراز میکند. دختر برآشفته میشود، با او تندی میکند و به همراهانش دستور میدهد که خیمه را برچینند و به راه بیفتند. حیدر بیگ آنها را تعقیب میکند. دختر با او درگیر میشود و زخمی عمیق بر سرورویش وارد میکند. حیدر بر خاک میافتد و در خون خود میغلتد. دختر که از کردۀ خود پشیمان شده است، به کنیزش مقداری «خشکدارو» برای مداوای زخم حیدر بیگ، و نیز دو شدّه (رشته) مروارید میدهد تا بالای سر او بگذارد که «اگر میرد، بود این کفن و دفنش / اگر زنده بماند خرج زخمش». کنیز که میبیند حیدربیگ هنوز زنده است، به او میگوید که خاتون او دختر قاضی کشمیر است و هر سال، برای گردآوری گیاهان دارویی به ایران میآید. حیدر پس از مدتی، سلامتِ خود را باز مییابد و به اصفهان برمیگردد. پس از چند روز، شاه عباس طی دیداری زخم صورتش را میبیند. او ماجرای خود با دختر را برای شاه تعریف میکند. شاه شیفتۀ دختر میشود و از حیدر میخواهد که به کشمیر برود و دختر را بیاورد. حیدر به کشمیر میرود. در آنجا با پیر زالی آشنا میشود، راز خود را به او میگوید و از او میشنود که قرار است دختر را برای پسرعمویش عقد کنند که «بدی هرچند میباشد به عالم / همه در شأن او باشد مسلم». حیدر ابتدا شَدّههای مروارید را به کمک دایه به دختر میرساند و به این ترتیب، او را از آمدن خود به کشمیر آگاه میکند. در شب عروسی، با استفاده از کمند به بام قصر میرود و از طریق دریچۀ بخاری خود را به حجلهگاه میرساند. داماد که از درگیری دختر با یکی از قزلباشان آگاهی مییابد، به خیال اینکه «ناموس خود را بر باد داده»، به او ناسزا میگوید و قصد کشتن او را میکند. هرچه دختر اصرار میکند که او در اشتباه است، تأثیری ندارد؛ بنابراین، میگوید: ایکاش حیدر بیگ اینجا بود و سزای تو را میداد!در این زمان، حیدر بیگ که در بخاری پنهان شده است، بیرون میآید و با شمشیر داماد را میکشد؛ سپس آنها از دریچۀ بخاری بیرون میروند و با اسب، راه اصفهان را در پیش میگیرند. فردای عروسی، خانوادۀ دختر از ماجرا آگاه میشوند، با سپاهی فراوان به تعقیب آنها میپردازند و در بین راه به آنها میرسند. دختر پهلوانیهای بسیاری از خود نشان میدهد و سپاه کشمیر را به هزیمت وامیدارد. پس از رسیدن به اصفهان، حیدر بیگ به همراه دختر نزد شاه عباس میرود؛ شاه که از عشق دختر به حیدر بیگ آگاه میشود، او را دختر خود خطاب میکند و دستور عروسی آن دو، همراه با مراسمی باشکوه را صادر میکند ( قصه ... ، 2- 39).
این منظومه واجد همۀ ویژگیهای عمومی و بنمایههای نمادین افسانههای عاشقانۀ ایرانی است. عاشقشدن با یک نظر، مسافرت برای وصال از نقطهای به نقطۀ دیگر، فعالبودن عاشق و معشوق و نیز وجود شخصیت دایه در نقش یاور قهرمان (نک : ه د، افسانه) ازجمله مهمترین این موارد است. به رغم آنکه تاریخ سرایش این منظومه بسیار متأخر است، اما از صحنـههای بـاورنکردنـی و محیرالعقـول ــ کـه از ویژگیهای داستانهای این دوره است (محجوب، 153-155) ــ و همچنین از وجود بنمایههای افسانههای عشقیِ هندی و سامی، اثری در آن دیده نمیشود. ازاینرو، میتوان اصل افسانه را به زمانهای قدیمتری منسوب کرد که در میان مردم به صورت شفاهی رایج بوده است و بعدها، افسانهسرایان و داستانپردازان دوران صفوی و پس از آن، برای یادآوری دوران باشکوه سلطنت شاه عباس در مقایسه با سستیها و ضعفهای دورههای پس از آن، و با تغییراتی در روساخت داستان، مانند بسیاری از افسانههای دیگر، آن را نیز به شاه عباس منسوب کردهاند (برای نمونههای مشابه، نک : جعفری، «مقایسه ... »، 109- 119).
نمونههای چاپی منظومۀ حیدر بیگ 776 بیت دارند، درصورتیکه در نسخههای خطی تعداد بیتها بیشتر است. در مقدمۀ برخی از نسخههای خطی، شاعر میگوید که به تقاضای یکی از بزرگان «عراق اصفهان»، این منظومه را سروده است. گفتنی است که در بررسی این کتاب، نسخۀ چاپ اصفهان آن با عنوان قصۀ شیرینعبارت حیدر بیگ (نک : مآخذ) در دسترس بوده است.مهمترین ویژگی سبک این منظومه نزدیکی زبان آن با زبان گفتار است. استفاده از واژهها و اصطلاحاتی مانند «حرامت باد» (ص 7)، «اصلاً به روی خود نیاورد» (ص 22)، «مگر من مردهام» (ص 35)، «شیری یا روباه» (ص 37)، «خاک دو عالم بر سر من» (ص 25)، «از شیر مادر حلالتر» (همانجا) و کاربرد صریح دشنامهای رایج در زبان گفتاری، مانند «تخم حرام» و «قحبه» (ص 26) نمونههای آن است. یکی دیگر از ویژگیهای سبک این اثر کاربرد قافیههای شنیداری است؛ مانند قافیهکردن «بازی» با «راضی»، «صباحی» با «الٰهی»، و «نوازی» با «قاضی» در این بیتها: به هر چندان بر او زد طعنه بازی / نگردید او از این گفتار راضی (ص 24)، که من اندر عقب پیش از صباحی / رسم بر تو به توفیق الٰهی (ص 29)، عدالت گر بود او را نوازی / میان قل و قورچی یا که قاضی (ص 38).در مواردی نیز با شکستن واژهها و انتخاب شکل گفتاری آنها قافیهپردازی شده است، مانند پنهون، آسون، ایشون، جون و غلتون، به جای پنهان، آسان، ایشان، جان و غلتان که با چون، بیرون و همایون قافیه شدهاند، که در اینجا چند مورد از آنها نقل میشود: به ذات پاک بیهمتای بیچون / دهم جان و کنم سرّ تو پنهون (ص 14)، همی خواهد که در گنجینه بیرون / مر آن دیوار بشکافی به آسون (ص 19)، نثارش ریخت نواب همایون / فراوان از زر و دُرهای غلتون (ص 39). در نمونههای چاپی، شکل گفتاری این واژهها تصحیح شده، به شکل نوشتاری درآمدهاند. شماری از ابیات هم فقط ردیف دارند و فاقد قافیهاند (ص 10، 13، 27، 36). تکرارِ قافیه، مصرع و حتى بیت که از مصادیق سستی نظم در ادب خواص است، در این منظومه فراوان به چشم میخورد (ص 13، 26، 31، 37). بهرغم همۀ این موارد، شاعر از صنایع ادبی نیز کموبیش استفاده کردهاست که ازجمله میتوان به براعت استهلال در ابتدای منظومه، تضاد، مراعاتالنظیر، تشبیه، تلمیح، استعاره و کنایه اشارهکرد (قنبری، 220-221). در این باره، مثلاً میتوان به تلمیحاتِ عمرِ نوح (ص 4)، اسکندر و آب حیات (ص 5) و کافرشدن شیخ صنعان با دیدن صورت دختر ترسا (ص 22) اشاره کرد. تأثیرپذیری شاعر از فردوسی در برخی ابیات بهویژه در توصیف درگیریها و پهلوانیهای شخصیتهای داستان نیز قابل تأمل است. مثلاً در توصیف تیراندازی سمنبر به سوی سپاه کشمیر، چنین سروده است: چو پیکان بوسه زد بر دست دختر / به دل خوردش برون شد از پس سر (ص 35)، که یادآور این بیت فردوسی است: چو بوسید پیکان سرانگشت اوی / گذر کرد از مهرۀ پشت اوی (7 / 540). نخستین بیت نمونههای چاپی، یعنی «الا ای طوطی نطق شکرخای / به زندان قفس تا کی کنی جای» نیز یادآور این بیت حافظ است: الا ای طوطی گویای اسرار / مبادا خالیات شکر ز منقار (ص 189). این موارد همه نشان از آشنایی نسبی سرایندۀ منظومه با ادبیات کهن فارسی دارد.از دیگر ویژگیهای زبانی منظومه کاربرد گزارههای قالبی در آن است. راوی یا شاعر، برای تغییر وضعیت یا انتقال از موقعیتی به موقعیت دیگر مانند دیگر داستانهای ادب عامه، از گزارههای قالبی رایج در روایتهای شفاهی استفاده میکند، مانند «سخنکوتاه» (ص 23)، «کنون دختر را با این حال بگذار» (ص 10)، «سخن بشنو ... » (ص 30) و «کنون بشنو ... » (ص 32).
مهمترین ویژگی محتوایی منظومۀ حیدر بیگ اشاره به برخی از عناصر فرهنگ مردم، مانند پذیرایی با قهوه و قلیان از مهمان (ص 5، 12)، ازدواج پسرعمو و دخترعمو (ص 10) و اجزاء مختلف مراسم عروسی ازقبیل خرید عروسی (ص 13)، حنابندان و حمامبران (ص 22، 23)، گذاشتن دست عروس در دست داماد توسط یکی از بزرگان (ص 23) و معاینۀ عروس توسط دایگان و پیرزنان (ص 26) است. ازجمله موارد بااهمیت دیگر، نقش شاه عباس بهعنوان «پدری دلسوز و فداکار» برای رعایای خود است. حیدر بیگ به کشمیر میرود و سمنبر را برای شاه میآورد؛ اما وقتی او از علاقۀ آنها به یکدیگر آگاه میشود، از عشق خود صرفنظر میکند و به حیدر بیگ میگوید: «مبارک باد بر تو دختر من» (ص 38). چنین نقشی در بسیاری از افسانههای مربوط به شاه عباس تکرار شده است (حنیف، 66-67).
منظومۀ حیدر بیگ از کتابهایی بود که تا چند دهۀ پیش، مردمان بسیاری از شهرها مانند الیگودرز، فارسان، سیرجان، شهرکرد و ماهشهر آن را در شبنشینیهای زمستانی خود میخواندند. علاقه به این افسانه به حدی بود که مردم برخی از این نواحی، نام دختران خود را سمنبر، و نام پسران خود را حیدر میگذاشتند. در میان مردم بختیاری نیز مثلی وجود دارد که مؤید همین مطلب است: «یکیام یکی باشد، حیدربگی باشد» (قنبری، 223). چند روایت شفاهی در نقاط مختلف ایران و یک روایت نیز در افغانستان از آن ثبت شدهاست. اگرچه متن اصلی این روایتها همه به نثر است، اما راویان برخی مطالب را به شعر نقل کردهاند که در مواردی با اشعار متن چاپی متفاوتاند. مشخصات این روایتها بدین قرار است: 1-3. روایتی از تنگستان بوشهر که در 1373 ش ثبت شدهاست (وکیلیان، 444- 448)؛ روایتی از کاشان که در 1385 ش ضبط شده است (جعفری، تحقیقات ... )؛ روایتی از خراسان با سال ثبت 1383 ش (خزاعی، 237- 248). این هر 3 روایت کموبیش مانند متن چاپیاند، با این تفاوت که پدر سمنبر پادشاه کشمیر است. 4. روایت مختصری از سیرجان بدون تاریخ ثبت و با تأکید بر اینکه در شبهای زمستان نقل میشده است. در این روایت، ذکری از شاه عباس و کشمیر نیامده است و سمنبر و حیدر بیگ «اهل دو قبیله»اند (مؤیدمحسنی، 57-60). 5. روایتی از تربت جام با تاریخ ثبت 1381 ش که راوی آن را همراه با نواختن دوتار نقل کردهاست (نصری، 201-213). 6. روایتی با عنوان «محمد جوهرچی» از روستای کوت عبدالله اهواز در 1370 ش. مکان رویدادها عراق و زمان آن مربوط به دورۀ تسلط امپراتوری عثمانی بر این سرزمین است. این روایت را میتوان روایت عربیِ افسانۀ حیدر بیگ محسوب کرد. ژرفساخت افسانه تفاوت جدی با روایتهای دیگر ندارد، اما روساخت آن متناسب با فرهنگ عربی منطقه، دچار تغییراتی شده است (جعفری، تحقیقات). 7. براساس گزارشهای موجود، این افسانه در شهرها و روستاهای استان سمنان نیز رایج است و «شعرخوان»های منطقه آن را همراه با نواختن موسیقی نقل میکنند. این روایت تفاوتهای جدی با روایتهای دیگر، اعم از شفاهی و کتبی، دارد. براساس این روایت، سمنبر که خواهر پادشاه است، با حیدر بیگ همدرس است. او مسلمان نیست و به همین دلیل، پادشاه مخالف ازدواج وی با فردی مسلمان است. ضمن جنگ و گریزهای حیدر بیگ و یارانش با پادشاه، سرانجام سمنبر از قصر برادرش میگریزد و به حیدر بیگ میپیوندد (نصری، 236-237). 8. روایتی با عنوان «حیدر بیگ و صنوبر» از هرات افغانستان که در 1356 ش ثبت شده، و با چند تفاوت، کموبیش مانند روایت چاپی است؛ اول آنکه، شهر غوریان و سلطان آن جای اصفهان و شاه عباس را گرفته است و دیگر آنکه، پادشاه پس از صرفنظر کردن از تمایل خود نسبت به صنوبر و برگزاری جشن ازدواج حیدر بیگ و صنوبر، تاج شاهی را به حیدر بیگ میدهد و خود به کنج مسجد رفته، بقیۀ عمر را به عبادت میگذراند (امینالله، شم 5، ص 61-69، شم 6، ص 65-74). در این روایت، برخی تلمیحات به فرهنگ ایران پیش از اسلام مانند «کمند نریمانی» و «نوشداروی کیکاووسی» وجود دارد.
در فهرست نسخههای خطی کتابخانۀ گنجبخش (منزوی، 3 / 1600)، نسخههای خطی در کتابخانههای اتحاد جماهیر شوروی (دانشپژوه، 8 / 191، 9 / 74) و الذریعة (آقابزرگ، 7 / 125) از نسخههایی با عنوانهای یادشده در آغاز مقاله سخن رفته است. نسخههایی دیگر از این کتاب در کتابخانههای آستانۀ قم، آیتالله مرعشی، یزد، تفلیس، دوشنبه، سنپترزبورگ (منزوی، فهرستواره، 10 / 834)، و نیز نسخهای خطی با تاریخ 1261 ق نزد مؤلف این مقاله موجود است. قدیمترین نسخۀ شناختهشده مکتوب به سال 1249 ق، و متعلق به کتابخانۀ گنجبخش پاکستان است. مشار به 5 چاپ سنگی و سربی آن در بمبئی، شیراز و تهران ــ قدیمترین آن به سال 1291 ق ــ اشاره کرده است (2 / 1831). کتابفروشی اسلامیه نیز در چند نوبت (آخرین بار در 1384 ش) آن را چاپ کرده، و شرکت نسبی کانون کتاب در دهۀ 1340 ش آن را منتشر نموده است. برخی از چاپهای ایران مصور، و دارای 4 تا 6 نقاشیاند.
آقابزرگ، الذریعة؛ امینالله ازهر، «حیدربیگ و صنوبر (صنمبر)»، فولکلور، کابل، 1355 ش، ج 4، شم 5، 1356 ش، ج 4، شم 6؛ جعفری (قنواتی)، محمد، تحقیقات میدانی؛ همو، «مقایسۀ افسانۀ نیت پادشاه در شاهنامه با روایتهای دیگر»، مجموعه مقالات همایش هزارۀ شاهنامه، به کوشش محمدجعفر یاحقی، تهران، 1392 ش؛ حافظ، دیوان، به کوشش محمد قزوینی و قاسم غنی، تهران، 1380 ش؛ حنیف، محمد، «تحلیلی بر قصههای شفاهی مربوط به شاه عباس صفوی»، فصلنامۀ فرهنگ مردم ایران، تهران، 1387 ش، شم 15؛ خزاعی، حمیدرضا، افسانۀ شعرها، مشهد، 1385 ش؛ دانشپژوه، محمدتقی، نسخههای خطی در کتابخانههای اتحاد جماهیر شوروی، تهران، 1358 ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش جلال خالقیمطلق، تهران، 1386 ش؛ قصۀ شیرینعبارت حیدر بیگ، اصفهان، شرکت مطبوعات اصفهان؛ قنبری عدیوی، عباس، «قابلیتهای اقتباسی منظومۀ عامیانۀ حیدربیک و سمنبر»، فصلنامۀ فرهنگ مردم ایران، تهران، 1388 ش، شم 17؛ محجوب، محمدجعفر، ادبیات عامیانۀ ایران، به کوشش حسن ذوالفقاری، تهران، 1387 ش؛ مشار، خانبابا، فهرست کتابهای چاپی فارسی، تهران، 1351 ش؛ منزوی، احمد، فهرست نسخههای خطی کتابخانۀ گنجبخش، اسلامآباد، 1359 ش؛ همو، فهرستواره؛ مؤیدمحسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، کرمان، 1386 ش؛ نصریاشرفی، جهانگیر، گوسان پارسی، تهران، 1385 ش؛ وکیلیان، احمد، قصههای مردم، تهران، 1379 ش؛ نیز:
Persidskie i Tadzhikskie Rukopisi Instituta Narodov Azii an SSSR, ed. N. D. Mukluko-Maklaya, Moscow, 1964.
محمد جعفری (قنواتی)
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید