تاورنیه، سفرنامه
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
پنج شنبه 19 دی 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/239611/تاورنیه،-سفرنامه
شنبه 11 اسفند 1403
چاپ شده
2
تاوِرْنیه، سَفَرْنامه، گزارش سفر ژان باتیست تاورنیه (1605- 1689 م / 1014-1100 ق)، جهانگرد و بازرگان فرانسوی، با عنوان «شش سفر ژان باتیست تاورنیه، بارون دوبون، به ترکیه، ایران و هندوستان». این سفرنامه علاوه بر اطلاعات ارزندۀ تاریخی و جغرافیایی، منبعی مستند و پرمایه در خصوص زندگی اجتماعی ایرانیان و آداب و رسوم آنها در دورۀ صفوی است.تاورنیه که یکی از نامآورترین جهانگردان سدۀ 17 م / 11 ق است، در خانوادهای پرورش یافت که پدرش در علم جغرافیا صاحب دانش و نظر بود و همواره میان او و جغرافیدانان دیگر، گفتوگوهای فراوانی در این حوزه درمیگرفت. از اینرو، در تاورنیه شوق و انگیزهای قوی شکل گرفت که سبب تلاش او برای کشف دنیای ناشناختۀ نقشهها گردید (نک : تاورنیه، مقدمه، 7). انگیزۀ سفر او به ایران آشناییاش با پدرْ ژوزف بوده است، کسی که از تاورنیه میخواهد تا نمایندگانش را برای سفر به شرق همراهی کند. او میپذیرد و در استانبول از آنها جدا شده، و منتظر کاروانی میماند تا او را به ایران ببرد (یراسیموس، 8-9). تاورنیه تقریباً طی 36 سال، میان سالهای 1632- 1668 م / 1042- 1079 ق، به ایران سفر میکند (همو، 11-24). تاورنیه با 6 سفر مستقیم و 3 سفر به هنگام بازگشت از هند مجموعاً 9 بار ایران را دیده است. او بار دیگر در 1689 م / 1100 ق برای سفر به ایران از راه روسیه ــ مسیری که هرگز تجربهاش نکرده بود ــ اقدام کرد، اما در ژوئیۀ همان سال در مسکو درگذشت و به ایران نرسید (همو، 26-27).تاورنیه در نامهای به لوئی چهاردهم هدف خود را از این سفرها نشان دادن تفوق مردم فرانسه بر سایر ملل دنیا ذکر کرده است (مقدمه، 4). او در سن 65سالگی و به تشویق لوئی چهاردهم دست به نگارش خاطراتش زد که در 1676 م / 1087 ق منتشر شد (یراسیموس، 24-25). شرح سفرنامۀ او در 5 کتاب تدوین شده است و هر کتاب شامل فصلهایی است که وی در آنها راهها، شهرها، روستاها، اقوام هر سرزمین و رویدادهای هر سفر را به هنگام حرکت از پاریس تا اصفهان و یا هند شرح داده است. کتاب چهارم و پنجم به توصیف جغرافیایی، سیاسی، تاریخی و اجتماعی ایران اختصاص دارد. تاورنیه در کتاب اول در 12 فصل سفر اول خود را از پاریس به ایران از راه ایالات شمالی امپراتوری عثمانی به تفصیل شرح میدهد. او علاوه بر توصیف مختصات جغرافیایی و گاهی تاریخی، به عناصر مهم در فرهنگ مردم نیز از قبیل پیشهها، صنایع دستی، خوراک، پوشاک، آداب، رسوم و جز اینها میپردازد. تبریز اولین شهر از ایران کنونی است که وی در سفر اولش وارد آن میشود؛ او تبریز را شهری جلگهای بدون درخت، اما حاصلخیز توصیف میکند که غله و انواع سبزیجات به وفور در آن پرورش مییابد و بهسبب حجم بالای دادوستد ــ بهخصوص تجارت ابریشم و اسب ــ و گردش زیاد پول در آنجا، از معروفترین شهرهای آسیا به شمار میرود (نک : ص 51-52). نگارنده دربارۀ بازار و ترکیب صنعتگران تبریز به بازارهای سرپوشیدۀ آهنگران، قفلسازان، دورهگردها و زرگرها اشاره میکند و به طور مشخص کار ابریشمبافان و چرمسازان را، که تعدادشان زیاد است، میستاید (ص 52). وی در ادامه به نقارهچیان میدان تبریز اشاره میکند که به هنگام طلوع و غروب آفتاب به مدت نیم ساعت نقاره میزدند (ص 54). تاورنیه ضمن توصیف شهر اردبیل، اهمیت این شهر را در تجارت بزرگ ابریشم گیلان و همچنین وجود مقبرۀ شیخ صفی جد بزرگ صفویان میداند که همواره شمار زیادی از ایرانیان برای زیارت به آنجا میروند (ص 58-59). وی اضافه میکند که بهسبب وجود همین مقبره، نوشیدن شراب در اردبیل گناهی نابخشودنی است (ص 60). تاورنیه از طریق زنجان، قزوین و ساوه به قم میرود. وی از قم بهعنوان یکی از شهرهای بزرگ ایران نام میبرد که بهسبب وجود مدفن حضرت معصومه (ع) از نظر مردم، شهر مهمی محسوب میشود. وی البته در نسبشناسی حضرت معصومه (ع) دچار اشتباه شده، و ایشان را دختر امام حسین (ع) معرفی میکند. وی سپس به سنت بستنشینی در ایران میپردازد (ص 67-68؛ نیز نک : ه د، بست و بستنشینی). تاورنیه پس از آن، ضمن توصیف شهر کاشان به شرح بازارها، کاروانسراهای بزرگ و پارچههای زیبای زربفتِ تولیدشده در این شهر میپردازد (ص 71-72). در فصل هشتم این بخش، تاورنیه به پشم کمیاب و زیبایی اشاره میکند که در کرمان به دست میآید و او برای اولین بار در سفرش به سال 1654 م / 1065 ق این پشم را به فرانسه میبرد (ص 96). این پشمها را اغلب زردشتیان کرمان میریسیدند و میفروختند و گاه از این نخهای ریسیدهشده، شال بافته و به کمر میبستند؛ رنگ پشمها به صورت طبیعی، قهوهای روشن و خاکستری بوده است. نوع نادر و گرانبهای این پشمها، سفیدرنگ بوده که اغلب از این نوع در بافت عمامه، شال کمر و گردن برای قضات و ملاها استفاده میکردند (ص 95-96). آخرین شهری که در کتاب اول از آن یاد میشود، یزد است. تاورنیه ضمن آنکه از یزد با تعبیر «روستای بزرگ» یاد میکند، شرحی دربارۀ بازارها، کاروانسراها، پارچههای زربافت و شالهای ابریشمی آنجا میآورد (ص 104-105). نگارنده در 3 فصل بعدی (ص 105-123) اطلاعات مفیدی در خصوص انواع سفر و کاروان، کیفیت کاروانها (ص 107-108)، اسباب سفر (ص 112)، ملبسشدن فرنگیان به لباس ایرانی یا عثمانی برای در امان ماندن از مزاحمتها (ص 111-112)، خوراک و آب در سفر (ص 113-114)، محافظان کاروانها (ص 115-116)، شترها (ص 116-119)، و سکهها و واحد پول ایران در آن دوره (ص 120-123) در اختیار مخاطب میگذارد. وی با نقل خاطرهای به رواج حیله و تقلب در میان شترفروشها هم اشاره میکند: « ... در بازگشت از چهارمین سفرم به ایران در قزوین تاجری ایرانی از 8 شتری که خریده بود، در 4 تای آنها که به نظرش بهتر میآمدند، فریب خورده بود. آنها به نظر فربه و سرحال میآمدند، اما حیله به زودی برملا شد و فهمید که آنها را باد کرده بودهاند. شترفروشها مهارتی دارند که نزدیک دم شتران را طوری سوراخ کنند که خریدار متوجه نشود. از این سوراخ در شتر میدمند و آن را به تردستی دوباره میبندند و از شتری لاغر چنان شتر فربه و خوشظاهری میسازند ... » (ص 119).کتاب دوم مشتمل بر 10 فصل است که گزارش سفرهای دوم تا پنجم تاورنیه را در بر دارد (نک : ص 124-252). در این بخش نگارنده به شرح راههایی میپردازد که از پاریس به اصفهان میرسند. در این میان امکان دستیابی به اطلاعاتی مربوط به برخی از شهرهای ایران نیز فراهم میشود. کتاب سوم با 10 فصل به سفر ششم و آخر تاورنیه به ایران از راه ایالات شمالی اروپا و آشنایی با برخی کشورها و اقوام حوزۀ دریای سیاه و خزر اختصاص دارد (ص 253-364). کتاب چهارم و پنجم اختصاص به ایران دارد. کتاب چهارم با عنوان «توصیف ایران» شامل 17 فصل است (ص 365). فصل دوم و سوم به ترتیب دربارۀ «گلها و میوههای ایران و مروارید و فیروزۀ آن» (ص 373-378) و «حیوانات باربر و ماهیان و پرندگان ایران» است (ص 378-384). او ضمن اشاره به کشت فراوان گل سرخ، میافزاید «ایرانیان این گل و بهار نارنج را به مقدار زیاد تقطیر میکنند که به همۀ آسیای صغیر و اروپای مرکزی حمل میشود» (ص 373-374). تاورنیه حیوانات باربر ایران را اسب و استر و خر و شتر برشمرده است. به نظر وی اسبهای ایران قد متوسطی دارند و بسیار رام، و در خورد و خوراک قانعاند. خر نیز بر دو گونه است: خرهای باربر و خرهایی از نژاد عربی که تندرو و خوشحالتاند (ص 378-379). سپس به جانوران درندهای چون شیر، خرس، پلنگ و انواع ماهیها و پرندگان میپردازد (ص 379-382). در پایان این فصل نیز توضیحی دربارۀ جایگاه و تشکیلات عالی برای شکار نزد شاهان ایرانی و گزارشی از پرندگان شکاری و نحوۀ تربیت آنها میدهد (ص 382-384). نکتۀ جالب در این قسمت، توصیفی است که تاورنیه از یوزپلنگ میکند که نشان میدهد وی تا آن زمان شناختی از این حیوان نداشته است: «نوعی حیوان وحشی به نام یوز [در متن: once] دارند که پوستش مانند پلنگ خالدار است و بسیار ملایم و دستآموز است ... ». او توضیح میدهد که چگونه از این حیوان در شکار غزال استفاده میکردهاند (ص 383).فصل چهارم به «شیوۀ ساختمانسازی در ایران» میپردازد (ص 384-387). مؤلف علت ساخت خانههای گلی در ایران را کمیابی چوب و سنگ میداند (ص 384). توصیف تاورنیه از خانههای آن دوره دقیق و مبسوط است؛ وی به ویژگی خانههای قشرهای مختلف جامعه نیز اشاره میکند (ص 385-387) و از نظر زیباییشناختی مطالبی ذکر میکند، مانند اینکه «خانهها از بیرون زیبا نیستند، اما از درون تمیز و آراستهاند. دیوارها با نقش گل و پرنده زینت یافتهاند ... پنجرههایی بسیار پهن با مشبکهای خوشتراش چوبی و گچی که جاهای خالیِ آنها با شیشههای الوان پر شده است ... ایرانیان که دوستدار تجملاند، در قسمت جلو یا بیرونی خانه زیباترین وسایل خانۀ خود را میگسترند ... » (ص 386-387). نکتۀ قابل توجهی که مؤلف دربارۀ خانۀ ایرانیان متذکر شده است، توجه به حضور زنان و ملاحظاتی است که در این باره رعایت میشده است. برای مثال، از بهکاربردن شیشههای بلورین شفاف در قسمتهایی که محل حضور زنان بوده است، خودداری میکردند (همانجا)، و یا هنگام تابستان که روی مهتابی میخوابیدند، بهسبب حضور زنان، قرار بر آن بوده است که مؤذنها صبحها به بالای منارهها نروند، زیرا از آنجا میتوانستند زنان خفته را ببینند (ص 387).عنوان فصل پنجم «وصف اصفهان پایتخت ممالک پادشاه ایران» است (ص 388-403). در این فصل ابتدا به تشریح موقعیت جغرافیایی و تاریخی اصفهان پرداخته، و در همان سطور اول از اصفهان قبل از فتح لار و هرمز به دست شاه عباس کبیر و پیوستنشان به پایتخت صفوی بهعنوان قریه یاد کرده، و اصفهان را از لحاظ مساحت همسان پاریس، اما بسیار کمجمعیتتر از آن برآورد کرده است (ص 388-389). مواردی که وی بدانها پرداخته است، از این جملهاند: دروازههای شهر، کوچهها، خانهها و باغها (ص 389-392)، شرح مبسوطی از میدان شاه و دکانهای آن (ص 394-396)، عمارت خزانهدار، قصر شاه (ص 398)، مسجد شاه (ص 397)، عالیقاپو و باب علی (ص 398)، بازار ارمنیان، کاروانسراها و حجرهها (ص 398-400)، امنیت بازارها (ص 400)، نماهای چهارگانۀ میدان شاه و جزئیات مربوط به آنها (ص 392-403)، محل استقرار مسگران (ص 400-401)، نقارهچیها (ص 402)، خراطان و آهنگران و حلاجان (ص 403)، زرگران و جواهرتراشان (ص 402)، تربیت و حرفۀ شاطران (ص 392-393)، معرکهگیران، خیمهشببازان و جمعهبازار (ص 396). در مجموع تاورنیه اصفهان را شهری بدنما با کوچههای تنگ و نامساوی و غالباً بسیار تاریک و بدون سنگفرش توصیف کرده است که به هنگام بارندگی کثیف و پرگل و لای است با گودالهایی کوچک کنار دیوارها که برای ادرارکردن حتى در میان جمع، از آنها استفاده میشود (ص 390-392).در فصل ششم تاورنیه به جلفا، بخش ارمنینشین اصفهان، میپردازد (ص 404-422). او در این فصل راهی را که از این شهر به اصفهان متصل است (خیابان چهارباغ)، با طرح جزئیات شرح میدهد؛ درختان، خانۀ درویشان، و در انتها، باغ هزارجریب که همگی در این خیابان واقعاند (ص 404-406). سپس به زایندهرود و رودهای دیگر، سیستم آبیاری و تقسیم آب و پرداخت حقابه با توجه به کمآب بودن ایران میپردازد (ص 406-407). وی به تفصیل پل اللهوردیخان یا جلفا را توصیف میکند و آن را «تنها اثر زیبای ایران» میداند (ص 408)، و در ادامه به 3 پل دیگر رود ازجمله پل گبرها و نیز باغ هزارجریب اشاره میکند (ص 409-410). سپس به شهر جلفا و ساکنان ارمنی و تاریخچۀ کوچاندهشدنشان از ارمنستان به دست شاه عباس کبیر میپردازد و دربارۀ وضعیت زندگی و ویژگیهای اخلاقی و مذهبیشان نکاتی را بیان میکند (ص 411-421). در انتها هم پیروان ادیان دیگر، یعنی یهودیان و هندوان بتپرست در اصفهان، و دین و مذهب رایج در ایران را به اختصار برمیشمارد (ص 421-422). موضوع فصل هفتم مذهب ایرانیان، مراسم عزاداری محرم و عاشورا و عید قربان است (ص 423-430). او مراسم عزاداری محرم را مراسمی بزرگ میخواند و به طور مشخص آیین سنگزنی (ه م) را تشریح میکند (ص 425). سپس عاشورایی (10 محرم 1078 ق / 3 ژوئیۀ 1667 م) را شرح میدهد که ظاهراً در آخرین سفرش در اصفهان شاهد آن بوده است (همانجا). تاورنیه به عید قربان هم اشاره میکند و مینویسد که چندی پس از عزاداری محرم ایرانیانْ عید شتر را جشن میگیرند (ص 429). البته روشن است که مؤلف در باب تقدم و تأخر محرم و عید قربان به خطا رفته است.تاورنیه در ادامه به دین زردشتیان و آداب و رسوم آنان، ازجمله به این موارد میپردازد: وضع فعلی زردشتیان (ص 431)، اصل و نسب ایشان و پیامبر شان (همانجا)، کتابها (ص 435)، غسل تعمید (ص 436)، ازدواج (همانجا)، روزه و اعیاد و آداب و رسوم (ص 437)، مراسم تشییع جنازه (ص 438)، آتشپرستی (همانجا)، اخلاق و عادات زردشتیان (ص 439) و سرانجام، حیوانات محبوب و منفور نزد ایشان (ص 441). وی که این اطلاعات را طی اقامت سهماهه در کرمان و حشرونشر با زردشتیان به دست آورده است، پیروان دین زردشت را در پنهان داشتن اسرار مذهبی خود بسیار غیرتمند توصیف میکند (ص 430). اگرچه اطلاعات تاورنیه دربارۀ زردشتیان چندان مستند نیست، با این حال، برخی از رسوم آنها که خود شاهدش بوده است، با اهمیتاند. برای نمونه، وی به حضور در مراسم تشییع مردگان زردشتیان در کرمان اشاره میکند و با شرح نحوۀ بستن مردگان به ستونهایی که در خارج شهر واقعاند، ادامه میدهد: «مشایعتکنندگان از دور دعا میخوانند تا زمانی که کلاغها بیایند، زیرا در اطراف این محل همیشه تعداد زیادی کلاغ هست. اگر یکی از کلاغها بیاید و به چشم راست مرده حمله کند، میپندارند که آن شخص آمرزیده است و به شادی آن صدقات بزرگ میدهند و همگی به چمنزاری میروند و پذیرایی مفصلی میکنند. اما اگر کلاغ به چشم چپ حملهور شود، آن را به فال بد میگیرند و از آنجا با اندوه بسیار بدون گفتوگو و بدون دادن صدقه و خوردن و نوشیدن بازمیگردند» (ص 438).در فصل نهم تا چهاردهم، مذهب ارمنیان و آداب اصلی ایشان مورد بررسی قرار میگیرد (ص 443-464). روش ارمنیان در اجرای مراسم تناول قربانی (ص 445)، روش تقدیس کسانی که میخواهند به مقام کشیشی برسند و ریاضت ایشان (ص 446-447)، غسل تعمید (ص 447-452)، ازدواج (ص 452-454) و روش دفن مردگان نزد ارمنیان (ص 454-456)، و ثباتشان در حفظ مذهب خود (ص 457-464) از مطالبی است که در این فصلها مطرح شدهاند. چند فصل بعد (پانزدهم تا هجدهم) شرح مفصلی از ششمین حضور تاورنیه در دسامبر 1664 / جمادیالآخر 1075 در اصفهان است (ص 464-505) که طی آن، مورد لطف شاه عباس دوم قرار گرفت و خلعت پادشاه را دریافت کرد و امتیازاتی ازجمله معافیت از همۀ حقوق گمرکی به او اعطا گردید (ص 476). وی همچنین جواهراتی به ارزش 900‘ 3 تومان به دربار ایران فروخت (ص 486). در ادامه او بزمی را به تصویر کشیده که با شاه و تعداد دیگری از فرنگیان در دربار برگزار شده است (ص 486-505). در این میان نکات جالبی دربارۀ روش پذیرایی در دربار ایران به دست میدهد، مانند نحوۀ سفره گستردن (ص 488-489)، کیفیت ظروف و پیشخدمتان (ص 487, 498)، نواختن سازهای موسیقی و حضور رقاصهها (ص 498)، و شادخواریهای شاه و کنجکاویها و پرسشهای او از تاورنیه دربارۀ شاهان اروپا (ص 493, 496-497). در پایان کتاب چهارم، متن دو فرمان از شاه عباس دوم مبنی بر معافیت تاورنیه از حق گمرکی و فرمان به حاکم شیراز برای دادن 3 بار شراب به او، آورده شده است که سبک نگارش دیوانخانۀ صفوی را منعکس میکند (ص 505-508).در کتاب پنجم که متشکل از 24 فصل است، مؤلف وضع سیاسی و تاریخی ایران را تشریح کرده، و مسیر اصفهان تا هرمز را مورد بررسی قرار میدهد (ص 509 ff.). در ابتدا تاورنیه روایتی تاریخی از نسبنامۀ سلاطین صفوی و نحوۀ به تخت رسیدنشان در آن دوره را شرح میدهد (ص 509-526)، و در ادامه با ذکر برخی رخدادهای خاص از زمان شاه عباس اول تا شاه سلیمان، به محاسن و معایب پادشاهان ایران میپردازد و ویژگیهای شخصیتی و حکومتی هرکدام را با نقل رویدادها و حکایاتی بیان میکند (ص 527-531). در پایان فصل دوم تاورنیه به عدالت شاه عباس اول با ذکر رویدادی اشاره میکند و آن ملبسشدن شاه عباس به هیئت مردم عادی و سرکشی به شهر است که طی آن، با ثابت شدن کمفروشی دو کاسب، به حکم شاه در میدان شهر به سیخ کشیده شده و کباب میشوند (ص 530-531)؛ اهمیت روایت این رخداد بازتاب این رفتار شاه عباس در میان جامعۀ ایرانی است که بنمایۀ بسیاری از داستانها و افسانههایی شد که مردم نسل به نسل نقل میکردند و از ادبیات شفاهی وارد ادبیات داستانی گردید (نک : ه د، شاه عباس). او در ادامه به «شرح مجامع تحصیلی که در ایران به آن مدرسه میگویند» میپردازد (ص 599) و پشتکار ایرانیان در تحصیل دانش و آموختن علوم را تمجید و تحسین میکند (ص 599-601). وی در جای دیگری دربارۀ آموزش به کودکان در ایران مینویسد: «کودکان ایرانی، برخلاف کودکان ما، در کوچهها بازی نمیکنند، بلکه به محض خروج از مکتب، میروند پیش پدران خود تا اندکاندک حرفهشان را بیاموزند، و این کار در سراسر ایران معمول است» (ص 392).در شرح طبقۀ سوم کارگزاران، یعنی بازرگانان و پیشهوران، مؤلف دربارۀ هنرها، صنایع، تجارت، انواع کالاها و فراوردههای کشاورزی در ایران اشاراتی کرده است (ص 604-612). او به انواع خط و زبان رایج در ایران نیز میپردازد و دربارۀ زبان مینویسد: «ایرانیان زبانهای کشورشان را به 4 گروه تقسیم میکنند. زبان فارسی معروف به زبان بلیغ یعنی شیرین و خوشایند، ترکی معروف به زبان سیاست که زبان غلو و گزافهگویی است، عربی که صفت فصاحت بدان دادهاند، و چهارمین زبان با نام قباحت که گویش محلی دهقانان است» (ص 606). در فصلهای چهاردهم تا نوزدهم، تاورنیه اختصاصاً به برخی از آداب و رسوم ایرانیان توجه دارد (ص 621-653) و برخی از مطالبی که شرح میدهد، بسیار بااهمیتاند. وی با اشاره به اینکه مردم ایران معمولاً در اخلاق و آداب و رسوم خود تابع دیناند (ص 621)، به این مطالب میپردازد: نامگذاری کودک بنابر قرعه (همانجا)، مراسم ختنه (همانجا)، علاقه به پیشگویی و اوقات سعد و نحس برای انجام دادن کارها (ص 621-622)، استخاره (ص 622)، رواج رمل و فال (ص 622-623)، تعبیر خواب (ص 623)، و رواج برخی بازیها مانند شطرنج و نرد، و سرگرمیهایی از قبیل شعبدهبازی و بندبازی (ص 626-627). نهی شرعی قمار و مجازات قماربازان مسئلهای است که تاورنیه از آن غافل نمانده است و در عین حال به قماربازانی اشاره میکند که معمولاً برد خود را به فقرا میبخشند (همانجا). او دربارۀ برخی از اخلاقیات ناپسند ایرانیان مینویسد: «ایرانیان در بیان سخنان رکیک و دشنام مهارت بسیار دارند ... طبعاً بسیار پنهانکار و بسیار چاپلوساند و با دقت تمام در پی وسیلۀ جلب احتراماند ... در ایران تجمل و ولخرجی به حد افراط میرسد ... در میان آنان وسواس به اندازۀ ترکان یا بیش از آنها حاکم است» (ص 623-624, 627)؛ در آداب معاشرتشان « ... تعارف بسیار میکنند و آن را در زبان خود تواضع مینامند و روش سلامدادن آنها با ما کاملاً متفاوت است» (ص 634). او به رسم دید و بازدید در عیدهای رسمی و تبریک نوروز و آداب و رسوم اعطای خلعت نیز میپردازد (ص 624-626). وی سپس چگونگی پوشاک زنان و مردان را شرح میدهد (ص 629-636) و دربارۀ رواج تجمل در پوشاک پس از شاه عباس نکاتی را بیان میکند؛ در این مورد مَثَلی را هم نقل میکند: «قرب به لباس، یعنی هر اندازه بهتر پوشیده باشید، به همان اندازه عزیز و محترمید و به دربار و خانۀ بزرگان دسترسی دارید» (ص 631). البته نگارنده رسم لباس نو پوشیدن در روز اول سال را با میل به تجمل خلط کرده است: «در روز اول سال اگر ایرانی پول برای خرید قبا یا جامۀ نو نداشته باشد، تن به کار میدهد تا جامهای به دست آورد. میل به تجمل به همان اندازه که در میان بزرگسالان رواج دارد، بر خردسالان نیز حاکم است» (ص 641). عنوان فصل پانزدهم «بیماریهای ایران و روش درمان آنها» است (ص 637-639). نگارنده پس از خرده گرفتن به طبیبان ایرانی، که تنها روش معالجه را تجویز پرهیز، تصور میکنند (ص 638)، معلوم نیست بر چه اساسی مینویسد: «ایرانیان اذعان دارند که طب به روش کامل در مملکتشان معمول نیست و قبول دارند که تنها فرنگیان در آن خبرهاند» (همانجا). دو فصل بعدی به ترتیب به «تقسیم زمان نزد ایرانیان» (ص 640-641) و «مهمانیها و خوراکهای معمولی ایرانیان» (ص 642-648) اختصاص دارند. تاورنیه ایرانیان را در خوراک مردمی قانع توصیف کرده که چندان در بند شکم نیستند، یک نوبت از شبانهروز (شام) غذای پختنی، که معمولاً پلو و گوشتِ کباب شده است، میخورند و به همان میزان یک وعده خرید میکنند و چیزی را ذخیره نمیکنند (ص 642). انواع گوشت مصرفی (ص 642-643)، غذای رایج در مهمانیها (ص 646-647)، غذافروشیهای بازار (ص 643)، نان و پخت آن (همانجا)، انواع ظروف غذاخوری (ص 643-644)، رواج قلیان و قهوه سر سفرهها (ص 644-645)، رواج انواع مواد مخدر و نوشیدنیها (ص 645-646) و سرانجام، شرح مجلس مهمانی (ص 646-648) مطالبیاند که در این فصل بدانها پرداخته شده است. نظر مؤلف دربارۀ آشپزی و آداب غذاخوردن ایرانیان را میتوان اینگونه خلاصه کرد: « ... آشپزی ایرانیان هیچ خوب نیست و نمیتواند به ذائقۀ اشخاصی که دوستدار کیفیت غذاهای خوباند، خوش آید ... ایرانیان مردمانی درستکار و شریفاند و هرکس که به هنگام خوردن غذا با آنها باشد، با طیب خاطر به او غذا میخورانند و از عادت فرنگیان که هنگام صرف غذا در را میبندند، بسیار تعجب میکنند» (ص 643, 648). تاورنیه در فصل هجدهم که به «ازدواج ایرانیان» مربوط است (ص 648-650)، به اختصار مطالبی را دربارۀ سن پایین ازدواج و نکاح (ص 648)، مهریه (ص 648-649)، مراسم عروسی و طلاق (ص 649) بیان میکند. او درخصوص روند طلاق در ایران به ناسازگاری میان زن و مرد و تقاضای طلاق و در نتیجه، مطالبۀ مهریه از طرف زن اشاره کرده است که همۀ اینها درنهایت باعث بدرفتاری بیشتر مرد میشود و زن ناچار به او میگوید: «به جهنم، مهرم حلال و جانم آزاد، بگذار بروم، از تو چیزی نمیخواهم» (ص 649)؛ عبارتی آشنا که همچنان رایج است. فصل بعد به «مرگ و مراسم کفن و دفن ایرانیان» (ص 650-653) میپردازد. او در تشریح مراسم کفن و دفن هم مینویسد: «وقتی که بیماری خطرناک باشد، رسم بر این است که روی بام خانۀ بیمار آتش روشن میکنند تا به همسایگان اطلاع دهند که برای او به درگاه خدا دعا کنند. وقتی که میمیرد خانه پر از فریاد و فغان میشود، بهخصوص زنانش گیسوان خود را میکنند و حرکات بسیار عجیبی درمیآورند که گویی جنزده شدهاند ... » (ص 650). استفاده از برخی نمادها برای نمایش سوگوار بودن همواره مرسوم بوده است؛ تاورنیه ضمن روایت مرگ شاه عباس و به تخت رسیدن نوهاش، شاه صفی، به یکی از این نمادها اشاره میکند: «... دو سردار به همراه چند تن دیگر از بزرگان به شاهزادۀ جوان تعظیم کردند و او را پادشاه خود خواندند؛ آنگاه جامهاش را درآوردند و پاره کردند. این در ایران نشانۀ عزاداری است و بنا به رسم، لباس سادۀ دیگری به او دادند که تا نیمهشب به تن داشت. نیمهشب آن را از تنش درآوردند تا لباس شاهی به او بپوشانند و او را بر تخت بنشانند ... » (ص 513). او با شرح مختصری از مرگ و مراسم تشییع جنازه (ص 650-652)، در پایان به نکاتی دربارۀ اعتقاد مسلمانان به رویدادهای پس از مرگ اشاره میکند (ص 652-653). در ادامه (فصلهای بیستم تا بیست و چهارم) تاورنیه شرح روزانۀ سفر خود را از اصفهان تا هند ارائه میکند (ص 653 ff.). مطالب او دربرگیرندۀ اطلاعات ارزندهای از وضعیت جغرافیایی، فراوردههای کشاورزی و خوراکی، صنایع دستی، ویژگیهای قومی و برخی از آداب و رسوم مردمی است که در این مسیر ساکناند. برای مثال، میتوان به این نمونهها بسنده کرد: «عالیترین نان در ایران نان یزدخواست است» (ص 654)؛ «ساکنان لار اغلب یهودیاند و به کار ابریشم و ساختن اسباب و وسایل گوناگون میپردازند و بهخصوص شالهای کمر خوبی میبافند که باعث شهرت این شهر شده است» (ص 675)؛ «رنگ پوست مردم بندرعباس بسیار تیره و لباسشان تنها یک پیراهن است ... تجارتی جز صید ماهی ندارند» (ص 690-691).تاورنیه از طرح برخی از باورهای مردم ایران غافل نمانده است؛ او به زنان نازایی اشاره میکند که برای بچهدارشدن باقیماندۀ آلت کودکی را که ختنه شده است، میبلعند و گمان میبرند با این کار زهدان آنها باز میشود (ص 621)، یا از نوازندگانی یاد میکند که به هنگام تولد پسری به خانۀ او رفته و ساز مینوازند و در قبالش مبلغی دریافت میکنند (ص 640). او مینویسد که ازدواج در ایران با دخالت زنان صورت میگیرد و زن و مرد از قبل هرگز همدیگر را نمیبینند. سپس رسم عروسی را اینگونه توصیف میکند: «روز عروسی که فرارسید، جهیزیۀ عروس را با ساز و نقاره بر پشت اسبان یا دوش حمالان بار میکنند و اغلب با شکوه و تظاهری پوچ و توخالی به خانۀ شوهر میفرستند ... عروس با نوای طبل و سازهای دیگر در جلو به همراهی زنان بسیاری که شمعهای روشن در دست دارند، پای پیاده به خانۀ داماد برده میشود. به محض رسیدن به در خانۀ داماد چنانکه این مرد برای جلب رضایت خویشان دختر به ازدواج، پرداخت مهریۀ سنگینی را پذیرفته باشد که نخواهد و نتواند از عهدۀ آن برآید، درِ خانه را میبندد. آنها به در میکوبند و او اعلام میکند که زنی به این قیمت نمیخواهم. سرانجام، پس از کمی اعتراض و حرف و نقل، دو طرف توافق حاصل میکنند و عروس و زنانِ همراه و کلیۀ خویشانش داخل خانه میشوند ... » (ص 648-649). اعتقادات معنوی ایرانیان نیز دستمایۀ خوبی برای تاورنیه است تا بیشتر آنها را به مخاطب اروپایی خود معرفی کند. درِ علی در نزدیکی عالیقاپو از مکانهایی است که ایرانیان احترام زیادی به آن مینهند. در آستانۀ این در، سنگ مرمر سفیدرنگِ گردی است که میگویند در قدیم آن را از عربستان و خانۀ امام علی (ع) آوردهاند؛ و در آن دوره مرسوم بوده است سفرایی که برای بار اول به خدمت شاه میرفتند، قبل از آن باید به سلام این در رفته، بیآنکه پا بر سنگ گذاشته یا لمسش کنند، از روی آن عبور کنند. در سوی دیگر این در، حیاطی است که هر جنایتکاری برای در امان ماندن بدان پناهنده میشده، به طوری که حتى شاه هم نمیتوانسته است او را از آنجا بیرون بکشد (نک : ص 188, 389). تاورنیه در جای دیگر به گروه زیادی از زنان بدکاره اشاره میکند که در مراسم روز عاشورا و طی نمایش تابوت دوطفلان، به شدت اشک میریزند و باور دارند که با این اشکها همۀ گناهانشان بخشوده میشود (ص 427-428). تقدسی که برخی ماهیها نزد مردم داشتند، نظر مؤلف را به خود جلب کرده است، ازجمله ماهیهای حوض مسجدی در قمشه (ص 654)، یا حوض آرامگاه سعدی (ص 663) که دست زدن به آنها یا گرفتن آنها بیحرمتی به مقدسات تلقی میشده است. علاوه بر ماهیها، شتر نیز برای ایرانیان مسلمان، تقدسی ویژه داشته است؛ به گونهای که در کاروانها اجازه نمیدادند شراب را بار شتر کنند، چون این حیوان را مختص حضرت محمد (ص) میدانستند و آن حضرت شراب را به شدت نهی کرده است (ص 108). تشریح مراسم عید قربان و نحوۀ قربانی کردن شتر در اصفهان نیز از بخشهای مهمی است که آداب و رسوم مذهبی مردم را بازتاب میدهد؛ پس از ذبح شتر، آن را به 12 قسمت تقسیم کرده و هر قسمت را به یک دستۀ عزاداری میدهند، چون در آن دوره مردم اصفهان در 12 دسته عزاداری میکردند: «هر دسته سهم خود را به خانۀ کسی میبرند که از قدیم تا امروز رئیس آنها بوده است. این قسمت نمکسود، و تا عید قربان سال بعد نگهداری میشود و گوشت سال قبل با برنج پخته میشود که غذای اصلی جشن است و ریشسفیدِ دسته به همۀ اعضای دسته میدهد. چون این قطعه گوشت چندان بزرگ نیست که کفاف همۀ جمعیت را بدهد، از آن فقط به برخی اشخاص معتبر میدهند که آنان نیز به خوردن آن بسیار مباهات میکنند ... » (ص 430). شرطبندی دو طایفۀ بزرگ اصفهان بر جنگ حیوانات و شرکتجستن شاه در این رویداد، تخممرغبازی، معرکهگیری و خیمهشببازانی که باعث شادی و خندۀ مردم میشوند (ص 396)، از تفریحاتی است که تاورنیه بدانها پرداخته است و از تردستان و بندبازانی سخن میگوید که مهارتشان از همتایان اروپاییشان بیشتر است (ص 627). از سویی او بر این باور بوده است که ایرانیان و مردم مشرقزمین چیزی از گردش نمیدانند و از دیدن اروپاییانی که در کوچهباغها قدم میزنند و دوباره بازمیگردند و چندین ساعت را اینگونه سپری میکنند، بسیار شگفتزده میشوند؛ سپس روش ایرانیها را در تفریح کردن اینگونه شرح میدهد: « ... آنها یک قالی در زیباترین محل باغ میگسترند تا بر آن بنشینند و به تماشای سبزه بپردازند. اگر هم برخیزند، جز برای چیدن و خوردن میوه نیست. وقتی خودشان میوه را میچینند، لذت بیشتری میبرند ... » (همانجا). تاورنیه شاهد رفتارهای مستبدانۀ شاه و درباریان با مردم بوده که بازتاب این رفتارها در مردم احترام و اطاعت بیچونوچرا از شاه و همردیف قراردادن او با پیامبر شده است. نگارنده در این باره میگوید: « ... اساس مذهب آنها این است که فرمان شاه را مثل حکم حضرت محمد (ص) باید اطاعت کرد و وقتی یک ایرانی قول دهد که کاری را بکند و به خاطر آن به سر شاه قسم بخورد، این به آن معنا ست که آن کار بی هیچ کاستی صورت میگیرد» (ص 522)؛ «وقتی میخواهند سوگند بخورند، میگویند: به سر عزیز شاه و به روح پیغمبر؛ و این دو سوگند نزد ایرانیان یک وزن و قیمت دارد» (ص 623). به روایت تاورنیه ایرانیان احکام پادشاه را همسنگ احکام پیامبرشان میگذارند و اطاعت نکردن از آن را، هر چه باشد، در خور مجازاتی عظیم و بیرحمانه میدانند (ص 522). برای نمونه، او پس از شرح واقعۀ قتل 7 تن از رجال دربار شاه صفی، به مردمی اشاره میکند که بیآنکه از اصل واقعه اطلاعی داشته باشند، به سرهای بریده که در میدان شهر برای تماشای عموم گذاشته بودند، با پا ضربه زده و میگفتند: اینها سر سگهایی است که از احکام پادشاه سرپیچی کردهاند (ص 514-515). این سفرنامه برای نخستینبار با برگردان ابوتراب نوری در 1289 ش / 1331 ق منتشر شد که چندینبار نیز تجدید چاپ گردید. حمید ارباب شیرانی نیز ترجمهای از کتاب چهارم و پنجم این سفرنامه را در 1383 ش منتشر کرده است.
Tavernier, J. B., Les Six voyages, Paris, 1676 ; Yerasimos, S., introd and notes on Les six voyages de Turquie et de Perse of Tavernier, Paris, 1981.
زهرا نصراللٰهی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید