حسینا
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 25 دی 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/240602/حسینا
سه شنبه 14 اسفند 1403
3
حُسِیْنا، از داستانهای عاشقانه در ادبیات شفاهی، منسوب به شاعری به همین نام، که در نواحی مختلف، روایتهایی گوناگون از آن بر سر زبانها ست. سرگذشت عشق حسینا با معشوقی به نام دلارا یا دلارام، از جملۀ عرایس ادب شفاهی ایران است. حسینا همچون نجما، باقر و ابنلطیفا، ازجملۀ سرایندگان ادب شفاهی است که از زندگانی او آگاهیهای کمی در دست است. داستان حسینا مانند بیشتر افسانههای عاشقانۀ ایرانی، بهصورت نثر آمیخته با نظم روایت میشود. بیشتر قسمتهای نظمْ دوبیتیهای بههمپیوستهای است که در بحر هزج مسدس محذوف (مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل) سروده شده است. آهنگ اشعارْ روان، و درونمایۀ آنها برگرفته از طبیعت روستایی و عشایری، شور و شعور ایلیاتی، و احساس و عاطفۀ سادهزیستانۀ مردم طبقات متوسط جامعه است؛ گاه نیز شادی و اندوه عاشق و معشوقِ بیآلایش و قانع نواحی فقیرنشین روستایی در این دوبیتیها وجود دارد که بهسبب ویژگیهای مشترک و حس نوستالژی آنها، سینهبه سینه منتقل گشته، به زمان ما رسیدهاست. برخی از این دوبیتیها بهصورت مستقل نیز خوانده میشوند (نک : دنبالۀ مقاله). سرگشتگی و شیدایی حسینا و معشوق او، دلارا / دلارام، و شباهت آن به زندگی دیگر عشاق ادب شفاهی، سبب رواج این داستان در بسیاری از نقاط ایران و حتى مناطق فارسیزبان خارج از ایران (نک : دنبالۀ مقاله) گردیده است. داستان حسینا با اختلاف روایت در نواحی مختلف ایران، ازجمله اردستان، اردكان، خور و بیابانك، سبزوار، بیرجند و كوهپایههای اصفهان، از زبان سالخوردگان بیان میشود (طباطبایی، داستان ... ، 8). همین موضوع باعث شده است که مردم هر منطقه، ازجمله پژوهشگران محلی، حسینا را اهل منطقۀ خود به شمار آورند؛ مثلاً برخی او را سیستانی (نیکوکار، 58، حاشیۀ 1)، و در برخی روایتها او را اهل لار دانستهاند (عسکری، 4). روایتهای داستان در مناطق مختلف، تفاوتهای اساسی با هم دارند؛ اما وجوه کلی آنها به این صورت است که حسینا سخت عاشق دلارام است، به او اعتماد دارد و به عشق دلارام به خود و نیز وفاداری او میبالد. در این میان، شخص دیگری ــ در برخی روایتها رقیب او ــ با دسیسهچینی نزد دلارام میرود و با گازگرفتن لب یا گونۀ او، ادعا میکند که با میل دلارام، او را بوسیده است. این موضوع سبب ناراحتی و دوریگزیدن حسینا از دلارام میشود. اما سرانجام حسینا به موضوع پی میبرد و زندگی با دلارام را از سر میگیرد. هویت حسینا و چگونگی آشنایی او با دلارام نیز در روایتهای مختلف متفاوت است. براساس یکی از مشروحترین روایتها، حسینا از صاحبمنصبان شاه عباس صفوی بوده است. او روزی به منطقۀ بختیاری میرود و دختری زیبا به نام دلارا را میبیند که فرزند عربشاه، رئیس ایل عربشاهی، از ایلات بختیارینشین، است. حسینا هنگام خروج دختر از خانه برای آوردن آب و یا شیردوشی، او را میبیند و شیفتهاش میشود. روزی که عربشاه ضیافتی را برای حسینا برپا کرده بود، دلارا با دیدن آن جوان چهارشانه و خوشاندام، شیفتۀ او میشود، غافل از اینکه حسینا نیز او را دوست دارد. در دیدارهای دیگر، و روزی که دلارا برای آوردن آب به سر چشمه رفته بود، مناظرهای منظوم بین آن دو ردوبدل میشود: حسینا: الا دختر تو را عاشق هزاره / فراوان عاشقت از هر کناره / / لبت یاقوت سرخ آبداده / سرت نازم که ابروت دمب ماره (همو، 8)؛ دلارا: به گلزار محبت خانه دارم / به اهل دل دلم را میسپارم / / اگر داری به سر با من محبت / بیا جانا برایت جان سپارم (همو، 9). پس از این دوستیها، بهسبب اتمام مأموریت، حسینا به اصفهان برمیگردد، اما در عشق خود پابرجا میماند. بعدها و پس از گذراندن مشکلاتی، عاشق و معشوق با هم ازدواج میکنند. در روایت طبسی، حسینا شترداری است که بر سر راه دلارا قرار میگیرد. دلارا جوالی گندم را برای آسیابکردن میبرد. حسینا گاو را میترساند و جوال گندم میافتد؛ از دختر بوسه میخواهد تا جوال را روی گاو بگذارد، ولی دختر با قدرت، جوال را برمیدارد و این امر باعث عشق حسینا به او میشود (خزاعی، 10 / 63-64). آغاز روایت سیرجانی با روایتهای دیگر اندکی تفاوت دارد. در این روایت، حسینا و شخص دیگری به نام حقورا عاشق دختری به نام خاتون نجومی میشوند. خانوادۀ دختر حقورا را که لنگ و زشت است، ترجیح میدهند، ولی دختر حسینا را میخواهد. سرانجام دختر هر دو خواستگار را به جلسهای دعوت میکند تا هرکدام که شعر بهتری بگوید، همسر او شود. خاتون شعر حسینا را قبول میکند و خانوادۀ او تصمیم به قتل حسینا میگیرند. خاتون او را باخبر میکند. سرانجام حقورا با دختری دیگر ازدواج میکند و خانوادۀ خاتون با ازدواج حسینا و خاتون موافقت میکنند. اما در این روایت نیز حقورا طی دسیسهای، لبان خاتون را میگزد و همین باعث بدبینی حسینا و جدایی موقت او از همسرش میشود (مؤیدمحسنی، 719- 723). در اردکان هم روایت دیگری از این داستان وجود دارد. حسینا جوانی خوشآواز، ولی بیسواد است که نزد دو برادر چوپانی میکند. این دو برادر خواهری زیبا دارند. حسینا عاشق دختر میشود و برادران نقشۀ قتل او را میکشند. دختر او را از دسیسۀ برادران آگاه میکند، حسینا فرار میکند، ولی هر دو از این جدایی نگراناند. در این روایت نیز پس از ماجراهایی، عاشق و معشوق به هم میرسند (طباطبایی اردکانی، 565-567). این افسانه در میان مردم هرات نیز رایج است. براساس روایتی از آن، مردی خارکن از زیر بوتهای خار، پسری کوچک مییابد و او را حسینا نام مینهد. حسینا قرآنخوان میشود. پادشاه شیراز که فرزندی ندارد، صدای قرآن خواندن حسینا را میشنود و او را از خانوادهاش طلب میکند؛ مادر و پدر نیز حسینا را به پادشاه میدهند. پس از آنکه حسینا بزرگ میشود، با پری، دختر سوداگرباشی شهر، ازدواج میکند. روزی حسینا به شکار میرود و پری که طاقت دوری او را ندارد، میگوید هرکس از حسینا نشانی بیاورد، یا 3 بوسه به او میدهم، و یا 3 کیسۀ 100تومانی. شترداری از حسینا خبر میآورد و فقط بوسه طلب میکند. پری که نمیخواهد به حسینا خیانت کند، نقاب میزند، ولی شتردار لب او را میگزد. ادامۀ ماجرا با اختلافاتی، شبیه دیگر روایتها ست (رحمانی، 521-524). برخلاف همۀ این روایتها که پایانی خوش دارند، روایتی از این افسانه در استهبانات ثبت شده است که فرجامی غمانگیز دارد. براساس این روایت، پس از آنکه دشمنِ حسینا لب همسر او را گاز میگیرد، حسینا با همسر خود، که دخترعمویش است، قهر میکند، او را طلاق میدهد و آواره میشود. همسرش نیز با یک «کاکاسیاه» ازدواج میکند. مدتها بعد حسینا پشیمان میشود؛ مانند درویشان کوچهبهکوچه میگردد و شعر میخواند تا شاید همسرش را بیابد. سرانجام به در خانۀ او میرسد و با خواندن شعری کنایهآمیز، همسر سابق خود را کلاغ مینامد. کاکاسیاه بیآنکه نشان دهد از این حرف ناراحت شده است، با خواندن یک دوبیتی، حسینا را به خانه دعوت میکند، اما زن با کنایه به او هشدار میدهد که کاکاسیاه قصد جانش را دارد. حسینا توجهی نمیکند و وارد خانه میشود. کاکاسیاه با کارد او را میکشد و زن نیز با همان کارد، خودش را از بین میبرد (درویشیان، 18 / 305- 308). همانگونه که گفته شد، برخی از دوبیتیهای داستان بهطور مستقل در گوشهوکنار ایران و در کنار دیگر دوبیتیها خوانده میشود (برای نمونههای مختلف، نک : کوهی، 82-91؛ نیکوکار، 58، 82، 148؛ میهندوست، 161؛ ناصح، 1 / 15، 16، 32، 47، 52، 55، 56، 74؛ همایونی، 344- 348؛ گلستانه، 235- 239؛ طباطبایی، سرو ... ، 60-61).
خزاعی، حمیدرضا، افسانههای خراسان، مشهد، 1385 ش؛ درویشیان، علیاشرف و رضا خندان، فرهنگ افسانههای مردم ایران، تهران، 1384 ش؛ رحمانی، روشن، افسانههای دری، تهران، 1374 ش؛ طباطبایی، لسانالحق، داستان و دوبیتیهای حسینا، تهران، 1387 ش؛ همو، سرو ایراج، تهران، 1387 ش؛ طباطبایی اردکانی، محمود، فرهنگ عامۀ اردکان، تهران، 1381 ش؛ عسکری گزلاچهای، رضا، داستان و اشعار کامل حسینا و دلآرا، باقر و گلندام، فایز دشتستانی و پریزاد، تهران، 1349 ش؛ کوهی کرمانی، حسین، هفتصد ترانه از ترانههای روستایی ایران، تهران، 1347 ش؛ گلستانه، مزار، ادبیات و شعر عامیانۀ مردم سیستان، فرهنگ عامه، مشهد، 1384 ش؛ مؤیدمحسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، کرمان، 1381 ش؛ میهندوست، محسن، کلهفریاد، تهران، 1355 ش؛ ناصح، محمدمهدی، دوبیتیهای عامیانۀ بیرجندی، مشهد، 1373 ش؛ نیکوکار، عیسى، ترانههای نیمروز، تهران، 1352 ش؛ همایونی، صادق، ترانههای محلی فارس، شیراز، 1379 ش.
عباس قنبری عدیوی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید