حج
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
یکشنبه 10 مرداد 1400
https://cgie.org.ir/fa/article/240611/حج
چهارشنبه 15 اسفند 1403
چاپ شده
3
حَجّ، عبادتی واجب در اسلام که طی آن، هر مسلمان باید در صورت استطاعت، دستکم یک بار در عمر خویش، خانۀ کعبه را زیارت کند. آشنایی ایرانیان با حج به پیش از اسلام بازمیگردد. به گزارش برخی منابع تاریخی، ساسان، پسر بابک، به زیارت کعبه رفته، و حتى دو مجسمه از طلا، شماری جواهرات و چند شمشیر طلا به چاه اسماعیل هدیه داده است که در آن مدفون شدهاند. گفته میشود که زمزمۀ ساسان و دیگر ایرانیان به چاه اسماعیل، سبب شده است که آن چاه را زمزم خوانند. همچنین گفته شده است که قریش برای بیرونآوردن آن هدایا از چاه، خانۀ کعبه را بازسازی کرد (مسعودی، 1 / 209؛ ابنهشام، 1 / 192-194).مراسم حج نوعی از مناسک گذار یا تشرف، و مشتمل بر مراحلی است، و برای ورود به هر مرحله و خروج از آن، رفتارها و آیینهای ویژهای مرسوم است که ماهیت تشرفگونۀ این آیین را تقویت میکند. ادای دین، وصیتکردن، سروساماندادن فرزندان مجرد، حلالیتطلبیدن از دوستان و خویشان، و جز اینها کارهای مقدماتی فرد برای آمادگیِ گامنهادن به مناسک حج است.
در گذشته، رفتن به سفر حج امری سخت و دور از دسترس بود. شرایط فراوانی باید مهیا میشد تا فرد میتوانست در زندگی خود، یک بار به سرزمین مقدس تشرف یابد. هزینۀ گزاف و تحمل رنج سفر که با توجه به وسایل حملونقل (ه م) آن دوران، ماهها به طول میانجامید و اطمیناننداشتن از به سلامت رسیدن و بازگشت، این سفر را توفیقی دشوار و دستنیافتنی مینمود. اشتیاق فراوان مردم در رفتن به این سفر را میتوان در نیتها و آرزوهای آنها در تفألها پی گرفت؛ مثلاً در خراسان، مردم در مراسم «فال چلبیتو» در شب چهارشنبهسوری، با انداختن ریگ به کوزه آرزو میکردند که به زیارت خانۀ خدا بروند (نک : ه د، کوزه، فال). سرانجام اگر شرایط سفر برای فردی مهیا میشد، تعیین زمان سعد و نحس سفر از کارهای بعدی بود.«ساعتدیدن» یعنی تعیین زمان سعد و خوشیمن برای رفتن به سفر نیز از کارهای مهم و معمول بوده است. در شهرهای خراسان، ازجمله بیرجند، و دیگر مناطق ایران، برای تعیین سعد و نحس زمان حرکت، از روحانیان کمک میخواستند. بهطورکلی، رسم چنان بود که صبح دوشنبه، شب چهارشنبه، و پیش از نماز جمعه به سفر نمیرفتند، و همچنین زمانی که جهت حرکت کاروان رو به «استار» ــ به باور محلیها 3 ستارۀ نحس که روبهروی هم قرار دارند و در 4 جهت آسمان در حرکت هستند ــ بود، راهی سفر نمیشدند (رضایی، 603، 605 - 606). گاهی هم تعیین سعد و نحس ایام با مراجعه به تقویمهایی که براساس صورفلکی قدیم تنظیم شده بود و موقعیت بروج را نشان میداد، صورت میگرفت (نک : شهری، طهران ... ، 4 / 218-221).یکی دیگر از سنتهای پیش از سفر و بهویژه سفر حج، مسئلۀ تسویهحساب است؛ در هر شهر و روستا، زائر پیش از حرکت به سفر حج، همۀ بدهکاریهایش را پرداخت میکند، خمس و زکات مالش را به روحانی محل میدهد، و در مورد اموال و ماترکش وصیت میکند (همان، 3 / 453؛ طوفان، 152). همچنین اگر فرزند مجردی داشته باشد، تلاش میکند تا پیش از سفر، زندگی او را سروسامان دهد. این رسم بهویژه در میان بومیان جزیرۀ کیش رایج است (مختارپور، 479). مردم گاه از مرجع تقلید خود دربارۀ صلاحیت و شایستگی خود پرسش میکردند و با کسب اجازه و فتوای او، و با مال تزکیهشده به حج میرفتند و قربانی را با پولی میگزاردند که پاک و بیغش بود. همچنین فرد تلاش میکرد اصول و فروع دین، و قرائت صحیح حمد و سوره را بهدرستی بیاموزد (ذوالقدر، 5).یکی از سنتهای پیش از سفر حج در سنندج «گردنآزادی» بود، چنانکه زائران چند روز پیش از حرکت، کفن میپوشیدند، کاردی به دست میگرفتند، در بازار میگشتند، و از عابران، کسبه، تجـار، همسایگان و اهـل محل ــ حتى اهـالی محلههای دیگـر ــ حلالیت میطلبیدند و به اصطلاح «گردنآزادی» میخواستند. مردم هنگامی که زائران حج را میدیدند که برای رهایی از قیدوبندها و ناپاکیها حاضر به گردننهادن هستند، متأثر میشدند و گریه میکردند (ایازی، 177).پس از انجام مقدمات سفر و رسیدن روز موعود، خویشان و همسایگان فرد زائر مقدمات بدرقۀ او را فراهم میکنند. در اغلب مناطق، مسافر حج هنگام خروج از خانه باید تا حد امکان از دری رو به قبله، و درواقع رو به خانۀ کعبه، خارج شود. در قدیم، کسی که میخواست به سفر درازمدت و پرخطری چون سفر حج برود، بر درگاه خانه کمی شکر میپاشید و با اسب از روی آن میگذشت (ماسه، II / 292). در شاهرود، نگاهکردن مسافر به پشت سر بدشگون بود و سفر را به فرجام بد میرساند. بزرگترها ظرف آبی پشت سر زائر میپاشیدند، به این نیت که زودتر برگردد؛ سپس نانی را برای سلامت او صدقه میدادند (شریعتزاده، 399). در برخی مناطق دیگر، ازجمله سروستان، این رسم با تشریفات بیشتری صورت میگیرد. در آنجا، زائر یا هر مسافری را هنگام خروج از در، از زیر قرآن رد میکنند. مرسوم است که در سینی، کنار قرآن، ظرفی پر از نقل و نبات، ظرف دیگری پر از آجیل، کمی آرد (درون نعلبکی)، و کاسهای پر از آب سرد با برگ نارنجی در آن قرار میدهند. مسافر دو بار از زیر قرآن رد میشود و آن را میبوسد، سپس آجیلها را در جیبش خالی میکنند؛ آنگاه یک بار کف دست راستش را درون آرد میزند و خارج میشود. پشتسر او نیز آب را بر زمین میریزند. برگ سبز (و احتمالاً آب) نشانۀ روشنایی است (همایونی، 376). زائر هنگام خروج، قرآنی را که بوسیده، باز میکند و آیه را میخواند و آن آیه را تفسیر سفر خود و پیغام مخصوصی از جانب خدا میداند. گاهی هم سورۀ حج (22) باز میشود که دیگر هم فال است و هم تماشا (فیروزی). در سروستان، پیش از سفر، آشنایان به خانۀ زائر میروند و هرکس پولی متناسب با وسع خود به او میپردازد که به آن «فَتِ را» میگویند. حاجی در بازگشت، باید برای آنهایی که «فت را» دادهاند، سوغاتیهای ویژه و گرانتری بیاورد (همایونی، 415). در گروس، این پول را «سرراهانه» مینامند و بعد از بازگشت نیز زوار از آشنایان چشمروشنی میگیرند (هاشمنیا، 66).در تویسرکان، زائر حج را پس از گذشتن از زیر قرآن، تا مسافتی بدرقه میکردند و گروهی به چاووشخوانی میپرداختند (مقدم، 1 / 526). چاووش با آواز دلنشین در برابر کاروان زیارتی نوای مذهبی سر میدهد (شهاب، 207). کارکرد فرهنگی چاووشخوانی برانگیختن هیجان جمعی است. صدای موزون زنگ و کوس کاروان و نوای چاووش بهگونهای نفوذ میکرد که مردان با فروش لوازم منزل و یا برداشتن سرمایۀ کسب و حتى قرضکردن، و زنان با درخواست مهریه از شوهران یا فروختن ارث پدری، دلباختۀ زیارت خانۀ خدا میشدند. این مراسم گاه چند ماه پیش از سفر حج برگزار میشد و افراد میتوانستند برای پیوستن به کاروان اقدام کنند، درحالیکه در بعضی شهرها، ازجمله گروس و بیجار، چند ساعت پیش از حرکت برپا میشد (هاشمنیا، 65؛ فقیهی، 305؛ صفری، 2 / 167؛ برای آگاهی بیشتر دربارۀ چاووشخوانی، نک : ه م).مراسم بدرقۀ مسافر حج در سنندج، افزون بر مولودیخوانی و اطعام، با زیارت مقبرۀ مشایخ خانقاه همراه بود (ایازی، 179). در برخی مناطق، تاببستن از سنتهای بدرقۀ مسافر حج به شمار میرفت؛ مثلاً در گناوه، کسی که قصد زیارت حج داشت، 10 روز پیش از سفر، در جلو منزلش تاب میبست. مردمی که برای خداحافظی و حلالیتطلبی یا التماس دعا به خانۀ او میرفتند، شادی خود را از سفر صاحبخانه، با تابخوردن نشان میدادند (دریانورد، 256).امروزه هم چون گذشته رسم است که پس از سفر زائر و یا اصولاً هر مسافر راه دوری، آش پشتپا یا آش پسسری بپزند، که در بعضی مناطق، ازجمله خراسان، حتماً باید با کشک باشد و بدون کشک بیاثر است. در این آش، آردی مصرف میشود که زائر پیش از رفتن، دست خود را در آن زده است (شکورزاده، عقاید ... ، 324؛ همایونی، همانجا؛ ماسه، II / 293). در شاهرود، در شب اول پس از رفتن مسافر، تهچین یا آش لوبیا، و بعد از 3 روز، آش پشتپا میپزند (شریعتزاده، 400). گاه زائر پیش از رفتن، قدری از خاک زادگاه را با خود میبرد و در غربت با آب مخلوط میکند و آن را به یاد وطن مینوشد (ماسه، II / 292).
در گذشته، سفر حج چندین ماه طول میکشید و زائران در کاروانهای زیارتی با یکدیگر به سر میبردند. صبر و تحمل دشواریها، توسل به امام زمان (ع) و امدادهای غیبی، پاکنگهداشتن روح و جسم از گناه، عبادت مکرر، ختم قرآن، و کمک به یکدیگر، بهویژه به ناتوانها و فقرا، ازجمله اعمالی بوده است که زائران در سفرهای طولانی گذشتۀ حج انجام میدادند. بسیاری از این اعمال را در قالب حکایتهای مختلف در ادب فارسی میتوان پی گرفت (برای نمونه، نک : سعدی، 76، 127، 145). هر زائری خاطرۀ زیارت کعبه و تشرف به سرزمین مقدس را امری ویژه و بخش مهم سفرش میداند که در طی زندگیاش بارها آن را روایت میکند (شهری، طهران، 3 / 455).انجام اعمال و فرایض رسمی حج که در آموزههای اسلامی بهطور دقیق به آن اشاره شده است، از دیگر سنتهای هنگام سفر است. مُحرِمشدن، رمی جمرات، رفتن به عرفات و مشعرالحرام، و قربانی گاو و گوسفند و شتر در عید قربان، از جملۀ اعمال و فرایض رسمی حج به شمار میرود (برای آگاهی بیشتر، نک : دبا، 20 / 110-117). در مکه، تقریباً بدون استثنا، همهچیز ازجمله خاک متبرک است؛ ازاینرو، زائران معمولاً به حمام نمیروند، زیرا بازگشتن با غبار حرم ثواب و برکت بیشتری دارد (هاشمنیا، 66). آب زمزم در میان همۀ چیزهای متبرک، جایگاه ویژهای دارد. در مسجدالحرام، زائران ظرفهای خود را از آب زمزم پر میکنند تا بهترین سوغات را فراهم کرده باشند. آب زمزم اکسیر شفابخش بیماریها شمرده میشود (پهلوان، 156؛ مختارپور، 480). افزون بر آب زمزم، آب چاه دیگری به نام «چاه اریس» نیز متبرک است. این چاه در نزدیکی مسجد قبا واقع است و به روایت ابنبطوطه، آب آن ابتدا تلخ بود و چون پیامبر (ص) از آب دهان خود در آن ریخت، شیرین شد (ص 126). این چاه به چاه خاتم نیز معروف است، زیرا انگشتری پیامبر (ص) که در انگشت خلیفۀ سوم بود، در آن افتاده است (نک : پهلوان، 68).مردم برای تبرک، گاه پارچهها و جامههایی را که از مدینه و مکه تهیه کردهاند، به در و دیوار کعبه میمالند؛ حتى اگر بتوانند، قسمتی از پردۀ کعبه را پاره میکنند (مجابی، 57). گاه نیز کفنی را که از پیش تهیه کرده، و با خود آوردهاند، بر گِرد خانۀ کعبه طواف میدهند تا متبرک شود (ماسه، I / 97). به روایت آلاحمد، پارچههای بلندی را با آب زمزم خیس میکنند و زیر پای حجاج میاندازند تا هم پای حاجیان نسوزد و هم در زیر پای آنها متبرک شود و توشهای باشد برای آخرت. بعضی نیز کفنهایی را که متبرک کردهاند، برای دیگران سوغات میبرند (ص 94). در مسجد خیف، پس از پایان رمی جمرات سوم، باقیماندۀ سنگریزهها را زیر خاک دفن میکنند (پهلوان، 154).در فرهنگ مردم ایران، چاه زمزم و چاه اریس تبرککنندهاند، اما چاههای کهن کارکرد متفاوتی دارند. در زمان گذشته، اطلاع از حال و روز زائران در دورۀ طولانی سفر حج ناممکن بوده است و اگر کسانی دلواپس زائر یا هر مسافری میشدند، عصر پنجشنبه بیرون میرفتند و در دهانۀ یک چاه قدیمی نام مسافر را بر زبان میآوردند؛ اگر صدای خنده از چاه به گوش میرسید، نشان زندهبودن مسافر بود، و صدای ناله را به فوت زائر یا مسافر تعبیر میکردند (ماسه، II / 293؛ نیز نک : ه د، چاه). برای بازگشت سریع زائر نیز یکی از پیراهنهای او را به پشتبام میبردند و رو به قبله آویزان میکردند و میخواندند: السون و بلسون / فلانی را برسون (ماسه، II / 294).پس از پایان مناسک و پیش از بازگشت نیز آداب ویژهای وجود دارد؛ زیارت و طوافِ وداع، به امید اینکه بار دیگر توفیق زیارت خانۀ خدا را بیابند. گروهی این کار را بیآنکه نام وداع به آن دهند، انجام میدهند، چون نمیخواهند که این سفر آخرین سفر آنها باشد (پهلوان، 156).بومیان جزیرۀ کیش رسم دارند که هنگام بازگشت از سفر حج، برای مردان کلاه و تسبیح، برای زنان نوعی سرمۀ خشک به نام «اسمد»، و برای کودکان هم فقط شیرینی سوغات بیاورند (مختارپور، همانجا). سوغات معمولاً در برابر هدایایی است که هنگام رفتن دریافت شده است. در بین سوغاتیها حتماً آب زمزم، برد یمانی و احیاناً قطعهای از پردۀ کعبه وجود دارد (طوفان، 153-154).
هنگام بازگشت حاجی، کوچه را آبوجارو و چراغانی میکنند و پارچههایی با نوشتههای خیرمقدم و زیارتقبول بر در و دیوار میآویزند؛ جلو پای حاجی گوسفند میکشند و اسفند دود میکنند (فیروزی). درگذشته رسم بود که وقتی حاجی به چند فرسنگی شهر میرسید، قاصدی تندرو خبر ورود او را میآورد و آشنایان با لوازم و قدری خواربار، مسافتی را به پیشواز او میرفتند و گروهی با مسرت تیر هوایی میزدند (طوفان، 153). در تمام نقاط، ولیمهدادن پس از بازگشت حاجی مرسوم است. در گروس، «شِهیَهلان» یا «شیلان» طعامی است که به مردم میدهند. در تهران، نام آن حاجیپلو یا حاجیخوری است (شهری، طهران ... ، 3 / 455). در بین مردم پیرسواران، کسانی که برای اولینبار به زیارت حج میرفتند، پس از بازگشت ولیمهای به نام «شیلنی» میدادند و پس از آن، پیشوند حاجی به اول نامشان اضافه میشد (رسولی، 324). دیدار از حاجی معمولاً 3 تا 7 روز طول میکشد. دیدارکنندگان با خود هدیهای میآورند. در برخی مناطق همچون گلباف کرمان، میهمانان با هدایای خود چند دانه هل نیز میآورند (اسدی، 285). گاه هدایایی مانند قالیچه، کلهقند، و حتى گوسفند زنده پیشکش میشود (طوفان، همانجا). در اردبیل، برای بانوان نیز افزون بر کلهقند، شاخهنباتِ آراستهای میآورند (صفری، 2 / 166-167). البته گاه نیز چند رأس گوسفند جلو پای زائر قربانی میکنند و گوشت قربانی را میان مردم پخش میکنند؛ به این کار «خامبَش» میگویند (هاشمنیا، 66؛ برای آگاهی بیشتر از موارد مشابه، نک : ماسه، I / 142؛ مختارپور، 480؛ همایونی، 416). در روستای طالبآباد شهرری، کسی که از سفر حج بازمیگشت، تا 3 روز از منزل خارج نمیشد و پس از آن، به کارهای عادی میپرداخت و از آن پس، نام حاجی به ابتدای نام کوچک او افزوده میشد (صفینژاد، 409).موقعیت حاجی به قدری برای دیگران رشکبرانگیز است که همگان آرزو دارند به دیدار او بروند و با تقربجستن به او امیدوار باشند تا در آینده بخت و اقبال زیارت خانۀ کعبه به آنها نیز روی آورد. در این زمینه گاه رفتارهایی به چشم میخورد؛ مثلاً پوشیدن کفش زائری که تازه از سفر حج برگشته است، این امید را میدهد که زیارت حج نصیب او هم میشود؛ ازاینرو، گاه برای پوشیدن کفش حاجی کشمکش درمیگیرد، زیرا توفیق زیارت نصیب اولین کسی میشود که پای خود را در کفش حاجی کند (فیروزی). اما توفیق سفر حج به شکل دیگری نیز معلوم میشود؛ اگر کسی خواب ببیند که حمام رفته است، به زیارت خواهد رفت (هدایت، 76؛ شکورزاده، عقاید، 316). گاه نیز نشانۀ خاصی در بدن، مثلاً خال دست، نوید زیارت مکه (نک : دنبالۀ مقاله)، و خال سینه نشان زیارت مدینه است (رضایی، 631).
فرهنگ حج در پیرامون خود، ادبیات ویژهای پدید آورده است. در جایجای مناطق ایران، ترکیبات و اصطلاحات فراوانی دربارۀ حج و اجزاء و عناصر آن در میان مردم رواج دارد؛ از آن جمله است: «سِفره» که در میان مردم لرستان به معنای پذیرایی است، چه هنگام نذر و نیاز و چه هنگام بازگشت از سفر حج (عسکریعالم، 2 / 239)؛ «معین» در کنار روحانی کاروان به حاجیان کمک میکند. این کار مقدمهای است برای اینکه همین شخص روحانی کاروان شود (محدثی، 106)، بهویژه اگر آنها در احکام حج متخصص باشند. کار اصلی آنها اطلاعیافتن از صحت اعمال زائران و قرائت صحیح نماز است (فیروزی)؛ «عکام» یا زیردست، کسی بوده که در گذشته، زمام ناقۀ زائر را به دست میگرفته، و در امور خدماتی به او کمک میکـرده است (معصومعلیشاه، 171)؛ «مطـوف» بـه کسی گفتهمیشده که ضمن آموزش حاجی در مسائل مربوط به اعمال حج، حاجی تنها با صوابدید وی میتوانست متاعش را بفروشد و اگر میخواست سوغات تهیه کند، باید او را مطلع میکرد (فراهانی، 164)؛ «حملهدار» کسی بوده که کارهای حاجیان را از ابتدای سفر تا پایان آن عهدهدار میشده است (آلاحمد، 50) و امروزه به آنها «کارواندار» میگویند (فیروزی).
باورهای فراوانی دربارۀ حج و فرد زائر وجود دارد که به نوعی به حرمت زائران و آرزوهای مردم برای رفتن به این سفر دلالت دارد؛ مثلاً در بسیاری از مناطق، اگر بچهای روز یا شب عید قربان متولد میشد، او را «حاجی» مینامیدند (سرلک، 97) و اصولاً ماه ذیحجه بهویژه در گذشته، سراسر صرف آداب مربوط به زیارت کعبه میشده است. دیدن قفل در خواب به خانۀ کعبه دلالت میکند (قفل کعبه)، و دیدن گوسفند نیز یادآور قربانی و خون مقدس است (برای نمونه، نک : ماسه، I / 172). خیاطی در روز عید قربان بدشگون است، زیرا مردم معتقدند که سوزنزدن باعث میشود که در مراسم حج، خاری به پای حاجی فرورود. در روز عرفه نیز زنان هیچ اتاقی را جارو نمیکنند و هیچ کاری با سوزن انجام نمیدهند، مبادا خردهریز جارو و یا سوزن پای زائران کعبه را بخلد (مؤیدمحسنی، 257؛ ماسه، I / 141-142؛ هدایت، 77؛ فقیری، 113). در گذشته، حتى کسبوکار دوزندهها نیز تعطیل میشد (نک : شهری، طهران، 4 / 11). در تهران، پوشیدن قبای سفید نشانۀ حاجیشدن بوده است (همان، 3 / 456)؛ از دعاهای مرتبط با حج یکی این است که: الٰهی آنقدر زنده بمونم تا قبای سفید برگشتنو تنت کنم (همانجا). راه شیری در آسمان، سوی مکه را نشان میدهد (ماسه، I / 174). هرکس 41 شنبه پیاز بخورد، حاجی میشود. اگر زائر هنگام سفر حج فوت کند، میگویند: خوشا به حالش که حجقبول از دنیا رفت؛ خدا حج هرکس را قبول کند، پیش خود نگهش میدارد (شهری، همانجا).«حاجی حاجی مکه» در مورد کسی به کار میرود که میرود و برنمیگردد، یا کنایه از کسی است که پولی بدهکار است و خیال بازپرداختن ندارد، چون سفر حج در قدیم بسیار طولانی بوده است (رحمتی، 69)؛ حاجی لکلک را نباید آزرد، چه، گمان بر این بوده است که لکلک در کوچ سالیانهاش، به مکه میرود (اسدیان، 246؛ لغتنامه ... ، ذیل واژه).مثلهایی که در آنها واژههای حاجی، مکه و مشتقات آنها به کار رفته، در زبان فارسی کم نیست. در میان تهرانیها این مثلها رایج است: «حاجی رو از شکمش باید شناخت»؛ «حاجی رو کجا دیدی؟ مکه»، دربارۀ کسی بهکار میرود که بدهی و یا دانگ خود را نمیخواهد بپردازد؛ «حاجی، ما هم شریک» یا «حاجی، انا شریک»، دربارۀ کسی است که با پرداخت سهم اندکی میخواهد در مال فراوانی شریک شود (شهری، قند ... ، 293)؛ «سه دزد بیصدا دارم الٰهی / حاجی و مشهدی و کربلایی» (برای تفصیل، نک : شکورزاده، دوازدههزار ... ، 654)؛ «حاجی برو، کربلایی بیا»، کنایه از آمدورفت بسیار؛ «حاجی حاجی را به مکه میبیند، کُرد کُرد را به آسیاب»؛ «حاجی مرد، شتر خلاص»، یعنی مرگ ناکسان خلاصی بیکسان است؛ «حالا که حاجیش نیست، کربلاییش هم نباشد» (همان، 407- 409)؛ مثل گیلکی: «حاجی کو بدی؟ مکه! وزره کو بدی؟ لپه!»، بدین مفهوم که اگر نسیه به تو بدهم، تو را کجا میتوانم پیدا کنم؟! (پاینده، 112).در جیرفت نیز مثلهایی رایج است مانند «حج بوهنۀ حج در خونه»، یعنی خدمت به نیازمندان از حج بهتر است (رفعتی، 145)؛ مثلهای زیادی نزدیک به مضمونِ این شعرِ مولوی وجود دارد: ای قوم به حج رفته کجایید کجایید؟ / معشوق همین جا ست، بیایید بیایید (1 / 411)؛ یا «به گرسنه بده، برو به حج» (ذوالفقاری، 1 / 589)؛ یا «حق مادر نگهداشتن بهتر از حجکردن است» (شکورزاده، همان، 420)؛ «اگر دل یتیم را برنتابانید، از صد حج بهتر است»؛ یا از خواجه عبدالله انصاری: «نماز نافله گزاردن کار پیرزنان است، روزۀ تطوع صرفۀ نان است، حج گزاردن گشت جهان است؛ دلی به دست آر که کار آن است» (ص 34)؛ و مثلهای دیگر: «بیدعوت به خانۀ خدا هم نمیروند»؛ «حج به سفارش قبول نمیشود» (شکورزاده، همان، 271، 289، 411، 832)؛ «حاجی تو نیستی، شتر است از برای آنک / بیچاره خار میخورد و بار میبرد» (سعدی، 145). مثلی شاهرودی نیز میگوید: «حاجی آن است که از آن سر ور گرده»، یعنی عاقبت کار مهم است (شریعتزاده، 186).حجکردن همواره با خلوص نیت صورت نمیگرفته است؛ ازاینرو گفتهاند: از طعنۀ دشمنان شدی سوی حرم / حاجی گشتی، ولی مسلمان نشدی (خضرایی، 344، 346). نمونههایی از نفرینهای مربوط به حج اینها ست: دست راست فلان حاجی زیر سرت باشه (حاجیای که برنگشته است)؛ گردن اون شتری بشکنه که تو رو به مکه میبره؛ اگر از حاجیشدن کسی ناراضی باشند، میگویند: مار بود، رفت اژدها برگرده (شهری، طهران، 3 / 456).در میان افسانهها و داستانهای عامیانه، حکایتی است در احوال کسی که به طمع مادی به مکه میرود؛ حکایت مکه رفتن روباه، حکایت عابدشدن گربه را به یاد میآورد: روباه عازم حج میشود. ابتدا خروس با تعجب از قصد او میپرسد. روباه که توبه کرده است، میگوید: برای پاکشدن گناهانم عازم حج هستم. خروس باور میکند و با او همراه میشود. در راه به مرغابی برمیخورند و اینبار خروس او را مجاب میکند که این روباه اکنون آب توبه بر سر ریخته: این کنون میرود به بیتالله / توبه کرده است از بد دنیا / / که دیگه مال مردمون نخورد / مرغ بیداد از کسون نبرد؛ و به این شکل، مرغابی نیز پا در رکاب میشود. در راه، هدهد هم به آنان میپیوندد. آنگاه روباه آنها را با فریب به لانۀ خود میبرد و میخورد، بهجز هدهد که از دهان او میگریزد و به لشکر پادشاه برمیخورد. اما: دختر پادشاه بیماره / بر سر اون طبیب بسیاره / / دل خرگوش و زهرۀ روباه / چارۀ دردهای بیماره. هدهد هم بیدرنگ نشانی روباه را میدهد (مرادی، 367-370؛ برای موارد مشابه، نک : درویشیان، 18 / 265- 275).حکایت حاج عباس که دستگیری از بینوایان را برمیگزیند: حاج عباس با دیدن زن خرابهنشین از سفر حج دست میشوید و هزینۀ سفر را به او میبخشد، اما دوستانش که به حج میروند، همهجا او را جلوتر از خود مشغول زیارت میبینند (انجوی، 3 / 77).در حکایت «آخرین سفر حج»، قهرمانهای قصه را جانوران تشکیل میدهند. در این سفر، روباه، شیر، گرگ، شغال و پلنگ باهم راهی سفر حج میشوند. روباه در راه با حیلهگری یکیک حیوانات را در چنگال شیر گرفتار میکند، تا اینکه فقط خودش و شیر باقی میمانند. روزی شیر میبیند روباه چیزی در دهان گذاشته، مشغول جویدن است و یک چشم خود را هم بسته است. شیر جریان را میپرسد و روباه میگوید که از گرسنگی یک چشم خود را درآورده، و در حال خوردن آن است. شیر هم از فرط گرسنگی از او میخواهد که یک چشم او را درآورد. روباه این کار را انجام میدهد، ولی چشم را در دهان خود، و به جایش قدری پهن به دهان شیر میگذارد. چشم دیگر شیر نیز به همین ترتیب کور میشود. وقتی آن دو به پرتگاهی میرسند، روباه شیر را با این گفته که آهویی در برابر او ست، میفریبد و به پرتگاه میفرستد (درویشیان، 1 / 57- 58).
آلاحمد، جلال، خسی در میقات، تهران، 1336 ش؛ ابنبطوطه، رحلة، بیروت، 1400 ق / 1980 م؛ ابنهشام، عبدالملک، السیرة النبویة، به کوشش مصطفى سقا و دیگران، قاهره، 1375 ق / 1955 م؛ اسدیان خرمآبادی، محمد و دیگران، باورها و دانستهها در لرستان و ایلام، تهران، 1358 ش؛ اسدی گوکی، محمدجواد، فرهنگ عامیانۀ گلباف، کرمان، 1379 ش؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم، قصههای ایرانی، تهران، 1355 ش؛ ایازی، برهان، آیینۀ سنندج، تهران، 1371 ش؛ پایندۀ لنگرودی، محمود، مثلها و اصطلاحات گیل و دیلم، تهران، 1352 ش؛ پهلوان، عباس، در حریم بیتالعتیق، تهران، 1352 ش؛ خضرایی، امین، فرهنگنامۀ امثال و حکم ایرانی، شیراز، 1382 ش؛ خواجه عبدالله انصاری، رسائل، به کوشش حسن وحید دستگردی، تهران، 1349 ش؛ دبا؛ درویشیان، علیاشرف و رضا خندان، فرهنگ افسانههای مردم ایران، تهران، 1379- 1384 ش؛ دریانورد، غلامحسین، سیمای بندر گناوه، تهران، 1377 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ ذوالقدر شجاعی، حسین، سفرنامۀ حج و راهنمای حاج، تهران، 1334 ش؛ رحمتی، یوسف، فرهنگ عامیانه، تهران، 1330 ش؛ رسولی، غلامحسن، پژوهشی در فرهنگ مردم پیرسواران، تهران، 1378 ش؛ رضایی، جمال، بیرجندنامه، به کوشش محمود رفیعی، تهران، 1381 ش؛ رفعتی، حسین، هزار مثل جیرفتی، کرمان، 1379 ش؛ سرلک، رضا، آداب و رسوم و فرهنگ عامۀ ایل بختیاری چهارلنگ، تهران، 1385 ش؛ سعدی، کلیات، به کوشش بهاءالدین خرمشاهی، تهران، 1375 ش؛ شریعتزاده، علیاصغر، فرهنگ مردم شاهرود، تهران، 1371 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، دوازدههزارمثل فارسی و سیهزار معادل آنها، مشهد، 1380 ش؛ همو، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363 ش؛ شهاب کوملهای، حسین، فرهنگ عامۀ کومله، رشت، 1385 ش؛ شهری، جعفر، طهران قـدیم، تهران، 1383 ش؛ همـو، قـند و نمک، تهران، 1370 ش؛ صفری، بابا، اردبیل در گذرگاه تاریخ، تهران، 1353 ش؛ صفینژاد، جواد، مونوگرافی ده طالبآباد، تهران، 1345 ش؛ طوفان، جلال، تاریخ اجتماعی جهرم در قرون گذشته، شیراز، 1381 ش؛ عسکریعالم، علیمردان، فرهنگ عامۀ لرستان، خرمآباد، 1387 ش؛ فراهانی، میرزاحسین، سفرنامه، به کوشش مسعود گلزاری، تهران، 1362 ش؛ فقیری، ابوالقاسم، ترانههای محلی، شیراز، 1342 ش؛ فقیهی، علیاصغر، تاریخ جامع قم، قم، حکمت؛ فیروزی، جواد، تحقیقات میدانی؛ لغتنامۀ دهخدا؛ مجابی، جواد، ای قوم به حج رفته، تهران، 1352 ش؛ محدثی، جواد، در حریم حرم، قم، 1375 ش؛ مختارپور، رجبعلی، دو سال با بومیان جزیرۀ کیش، تهران، 1387 ش؛ مرادی، عیسى، ترانهها، زبانزدها و فرهنگ عامۀ مردم کرمان، کرمان، 1387 ش؛ مسعودی، علی، مروج الذهب، بیروت، 1409 ق / 1989 م؛ معصومعلیشاه، محمدمعصوم، سفرنامه، تهران، 1362 ش؛ مقدم گلمحمدی، محمد، تویسرکان، تهران، 1378 ش؛ مولوی، غزلیات شمس تبریز، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، 1387 ش؛ مؤیدمحسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، کرمان، 1381 ش؛ هاشمنیا، محمود و ملوک ملکمحمدی، فرهنگ مردم گروس (بیجار و حومه)، بیجار، 1380 ش؛ هدایت، صادق، فرهنگ عامیانۀ مردم ایران، به کوشش جهانگیر هدایت، تهران، 1381 ش؛ همایونی، صادق، فرهنگ مردم سروستان، تهران، 1349 ش؛ نیز:
Massé, H., Croyances et coutumes persanes, Paris, 1938.جواد فیروزی ـ نرگس صادقیگویا
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید