صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه فرهنگ مردم ایران / فرهنگ مردم (فولکلور) / زندگی اقتصادی / ابزار کار / جارو /

فهرست مطالب

جارو


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : شنبه 7 دی 1398 تاریخچه مقاله

جارو در طب مردمی نیز کاربرد دارد. در خراسان برای درمان بیماری سالک از گیاه جارو استفاده می‌کنند؛ به این‌نحوکه ریشۀ جارو را آتش می‌زنند و یک کاسه روی آن می‌گیرند؛ عرقی را که در جدار داخلی کاسه جمع می‌شود، روی سالک می‌مالند تا درمان شود (جانب‌اللٰهی، 110). همچنین، در این منطقه برای درمان نوزادِ جن‌زده (بچۀ عوضی)، در گوشۀ مستراح اجاقی برپا می‌کنند و دیگی روی آن می‌گذارند. جاروی مستراح را زیر دیگ آتش می‌زنند؛ کمی که دیگ گرم شد، نوزاد را برهنه کرده داخل دیگ می‌گذارند و چند بار می‌غلتانند و با این عمل، کودک را درمان می‌کنند (شکورزاده، 235). گاهی نیز جارو را مانعی برای درمان می‌دانند؛ مثلاً، در جنوب ایران، رد کردن جارو از بالای سر بیمار مبتلا به باد، نهی شده است (نک‍ : ساعدی، 36). 
جارو و تخم گیاه جارو در زمینۀ سحر و جادو نیز کاربرد دارد. مثلاً رد شدن از روی جارو یا پاشیدن تخم جارو در جایی، از نشانه‌های اعمال ساحرانه و جادویی است. به گزارش مونس‌الدوله، کسانی که با عروس و داماد دشمنی داشتند، نزد جادوگران می‌رفتند تا در شب عروسی و یا روز پاتختی با انجام دادن اعمالی، بخت آن دو را وارونه کنند؛ مثلاً برای اینکه عروس را از چشم داماد بیندازند، لای رخت و لباس آنها یک مشت تخم جارو می‌پاشیدند که 7 مرتبه «اِذا زُلْزِلَت» بر آن خوانده و فوت کرده بودند (ص 63). همچنین، در گذشته، طرز رنگ و حنا بستن در میان زنان بسیار محرمانه بود؛ چنان‌که زنان اغلبْ شیشه‌های رنگ و حنای خود را در صندوق می‌گذاشتند تا کسی به آنها دسترسی نداشته باشد، زیرا باور داشتند که اگر کسی تخم جارو را ریز بکوبد و الک کند و در کیسۀ حنا و رنگ بریزد، زنی که آن حنا را بر سر ببندد، قطعاً سیاه‌بخت خواهد شد (همو، 22). در اقلید فارس، هنگام جاروزدن، از ریخته شدن دانه‌های جارو در اتاق پرهیز می‌کنند، زیرا این دانه‌ها را عامل جادو می‌دانند (خیراندیش، 361). مردم گلباف از روی جارو رد نمی‌شوند، زیرا بر این باورند که گرفتار سحر و جادو می‌شوند (اسدی، 275).
در برخی از نقاط ایران، با انجام دادن اعمالی نمادین و گاه آمیخته به سحر و جادو، از جارو برای بندآمدن باد و باران استفاده می‌شود. چنان‌که مردم مُجِن، از توابع شاهرود، افسونی برای بندآوردن باد دارند، به این صورت که جارو را پای ناودان می‌گذارند و سنگی روی آن قرار می‌دهند و می‌خوانند: بستم بستم، دهان باد را بستم (نصیری، 201). در گلباف، برای بندآمدن باد، جارویی رو به قبله می‌گذارند تا باد قطع شود (اسدی، 284). در کندلوس، از توابع کجور، برای بندآمدن باران، چند تن از پسران جوان روستا که فرزند اول خانواده‌اند، با جارویی در دست، به در خانه‌ها می‌روند و با دسته و ته جارو به در می‌کوبند و هم‌زمان اشعاری از زبان جارو می‌خوانند. صاحب‌خانه نیز شیرینی یا تخم‌مرغ به رسم هدیه به این افراد می‌دهد (جهانگیری، 181). در الاشت، برای بندآمدن باران، یکی از زنان محل لباسهای کهنه می‌پوشد و با یک جارو، سه‌پایۀ اجاق و سیخ کباب وارد خانه‌ها می‌شود و درحالی‌که با ته جارو به زمین گِل‌آلود می‌کوبد، می‌خواند: «آن کس که به من صدقه ندهد، موجب می‌شود آن‌قدر باران فرو ببارد تا خانه‌اش ویران شود ... ». سپس، صاحب‌خانه مقداری برنج یا چیزی دیگر به‌عنوان خیرات به زن می‌دهد؛ او نیز تا قبل از در‌آمدن خورشید نباید خیرات را طبخ کند (پهلوان، 138؛ قس: شاه‌حسینی، علیرضا، 248: در ایل سنگسری).
بابلیها معتقدند جارو بالش حضرت زهرا (ع) است و نشستن یا زیر پا گذاشتن آن گناه است. به باور مردم تایباد، اگر کسی جارو را لگد کند، گوشۀ لبش پاره می‌شود (مشایخی، 157). مردم میناب بر این باورند که اگر کسی روی جارو بنشیند، جن‌زده خواهد شد (سعیدی، 275). در بسیاری از نقاط ایران کتک‌زدن با جارو نهی شده، و یا حتى اصابت اتفاقی جارو به پا یا بدن نحس شمرده شده است؛ چنان‌که اگر فردی با جارو کسی را بزند، از عمرش کم می‌شود و باید سر جارو را بشکند (هدایت، 82؛ قس: اسدیان، 69: در قشم؛ مشایخی، همانجا: در تایباد؛ جهانی، 56: در برزک کاشان؛ شاکری، 276: در قوچان). اهالی کندلوس بر این باورند که بعد از زدن کسی با جارو باید تف کنند (جهانگیری، 179). مردم روستای رستم‌آباد از توابع گرمسار باور دارند که اگر بچه را با جارو بزنند، لاغر می‌شود (شاه‌حسینی، یونس، 2 / 65). مردم کازرون و گلباف نیز کتک زدن بچه با جارو را موجب دزد شدن او در آینده می‌دانند (حاتمی، 63؛ اسدی، 290). 
اما کتک زدن با جارو در جشنها و مراسم، در میان مردم مثبت تلقی می‌شود؛ چنان‌که در لَپویی، از توابع شیراز، 2 تا 3 هفته پس از مراسم عروسی، هنگام بازکردن حجله، گلیمی روی عروس و داماد می‌اندازند و با جارو آنها را می‌زنند تا تنبلی از بدنشان بیرون رود و به کار و زندگی روزمره بپردازند (جعفری، بهادر، 1 / 106). مردم ایران حتى به نحوۀ کنارگذاردن جارو نیز توجه دارند. برای مثال، اِقلیدیها بر این باورند که پس از جاروکردن، نباید آن را در آفتاب گذاشت، در غیر این‌صورت جاروکننده سردرد می‌گیرد (خیراندیش، همانجا)؛ و نیز باور بر این است که اگر سر جارو را رو به آسمان بگذارند، دعوا می‌شود (هدایت، 199؛ حاتمی، 134). 
جاروکردن، در فرهنگ مردم تابع زمان مشخص و معینی است؛ چنان‌که جارو زدن در روزهای مشخصی از هفته، روزهای خاص مانند روز عید قربان یا روز جشن اسفندی و یا حتى اوقات معینی در شبانه‌روز، نهی یا سفارش شده است. به باور مردم، جاروکردن در روز اول ماه خوب است، اما در روزهای سه‌شنبه و چهارشنبه خوب نیست (هدایت، 88). آقا جمال خوانساری جاروکردن در روزهای پنجشنبه و شنبه را نهی می‌کند، زیرا آن را موجب «بی‌دماغی» می‌داند؛ نیز آورده است که 3 روز از ایام هفته جارو نکنند تا در آن سال مورچه به خانه نیفتد (ص 43). مردم بندر لنگه نیز جاروکردن در شب چهارشنبه را موجب ازدیاد مورچه در خانه می‌دانند (نوربخش، 254). گلبافیها از جاروکردن اطراف خانه در روزهای یکشنبه و چهارشنبه پرهیز می‌کنند (اسدی، 283). تایبادیها بر این باورند که جاروکردن در شب جمعه، سبب می‌شود شیطان برکت خانه را با خود ببرد (مشایخی، 157). در باور برخی، جاروکردن قبل از طلوع آفتاب و یا صبح زود، سبب ازدیاد برکت و وسعت روزی (نک‍ : گلاب‌زاده، 110: در کرمان؛ سعیدی، 291: در میناب؛ بخشی‌زاده، 382: در تالش) و انجام دادن این عمل هنگام غروب یا شب، موجب فقر و نکبت می‌شود (هدایت، 86؛ شاکری، همانجا؛ پرنیان، 181: در میان کردها؛ مشایخی، 156: در تایباد؛ اسدی، 275: در گلباف؛ نوربخش، 255: در بندر لنگه؛ گلاب‌زاده، 111: در کرمان؛ سعیدی، 280-281: در میناب؛ وفایی، 69: در مازندران؛ جعفری، بهادر، 1 / 118). 
در بسیاری از نقاط ایران، مردم بر این باورند که اگر خانه را 40 روز صبح زود آب و جارو کنند، روز چهلم امام زمان (ع) یا حضرت خضر برای برآوردن حاجاتشان حاضر می‌شوند (جهانی، 96). مردم گلباف باور دارند که اگر 40 روز جلو درِ مسجد را جارو کنند، خداوند حاجاتشان را برآورده می‌کند (اسدی، 289). مردم سیرجان معتقدند جارو کردن هنگام غروب، سبب نشستن گرد و غبار روی مرده می‌شود (بختیاری، 324). سمنانیها شبها خانه را جارو نمی‌زنند، زیرا انجام دادن این کار را موجب رسیدن میهمان می‌دانند (احمدپناهی، 328؛ قس: پهلوان، همانجا: در الاشت). در تایباد اگر کسی شب‌هنگام، خانه را جارو ‌کند، باید بگوید: «داخل آسیاب را جارو می‌کنم»، چون در آنجا آرد روی زمین ریخته، و لگد کردن آن گناه است و باید جارو شود (مشایخی، همانجا).
جارو کردن در برخی مناسبتها و اعیاد نهی شده است؛ برای مثال، جندقیها در روز عید قربان خانه را جارو نمی‌کنند، زیرا این کار را موجب ازدیاد مورچه در خانه می‌دانند (حکمت، جندق، 126؛ نیز قس: اسدی، 291: در گلباف). مردم کروگان جاسب، از آبادیهای شهرستان محلات، بر این باورند که برای جلوگیری از ازدیاد مورچه در خانه، باید پیش از روز اسفندی (نک‍ : ه‍ د، جشن اسفندی) خانه را جارو کرد (انجوی، 1 / 48، نیز نک‍ : 89: در کاشان، 96-97: در بَرزُک، از توابع کاشان). مردم آران کاشان جاروزدن در شب اسفندی را موجب از بین رفتن برکت دانه‌های جو و گندم خانه می‌دانند (همو، 1 / 99).
باورهایی پیرامون جاروکردن و ارتباط آن با آمدن میهمان یا جاروزدن در حضور میهمان و پشت سر مسافر، در فرهنگ مردم ایران شکل گرفته است. مثلاً، اعتقاد بر این است که اگر بچۀ کوچک، خانه را جارو بزند، مهمان می‌آید (هدایت، 41؛ نیز نک‍ : نوربخش، 256: در بندر لنگه؛ دریانورد، 247: در گناوه؛ نظری، 529: در ابیانه) و اگر کسی مانع جارو کردن بچه شود، آمدن میهمان را حتمی می‌دانند (همانجا). در بسیاری از نقاط ایران، جارو کردن خانه زمانی‌که میهمان در خانه است، نهی می‌شود (هدایت، 93؛ نیز نک‍ : شکورزاده، 325: در خراسان). در تالش اگر میزبان بدون عذرخواهی از میهمان، جارو به دست گیرد، به معنای بیرون راندن میهمان از خانه است (عبدلی، 203). 
همچنین گروهی جاروکردن پشت سر مسافر را نحس می‌دانند؛ مثلاً، مردم سوادکوه این کار را موجب دیر برگشتن مسافر از سفر می‌شمرند (یوسفی، 186). الاشتیها باور دارند که با این کار مسافر یا آسیب می‌بیند و یا هیچ‌گاه بر نمی‌گردد (پهلوان، 139). اهالی بندر لنگه جاروکردن پشت سر مسافر را بد می‌دانند و معمولاً به دنبال مسافر آب بر زمین می‌ریزند (نوربخش، 258؛ نیز نک‍ : اسدی، 275). همچنین اتاق فردی را که به سفر زیارتی رفته، تا یکی دو روز (یعنی تا قبل از رسیدن او به منزل اول) جارو نمی‌کنند و اتاقها را هم‌زمان با روزی که آش پشت‌پا می‌پزند، جارو می‌کنند (مونس‌الدوله، 123؛ قس: حاتمی، 134). در خراسان، مواقعی که منتظر کسی هستند، جارو را وارونه رو به قبله می‌گذارند تا آن شخص زودتر بیاید (شکورزاده، 310).

دیگر باورها در باب جارو

در سیرجان، برای گذاشتن کودک بار اول در گهواره، مادر نوزاد را پس از سپری شدن 10 روز در آغوش می‌گیرد و به گاچو (گهواره) نزدیک می‌کند و می‌گوید: بچه را زدم به گاچو. شخص دیگری که آن طرف گاچو جارو به دست ایستاده، می‌گوید: جارو رو زدم به گاچو، و 3 مرتبه این کار را تکرار می‌کنند و سپس با کشک، گردو و دستۀ آهنی هاون همین اعمال را انجام می‌دهند و در نهایت بچه را در گهواره می‌گذارند (بختیاری، 280). همچنین در این منطقه برای دورکردن نظر بد از کودکی که زیاد گریه می‌کند، کودک را در درگاه اتاق می‌گذارند و اتاق را جارو می‌کنند، به‌نحوی‌که گرد و خاک روی بچه بریزد (همو، 282). 
در خراسان، اتاق زائو را تا روزی که ناف نوزاد خشک نشده باشد، جارو نمی‌کنند و اگر در صورت اضطرار جارو کنند، خاک جارو را در گوشه‌ای از اتاق جمع می‌کنند و روز هفتم یا دهم که زائو را به حمام می‌برند، جارو را به دست زائو می‌دهند تا وی اتاق را جارو کند؛ خاکۀ جارو را هم با آنچه قبلاً در گوشۀ اتاق جمع کرده بودند، از اتاق خارج می‌کنند (شکورزاده، 140-141). 
در منطقۀ خور بیابانک، زنی که بچۀ مرده به دنیا می‌آورد، برای شفا گرفتن نزد زنی می‌رود که هیچ‌یک از بچه‌هایش نمرده باشد و بچۀ خود را به یک کله‌قند، یک حبه نمک و یک جارو می‌فروشد. آن‌گاه در جایی که عروسی است، با کله‌قند شربت درست می‌کند و به مردم می‌دهد، نمک را هم در غذای عروس و داماد می‌ریزد و با جارو، حجلۀ عروس و داماد را می‌روبد (حکمت، بر ساحل ... ، 397). 
در گذشته، در اصفهان، برای شفای زن عقیم، چادری بر سر او می‌انداختند و افسار اسبی به سرش می‌بستند و یک جارو و یک ظرف سفالی نو پر از گردو به دستش می‌دادند و او را به مسجد سید احمدیان می‌بردند. او می‌بایست از پله‌های مناره بالا برود و روی هر پله یک گردو بشکند و پوستش را روی همان پله بریزد و مغزش را درون آن ظرف بیندازد. هنگام پایین آمدن از پله‌ها نیز با جارو پله‌ها را تک‌به‌تک جارو کند و در پایان جارو و ظرف را به محراب مسجد ببرد و با گذراندن مراحلی دیگر، شفا یابد (شاردن، VII / 446-447).
مردم برزک جارو زدن هم‌زمان دو نفر در خانه را بد می‌دانند (جهانی، 57؛ قس: مشایخی، 156: در تایباد). بختیاریها جارو کردن خانۀ همسایه را سبب دشمنی می‌دانند (قنبری، 123). به باور کردها، اگر جارو از دست زنی که مشغول جاروکردن است، گرفته شود، هوو بر سر او می‌آید (پرنیان، 185). کرمانیها بر این باورند که اگر بعد از جاروکردن خاکروبه را برندارند، شیطان روی آن می‌ایستد و اذان می‌گوید و در پی آن افراد خانواده با یکدیگر دعوا خواهند کرد (گلاب‌زاده، 111). و یا اگر تخم جارو در اتاق بریزد، دعوا می‌شود (هدایت، 119).
جارو دست‌مایۀ ضرب‌المثلهای فراوانی در میان مردم بوده است، برای مثال: کرایۀ پای دزد، جاروب است (دهخدا، 3 / 1199)؛ موش نمی‌رفت به غالِش (= لانه‌اش)، جارو بست اَ (= به) دنبالش (راوری) (کرباسی، 1 / 126؛ نیز نک‍ : بقایی، 44)؛ باد که بیا، ضرر جارویه (شهر بابکی) (عزیزی، 363)؛ عروس جاروکردن را نمی‌دانست، می‌گفت زمین ناهموار است (ستوده، 371)؛ جارو که کوتاه می‌شود، می‌گذارندش گوشۀ مستراح (بروجردی)؛ جاروگر (نظافتچی) که دو تا می‌شود، خانه تمیز نمی‌شود (نیشابوری)؛ جاروی پشمی آورده و پاروی مسی (گیلکی)؛ جاروی کهنه را پشت دیوار حیاط خانه می‌اندازند (آذری) (ذوالفقاری، 1 / 736)؛ جارو به خش‌خش خود می‌ارزد (تایبادی)؛ جارو پشت در می‌رود، خواهرزاده پشت دایی (مازندرانی) (همو، 1 / 735). 
چیستانهایی نیز در باب جارو آمده است: «روز کلفت، شب خانم؟» و یا «خانم کوچک خرابی، پشتش زده به مهتابی، قربون زلف چین‌چینش، صفا دارد عرق‌چینش؟» (همایونی، فرهنگ ... ، 380، 386؛ نیز نک‍ : هاشم‌نیا، 99، 102).

مآخذ

آذرلی، غلامرضا، فرهنگ واژگان گویشهای ایران، تهران، 1387 ش؛ آقاجمال خوانساری، محمد، «عقاید النساء»، عقاید النساء و مرآت البلهاء، به کوشش محمـود کتیـرایی، تهـران، 1349 ش؛ آییـن قلندری (مشتمل بـر 4 رساله در بـاب قلندری، خاکساری، فرقۀ عجم و سخنوری)، به کوشش ابوطالب میرعابدینی و مهران افشاری، تهران، 1374 ش؛ ابن‌اخوه، محمد، آیین شهرداری، ترجمۀ جعفر شعار، تهران، 1367 ش؛ احمدپناهی سمنانی، محمد، آداب و رسوم مردم سمنان، تهران، 1383 ش؛ احمدی ری‌شهری، عبدالحسین، سنگستان، شیراز، 1382 ش؛ اسدیان، محمد، گوشه‌ای از دانشها و باورهای عامه در شهر قشم، تهران، 1383 ش؛ اسدی گوکی، محمدجواد، فرهنگ عامیانۀ گلباف، کرمان، 1379 ش؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم، جشنها و آداب و معتقدات زمستان، تهران، 1352-1354 ش؛ انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، تهران، 1382 ش؛ بختیاری، علی‌اکبر، سیرجان در آیینۀ زمان، کرمان، 1378 ش؛ بخشی‌زادۀ آلیانی، اسماعیل، سیری در زندگی تالشها، تهران، 1391 ش؛ بقایی، ناصر، امثال فارسی در گویش کرمان، تهران، 1370 ش؛ بیغمی، محمد، داراب‌نامه، به کوشش ذبیح‌الله صفا، تهران، ج 1، 1339 ش، ج 2، 1381 ش؛ بیهقی، ابوالفضل، تاریخ، به کوشش محمدجعفر یاحقی، تهران، 1388 ش؛ پایندۀ لنگرودی، محمود، آیینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران، 1355 ش؛ پرنیان، موسى، فرهنگ عامۀ کرد، کرمانشاه، 1380 ش؛ پناهی، عباس، پژوهش در مردم‌شناسی دهستان جنت رودبار رامسر، قم، 1389 ش؛ پهلوان، کیوان، فرهنگ عامۀ الاشت، تهران، 1385 ش؛ جانب‌اللٰهی، محمدسعید، پزشکی سنتی و عامیانۀ مردم ایران، تهران، 1390 ش؛ جعفری، بهادر و راضیه جعفری، لپوئی ستارۀ درخشان فارس، شیراز، 1386-1391 ش؛ جعفری (قنواتی)، محمد (ویراستار علمی دفما)، گفت‌وگو با مؤلف؛ جهان‌پور، علی، «آیینها و باورهای زورخانه در همدان»، فرهنگ مردم، تهران، 1387 ش، شم‍ 26؛ جهانگیری، علی‌اصغر، کندلوس، تهران، 1367 ش؛ جهانی برزکی، زهرا، برزک نگین کوهستان، کاشان، 1385 ش؛ حاتمی، حسن، باورها و رفتارها، گذشته در کازرون، تهران، 1385 ش؛ حدود العالم، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1340 ش؛ حکمت یغمایی، عبدالکریم، بر ساحل کویر نمک، تهران، 1370 ش؛ همو، جندق، تهران، 1353 ش؛ خاقانی شروانی، دیوان، به کوشش ضیاءالدین سجادی، تهران، 1368 ش؛ خدابنده، ناصر، غلات، تهران، 1384 ش؛ خیراندیش، مهدی، بل بر بلندای فارس، شیراز، 1389 ش؛ درخت آسوریگ، ترجمۀ یحیى ماهیار نوابی، تهران، 1363 ش؛ دریانورد، غلامحسین، سیمای بندر گناوه، تهران، 1377 ش؛ دهخدا، علی‌اکبر، امثال و حکم، تهران، 1338 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضرب‌المثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ رابینو. ی. ل.، ولایات دارالمرز ایران (گیلان)، ترجمۀ جعفر خمامی‌زاده، تهران، 1357 ش؛ رستم‌الحکما، محمدهاشم، رستم التواریخ، به کوشش محمد مشیری، تهران، 1348 ش؛ روغنی، داوود (یارشاطر)، نان سنگک، به کوشش جواد صفی‌نژاد، تهران، 1385 ش؛ سادات اشکوری، کاظم، «تأملی در مسکن اشکور بالا»، نامۀ علوم اجتماعی، تهران، 1379 ش، شم‍ 15؛ ساعدی، غلامحسین، اهل هوا، تهران، 1345 ش؛ سایبانی، احمد، «صنایع‌دستی از درخت خرما»، آینده، تهران، 1363 ش، س 10، شم‍ 2-3؛ ستوده، منوچهر، «امثال گیلکی»، فرهنگ ایران زمین، تهران، 1332 ش، شم‍ 1؛ سعیدی، سهراب، فرهنگ مردم میناب، تهران، 1386 ش؛ سلامی، عبدالنبی، «خرما در فرهنگ مردم کرمان»، نامۀ فرهنگستان، تهران، 1383 ش، شم‍ 2؛ سلیمی، هاشم، زمستان در فرهنگ مردم کرد، تهران، 1390 ش؛ شاکری، رمضانعلی، اترک‌نامه (تاریخ جامع قوچان)، تهران، 1365 ش؛ شاه‌حسینی، علیرضا، ایل سنگسری، سمنان، 1390 ش؛ شاه‌حسینی، یونس، شناخت روستاهای استان سمنان، سمنان، 1391 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363 ش؛ شهاب کومله‌ای، حسین، فرهنگ عامۀ کومله، رشت، 1386 ش؛ شهری، جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران، 1378 ش؛ همو، طهران قدیم، تهران، 1371-1383 ش؛ صفا، ذبیح‌الله، تعلیقات بر داراب‌نامۀ بیغمی، تهران، 1381 ش؛ صفی‌نژاد، جواد، مونوگرافی ده طالب‌آباد، تهران، 1355 ش؛ عبدلی، علی، تاتها و تالشان، تهران، 1369 ش؛ عزیزی، منصور، تاریخ و فرهنگ شهر بابک، کرمان، 1383 ش؛ قاضیانی، فرحناز، بختیاریها، بافته‌ها و نقوش، تهران، 1376 ش؛ قنبری عدیوی، عباس، فولکلور مردم بختیاری، شهرکرد، 1391 ش؛ کاردگر، علی، «کشاورزی»، بابل شهر بهارنارنج، به کوشش کاظم فرهادی، تهران، 1379 ش؛ کاشفـی، حسین، فتـوت‌نامۀ سلطانی، بـه کـوشش محمدجعفر محجـوب، تهران، 1350 ش؛ کرباسی راوری، علی، فرهنگ مردم راور، تهران، 1365 ش؛ کریمان، حسین، ری باستان، تهران، 1349 ش؛ کیا، صادق، واژه‌نامۀ شصت و هفت گویش ایرانی، تهران، 1390 ش؛ گلاب‌زاده، محمدعلی، زن کرمانی، روشنای زندگانی، کرمان، 1390 ش؛ لاریمر، د. ل. ر.، فرهنگ مردم کرمان، به کوشش فریدون وهمن، تهران، 1353 ش؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ مبین، صادق، رستنیهای ایران، تهران، 1359 ش؛ مسلمانیان قبادیانی، رحیم، «نوروز در قبادیان»، بخارا، تهران، 1380 ش، شم‍ 17؛ مشایخی، محمدجواد، فرهنگ مردم تایباد و باخرز، مشهد، 1388 ش؛ مظفریان، ولی‌الله، فرهنگ نامهای گیاهان ایران، تهران، 1386 ش؛ معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، 1342 ش؛ ملکشاهی، غلامرضا، «جغرافیای طبیعی و انسانی»، بابل شهر بهارنارنج (نک‍ : هم‍ ، کاردگر)؛ مولوی، کلیات شمس، به کوشش بدیع‌الزمان فروزانفر، تهران، 1338 ش؛ مونس‌الدوله، خاطرات، به کوشش سیروس سعدوندیان، تهران، 1380 ش؛ مهربان، احمد و شهرزاد تیموری، صنایع دستی گیاهی سیستان و بلوچستان، زاهدان، 1386 ش؛ میرزا سمیعا، تذکرة الملوک، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1368 ش؛ ناصرالدین شاه، سفرنامۀ دوم خراسان، تهران، 1363 ش؛ نصیری، معصومه و مریم اسماعیلی، مجن: بهشت پنهان، تهران، 1389 ش؛ نظری داشلی‌برون، زلیخا و دیگران، مردم‌شناسی روستای ابیانه، تهران، 1384 ش؛ نفیسی، علی‌اکبر، فرهنگ، تهران، 1319-1320 ش؛ نوربخش، حسین، بندر لنگه در ساحل خلیج فارس، بندرعباس، 1358 ش؛ نیکنام، کورش، «جشن نوروز و زرتشتیان»، ماه هنر، تهران، 1379 ش، شم‍ 29-30؛ وفایی، شهربانو، سیمای میراث فرهنگی مازندران، تهران، 1381 ش؛ هاشم‌نیا، محمود و ملوک ملک‌محمدی، فرهنگ مردم گروس (بیجار و حومه)، بیجار، 1380 ش؛ هدایت، صادق، نیرنگستان، تهران، 1334 ش؛ همایونی، صادق، فرهنگ مردم سروستان، تهران، 1371 ش؛ همو، «گوشه‌هایی از فولکلور ایران»، کاوه، تهران، 1349 ش، شم‍ 32؛ همت کرمانی، محمود، تاریخ مفصل کرمان، تهران، 1350 ش؛ هنری، مرتضى، «اهمیت درخت خرما در زندگی مردم خور»، ترجمۀ اصغر عسکری خانقاه، یغما، تهران، 1351 ش، شم‍ 286؛ یوسفی، فریده، فرهنگ و آداب و رسوم سوادکـوه، ساری، 1389 ش؛ نیـز:

Chardin, J., Voyages en Perse, Paris, 1811. 
مریم محمدتبار

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: