چشم پزشکی
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
یکشنبه 13 بهمن 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/240536/چشم-پزشکی
پنج شنبه 16 اسفند 1403
چاپ شده
3
عامترین تعبیر برای بیان علت درد چشم در طب مردمی، گرمی و حرارت بدن است که برای رفع آن، سعی در خنکسازیِ موضعیِ چشم دارند و یا داروهایی با طبیعت خنک به کار میبرند تا از حرارت چشم کاسته شود. شستوشوی چشم با چای تازهدم، یا مالیدن تفالۀ چای بر پشت چشم از راههای کنترل حرارت، درد و سرخی چشم است (پاینده، 263؛ میرشکرایی، 471؛ همایونی، فرهنگ ... ، 475-476؛ شهری، تاریخ ... ، 5 / 419-420؛ نیز نک : صفیزاده، 20، 78). روش دیگر کاهش درد چشم، شستوشوی آن با شیری است که زائو به دختر نوزادش میدهد (شیرِ دختر). در طب مردمی طبعِ شیر دختر را خنک میدانند؛ بنابراین، آن را برای بهبود مشکلات ناشی از حرارت بالای بدن، چون چشمدرد به کار میبرند (حاتمی، 57؛ اسدیان، باورها ... ، 264؛ ظفرخواه، 37؛ رسولی، 281). مردم معتقدند که بهترین حالت برای بهکارگیری شیری که مادر به دختر میدهد، آن است که زائو در اولین زایمان خود دختر زاییده باشد و همچنین شیر را مستقیماً بر چشم بیمار بدوشد (مختارپور، 257). این نوع شیر را با عصارۀ برگ سُداب، یا سفیداب دانه و یا شیرخشت مخلوط میکنند و آن را بر چشم میکشند (بیرجندی، 124؛ پاینده، همانجا؛ حکمت، 123). مالیدن محلول سفیداب با آب یا سرکه بر پیشانی را در رفع سرخی و درد چشمِ ناشی از گرمی و حرارت مؤثر دانستهاند (حاجی زین، 28؛ شهری، همان، 5 / 419). شستوشوی چشم با آب قلیان یا آب زردچوبه نیز برای کاهش درد چشم توصیه شده است (اسدیان، گوشهای ... ، 63). اهالی جزیرۀ کیش سببِ خارش، آبریزش و سرخیِ چشم را استشمام بوی زیر بغل میدانند و برای رفع آن، چشم را با آب دریا و یا آب قلیان میشویند (مختارپور، همانجا). مردم گیلان سرخهجوهر را ــ که برای رنگکردن پشم به کار میآید ــ دور چشم میمالند تا خونِ جمع شده در آن از بین برود (پاینده، همانجا). اهالی هزاوه گاه با فروکردن سر بیمار در امعا و احشای گرم گوسفند تازهذبحشده، درد چشم را کاهش میدهند (ضیغمی، 166). آنان برای درمان «شبخیز» (سرخی چشم بر اثر پریدن از خواب)، نزد زنی میروند که «در تکاندن چشم» ماهر است. او پلک چشم را با دو انگشت میگیرد و تکان میدهد تا سرخی آن را برطرف کند (همو، 165). برخی بر آناند که سرخی ناشی از ضربدیدگی با شستوشوی چشم با قدری آبنمک برطرف میشود (مختارپور، همانجا). برای درمان درد چشم و سرخی و آفتابزدگی، چشم را در برابر دود سقز، یا سنجد، یا اریه (نوعی گیاه صحرایی)، و یا چوبِ ون میگیرند (حمیدی، 227؛ حنیف، 79؛ همایونی، همان، 312؛ اسدیان، باورها، همانجا). کردها ترکیبی از سرگین مادهخر و شیرۀ درخت ون را میسوزانند و با آن چشم بیمار را دود میدهند؛ این عمل را «قانگ» مینامند (پرنیان، 199). در خراسان، گاه تکه پنبهای از قبای مردانه را روی دود سرگین میگیرند تا بر آن آغشته، و رنگ آن زرد شود؛ آنگاه آن را روی چشم میبندند (شکورزاده، 247). در گیلان، دود برگ سُداب و دانههای اسفند را در درمان انواع بیماریهای چشمی توصیه میکنند (بشرا، 23). در تهران، برای بهبود درد چشم، تخم گشنیز را در سر قلیان میریختند و میکشیدند (شهری، همانجا). در سدۀ هشتم، برای تسکین درد چشم، خاکستر ابر (اسفنج مرده) را میشستند و در چشم میریختند (حاجی زین، همانجا). برخی برآناند زکام، نَزله، سرماخوردگی و رطوبت نیز میتواند آغازگر درد چشم باشد (شهری، شکر ... ، 426)؛ در این حالت برای درمان آن، روغن حیوانی را با گرد قند مخلوط میکنند و آن را خوب میسایند و به پشت چشم میمالند؛ روی آن را میبندند و چند ساعت باز نمیکنند. اگر چشم با این روش بهبود یابد، علت درد سرماخوردگی است، و اگر بهتر نشود، نخود، بادام و عناب را میسایند و به پشت چشم میمالند و در مرحلۀ بعدی، درمان را با گرد گیاه دُشْک ادامه میدهند (همایونی، همان، 475-476). افزون بر روشهای درمانیِ یادشده برای کاستن حرارت چشم، گیاهانی با طبیعت خنک و سرد را نیز بهکار میبرند؛ مثلاً برگ تازۀ درخت کُنار را میکوبند و ضماد آن را بر چشم میبندند (مختارپور، همانجا). کردها برای رفعِ چشمدرد، ترکیبی از نبات کوبیده و گیاهی به نام دانه را در چشم بیمار میریزند (پرنیان، همانجا). لرهای ایل بیرانوند برای رفع درد چشم، گرد نظربک را که سفید رنگ و از گیاهان کوهی است، در چشم میریزند؛ پس از آنکه اشک چشم سرخ شد، مطمئن میشوند که دارو تأثیر کرده است (حنیف، 80). در چهارمحال، نوشیدنِ شربت بنفشه و مربای هلیله را در کاهش درد چشم مفید میدانند (نیکزاد، 1 / 39). مردم کرمان برای تسکین چشمدردِ کودکان، ساییدۀ دانۀ گیاه چِشُم یا چشمیزک را با شیرخشت مخلوط میکنند و در چشم طفل میریزند. برای چشمدردِ بزرگسالانی که مزاج معتدل دارند، لاجورد را میسوزانند و با «داروی چِشُم» به نسبت یک به 5 ترکیب میکنند و در چشم آنان میریزند (ستوده، 72). در مشکینشهر، گرد چشمک (چشمیزک) را چون سرمه در چشم میکشند (ساعدی، 130). مردم فارس مخلوط گرد مغز دانۀ چشمیزک و گرد نبات را برای درمان لهیدگی پلک و باد سرخ به کار میبرند (امیری، 505-506؛ لهساییزاده، 303؛ سلامی، 127). همچنین زردچوبه را که طبیعت خنک دارد، همراه با هلیلۀ زرد در مقدار کمی آب میسایند و برای درمان ناراحتیهای چشمی ناشی از حرارت خون، مثل تراخم (نک : دنبالۀ مقاله)، به زیر پلک چشم بیمار میمالند (همو، 147- 148). مردم کازرون بخش اضافیِ بند ناف را خشک میکنند، میسایند و به هنگام درد چشم نوزاد، مخلوط با زردچوبه بر پشت پلک او میمالند (حاتمی، 54). روغن کرچک را در رفع سرخی، و ضمادِ تهیهشده از برگ آن و آرد جو را در بهبود ورمهای گرم چشم نافع میدانند (حاجیزین، 140؛ عقیلی، 386؛ خسروی، 16). ضماد گشنیز تازه و آرد جو نیز در درمان درد چشم توصیه شده است (شهری، طهران ... ، 5 / 422). در لرستان، سرمهای گیاهی از توئیلک (نوعی گیاه خودروی کوهی) میسازند و برای پیشگیری از آب مروارید و دیگر امراض در چشم میکشند (عسکریعالم، 1 / 251). مردم اورمیه برای چشمدرد تخم رَکیشا را با شیر آنقدر میجوشانند تا ببندد و سفت شود؛ سپس آن را با پارچهای بر چشم میبندند (میرنیا، 254). اگر درد چشم ناشی از ورود جسمی خارجی به آن بود، اهالی داریون گیاه بَنگو یا تخم شربتی را که دانهای کنجدمانند است، در آب میانداختند و پس از لعابدهی، در چشم میریختند تا جسم را به خود جذب کند. در روشی دیگر، خمیر روغن گوسفندی و زردچوبه بر چشم میبستند (بذرافکن، 170). برخی بر آناند که خوردن رازیانه و ریواس در بهبود آبریزش و رطوبت چشم تأثیر دارد و چشم را روشن میکند (بیرجندی، 139). در کازرون اگر چشمدرد با سرخی، تورم پلک و آبریزش همراه باشد، کمی سوزک دورچه (= جلبکهای روییده بر بدنۀ دلوچه) را بر پشت پلکها میمالند (دورچه: ظرف مخروطیشکلی از پوست بز که پایههایی چوبی دارد) (حاتمی، 71). در لرستان، جوشاندۀ زیره را برای درمان خارش، و در فراشبند، جوشیدۀ اسفند را نیز برای رفع سرخی چشم به کار میبرند (عسکریعالم، 2 / 205؛ امیری، 508). از روشهای درمان آبمروارید، بستن ضماد برگ بارهنگ بر شقیقۀ بیمار پس از داغ کردن آن با میل یا سیخ آهنی است (مقدم، 1 / 452). اهالی خراسان مخلوط سفیدۀ تخممرغ و کره را در استکانی میریزند و سکهای در آن میاندازند؛ سپس هم میزنند تا کف کند. از این ضماد برای درمان آماس پلک استفاده میکنند (شکورزاده، 247). آنان برای درمان چشمدرد اَنْزروت و سفیدۀ تخممرغ را مخلوط میکنند و به چشم میکشند (همانجا). در الموت، سفیدۀ تخممرغ پخته را برای رفع درد، بر چشم میگذارند (حمیدی، 232). مردم ترکمنچای برای درمان «پارگی سفیدی چشم»، در هنگام خواب ضمادی از زردۀ تخممرغ را با پارچهای روی چشم میبندند (حسینچی، 91). در برخی نقاط، طبع سرد کاهو را در کاهش دردِ ناشی از کمسویی کارآمد میدانند، بهشرط آنکه در شب نخورند و زیادهروی نکنند تا سوی چشم کم نشود (جمالی، 158؛ بیرجندی، 120). گاه مبتلایان به چشمدرد و دیگر بیماریهای چشمی را از خوردن تره، ذرت و خیار باز میدارند (همو، 121؛ اسدیان، همان، 265). مردم قشم گلمژه را پِندِسک میگویند و برای رفع آن، ناخن را بر سطح حصیر میکشند تا داغ شود و بر گلمژه مینهند (اسدیان، گوشهای، 63). گاه نیز شخصی که از نزدیکان بیمار نباشد، ناخن خود را میساید و مریض آن را در چشم میکشد (حکمت، 123). ناخنه بیماری چشمی ناشی از پدیدآمدن زائدۀ گوشتی کوچک در گوشۀ چشم است ( لغتنامه ... ). از شیوههای درمانی این بیماری، گذاشتن زهرۀ باشق (= نوعی پرندۀ شکاری) بر چشم است (جمالی، 95). ابوریحان برآن است که ریختن گرد پوست خشکشدۀ خرچنگ دریایی با نمک در چشم، در از بین بردن ناخنه تأثیر دارد (نک : کاسانی، 1 / 266-267). در گیلان، برای درمان کمسویی و شبکوری، کبوتری را سر میبرند و خونش را در سایه خشک میکنند و مانند سرمه در چشم میکشند (میرشکرایی، 471). در گذشته (قرن 6 ق / 12 م)، خون تازۀ این پرنده را برای تسکین دردهای شدید چشم، در آن میریختند (جمالی، 85؛ نیز نک : شهری، طهران، 4 / 250). خوردن جگر در درمان شبکوری بسیار مؤثر است. از گذشته برای درمان کوری نیز دود جگر کبابی گاو یا گوسفند را به چشم میدادند (همایونی، سایه ... ، 12). خوردن جگر کبابی ماهی کِر یا جگر گنجشک (نوربخش، بندر ... ، 151؛ میرنیا، 253)، و استعمال بخور جگر را نیز از راههای درمان کوری میدانستند (بذرافکن، 171). لرها بر این باورند که خوردن جگر سفید مرغ سبب شبکوری میشود (اسدیان، باورها، 264). در لرستان برای درمان این بیماری، قورمهای از گوشت مرغ سیاه میپزند، و پارچهای بر سر بیمار میاندازند تا ضمن بوییدن بخار قورمه، آن را کامل بخورد (عسکریعالم، 1 / 265). همچنین ریختن آمیختهای از آب تره، شیر زن، روغن گل و کندر در چشم و خوردن سداب و پیاز را جهت درمان شبکوری مفید میدانند (بیرجندی، 121، 124، 129). تراخم از بیماریهای خطرناک و همهگیر در اکثر نقاط ایران بوده است. در روند این بیماری پس از ایجاد شدن زخمی عفونی، ضخامت پلک افزایش مییابد و زخمْ زیر پلک جای میگیرد. در اکثر موارد، این افزایش ضخامت پلک، مژهها را تحریک میکند و سبب میشود تا به داخل چشم برگردند؛ مژههای اضافی رشد میکنند و بهتدریج قرنیه را میسایند و در نهایت، این بیماری به از دست دادن بینایی منجر میگردد. در برخی نقاط، جراحی ابتدایی خاصی برای تراخم شکل گرفته بود؛ به این صورت که با ساییدن سنگ جهنم (نیترات دارژان) یا لبۀ حبهای قند در پشت پلک بیمار، دانههای تراخم را معالجه میکردند. خروج عفونت و خون از چشم نشانی بر صحت جراحی بود (طوفان، 79-80؛ طباطباییفر، 259؛ حسینچی، 91؛ مونسالدوله، 248؛ پولاک، II / 205). گاه نیز ریشۀ مژههایی را که به درون چشم برمیگشتند، با نیشترهای مسی میسوزاندند تا از جراحت سطح قرنیه کاسته شود (طوفان، 80). از گذشته، سرمهکشیدن را در جلوگیری از ورود آلودگیهای مولد تراخم به چشم مؤثر میدانستند (مظاهری، 109). در غرب ایران، کاربرد خون کبوترِ برنجی (کبوتری که زیر بال آن خال خالی است) را در درمان تراخم مفید میدانند (اسدیان، همان، 265). مردم دوان تراخم را دیشْک مینامند و به گیاهی که مغز میوۀ آن را با نبات میکوبند و چون سرمه در چشم میکشند، گُلِ دیشک میگویند (لهساییزاده، 320؛ سلامی، 220-221). دیگر داروی تراخم، دَریه سی دیشک، آمیزهای از شیرِ زن، زاج، آرد گندم و زردچوبه است که ضماد میکنند و بر چشم میبندند (لهساییزاده، 331). هلیلۀ زرد نیز از گیاهانی است که برای درمان این بیماری کاربرد داشته است؛ گرد ساییدۀ این رستنی را بهتنهایی و گاه با زردچوبه در آب میریختند و با پنبه، به زیر پلک میمالیدند (سلامی، 245؛ لهساییزاده، 340). خراسانیان برای درمان تراخم روشی دیگر داشتند؛ به این صورت که مورچۀ سواری یا خرمور را بر پشت پلکِ برگرداندهشده میگذاشتند تا دهان مورچه بر زخم قرار گیرد و زخم را نیش بزند و از پلک خون جاری شود (شکورزاده، 248). چکاندن آب گشنیز تازه و یا مخلوط آن با گلاب در چشم از راهکارهای درمان آبلۀ چشم بود (تحفة ... ، 52؛ جرجانی، کتاب چهارم و پنجم، ص 200). اگر سیاهی چشم در اثر آبله برآمده میشد، سرمه و کافور را در آب گشنیز حل میکردند و به دفعات درون چشم میریختند (همانجا). برای درمان نوعی نابینایی در اثر خیرهشدن به برف، بیمار را با روشهای مختلف وادار به تعرق میکردند تا دوباره قادر به دیدن شود (ماسه، II / 342). از عوامل دیگر کوری، بیماریهای مقاربتی چون سفلیس و آتشک، و نیز کشیدن قلیان و چپق و ورود دود حاوی جیوۀ آن به چشم است (شهری، شکر، 437- 438). مردم تالش درمان بیماری چشمِ گاو یا گوساله را آب دهان کسی میدانند که بهتازگی از آب دریا نوشیده باشد. آنان همچنین برای رفع نوعی بیماریِ فصلیِ چشمِ گاو ــ که ناشی از تخمریزی نوعی کـرم در چشم گـاو است ــ دوغ ترشیـده در آن میریزند (عبدلی، 146-147). به گفتۀ نصیرالدین طوسی، یکی از خواص مروارید افزایش سو و روشنایی چشم و جلوگیری از آبریزش آن است (ص 105-106). مروارید را در سرمه نیز به کار میبردند (غیاث ... ، ذیل کحلالجواهر). خاصیت دیگر مروارید را رطوبتزدایی چشم میدانند (دنیسری، 154). در برخی متون، به ترکیب گرد ساییدۀ دُر و کف دریا اشاره میشود که روشنیبخش چشم است (تحفة، 188). استفاده از یاقوت در داروهای روشنایی چشم، و نگاهکردن به فیروزه از راهکارهای دیگر برای افزایش قوای دید و سوی چشم است (نصیرالدین، 48- 49، 79). ساییدن سنگریزههای کوچک به دست آمده از کوه باورد و ترکیب گرد آنها با آب سرد یا آبغوره را نیز در روشنی و تقویت چشم مؤثر، و دافع شبکوری و رطوبت چشمی میدانستند (تحفة، 15-16). در گروس، برای کاهش درد و ورم چشم که ناشی از گزش حشرات و حیوانات باشد، سنگریزههای سرد ته جوی را بر چشم میگذارند تا درد و سوزش تسکین یابد (هاشمنیا، 237). کشیدن عسل با میل سرمه بر چشم را در تقویت قوۀ بینایی مؤثر میپندارند (اسدیان، باورها، 264). از باورهای کهن دربارۀ آب نیسان آن است که در افزایش سوی چشم و کاهش آبریزش و درد چشم مؤثر است (شهری، طهران، 4 / 248). افزون بر داروها و شیوههای یادشده، برخی روشهای طب قدیم چون خونگیری را نیز در درمان مشکلات چشم توصیه کردهاند؛ مثلاً برای درمان جرب چشم، حجامت بسیار مناسب تشخیص داده شده است (ابناخوه، 163). برخی بر آن بودند که کشیدن زنگ آهن در چشم عفونت چشم و جرب پلکها را بهبود میبخشد (قزوینی، 192). در عجایب المخلوقات طوسی آمده که سنگ دهنج فرنگی عامل کوری است و در همانجا به سرمهکشیدن با فیروزه برای روشنی چشم سفارش شده، و اکتحال طلای ساییده و گرد حجر مرقشیثا یا سنگ روشنایی در چشم، از روشهای تقویت سو و روشنی چشمها دانسته شده است (ص 143، 150، 156؛ نیز نک : ابوالقاسم، 183). برخی از مردم مگس خشکیده را میساییدند و با سرمه در چشم میکشیدند و بر آن بودند که برای چشم منفعت بسیار دارد؛ خوردن آن نیز توصیه میشده است (طوسی، 627؛ صفیزاده، 20). مردم قوچان مگس لهشده را در خون کبوتر میانداختند و در چشم میکشیدند تا درد چشم کاهش یابد (شکورزاده، 248). در کردستان بر آن بودند که کشیدن زَهرۀ آدمی بر چشم لکۀ کهنه را میبرد و ترکیب زَهرۀ گرگ با عسل مومدار ضعف چشم را بهبود میبخشد (صفیزاده، همانجا). گیلانیها ادرار قورباغه و شبپره را باعث کوری میدانند (بشرا، 19). در کردستان میل سرمهدان را بر پشت قورباغهای میکشند و بر چشمان خود میمالند و بر این باورند که سوی چشمشان افزوده میشود (صفیزاده، 21). برخی گمان میکنند که استفاده از چشم موجودات در داروهایی مانند ترکیب شیر، کنجد و گرد چشم راست خارپشت (عطاری، 231)؛ یا سوختۀ استخوان گوسفند، بادام و نارگیل برای تقویت قوای دید و نور چشم مؤثر است (ضیغمی، 183). این باور امروزه نیز در میان مردم رواج دارد که خوردن اجزاء گوسفند در خوراک کلهپاچه به تقویت همان عضو در انسان میانجامد و به همین منظور، چشم گوسفند را برای تقویت سوی چشم میخورند. اهالی گیلان چشم دردناک را با پارچۀ سیاه میپوشانند تا نگاه انسانهای ناپاک بر آن نیفتد (پاینده، 263). آنان دعای مخصوص درد چشم را از دعانویس میگیرند و روی کلاه یا موی سر میآویزند (همانجا). مردم ترکمنچای برای درمان درد چشم، دعایی به نام «عِرضه» (عریضه) میگیرند و پس از گرفتن وضو آن را در آب رودخانه میاندازند (حسینچی، 91). تهرانیها بر چشم گوسفند قربانی 100 مرتبه «البصیر» میخوانند و آن را همراه بیمار میکنند (شهری، تاریخ، 5 / 421). افراد مبتلا به گلمژه در گیلان، چند حبه قند را در بقعۀ پیر مؤمنسرا تبرک کرده، با زبان تر میکنند و بر موضع زخم میمالند، سپس قندها را کنار مرقد میگذارند تا با آبشدن قندها گلمژه نیز درمان گردد (پوراحمد، 84-85). گاه مردم خاک اماکن مقدس را به پیشانی میمالند تا از بیماریها رهایی یابند (پرنیان، 199). کوچنشینان ایل پاپی پارچهها و شالهای آویخته از علم و بیرق عزاداری ماه محرم را به چشمان خود میکشیدند (فیلبرگ، 257). آنان برای درمان نوعی بیماری چشم چنین روشی دارند: یک انگشتریِ نقره را در کاسهای آب میاندازند، بیمار سر خود را بالای ظرف میگیرد و پارچهای سیاه بر سرش میاندازند. درمانگر زیر لب ترکیبی از آیۀ 1 تا 3 از سورۀ اول (حمد) و آیۀ 1 تا 7 از سورۀ انشراح (94) قرآن را میخواند، با یک دست بهآرامی بر سر بیمار ضربه میزند و با دست دیگر، 7 دانه گندم در کاسه میاندازد؛ با این باور که بیماری به دانههای گندم منتقل میشود (همو، 267). در ایل باصری، معمولاً برای رفع حساسیت و سرخی و یا لکههای چشمی شیوهای به کار میبرند که اصطلاحاً به آن «تکاندن چشم» میگویند؛ بدینترتیب که ملا 7 بار سورۀ اَلَمْ نَشْرَح (انشراح) را میخواند و هربار، یک دانه از حبوبات یا غلاتی را که در دست دارد، به داخل کاسهای آب میاندازد. آب کاسه و دانههای درون آن را بر 7 بوتۀ دور از آبادی میریزند. این کار را تا 7 شب تکرار میکنند تا چشم مداوا شود (توکلی، 210). در بندر لنگه، چشم بیمار را با این آب میشویند (نوربخش، بندر، 263). مردم تهران برای درمان تورک درون چشم به برنج دعا میخوانند و در آب میریزند (هدایت، 54). همچنین برای درمان چشمدرد، بر خون کبوتران امامزادهها، دعای «یا نور و یا نور، یا مدبر النور، یا منور النور بالنور» را میخوانند و از آن خون به چشم میکشند (شهری، همانجا). مردم دوان دعای نور را بر 7 پاره گوشت میخوانند و برای رفع لکۀ قرنیه دور چشم میمالند و آن را شب یکشنبه و چهارشنبه در ناودانِ روبهقبله میریزند (طباطبایی، 704). ترکمنها از دختری باکره میخواهند تا پشت مریض بایستد و از آنجا 7 دانه گندم در آب بریزد و بخواند: دست من شفای تو / حرف من دوای تو / / شیش تا گندم آش تو / هفتمیش هم نوش تو / / غبار تو کوهها باشه / تو چشم تو نباشه (معطوفی، 3 / 2093). اگر لکۀ چشم سرخ باشد، به 3 دانۀ عدس، و اگر گل چشم سفید باشد، به 3 حبۀ نمک دعا میخوانند و در آب میریزند. سپس مریض روبهقبله آب را از بالای سر به پشت سر خود میریزد (حکمت، 123). در طبس برای درمان جوش چشم، 7 نفر به ترتیب روبهروی بیمار مینشینند و بر تکه نمکی، سورۀ انشراح را میخوانند و نمکها را در آب میاندازند و آب را به دیواری روبهقبله میپاشند (امینی، 226). برخی از مردم برای رفع گلمژه، صبح زود به مستراح میرفتند و رو به چاهک یا مدفوع میگفتند: «سنده، سلومت میکنم / خودمو غلومت میکنم / / اگر چشممو خوب نکنی / هپول هپالت میکنم»، و بر این باور بودند که بهزودی گلمژه از بین میرود (همایونی، فرهنگ، 336؛ زیانی، 91؛ هدایت، 54-55؛ شهری، همان، 5 / 422)؛ برخی نیز لنگه کفش برمیداشتند و این عبارات را خطاب به گلمژه میگفتند (طباطبایی، همانجا). گلمژه را در طبس، کوه سلام میگویند و برای بهبود آن، فرد رو به کوه میایستد و 3 بار میگوید: «ای کوه سلامت میکنم / خود را غلامت میکنم» (امینی، 228- 229). مردم کیش ضبضوب (گلمژه) را نشانۀ سلامت چشم در تخلیۀ کثافات میدانند و برای درمان آن، بیمار صبح زود در خانهای را میزند و در جوابِ صاحبخانه میگوید: «شیخ گلمژهها ست؛ گلمژهای برای چشم شما آورده است». صاحبخانه با عصبانیت در را میگشاید، بیمار را دنبال میکند و به گلمژه بد میگوید تا بترسد و چشم را ترک کند (مختارپور، 257- 258). دیگر شیوۀ درمان گلمژه، سرمهکشیدن به چشم سالم است تا چشم مبتلا حسادت کند و زودتر بهبود یابد (اسدیان، همان، 265). تهرانیها برای رفع درد چشم، سر در خمره فرو میکردند، چشمها را میبستند و میگفتند: «ای پسر خناس منو بشناس، به بابات بگو ای خناس»؛ سپس سر را بیرون میآوردند و به آفتاب نگاه میکردند (شهری، همان، 5 / 421). از دیگر روشهای پیشگیری از چشمدرد، مالیدن خاکستر اسفند شب چهارشنبهسوری بر صورت و پیشانی بود (دوستی، 60). از بیماریهای چشمی رایج در گیلان، بیماری عفونی ناشی از تخمریزی نوعی مگس در چشم است که چشم را سرخ و متورم میسازد. برای پیشگیری از ابتلا به این بیماری در آغاز بهار، منتظر خواندن پرندهای به نام کوکو میمانند و با خواندن او، یک گره به بند شلوار خود میزنند و رو به پرنده میگویند: «کوکو جان! صدای تو را شنیدم. در ماتحت جنجه مش (= مگس) را بستم»، و بر این باورند که مبتلا نخواهند شد (عبدلی، 149-150). از رسوم قوم ترکمن آنکه هرگاه چشم کسی پرده میآورْد، بر سر راهی مینشست تا زنی از راه برسد و به او بگوید: «برو، فرار کن»، سپس بر صورت مریض میزد و تکهنانی را دور سر وی میچرخاند و به نشانۀ صدقه و دفع بیماری به گوشهای میانداخت (معطوفی، همانجا). در فرهنگ تالشی، در صورت ورود جسمی خارجی به چشم، پلک بالایی را بهآرامی میکشیدند و چند بار تکان میدادند و میگفتند: «پیرزن خانه را جارو کن، خاک را دور بریز، بجنب گوساله را رها کن»، تا آن جسم خارج شود (عبدلی، 151-152). اردکانیها در این حالت میگفتند: «اگر سیر شدهای، بیرون بیا و اگر گرسنهای، همانجا بمان» (طباطبایی، 457- 458). در آذربایجان، برای خارجکردن جسم از چشم کودک، پلکهایش را میگرفتند و میگفتند: «چوچوچو ... »، تا جسم خارج گردد (ظفرخواه، 35). اهالی اردکان لوچی چشم نوزاد را نتیجۀ خوردن شیرِ جوش (شیری که مادر بر اثر ناراحتی و عصبانیت در سینه داشته باشد) میدانند. آنان همچنین بالای سر نوزادِ دو یا سهماهه نمینشینند، زیرا برآناند که طفل هنگام نگاهکردن به بالای سر، چشمش به همان حال باقی میماند (طباطبایی، 445، 447). مردم شیراز بر این باورند که اگر کودکی چشم خود را چپ کند و در همان حین، موشی از سوراخ بیرون بیاید، چشم او لوچ باقی میماند (زیانی، 87). سروستانیها از خواب پریدن کودک با صدای بلند را دلیل چپشدن چشم کودک میدانند (همایونی، همان، 333). از باورهای رایج در خراسان برای چشمدرد، مالیدن دم مار (زنده یا مرده) به چشم است (شکورزاده، 248). اگر کسی 7 بند از پوست مار را بخورد، تا 7 سال چشمدردی را تجربه نخواهد کرد (طباطباییفر، 269). کازرونیها از دیدار بیمار مبتلا به چشمدرد با کسی که عطر زده است، ممانعت میکنند و بر این باورند که درد چشم افزوده میشود (حاتمی، 72). در باورهای طبی مردم سمنان، این حالت را «بو شنیدن چشم» میگویند و استشمام بوی برخی از غذاها و یا سرخکردنیها را در این مورد مضر میدانند (احمدپناهی، 144). در آمل، بیماران مبتلا به چشمدرد را که چشمان آنها در اثر درد سرخ شده بود، از نگریستن در آینه برحذر میداشتند تا زودتر بهبود یابند (مهجوریان، 58). اهالی قشم ابتلای افراد به درد چشم را از نشانههای ابتلا به باد زار میدانند (نوربخش، جزیره ... ، 426-427). باورهایی دربارۀ از دست دادن بینایی در میان مردم به چشم میخورد؛ برای نمونه، کودکان حسیننام موظفاند که در دستههای عزاداری روز عاشورا شرکت کنند، وگرنه بهزودی کور خواهند شد (ماسه، I / 47-48). سیرجانیها ادرارکردن در آب را سبب کوری و از دست دادن روشنی چشم میدانند (بختیاری، 321). در خوابگزاری، دیدن چشم در خواب نشانۀ ایمان و اعتقاد افراد، و دیدن بیماری و ناراحتی چشم دلیل بر کمبود اعتقاد و تقوا ست. بیماریهای چشم دلیل بر بیماری فرزند و یا مرگ وی، خونریزی چشمی نشانۀ نقصان در مال، و سفیدی آن سبب اندوه است (یواقیت ... ، 198؛ حبیش، 158- 159). کحالی در خواب، در صورت افاقه نکردن دارو، تعبیری از گمراهساختن دیگران از سوی خواببیننده است (همو، 344). در باور مردم بروجرد، رؤیای راهرفتن در تاریکی به نابینایی تعبیر میشود (کرزبر، 237). کمسویی چشم یا ضعف بینایی از پیامدهای نگریستن به پلیدی، اجساد به دار آویخته، شرمگاه زنان و ایستادن در جهت عکس کعبه است (غزالی، 2 / 40). ریختن آب داغ بر سر، خوردن غذای داغ، خیرهشدن در خورشید و دیدن روی دشمنان از دیگر عوامل کمسویی چشم است (عطاری، 182). در مقابل، توجه به قطب شمال و دیدن بناتالنعش (دب اکبر) در تقویت نور چشم اثر دارد (دهدار، 39). خواندن آیةالکرسی از روی قرآن نه از بر، پوشیدن کفش زرد، نگاهکردن بر آب روان، گیاهان و صورت زیبا و نیز دیدن ماه نو بر نور چشم میافزاید (عطاری، 96؛ عسکریعالم، 2 / 56). در پایان اردیبهشت و اوایل خرداد ماه در شمال لرستان، ستارهای ظاهر میگردد که پرتو آن را سبب چشمدرد حیوانات بهویژه گاوها میدانند و برای جلوگیری از چنین اتفاقی، بر پیشانی گاوها خمیر میمالند. همچنین چادرنشینان آنجا نقش خورشید بر سیاهچادرها میکشند تا از درد چشم در امان باشند (همو، 1 / 52). در مثلها «کوری» بسیار پرکاربرد است. لرها میگویند: از چشم کور قطرۀ اشکی غنیمت است، کنایه از اینکه هرکس در حد توان خود کار انجام میدهد و نباید انتظار بسیار از افراد داشت (همو، 5 / 290). در نزد بختیاریها، مَثَل «آدم کور بهتر راه خانۀ خودش را میداند»، اشاره به خبره بودن هرکس در کار خویش دارد، و «کور به کور میگوید تف به چشمانت» کنایه از عیبجویی افراد است (خسروی، 181، 188). لرها میگویند: «از سمتِ چشم سالم میدهد، از سمت چشم کور پس میگیرد» که اشاره به دادن و باز پس گرفتن هدیه دارد (عسکریعالم، 3 / 202). دلیجانیها زبانزد «باباغوری مردمک مردم شدهایم» را در اشاره به ناراحتی بیعلت دیگران از شخص به کار میبرند و در موقعیت انتخاب میان بد و بدتر، میگویند: «پهلوی چشم کور، چشمدرد بهتر است» (صفری، 188، 242). گرمساریها در مثلها، غربت و تنهایی را به کوری و از دست رفتن بینایی تشبیه میکنند (شاهحسینی، 53). مردم بروجرد در مقام نکوهش ندانمکاریِ افراد میگویند: «نانی به کور میدهد و نانی هم به کورکش» (کرزبر، 106). مردم سمنان نیز هرگاه کسی امور را برعکس انتظار انجام دهد، به طنز میگویند: «این امامزاده کور میکند، شفا نمیدهد» (احمدپناهی، 98). در ترانههای شفاهی، با الهام از قصۀ یوسف (ع)، درمان چشمدرد ناشی از دوریِ یار خود را بوییدن دستمال او میدانند (فقیری، 52) و لرها در ترانهها، اشکریختن را سبب ابتلا به کوری میدانند (عسکریعالم، 5 / 255). نابینایی به مثابۀ نفرین هم در ترانهها جایگاه دارد: قسم خوردی قسم کورت کنه یار / قسمها زرد و رنجورت کنه یار (میهندوست، 61). در میان قصههای قوم بلوچ، داستان پادشاه کوری را میخوانیم که 3 دختر داشت و در آرزوی پسری بود که برای چشمان وی دارویی بیابد. از دختران پادشاه، دختر کوچکتر با سختی و گذراندن مراحل بسیار و دستیافتن به شیشۀ عمر دیو، بینایی را به پدر خود هدیه میدهد (افتخارزاده، 146-147).
ابناخوه، محمد، معالم القربة، به کوشش روبن لوی، قاهره، مکتبة المتنبی؛ ابوالقاسم کاشانی، عبدالله، عرایس الجواهر، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1345 ش؛ احمدپناهی سمنانی، محمد، آداب و رسوم مردم سمنان، تهران، 1383 ش؛ اسدیان خرمآبادی، محمد، گوشهای از دانشها و باورهای عامه در شهر قشم، تهران، 1383 ش؛ همو و دیگران، باورها و دانستهها در لرستان و ایلام، تهران، 1358 ش؛ افتخارزاده، افسانه، قصههای بلوچی، تهران، 1388 ش؛ امیری، رزاق، تاریخ و فرهنگ مردم فراشبند، شیراز، 1382 ش؛ امینی، محمود، جغرافیای تاریخی شهرستان طبس، یزد، 1385 ش؛ بختیاری، علیاکبر، سیرجان در آیینۀ زمان، کرمان، 1378 ش؛ بذرافکن، جلال، فرهنگ مردم داریون، شیراز، 1389 ش؛ بشرا، محمد، طب سنتی مردم گیلان، رشت، 1389 ش؛ بیرجندی، عبدالعلی، معرفت فلاحت، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1387 ش؛ پایندۀ لنگرودی، محمود، آیینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران، 1355 ش؛ پرنیان، موسى، فرهنگ عامۀ کرد، کرمانشاه، 1380 ش؛ پوراحمد جکتاجی، محمدتقی، فرهنگ عامیانۀ زیارتگاههای گیلان، رشت، 1387 ش؛ تحفة الغرائب، منسوب به محمد بن ایوب حاسب، به کوشش جلال متینی، تهران، 1371 ش؛ توکلی، غلامرضا، ایل باصری از تُرناس تا لَهباز، تهران، 1379 ش؛ جرجانی، اسماعیل، ذخیرۀ خوارزمشاهی، به کوشش محمدرضا محرری، تهران، 1384 ش؛ جمالی یزدی، مطهر، فرخنامه، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1346 ش؛ حاتمی، حسن، باورها و رفتارها، گذشته در کازرون، بیجا، 1385 ش؛ حاجی زین عطار، علی، اختیارات بدیعی (قسمت مفردات)، به کوشش محمدتقی میر، تهران، 1371 ش؛ حبیش تفلیسی، کامل التعبیر، تهران، 1326 ش؛ حسینچی قرهآغاج، حسین، نگاهی به ترکمنچای، تبریز، 1366 ش؛ حکمت یغمایی، عبدالکریم، جندق، روستایی کهن بر کران کویر، تهران، 1353 ش؛ حمیدی، علیاکبر و دیگران، مردمنگاری الموت، تهران، 1384 ش؛ حنیف، محمد، شناخت ایل بیرانوند، خرمآباد، 1377 ش؛ خسروی، عبدالعلی، فرهنگ بختیاری، تهران، 1368 ش؛ دنیسری، محمد، نوادر التبادر لتحفة البهادر، به کوشش محمدتقی دانشپژوه و ایرج افشار، تهران، 1350 ش؛ دوستی، شهرزاد و المیرا شاهرودی، جلوههای چهارشنبهسوری در فرهنگ مردم، تهران، 1390 ش؛ دهدار شیرازی، محمد، در یتیم، به کوشش محمد سروش، شیراز، 1319 ش؛ رسولی، غلامحسن، پژوهشی در فرهنگ مردم پیرسواران، تهران، 1378 ش؛ زیانی، جمال، دلنوشتههایی از فرهنگ، آداب، رسوم و باورهای مردم شیراز، شیراز، 1390 ش؛ ساعدی، غلامحسین، خیاو یا مشکینشهر، تهران، 1354 ش؛ ستوده، منوچهر، فرهنگ کرمانی، تهران، 1335 ش؛ سلامی، عبدالنبی، طب قدیم ایران: طب سنتی دوان، تهران، 1381 ش؛ شاهحسینی، علیرضا و یونس شاهحسینی، آواز نی تا آوای ایل، سمنان، 1389 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363 ش؛ شهری، جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران، 1378 ش؛ همـو، شکر تلخ، تهـران، ]1347 ش[؛ همـو، طهران قدیم، تهران، 1383 ش؛ صفری، حسین، داستانها و زبانزدهای دلیجانی، تهران، 1387 ش؛ صفیزاده، صدیق، طب سنتی در میان کردان، تهران، 1361 ش؛ ضیغمی، محمدجواد، هزاوه زادگاه امیرکبیر، تهران، 1368 ش؛ طباطبایی اردکانی، محمود، فرهنگ عامۀ اردکان، تهران، 1381 ش؛ طباطباییفر، رضا، روستای قاطول در گذر زمان، تهران، 1381 ش؛ طوسی، محمد، عجایب المخلوقات، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1345 ش؛ طوفان، جلال، تاریخ اجتماعی جهرم در قرون گذشته، شیراز، 1381 ش؛ ظفرخواه، علی، فولکلور خزانهسی، تبریز، 1379 ش؛ عبدلی، علی، تاتها و تالشان، تهران، 1369 ش؛ عسکریعالم، علیمردان، فرهنگ عامۀ لرستان، خرمآباد، 1386- 1388 ش؛ عطاری، محمد، گنجینۀ عطار، تهران، 1354 ش؛ عقیلی علوی شیرازی، محمدحسین، مخزن الادویة، تهران، 1371 ش؛ غزالی، محمد، احیاء علوم الدین، ترجمۀ مؤیدالدین خوارزمی، به کوشش حسین خدیوجم، تهران، 1364 ش؛ غیاث اللغات، غیاثالدین محمد رامپوری، بمبئی، 1349 ق؛ فقیری، ابوالقاسم، باورهای سرزمین مادریام، شیراز، 1389 ش؛ فیلبرگ، ک. گ.، ایل پاپی، ترجمۀ اصغر کریمی، تهران، 1369 ش؛ قرآن کریم؛ قزوینی، زکریا، عجایب المخلوقات، به کوشش نصرالله سبوحی، تهران، 1340 ش؛ کاسانی، ابوبکر، ترجمه ]و تحریر[ کهن فارسی الصیدنۀ بیرونی، به کوشش منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران، 1358 ش؛ کرزبر یاراحمدی، غلامحسین، فرهنگ مردم بروجرد، به کوشش علی آنیزاده، تهران، 1388 ش؛ لغتنامۀ دهخدا؛ لهساییزاده، عبدالعلی و عبدالنبی سلامی، تاریخ و فرهنگ مردم دوان، شیراز، 1380 ش؛ مختارپور، رجبعلی، دو سال با بومیان جزیرۀ کیش، تهران، 1387 ش؛ مظاهری، علی، زندگی مسلمانان در قرون وسطى، ترجمۀ مرتضى راوندی، تهران، 1378 ش؛ معطوفی، اسدالله، تاریخ، فرهنگ و هنر ترکمان، تهران، 1383 ش؛ مقدم گلمحمدی، محمد، تویسرکان، تهران، 1378 ش؛ مونسالدوله، خاطرات، به کوشش سیروس سعدوندیان، تهران، 1380 ش؛ مهجوریان نماری، علیاکبر، باورها و بازیهای مردم آمل، ساری، 1374 ش؛ میرشکرایی، محمد، «مردمشناسی و فرهنگ عامه»، کتاب گیلان، به کوشش ابراهیم اصلاح عربانی، تهران، 1374 ش، ج 3؛ میرنیا، علی، فرهنگ مردم (فولکلور ایران)، تهران، 1369 ش؛ میهندوست، محسن، کلهفریاد، ترانههایی از خراسان، تهران، 1355 ش؛ نصیرالدین طوسی، تنسوخنامۀ ایلخانی، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، 1348 ش؛ نوربخش، حسین، بندر لنگه در ساحل خلیج فارس، بندرعباس، 1358 ش؛ همو، جزیرۀ قشم و خلیج فارس، تهران، 1369 ش؛ نیکزاد امیرحسینی، کریم، شناخت سرزمین چهارمحال، اصفهان، 1357 ش؛ هاشمنیا، محمود و ملوک ملکمحمدی، فرهنگ مردم گروس (بیجار و حومه)، بیجار، 1380 ش؛ هدایت، صادق، نیرنگستان، تهران، 1342 ش؛ همایونی، صادق، سایۀ عقاید و سنتهای مردم شیراز در زمان حافظ بر شعر او، شیراز، 1388 ش؛ همو، فرهنگ مردم سروستان، مشهد، 1371 ش؛ یواقیت العلوم و دراری النجوم، به کوشش محمدتقی دانشپژوه، تهران، 1364 ش؛ نیز:
Massé, H., Croyances et coutumes persanes, Paris, 1938; Polak, J. E., Persien, das Land und seine Bewohner, Leipzig, 1865.
مهشید شیرمحمدلو
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید