چشمه
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
یکشنبه 15 دی 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/240535/چشمه
سه شنبه 14 اسفند 1403
چاپ شده
3
چِشْمه، محل جوشیدن و روانشدن طبیعی آب از زمین. در ایران، آب به سبب کمبود و نیز قداستش در اسلام و ادیان پیش از آن، نقش مهمی در زندگی مادی و معنوی مردم داشته، و باورها، آیینها و شگفتیهای بسیاری دربارۀ آن شکل گرفته است (نک : ه د، آب؛ بارانخواهی). بههمینسبب، منابع آب ازجمله چشمهها گرامی دانسته میشدند و آلودهکردن آنها از گذشته تاکنون ناروا تلقی میشود، چنانکه در ارداویرافنامه، تصویری از دوزخیانی ارائه شده که گناهشان آلودهکردن چشمهها با اندام چرکآلودشان بوده است (ص 57). مسلم است که وجود چشمهها از عوامل شکلگیری آبادیها بوده است. در تهران سدۀ 13 ق / 19 م نیز یکی از معیارهای خانۀ خوب، نزدیکی به چشمه و دسترسی به مبدأ آب بوده است (شهری، 3 / 208). چشمهها از مهمترین منابع طبیعی تأمین آب آشامیدنی انسانها (دیگار، 138) و احشام، و نیز آب مورد نیاز برای شستوشوی ظروف، لباسها و غسلدادن مردهها به شمار میروند (آل احمد، 9-22). چشمه اهمیت ویژهای در آبیاری نواحی کوهستانی و پایکوهی دارد. در این مناطق، برای بهرهبرداری بیشتر، آب چشمههای کوچک و متعدد پس از هدایت به حوضها یا استخرها، از طریق جویها به باغها رسانده میشود (دبا، 1 / 77)؛ همچنین، پیش از این، چشمهها سهم مهمی در پرکردن اوقات فراغت مردم داشتهاند که از آن جمله میتوان به برگزاری آزمون تحمل سردی آب چشمهها اشاره کرد (باستانی، حاشیه بر ... ، 87- 88؛ نیز نک : دانشنامه ... ، 12 / 28). گرمی و سردی آب چشمهها نیز معیاری برای پیشبینی هوا بوده، بهنحویکه گرمشدن آن نشان بارانیبودن، و سردبودن بیش از حدش در روزهای بارانی، علامت بندآمدن باران به شمار میآمده است (عبدلی، 135). تاورنیه در سفرنامۀ خود، از چشمهها بهعنوان میزانی برای سنجش مسافت در مشرق زمین یاد کرده است (ص 109). چشمههای آب گرم نیز بخش مهمی از «چشمهها» به شمار میروند که در آغاز، مردم جوامع کهن از آنها برای استحمام بهره میبردند (دبا، 1 / 63)؛ اما بعدها با کشف خواص درمانی آنها، در شمار مراکز درمانی باارزش قرار گرفتند. در طول تاریخ، وقایعی در ارتباط با چشمهها اتفاق افتاده است که امروزه بخشی از تاریخ به کمک آنها روایت میشود. ازجمله در تاریخ قم آمده است که نیاسر را اردشیر بابکان بنا کرد و در چشمۀ آن سروتن بشست (قمی، 76-77). آوازۀ بسیاری از پهلوانان حماسی نیز با چشمههای رویینتنکننده در ارتباط است؛ چنانکه در برخی روایتهای شفاهی، آمده است که اسفندیار را در کودکی، در چشمهای فرو کردند که باعث رویینتنی او شد (انجوی، مردم ... ، 205-206). نام برخی بزرگان نیز با نام چشمهها پیوند خورده است، ازجمله نامگذاری انوشیروان به سبب روانشدن «چشمۀ نوش» که 300‘1 سال خشکیده بود و با خبر تولد او، دوباره روان شد (ذکاوتی، 89-91). چشمه نقطۀ عطف زندگی برخی اولیا و بزرگان نیز به شمار میرود؛ ازجمله هنگامی که حضرت ایوب (ع) از امتحان الٰهی سربلند بیرون آمد، به او وحی شد که پای بر زمین کوبد تا زیر پایش چشمهای سرد و خوشگوار جوشد؛ سپس، از آن چشمه بنوشد و تن را شستوشو دهد تا سلامتی و جوانی به او بازگردد (پرتوی، 2 / 840-841؛ نیز نک : ادامۀ مقاله). در سیسخت، از توابع کهگیلویه و بویراحمد، نیز چشمهای به نام «چو کنم» (چه کنم) وجود دارد که مردم معتقدند وقتی کیخسرو از میان پهلوانان ایران ناپدید شد، پهلوانان در آن چشمه به جستوجوی او برخاستند. امروزه مردم باور دارند کندههای اطراف این چشمه، همان کندههایی است که پهلوانانی که در پی کیخسرو رفته بودند، از برف و بوران به آنها پناه بردند (مجیدی، 591-592).
در برهان قاطع، چشمه «جایی که از آنجا آب جوشد و روان شود» معنی شده است؛ البته در اصطلاح، معانی دیگری نیز دارد که موردنظر مطلب نیست؛ همچون سوراخ تنگ (ملکزاده، 107)، مدتی بر هم نهادن و گشودن چشم (هدایت، رضاقلی، 314)، حلقه، منبع، آب اندک، چیز اندک، ممر معاش، دهانۀ جراحت (معین)، بازی ماهرانه با میل زورخانه و یکی از نمایشهای روحوضی (وازیگاه، 2 / 1333). همچنین دهستانهای بسیاری در مناطق مختلف ایران، ازجمله در خوی، اراک، راور کرمان، زاهدان و جز اینها به نام چشمه وجود دارد ( لغتنامه ... ). واژۀ چشمه در ترکی، «بولاق» (عارف، 120)؛ در کردی، «پلور»؛ و در بلوچی، «چَمَّک»، «چَشْمَک» و «زِی» است (آذرلی، 87، 142، 149، 212)؛ همچنین گویشوران کرمانشاه، بجنورد و سخنگویان به زبانهای سورانی و تاتی، چشمه را «کانی» یا «خانی»، ایلامیها «کِیَنی»، کاشمریها و قوچانیها «گانی»، نطنزیها «چِم» (همو، 148، 158، 267، 305، 309)، و سیرجانیها «بَنُو» (آزادیخواه، 84) میگویند. در ادبیات فارسی، چشمه در معانی مجازی و استعاری خود بسیار به کار رفته (برای آگاهی بیشتر، نک : لغتنامه) و تشبیهات بلیغی با آن آفریده شده است (سعدی، 1 / 96؛ حافظ، 435)؛ همچنین، به تلمیح، از چشمههای خضر، کوثر و خورشید، در معانی عرفانی استفاده شده است (مولوی، 1 / 35، 38؛ نظامی، مخزن ... ، 225). در ادبیات شفاهی، چشمه حضوری پررنگ دارد؛ برای نمونه، در ترانههای شفاهی، میعادگاه دلدادگان (نک : دانای علمی، 215؛ احمدپناهی، 414، 417؛ کوهی، 73؛ همایونی، ترانهها ... ، 79، 137؛ واعظ، 240؛ میرنیا، 445)، و در مویهها و مرگسرودهها، نشان زندگی است و خشکشدن آن به مرگ عزیزان تعبیر میشود (عسکریعالم، 1 / 90-91). در افسانهها نیز معمولاً محل تلاقی یا آشناییهای اولیه، و ورود افسانه به مرحلهای جدید برای کشف راز و گرهگشایی داستان است (دانشنامه، 12 / 29)؛ همچنین، در برخی افسانهها، انسانها یا جن و پریها در چشمهها هویدا یا ناپدید میشوند (نک : بهرنگی، 94؛ درویشیان، 7 / 267)؛ در برخی دیگر، اژدها سرچشمۀ آب را میبندد و خوردن دخترها را شرط بازکردن موقت آب اعلام میکند (سادات، 103). در افسانهها، آب عنصر مادینگی، و اژدها عنصر نرینگی است و هرجاکه اژدها راه آب را میبندد و زمین دچار خشکسالی میشود، بهگونهای نشان پایان دورۀ مادرتباری است (اسدیان، 32)؛ نیز در برخی افسانهها، ازجمله افسانۀ چشمهپری، با رخت بربستن صمیمیتها، چشمهها به سنگ بدل میشوند (هینلز، 167؛ درویشیان، 3 / 335-341). چشمه در مثلها بازتاب گستردهای دارد، مانند آب چشمه آب رحمت، آب قنات آب زحمت؛ آب رودخانه هم از چشمه است؛ از چشمه که آب میخوری، گِلَش مکن (ذوالفقاری، 1 / 173، 176، 286)؛ آب را همیشه از سرچشمه بخور (شاهحسینی، افتر ... ، 107)؛ بزِ گر از سرچشمه آب مینوشد (لهساییزاده، 349)؛ چشمه باید از خودش آب داشته باشد، با آب ریختن چشمه نمیشود (هاشمنیا، 108؛ سالاری، 410)؛ و قوت آب از سرچشمه است (ذوالفقاری، 2 / 1389). در روایتی از لالاییها، حکایتی گفته میشود که در آن، چشمه نشاندهندۀ مرحلۀ گذار است: نامادریِ دختری او را به بهانۀ آب آوردن به کنار چشمه میفرستد و دخترک در آنجا، طی وقایعی گم میشود. پدر سالها به دنبال دختر میگردد تا اینکه صدای زنی را میشنود که سرگذشتی شبیه دختر او را برای بچهاش با زبان لالایی روایت میکند و پدر میفهمد که این زن همان دختر او ست (همایونی، فرهنگ ... ، 468؛ مرادی، 40). در این روایت، چشمه محل جدایی دختر از خانواده، و نقطۀ عطف داستان به شمار میرود.
در ایران، برخی از چشمهها، بهویژه در مناطق کویری و کمآب تقدس داشته، و «با موجودی اهورایی یا باشندهای اسطورهای، پیر، امام و امامزاده پیوند دارند» (هینلز، 432-433)؛ شاید به همین سبب، آنها را «آب مراد» (دبا، 1 / 63) مینامند. عریضهنویسی برای امامان و سپردن آن به جریان آب چشمهها و همچنین بنا کردن بقعه، مسجد، زیارتگاه و تکیه در کنار چشمهها نیز نتیجۀ همین تقدس است (نک : صداقتکیش، آبها ... ، 94-95)؛ همچنین، مردم با وضوگرفتن و نمازخواندن در کنار چشمهها حاجتخواهی میکنند (احمد، 144). به نظر برخی پژوهشگران، این ارتباط بازماندۀ دوران «کاهن پزشکی» است که امروزه، باوری مذهبی یافته، بقاع جای معابد را گرفته است و چشمهها به نام صاحبان آن بقاع نامگذاری شدهاند (تائب، 38)؛ مثل «چشمۀ امام زینالعابدین» در کوه گنو بندرعباس که بقعهای در کنار دارد (سدیدالسلطنه، 18)؛ یا چشمههای «اوبای» و «اوبوئی» در اهرم و باغک تنگستان بوشهر، که زیارتگاه امامزاده جعفر و امامزاده میر احمد بن موسى کاظم در کنار آنها قرار دارد (حمیدی، 25-26). جالب آنکه چشمههای مقدسی هم که نسبتی با امام یا امامزاده ندارند، معمولاً با سیده یا بانویی پاکدامن ارتباط دارند و به آنها کراماتی، مثل ظاهر شدن چشمه در طلب آب برای وضوگرفتن، یا غیبشدن و پناهبردنشان به چشمه برای حفظ عفت از دست نااهلان نسبت داده میشود؛ مثل چشمههای «گلشاخاتون» در رحق کاشان (هنرمند، 259- 268)، چشمۀ «آغا سیده میرخورشید» در سالستان گیلان (غلامی، 58- 59) و «چشمۀ فانوس» در اسک مازندران (راعی، 52). پیشینۀ این ارتباط به پیش از اسلام برمیگردد؛ روایتی از باورهای بهدینان، شباهت ساختاری در نحوۀ پیدایش این چشمهها را مسجل میکند؛ آنها معتقدند که زربانو، از شاهزادگان یزدی، عروس پادشاه پارس بود و پس از حملۀ اعراب گریخت، اما کسی او را پناه نداد؛ به ناچار، به کوه نارکی رفت و در آنجا غیب شد. در محل ناپدیدشدن او، چشمهای جوشید و بعدها شخصی در کنار همان چشمه خواب دید که زربانو سفارش کرده است تا در آنجا زیارتگاهی بنا شود؛ ازاینرو، زیارتگاه نورکی در کنار همان چشمه ساخته شد (سروشیان، 207). در باور مردم، چشمههای مقدس با عوامل ماورایی و غیرطبیعی ارتباط دارند. سابقۀ این باور به پیش از اّسلام برمیگردد و بیشتر نامها و افسانههای نسبت داده شده به آنها در دورۀ اسلامی، در جریان تحول اعتقادی و دگرآیینی صورت پذیرفته است (میرشکرایی، 174). در این میان، چشمههایی که کرامت خود را از حضرت علی (ع) گرفتهاند، بسیار پربسامدند. به همین سبب، چشمههایی با نام «چشمهعلی» در سراسر ایران وجود دارند که معمولاً به شکل مجموعه یا ترکیبی از چشمه با بقعه، درخت مراد، امامزاده، قدمگاه یا نیزهگاهاند. مهرالزمان نوبان در پژوهشی، استانهای آذربایجان شرقی، همدان، کرمان و آذربایجان غربی را دارای بیشترین چشمههای منسوب به حضرت علی (ع) دانسته است (نک : ص 78). در کتب تاریخی، بهوفور به وجود اینگونه چشمهها اشاره شده است؛ ازجمله گزارش یعقوبی در سدۀ 3 ق / 9 م در کتاب البلدان از چشمۀ ری، معروف به نهر موسى (ص 51). به باور مردم، «چشمهعلی»ها قدمگاه حضرت علی (ع) بهشمار میروند؛ مثل چشمۀ «اوبادعلی» شیراز، «چشمۀ محمد حنفیۀ» سوریان بوانات فارس (صداقتکیش، آبها، 99، 101) و «چشمۀ کنک ـ قدمگاه»، که عبدالحسین فرمانفرما در مسافرتنامۀ کرمان و بلوچستان (1311 ق) از آن یاد کرده است (ص 330-331)؛ گاهی نیز گفته میشود که این چشمهها بر اثر نیزۀ حضرت جوشیدهاند، مثل «چشمۀ سراب نیزه» در لرستان (اسدیان، 139) و «چشمۀ نیزهگاه» در محلات که مردم معتقدند زمانی که حضرت فاطمه (ع) برای شستن لباس بچههایش آبی نمییابد، حضرت علی (ع) با نیزه به کوه میزند و این چشمه جاری میشود (ماسه، I / 229-230؛ صداقتکیش، همان، 103). در باور مردم، شماری از «چشمهعلی»ها ازاینرو تقدس یافتهاند که به امر خدا، برای رفع تشنگی حضرت علی (ع) پدید آمدهاند، مثل «چشمۀ علیبالوق» گیلان که الئاریوس سیاح در 1636 م از آن یاد کرده است (نک : ماسه، همانجا) و برخی دیگر همچون «چشمهعلی» کلاته که به دعای حضرت، جوشیده و روان شدهاند (موریه، 2 / 408). شماری از اینگونه چشمهها را نیز به اثر اصابت شمشیر، جای پیشانی حضرت علی (ع) و یا جای سم اسب ایشان ــ دلدل ــ منتسب میکنند (هدایت، صادق، 169؛ اسدیان، همانجا؛ ماسه، I / 229). گفتنی است که چشمههای مقدس دیگری نیز در ایران وجود دارند که به نام دیگر اولیای دین منتسب شدهاند، مثل «چشمۀ رسولالله» روستای کشک در آباده، نیز در اقلید که آنها را قدمگاه و جای اثر دست حضرت میدانند و جیمز موریه نیز آن را توصیف کرده است (2 / 157؛ نیز نک : صداقتکیش، همان، 100-101)؛ همچنین، «چشمۀ قدمگاه» بین مشهد و نیشابور که خانیکف سبب وجودی آن را وضوگرفتن حضرت رضا (ع) گزارش کرده است، یا «چشمۀ هفتتن» شیراز که بینینگ از آن نام برده، و از قول اهالی گزارش کرده که حضرت مهدی (ع) آن را ایجاد کرده است (نک : ماسه، I / 230؛ نیز صداقتکیش، همان، 100، 103). البته این تقدسزایی محدود به پیامبران و اولیا نیست و گاه سید یا پیری فرزانه، یا مبارزی مردمی که سرنوشت او با چشمه پیوند خورده است، موجب تطهیر و تبرک چشمه میشود؛ مثلاً در دارستان رودبار، چشمهای به نام «محمدجوب» یا «محمدچشمه» وجود دارد که به نام بقعۀ مزار آقا سید محمد از سادات و نزدیکان سید جلالالدین اشرف نامگذاری شده است. پس از شهادت سید محمد، مطابق وصیتش، او را با آب این چشمه غسل دادند و در صندوقی به سپیدرود سپردند. از آن پس، چشمه مقدس شد و مردم در پاکیزه نگاه داشتن آن کوشیدند (پوراحمد، 73). مقدسبودن چشمهها سبب شده است که نهفقط خود آنها، بلکه درختان اطراف و حتى ماهیهایشان نیز مورد احترام قرار بگیرند و تقدس داشته باشند (صداقتکیش، همان، 94-95). دربارۀ ماهیهای چشمههای مقدس دو نوع باور وجود دارد: نخست آنکه ماهیها را نباید شکار کرد، زیرا صید آنها سبب مرگ صیاد میشود، مثل ماهیهای چشمۀ رسولالله در اقلید و چشمۀ قریۀ نوبران که جیمز موریه (همانجا) و ادیبالملک (1273 ق) (ص 17) به آنها اشاره کردهاند؛ و بنا بر باوری دیگر، ماهیهای این چشمهها درمانبخشاند، مثل ماهیهای «حوض ماهی» شیراز که ماهیهای ریز آن را زنان پس از زایمان، برای درمان یرقان استفاده میکنند (صداقتکیش، همان، 95). معمولاً تصور خاصی از این ماهیها وجود دارد؛ مثلاً نوار یا حلقۀ زرینی در دهان و یا خطی سفید دور شکم دارند (نوبان، 78؛ ماسه، I / 229). همین باور گاه موجب برگزاری آیینی ویژه شده است. مثلاً مردم شیراز بر این باورند که در چهلمین روز بهار، ماهی قرمزی که حلقهای طلایی در بینی دارد، از آب بالا میپرد؛ به همین سبب، در این روز کنار چشمه جمع میشوند، آش نذری «دیگجوش» بار میگذارند و در چشمه آبتنی میکنند (صداقتکیش، آبها، 96). باورهایی که دربارۀ چشمهها و عناصر وابسته به آن وجود دارد، میتواند زمینـهای ماوراءالطبیعی ـ عرفـی داشته باشد؛ تقدسی مدبرانه که موجب حفظ و تضمین بقای آنها شده است (دانشنامه، 12 / 29). کمبود آب و خشکسالی یکی از معضلات اجتماعی ایران در دورههای مختلف تاریخی به شمار آمده، و به همین سبب، خشکشدن چشمهها همواره از دغدغههای مردم، بهویژه در جوامع سنتی بوده است. این مسئله از یکسو، بستری مناسب برای انتساب چشمهها به معجزات و کرامات اولیا و قدیسان فراهم آورده (همان، 12 / 28- 29)، و از سوی دیگر، موجب شده است که این بحران به امور مختلف نسبت داده شود. در افسانههای ایرانی، بارها از خشکشدن چشمهها به سبب ظلم پادشاهان، بهویژه به ناحق ریختن خون سیاوش سخن به میان آمده است (ذکاوتی، 90). در باور مردم، قمارکردن، شراب نوشیدن و عمل ناشایست انجامدادن بر سر چشمهها، و همچنین تبرزدن بر درختان اطراف چشمههای مقدس سبب قهر پریان و بستن مجرای آب از سوی آنها میشود و راه روانساختن آن، دعا نوشتن برای چشمه، قربانی و نذر و نیاز کردن است (نک : فروتن، علیآباد ... ، 548؛ حسینی، 126؛ عسکریعالم، 2 / 37- 38؛ پوراحمد، همانجا). نواختن موسیقی و شادیکردن نیز ازجمله اموری است که قهر چشمه را از بین میبرد. در تحفة الغرائب (ص 212-213) و عجایب المخلوقات (قزوینی، 180)، از چشمهای بین اسفراین و جرجان نام برده شده است که مردم برای روانساختن آن، لباس خوب میپوشیدند و همراه با ساز، شادی و سماع میکردند؛ البته، دانشمندانی چون ابوریحان بیرونی با ذکر دلیلهایی، کم و زیادشدن و جریان متناوب آب چشمهها را فرورفتن آب در زمین دانستهاند (ص 349).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید