چاه قلعه بندر
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 9 دی 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/240500/چاه-قلعه-بندر
سه شنبه 14 اسفند 1403
چاپ شده
4
چاهِ قَلْعهبَنْدَر، یا قلعۀ بندر، یکی از 3 چاه کوه قلعهبندر شیراز در ارتفاعات شرقتنگ اللهاکبر که بهسبب عمق بسیار زیاد، به چاه بیپایان معروف است.چاه قلعهبندر که به «چاه علیبنده» نیز معروف است، در فاصلۀ 500قدمی آرامگاه سعدی و نزدیک برج مخروبۀ قلعۀ بندر یا کهندژ (تقریباً در 4کیلومتری شمال شرقی شیراز) قرار گرفته است و یکی از عجایب این قلعه محسوب میشود (بروگش، 238). این چاه برخلاف چاههای دیگر که گرد و دایرهای کنده میشوند، مستطیلشکل است و از قرار معلوم، قرنها پیش، بهمنظور مشروب ساختن آن منطقۀ کوهستانی حفر شده بوده است. بدنۀ این چاه عجیب و بسیار عمیق با سطح مقطعی به ابعاد 4 20 / 3 متر، از سنگ تراشیده شده است و از درون آن نسیم خنکی به سمت بالا میوزد (زارع). اما نکتۀ قابل توجه آن است که انتهای این چاه معلوم نیست؛ چنانکه عمق آن را تا 500 متر هم تخمین زدهاند (کرزن، II / 107). بنا بر روایتهای شفاهی، حدود 60 سال قبل، عدهای با استفاده از پلکانهای قلعۀ بندر، در فاصلۀ حدود 20متری چاه، پایین میروند تا راز این چاه عمیق را کشف کنند؛ اما پس از پیمودن 100 پله، ناگهان با مار عظیمالجثهای روبهرو میشوند و فرار میکنند (زارع). عمق این چاه چنان بودهاست که به گمان هانری ماسه، اگر سنگی در آن میانداختند و خواندن دعای «پاتر نوستر» ــ دعایی منسوب به حضرت عیسى (ع) که حدود 10 سطر است ــ را شروع میکردند، پیش از آنکه سنگ به ته چاه برسد، دعا به پایان میرسید (I / 236). اما جالبترین داستانهای مربوط به این چاه، افسانۀ راهروهای زیرزمینی تختجمشید و ارتباط آن با چاه قلعهبندر است. براساس این داستان، جمشید، پادشاه اساطیری ایران، ترتیبی داده بود که از هرچه که در سرزمینش میگذشت، آگاه شود. به این منظور، جاسوسانی در همهجا گماشته بود که زیرزمینهای آپادانا هم گذرگاه آنان بود. 4 راهرو مخفی از راه پلکانی به تخت سلطنتی جمشید منتهی میشد که یکی از این راهروها به همین چاه میرسید (نک : همو، I / 236-237). ظاهراً بدین سبب نام قلعۀ بندر به کهندژ داده شده است که مردم برآن بودهاند که اگر چیزی را در این چاه بیندازند، آن را پس از مدتی، نزدیک بندر بوشهر به روی دریا شناور خواهنددید (سایکس، 322). شیرازیها نیز روایت میکنند که برای اثبات صحت این مطلب، روزی بارِ کاه بزرگ و بستهبندی شدهای را به درون این چاه انداختند و 3 ماه بعد، این بار کاه از دریای بندرعباس سردرآورد (زارع). همچنین معروف است که در گذشته اطراف چاه را آب فراگرفته بوده است و افراد قلعه برای رفتوآمد خود از کشتی بهره میبردهاند (شیرازی، 320-321، حاشیۀ 178).احمد زرکوب نیز خواص بسیاری برای آب این چاه ذکر کردهاست، ازجمله آنکه جمالآرای چهرهها و پاککنندۀ جامهها و نابودکنندۀ جانوران است و اگر باد شمال بویی از آن آب را به مشام مردم زنگبار رساند، رنگ سیاه مردم آنجا بهیکباره سفید میشود (ص 39).نقل شده که یزدگرد سوم ساسانی خزانۀ پادشاهی، تاج انوشیروان و جواهرات خود را در چاه قلعهبندر دفن کرده است (احمد، 41، مقدمه). این چاه بعدها به سبب موقعیت ویژه و استحکام بینظیرش، به محل نگهداری خزاین و دفاین ملوک فارس تبدیل شدهبود (فرصت، 418)؛ بههمینسبب بعضی از مردم محل نقل کردهاند که گنج عظیمی در این چاه نهفته است (ماسه، I / 237).چاه قلعهبندر در برخی از دورههای اسلامی به گورستان زنان خیانتکار تبدیل شده بود (ویلز، 321)؛ به این صورت که زنان زناکار و واجبالقتل را در آن چاه میانداختند (فرصت، 417). شیوۀ مجازات نیز به این صورت بود که ابتدا موی سر زن محکوم را به دستور حاکم شهر میتراشیدند و او را پشتورو سوار بر الاغی کرده، و در میان شهر میگرداندند. عدهای از اوباش هم در جلو الاغِ حامل زن محکوم، به آوازخوانی و رقصیدن مشغول میشدند و جارچی شهر هر چند یک بار با صدای بلند شروع به توضیح دادن جرم زن محکوم میکرد. تعدادی جلاد سرخپوش هم در جلو، زمام الاغ را به دست داشتند و حیوان را با خود به جلو میکشیدند. اجرای این برنامه تا نزدیکیهای غروب آفتاب طول میکشید. سرانجام، به سر چاه قلعهبندر میرسیدند و همگی به دور چاه حلقه میزدند. در این هنگام، جلاد حکومتی جلو میآمد و با یک حرکت سریع، زن محکوم را بر روی دست بلند میکرد و به درون چاه میانداخت (ویلز، همانجا).
احمد زرکوب، شیرازنامه، به کوشش اسماعیل واعظ جوادی، تهران، 1350 ش؛ بروگش، هاینریش، در سرزمین آفتاب، ترجمۀ مجید جلیلوند، تهران، 1374 ش؛ زارع، فرزانه، تحقیقات میدانی؛ شیرازی، عیسى، تذکرۀ هزارمزار، به کوشش عبدالوهاب نورانیوصال، شیراز، 1364 ش؛ فرصت، محمد نصیر، آثار عجم، بمبئی، 1314 ش؛ ویلز، چارلز جیمز، سفرنامه، ترجمۀ غلامحسین قراگوزلو، تهران، 1368 ش؛ نیز:
Curzon, G. N., Persia and the Persian Question, London, 1966; Massé, H., Croyances et coutumes persanes, Paris, 1938; Sykes, P. M., Ten Thousand Miles in Persia, New York, 1902.فرزانه زارع
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید