چهل پیر
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 18 دی 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/240623/چهل-پیر
سه شنبه 14 اسفند 1403
چاپ شده
3
چِهِلْپیر، زیارتگاهی مقدس در استان سیستان و بلوچستان. این زیارتگاه در نزدیکی شهر باستانی زاهدان کهنه در 27 کیلومتری جنوب شرقی زابل، در شمال حوزۀ زهک سیستان، و در حدود یککیلومتری شرق روستای تازهتأسیس زاهدان در بخش پشتآب واقع شدهاست (شماری ... ، 61). چهلپیر محل دفن 40 یا 44 تن از عارفان و زاهدان منطقه است که در گوری دستهجمعی دفن شدهاند. شهر زاهدان کهنه نیز نام خود را از این مکان مقدس گرفته است (محمدی، 2783-2784؛ رئیسالذاکرین، کندو، 51). دربارۀ نام و نسب افراد دفنشده در این مکان هیچ منبع و مدرک مستندی در دست نیست (شماری، همانجا)؛ اما معروف است که تیمور آنها را شهید کرده است. گفته میشود که بعد از فتح شهر به دست تیمور و تنظیم صلحنامه میان او و حاکم سیستان، روزی تیری از داخل شهر پرتاب شد که زردپی پای تیمور را قطع کرد و سبب لنگی او تا پایان عمر شد. او نیز به تلافی این تیر دستور قتل عام مردم شهر را داد. در این میان به دستور او، 40 قاری را که مشغول قرائت و مقابلۀ قرآن بودند، نیز از دم تیغ گذراندند و همه را با هم در یک جا دفن کردند. پس از آن، محل دفن آنها به چهلپیر معروف شد (گلستانه، 97- 98). براساس روایتی دیگر، تیمور پس از فتح شهر، 44 تن از زاهدان را نخست به مباحثه دعوت کرد و بعد همه را گردن زد و درون چاهی مدفون کرد (سیستان ... ، 22). اما قول معروف و رایجتر، حکایت از این دارد که تیمور پس از تسلط بر شهر، به عارفان، زاهدان، هنرمندان و دانشمندان امـان داد، بـه شرط اینکه باقی عمر خود را به سمرقند ــ زادگاه تیمور ــ بروند و در رونق و آبادانی آن بکوشند؛ در این میان، 44 تن از عارفان و زاهدان ترجیح دادند که در وطن خود بمانند و بمیرند تا اینکه به دشمن خدمت کنند. تیمور هم این تصمیم را برنتابید و دستور داد آنها را از دم تیغ بگذرانند و همه را در گوری دستهجمعی دفن کنند (محمدی، همانجا). این آرامگاه که امروزه به چهلپیر معروف است، در کنار ارگ «زاهدان کهنه» جای دارد و به آن چهلوچهار پیر یا چهلوچهار زاهد کهنه هم گفته میشود (سیدسجادی، 26-27). اینکه چرا با وجود شمار 44 تن به آنجا چهلپیر نیز میگویند، شاید به سبب راحتی در تلفظ باشد، یا به قولی دیگر، قبر 4 زاهد دیگر بعدها یافت شدهاند و پیش از آن، این مکان چهلپیر نام داشته است (لندور، 645-646). تقدس و احترام این مکان سبب شد که نام شهر باستانی زاهدان کهنه از آن اقتباس شود (محمدی، 2784؛ شماری، همانجا). زاهدان پیش از آنکه این نام را به خود بگیرد، جالق نام داشته، و شهر باستانی مشهوری بودهاست؛ به نظر میرسد تا نیمۀ سدۀ 11 ق / 17 م، همچنان جالق خوانده میشدهاست (محمدی، همانجا). شاهحسین، راقم احیاء الملوک، در شرح کوچ خود از سیستان، آنجا که پس از 3 روز اتراق در جالق، با دلی گرفته و شکسته از هیرمند میگذشته، با حالت روحی خاصی از روان پاک زاهدان سیستان یاد کرده است (ص 494؛ نیز نک : محمدی، همانجا). از این حکایت میتوان نتیجه گرفت که محل دفن این پیران برای ملک شاه نیز روشن بودهاست؛ به عبارت دیگر، تا سالها و بلکه قرنها بعد از کشتار این زاهدان، همچنان این شهر جالق نامیده میشده، و پس از ویرانی کامل آن است که روستای جدیدی به نام زاهدان تأسیس میشود و جالق کمکم به فراموشی سپرده میشود (محمدی، 2784-2785). براساس روایات محلی نیز نام پیشین زاهدان، «شهر سیستان» بوده است (موسوی، 8). در میان سیستانیها، اصطلاحی ناسزاآمیز رایج است، که به دختران میگویند: «کِنجِه شهرِ زاهدو»؛ و آن کنایه از دختر شرور و بیحیا و فتنهانگیز است. منشأ این مثل را نیز در ماجرای سقوط شهر در حملۀ تیمور و یا پسرش شاهرخ، میدانند. وقتی شهر به محاصره درمیآید، مردم سخت مقاومت میکنند، به طوری که دشمن درمیماند؛ تا اینکه روزی دختر پادشاه شهر از بالای کنگرههای قلعه، تیمور یا شاهرخ را میبیند و دل به او میبازد و نامهای برایش مینویسد به این شرح که: «اگر قول بدهی بعد از فتح شهر مرا به زنی بگیری، راه فتح قلعه را به تو نشان خواهم داد». سپس نامه را با تیری برای او پرتاب میکند. فرمانده سپاه دشمن بعد از خواندن نامه، به دختر قول مساعد میدهد و با همکاری او، شهر را فتح میکند و همان شب نیز دختر را به زنی میگیرد و برای وی نرمترین تشکها را از پر قو فراهم میکند؛ اما دختر تا صبح از این پهلو به آن پهلو میغلتد و خوابش نمیبرد و از ناهمواری تشک گلایه میکند. مرد با تعجب دستور میدهد تشک را بشکافند و داخلش را به دقت بررسی کنند. آخر سر معلوم میشود تخم پنبۀ کوچکی در بین پرها در گوشۀ تشک، سبب ناراحتی دختر شده است. تیمور یا شاهرخ چون دختر را تا این اندازه نازکطبع و لطیف میبیند، با تعجب از او میپرسد: «مگر پدر و مادرت از تو چطور نگهداری میکردند؟». دختر پاسخ میدهد که از نوازشهای فوقالعادهای برخوردار بوده است. تیمور هم میگوید: «تو که به چنین پدری وفا نکردی، به من هم وفا نخواهی کرد»؛ بنابراین او را میکشد (محمدی، 2785-2786). نظیر این داستان در منابع کهن تاریخی به بعضی از پادشاهان ایران و دختر یکی از دشمنانشان نسبت داده شدهاست. در تاریخ بلعمی آمده است: شاپور اول ساسانی با همکاری نضیره، دختر پادشاه الحضر، این پادشاه را شکست میدهد؛ سپس، نضیره را به زنی میگیرد و بهترین بستر را برای او فراهم میکند، اما نضیره تا صبح این پهلو آن پهلو میشود و نمیخوابد. شاپور که صبح پهلوی او را خونین میبیند، دستور میدهد تشک را بشکافند و پس از آن، میبیند که برگ موردی سبب شکافتن پهلوی نضیره شدهاست و هنگامی که نضیره شرح پرستاریهای پدر و مادر از خودش را میگوید، شاپور او را میکشد (1 / 891-896). این داستان در تاریخ طبری، مروج الذهب مسعودی، آفرینش و تاریخ مقدسی، غرر اخبار ملوک الفرس ثعالبی، فارسنامۀ ابنبلخی و مجمل التواریخ و القصص به شاپور اول، در الاخبار الطوال دینوری و شاهنامۀ فردوسی به شاپور ذوالاکتاف، و در عیون الاخبار ابنقتیبه به اردشیر ساسانی و دختر اردوان اشکانی منسوب است (زریاب، 190-191). هنری ساروج لندور در آغاز سدۀ 20 م، مقبرۀ چهلپیر را در نزدیک قبرستان، در برجی که مقطع آن هفتضلعی بوده است، گزارش میکند. کدخدای زاهدان که ظاهراً راهنمای لندور بوده است، آنجا را مقبرۀ 44 پیر عارف و زاهد میخواند که مردم مدتها به دنبال محل دفنشان میگشتند و بعد از کندوکاو فراوان، سرانجام، افتخار کشف آنجا را پیدا میکنند و از آنجا که برج گنجایش مقبرۀ همۀ آنها را نداشته است، بعضی را بیرون از برج دفن میکنند. ظاهراً خاطرۀ قتل عام این 44 پیر به دستور تیمور، در یاد مردم باقی بوده است، اما از محل دقیق دفن آنها اطلاعی نداشتند و یا آن را فراموش کرده بودند و سالها در جستوجوی آن، همه جا را کاوش میکردند تا سرانجام آن را مییابند و به زیارتگاه تبدیل میکنند (ص 645-647؛ نیز نک : موسوی، 21، 26). بنا به وصف لندور، زمین اطراف زیارتگاه پوشیده از انواع خردهسفالهای لعابدار و رنگی بسیار زیبا از دورههای مختلف بوده که روی بعضی از آنها، آیاتی از قرآن کریم نیز نقش بسته بوده است؛ همچنین، کتیبهای از سنگ لوح نیز بر سردرِ ورودی زیارتگاه بوده است که روی آن، عدد 1282 نوشته شدهبود که شاید تاریخ بازسازی زیارتگاه به تقویم هجری قمری باشد. لندور در حفاریهایش چند کتیبۀ زیبای دیگر از سنگ مرمر، و یک سرستون و کتیبهای با آیات قرآنی به دست آورد که احتمالاً هماینک در موزۀ بریتانیا نگهداری میشوند. یکی از کتیبههای یادشده با کلمات ستایشآمیزی به «افتخار مملکت، آفتاب عالمتاب دین و راستی و بنیانگذار مسجد» تقدیم، و دیگری نیز در یادبود مرگ امیری بزرگ نوشته شدهاست (ص 647-650). به نظر میآید این لوحها، که لندور به گفتۀ خودش از ترجمۀ آنها سر باز زده است (ص 647)، همانهایی باشند که اکنون در موزۀ بریتانیا نگهداری میشوند و تیت (ص 222) به نقل از ا. ج. ایلیس، یکی از آنها را منسوب به شاهعلی، بنیانگذار مسجد دانسته که منظور از آن ملک شمسالدین علی بوده، که در 847 ق دستور ساخت این مسجد را داده است و دیگری نیز یادبودی از وفات امیر غیاثالدین محمد کیانی، پدر شاهحسین، مؤلف کتاب احیاء الملوک بوده است (رئیسالذاکرین، حاشیهبر ... ، 82). به نظر تیت، الواح مزبور را ظاهراً بعضی از افراد وابسته به این خانواده برای جلوگیری از سرقت و تباهی، به حریم زیارتگاه منتقل کرده بودند (همانجا). افزون بر کشفیات لندور، اشیاء عتیقۀ فراوانی اعم از مهر و سکه، مهره، سلاح سنگی، چراغ و ظروف سفالی لعابدار نیز در حفاریهای مختلف به دست آمده است که جملگی یا به سرقت رفته، و یا به ملوک و افراد با نفوذ سیستانی فروخته شدهاند (لندور، همانجا). به گفتۀ کدخدای ده، شمار این کتیبهها و اشیاء بسیار زیاد بوده است؛ موضوعی که میتواند حاکی از اهمیت و تقدس این مکان باشد و همین مسئله احتمال وقف آنها از سوی مردم به زیارتگاه را تقویت میکند. زمینهای اطراف زیارتگاه مالک خصوصی ندارند و جزو اراضی روستاهای اطراف زاهدان ــ محمددادی، خدنگ، تلفک، ده نواب، محمدآباد و زینال ــ به شمار میروند (شماری، 63). مردم ناحیه پس از کشف مزار چهلپیر، زمینهای اطراف را به گورستان عمومی تبدیل کردند که در حال حاضر، قبرهای بسیاری از بزرگان منطقه را نیز در خود جای دادهاست. بیشتر قبرهای قدیمی قبرستان از آجرهای مربعشکل به ابعاد 40×40 سانتیمتر، و به صورت گنبدیشکل ساخته شدهبودند. در گذشته، مزار چهلپیر نیز دارای گنبد و ستونهای آجری بود که اکنون فروریخته، و فقط پایههایی از هشتی آن به جا ماندهاست (رئیسالذاکرین، کندو، 51). رویۀ غربی زیارتگاه رو به مکه بوده است و با دستهای چوب و نوارهای رنگی گوناگون و مقداری میله تزیین خاصی داده شدهبود. زائران مرد مقداری از پارچۀ لباس یا عمامۀ خود، و زائران زن تکهای از چادر یا لباسهای دیگر خود را در همان رویۀ غربی به جا میگذاشتند؛ همچنین، دستههای روضهخوان در این مکان به نوحهسرایی و روضهخوانی میپرداختند و به درخت گزی که اطراف مقبره بود، پارچههایی به نیت گرفتن حاجت و بهرمندی از شفاعت گره میزدند و بدین صورت، بر تقدس این مکان تأکید میکردند (موسوی، 8- 9؛ شماری، 63؛ برای دخیل بستن به گز، نک : ه د، بیبیدوست، درخت). رایجترین نذورات این زیارتگاه افزون بر قربانیکردن احشام، پخت نان به نیت چهلپیر بود که بین مردم و زائران تقسیم میشد. گفتنی است که پخت نان ازجمله نذورات رایج در بیشتر زیارتگاههای سیستان بودهاست؛ اما امروزه با توجه به کمشدن زوار، دیگر خبری از اینگونه نذورات نیست (شماری، همانجا).
بلعمی، تاریخ؛ رئیسالذاکرین، غلامعلی، کندو، مشهد، 1370 ش؛ همو، حاشیهبر سیستان ج. پ. تیت، ترجمۀ همو، مشهد، 1362 ش؛ زریاب، عباس، «افسانۀ فتحالحضر در منابع عربی و شاهنامه»، شاهنامهشناسی، بندرعباس، 1357 ش، ج 1؛ سیدسجادی، منصور، راهنمای مختصر آثار باستانی سیستان، زاهدان، 1382 ش؛ سیستان بهشت باستانشناسان، زابل، 1380 ش؛ شاهحسین بن غیاثالدین، احیاء الملوک، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1383 ش؛ شماری از مقبرههای استان سیستان و بلوچستان، به کوشش حسن حبیبی، تهران، 1390 ش؛ گلستانه، مزار، سور و سوگ در سیستان، مشهد، 1388 ش؛ لندور، هنری ساوج، «در سرزمینهای محسود»، جغرافیای تاریخی سیستان، به کوشش و ترجمۀ حسن احمدی، تهران، 1378 ش؛ محمدی خمک، جواد، «دژ جالق در سیستان»، ناموارۀ دکتر محمود افشار، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1368 ش، ج 5؛ موسوی حاجی، رسول، زاهدان کهنه، شهری خفته در سیستان، زابل، 1388 ش؛ نیز:
Tate, G. P., Seistan, Quetta, 1977. حمید جعفری
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید