حلاجی
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 25 دی 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/240639/حلاجی
سه شنبه 14 اسفند 1403
چاپ شده
3
حَلّاجی، جدا کردن الیاف بههمفشردۀ پنبه یا پشم از یکدیگر با وسیلهای به نام کمان حلاجی، که از مشاغل سنتی ایران است. در بیشتر فرهنگهای فارسی به کسی که کار پاک کردن، زدن و رشته کردن پنبه و پشم را بر عهده دارد، حلاج گفته میشود (نفیسی؛ انوری؛ آنندراج؛ لغتنامه ... ؛ نیز نک : نجفی، 1 / 262). در فتوتنامهها و رسائل خاکساریه که هر یک از مشاغل به یکی از پیامبران نسبت داده شده است، صنف حلاجی را به ابراهیم خلیلالله منتسب کردهاند (ص 228). حلاجی مرحلۀ اول لحافدوزی و نمدمالی است. حلاج در لحافدوزی، الیاف پنبه یا پشم را، و در نمدمالی فقط الیاف پشم را از هم جدا میکند (جزمی، 59-60، 63). کار لحافدوزی از حلاجی جدا ست، ولی گاهی پنبهزنها و حلاجان بهکار دوختن تشک و لحاف نیز میپردازند و این موضوع موجب شده است که در نقاط گوناگون، حلاج را با اسامی مختلفی بنامند. مثلاً مازندرانیها حلاج را «لافدوج» و «لحافدوز» میخوانند (پاینده، 644؛ نجفزاده، 237). تاورنیه از سیاحان دورۀ صفوی در اصفهان به این هنر اشاره کرده و نوشته است: در میدان نقشجهان محلی برای فروش پنبه (ه م) وجود داشت که در آن پنبههای جداشده از غوزه، پاک، رشتهرشته و حلاجی میشد. حلاجان با ابزار مخصوص خود پنبهها را میزدند و با آن لحاف و تشک میدوختند (ص 391). در همان دوره، در کنار مسجد صدر اصفهان کاروانسرای بزرگی معروف به کاروانسرای حلاجان وجود داشت که در انتهای آن یک قپان شاهی ویژۀ پنبه قرار داشت و حلاجان آنجا پنبۀ حلاجیشدۀ خود را به مردم میفروختند (شاردن، 7 / 135). در دورۀ قاجار و حتى تا اوایل دورۀ پهلوی، حلاجان ــ در کنار پنبـهکاران و لحـافدوزان ــ از اصنـاف رایج در ایـران بودند که از آنان به مانند دیگر مشاغل مالیات گرفته میشد (جناب، 124-126؛ انصاری، 130).
در گذشته پنبهپاککنها پس از چیدن غوزۀ پنبۀ شکفتهشده، پنبه را از غوزه، و سپس پوسته را از انتهای فوقانی ساقه، و وَش را از پوسته جدا میکردند. پس از آنکه وَش از پوسته جدا شد، مراحل جدا کردن پنبه از تخم پنبه فرا میرسید. این کار به وسیلۀ دستگاهی به نام «چرخو» یا «چرخ وشبری» انجام میشد. پنبهپاککنها پس از جدا کردن پنبه از وَش، آن را برای حلاجی در اختیار حلاجان قرار میدادند. حلاج معمولاً به محل انبار پنبهها یا خانههای افراد فراخوانده میشد، تا پنبهها را بزند. حلاج پنبههای آماده را با ابزار و کمان حلاجی خود میزد و از الیاف پنبههای حلاجیشده استوانههایی به قطر 20 تا 30 سانتیمتر به نام «گندلی» در میآورد. «گندلی» به وسیلۀ چرخ پنبهریسی تبدیل به نخ میشد (احمدپناهی، 314). کمان حلاجی مهمترین ابزار کار حلاج است و از 3 قسمت تشکیل میشود: 1. دستۀ کمان، که از یک قطعه چوب صنوبر یا چنار صاف و کمشاخه به طول 5 / 1 متر که اندازۀ پیرامون آن 20 تا 23سانتیمتر است، ساخته میشود. چوب چنار سبک و محکم است و دست را خسته نمیکند (جزمی، 60). چوب صنوبر را ابتدا از طول به دو قسمت مساوی میبرند و درون آن را مانند ناودان کاملاً خالی میکنند تا سبک شود؛ سپس دو نیمه را روی هم گذاشته با میخهای چوبی محکم میکنند. 2. تختۀ کمان، که پهن و چهارگوش و در انتهای دسته است و چون باید ضربههای سختی را تحمل کند، از چوب گردو ساخته میشد. پوزۀ کمان را نیز از چوب صنوبر تهیه میکنند. سازندگان کمان روی تختۀ کمان چندین سوراخ ریز و درشت بهوجود میآورند که احتمالاً در صدا و نوای کمان مؤثر است و گاه که نیاز باشد، نخهایی از آنها عبور میدهند. کمان حلاجی شبیه به آلت موسیقی است و صدایی گوشنواز دارد. گاه نیز دو ـ سه گوی کوچک درون کمان رها میکنند تا با لرزش کمان صدایی که از آنها برمیآید، با صدای کمان همنوا باشد و گوشخراش نباشد. با الهام از این نوا ست که ضربآهنگی معروف به ضربآهنگ حلاجی وارد مکتب موسیقی سنتی ایران شده است (جزمی، همانجا؛ سرلک، 128- 129). 3. چله یا زه کمان، که از رودۀ گوسفند و یا میش تابیده میشود. روده را پس از شستوشو و تمیز کردن، 3 تا 4 روز در آبنمک میخوابانند تا خوب سفت و محکم شود؛ سپس آن را بیرون میآورند و تا نرم است، با پارچهای که در مشت دارند میکشند تا چربی و زوایدی که به روده چسبیده است، کنده شود. سپس برای پنبهزنی و یا پشمزنی آن را 4 تا 8 لا کنار هم میگذارند تا به یک رشتۀ بلند و محکم تبدیل شود. از رشتۀ چهار تا پنجلایی برای زدن پشم، و از شش تا هشتلایی برای زدن پنبه استفاده میشود. این زه از ابتدا تا انتهای کمان کشیده میشود. ارتعاشات ناشی از ضربههای مشته بر زه (نک : دنبالۀ مقاله) در اثر برخورد با الیاف، سبب گسستن آنها از هم میشود (جزمی، همانجا). به هنگام کار تقریباً هر 3 کیلو پنبه یا پشم که زده میشود، یک بار چلۀ کمان را شمع میکشند تا لغزنده گردد و رشتهرشته و پاره نشود و یـا پنبـه و پشم به آن نچسبد. حلاج به هنگام کار ــ که نشسته انجام میدهد ــ معمولاً یک نیمه آجر یا قطعه چوبی به ارتفاع 2-3 سانتیمتر را زیر پاشنۀ پای چپ خود میگذارد، به شکلی که زیر پنجۀ پا خالی باشد، تا هم بر کار مسلط شود و هم اگر مشته از زه در برود و به پنجۀ پا اصابت کند، کمتر صدمه ببیند (جزمی، 64؛ سرلک، همانجا). یکی دیگر از وسایل کار حلاج، مشتۀ (چَک) حلاجی است. طراحانْ آن را از چوب سنگین و بادوام کیکُم میسازند. در پیرامون قسمت پایین آن، برجستگی یکنواختی به شکل ابرو وجود دارد که در هنگام ضربه زدن به چله، آن را به جلو میکشد و با رها شدن زه ارتعاشات شدیدی در آن به وجود میآید (جزمی، 62). ابرو و دامنۀ آن باید کاملاً صاف و لغزنده باشد تا به راحتی به چله ضربه بزند و آن را به ارتعاش درآورد. طرز استفاده از این ابزار چنان است که پنبهزن با آنها کنار پنبهها یا پشمهایی که انباشتهشده، مینشیند، کمان را به دست چپ و مشته را به دست راست میگیرد و با هر بار نزدیک نمودن زه به پنبه یا پشم ضربهای با مشته به زه کمان نواخته و مقداری از آنها را با لرزۀ زه به جلو پرتاب میکند، تا تمام ذرات چوب و خاشاک که به پنبه یا پشم چسبیده، از آن جدا شود و الیاف از فشردگی بیرون شوند. الیاف پشم یا پنبهای که توسط کمان حلاجی زده میشود، صدمهای نمیبیند و بارها میتوان آنها را پس از فشرده شدن به حلاج سپرد، تا از هم باز کند (همو، 63؛ سرلک، 130؛ شهری، 3 / 54). حلاجها از صبح زود در کوچهها راه میافتادند و با فریادِ «آی کار حلاجی»، مشتریان را از حضور خود آگاه میکردند. معمولاً زنهای خانه هنگام کار حلاج در منازلشان نظارهگر آنان میشدند و از آنان پذیرایی مینمودند و اگر کار حلاج به درازا میکشید، مطابق وقت روز به آنان غذا نیز میدادند. در صورتی که پنبهها یا پشمها برای لحاف و تشک عروس و داماد بود، علاوه بر مُزد و شیرینی، به آنان انعام جداگانه نیز میدادند (همو، 3 / 57). رواج کار حلاجها ــ برای زدن پشم و پنبه برای لحاف و تشک ــ از اوایل پاییز تا اوایل زمستان بود و در دیگر فصول سال برای بازاریها کار میکردند و لحاف و تشکهای کمبهایی برای روستاییان و قهوهخانهها و مانند آن آماده میکردند (همو، 3 / 57- 58). همزمان با رواج حلاجی در ایران، باورهایی در میان مردم به وجود آمد، ازجمله باور به کمان حلاجی. در این کار، قاعده چنین بود که حلاج دخترهای مجرد را از وسط کمان خود رد میکرد، با این باور که با رد شدن از میان کمان حلاجی بخت بستهشان باز میشود. به باوری دیگر بهتر آن بود که زه کمان حلاجی را پاره کنند. این اتفاق مواقعی رخ میداد که حلاج کمانش را جهت کاری کنار میگذاشت؛ در این هنگام دخترها با قیچی زه را بریده و پنهان میشدند (همو، 3 / 60). یکی دیگر از کارهایی که بهخصوص زنهای شوهردار بدان اعتقاد داشتند، باز کردن و خواباندن زه کارکردۀ کمان حلاجی در شیر بود. آنان پس از این کار آیاتی از سورۀ نساء بر زه میخواندند و بعد از نیت کردن آن را گره میزدند و در شکمبۀ گوسفند گذاشته و در قبرستانی قدیمی مدفون میساختند. آنان اعتقاد داشتند که مردهایشان از آن پس به آنها وفادار خواهند ماند (همو، 2 / 61-62). از دیگر باورهای مربوط به پیشۀ حلاجی احضار خواجه خضر در قالب حلاجی ریشسفید بود. بدین طریق که این کار به عهدۀ زنی یائسه قرار میگرفت. وی میباید به مدت 40 روز صبح زود که همه در خواب هستند، جلو در خانه را آب و جارو کند و تا 20 روز باید روزی دو رکعت نماز جماعت بخواند؛ در سپیدهدم روز چهلم، ناگهان خضر را به شکل یک پیرمرد حلاج میدید و در این هنگام به او میفهماند که مقصود صاحب حاجت چیست و بدین طریق حاجتش برآورده میشود (هدایت، 53). در همین رابطه ابنسیرین دیدن حلاج در خواب را نشانۀ گشایش کارهای فروبسته میداند (نک : حبیش، 172). اما در این راستا داستانهایی هم نقل شده که رفتهرفته تبدیل به ضربالمثل شدهاند که این خود گواه بر تأثیر حلاجی در زندگی مردم است. ضربالمثل «چند مَرده حلاج بودن» یکی از این نمونهها ست که در مورد شخصی به کار میرود که میخواهد با یک تدبیر چند نتیجه بگیرد یا با انجام دادن یک کار چند فایده ببرد؛ یا ضربالمثل «ببخشید کتک شما را حلاج خورده» به مضمونِ کسی را به جای دیگری قصاص نمودن؛ و همچنین مثل «کار هر بافنده و حلاج نیست» بدین مضمون که چنین کاری از هر کسی ساخته نیست (شکورزاده، 210، 771)؛ و یا «پنبۀ کسی یا چیزی را زدن» بدین معنا که کسی یا چیزی را بیاعتبار کردن (نجفی، 1 / 262-263)؛ یا «مثل کمان حلاجی لرزیدن» که در اشاره به لرزیدن شدید است ( لغتنامه، ذیل کمان حلاجی). در تاریخ ایران نیز حلاجان مشهوری بودهاند، یا معروف به حلاج گشتهاند. معروفترین آنان حسین بن منصور حلاج است. از آن رو این لقب را به وی دادهاند که روزی در دکان حلاجی، با اشارتی پنبههای بسیاری را به کرامت خود، از دانهها جدا کرده بود (دبا، 21 / 255). در سالهای اخیـر بهویـژه در شهرهای بزرگ ماشینهای پنبه ـ پاککنی جایگزین کمان حلاجی شده و شغل حلاجی تقریباً رو به فراموشی است.
مآخذ
آنندراج، محمد پادشاه، بهکوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1363 ش؛ احمدپناهی سمنانی، محمد، آداب و رسوم مردم سمنان، تهران، 1374 ش؛ انصاری، هرمز، مقدمهای بر جامعهشناسی اصفهان، به کوشش احمد جواهری، تهران، 1379 ش؛ انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، تهران، 1381 ش؛ پایندۀ لنگرودی، محمود، فرهنگ گیل و دیلم، تهران، 1366 ش؛ تاورنیه، ژان باتیست، سفرنامه، ترجمۀ ابوتراب نوری، به کوشش حمید شیرانی، اصفهان، 1363 ش؛ جزمی، محمد و دیگران، هنرهای بومی در صنایع دستی باختران، تهران، 1363 ش؛ جناب اصفهانی، علی، الاصفهان، بهکوشش عباس نصر، اصفهان، 1371 ش؛ حبیش تفلیسی، کامل التعبیر، تهران، 1326 ش؛ دبا؛ سرلک، رضا، «حلاج و حلاجی»، فرهنگ مردم، تهران، 1385 ش، س 5، شم 17؛ شاردن، ژان، سیاحتنامه، ترجمۀ محمد عباسی، تهران، 1345 ش؛ شکورزادۀ بلوری، ابراهیم، دوازدههزار مثل فارسی و سیهزار معادل آنها، مشهد، 1380 ش؛ شهری، جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران، 1378 ش؛ فتوتنامهها و رسائل خاکساریه، بهکوشش مهران افشاری، تهران، 1382 ش؛ کمپفر، ا.، سفرنامه، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1360 ش؛ لغتنامۀ دهخدا؛ نجفزادۀ بارفروش، محمدباقر، واژهنامۀ مازندرانی، تهران، 1368 ش؛ نجفی، ابوالحسن، فرهنگ فارسی عامیانه، تهران، 1378 ش؛ نفیسی، علیاکبر، فرهنگ، تهران، 1343 ش؛ هدایت، صادق، نیرنگستان، تهران، 1311 ش.
حامد کمهزری
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید