تابستان
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
شنبه 26 تیر 1400
https://cgie.org.ir/fa/article/239549/تابستان
پنج شنبه 16 اسفند 1403
چاپ شده
2
تابِسْتان، واژهای از ریشۀ تاب + ستان، به عربی: صَیف، در اوستا: شیم، و در سنسکریت: سما؛ به معنی گرمگاه، موسم گرما، فصل دوم سال در گاهشماری خورشیدی که متشکل از ماههای تیر، مرداد و شهریور است.نظر به اینکه خورشید در حرکت ظاهری سالیانۀ خود، در هر یک از ماههای سال از مقابل یکی از صورتهای فلکی منطقةالبروج میگذرد، قدما این ماهها را به نام صور آن برجها خواندهاند؛ چنانکه از فصل تابستان، ماه تیر به نام سرطان یا خرچنگ، ماه مرداد به نام اسد یا شیر، و ماه شهریور به نام سنبله یا خوشه خوانده میشود. در فرهنگ عامه و در امور اداری قبل از 1304 ش، در ایران نامهای صور فلکی حمل، ثور، جوزا، سرطان، اسد، سنبله، میزان، عقرب، قوس، جَدْی، دَلْو و حوت برای 12 ماه سال رواج داشت و از آن پس، نامهای فروردین و جز آن متداول شد. در زبان فارسی واژۀ تموز نیز مجازاً به معنی شدت گرما استعمال میشود که گفتهاند برگرفته از واژهای رومی است. چون گرما در برج سرطان بسیار زیاد است، رومیان مدت ماندن آفتاب در برج سرطان را تموز میگفتهاند ( آنندراج، ذیل تابستان، تموز؛ مصفا، 125؛ بندهش هندی، 273؛ دایرةالمعارف ... ، ذیل برج).فردوسی از تموز نام برده، و آن را در شعر خود پس از بهار آورده است: بهار و تموز و زمستان و تیر / ... (7 / 487). بیرونی نیز اشارهای به شدت گرمای تموز دارد و نوشته است: 7 روز از تموز را که روز اول آن نوزدهم تموز است، روزگار باحور مینامند که در این روزها گرما به حد نهایت خود میرسد ( التفهیم، 264). همو نوشته است: از 12 صورت منطقةالبروج، 3 صورت آن مربوط به تابستان است: اولی سرطان همچون خرچنگ، دومی اسد همچون شیر، و سومی صورت عذراء جوان زن، همچون کنیزک با دو پر و دامن فروهشته (همان، 90)، که دیگران صورت سوم را سنبله نوشتهاند.ایرانیان قدیم معتقد بودند که هر یک از روزهای ماه به فرشتهای تعلق دارد. لذا در روزشمار کهن ایران، هر یک از روزهای ماه برای خود نامی داشت (به جای روزهای هفته). از این 30 فرشته، 12 فرشتۀ آن نگهبان 12 ماهاند و هر ماه نیز بهنام یکی از آنها ست. در هر ماه، روزی که نامش مصادف با نام آن ماه بود، جشن میگرفتند (روحالامینی، 1284). یکی از این جشنها، جشن تیرگان در روز تیر، سیزدهم ماه تیر از فصل تابستان بود که در منابع تاریخی مثل اوستا، زین الاخبار گردیزی و آثار الباقیۀ بیرونی به تفصیل از آن یاد شده است؛ ولی چون در احتساب کبیسه (یک روز اضافه برای سال، در هر 4 سال) اهمال میشد، تیرماه که در گاهشماری ایرانی چهارمین ماه سال است، بهتدریج آغاز سال شد و روز اول فروردین، از اول بهار (ورود خورشید به برج حمل) به اول تابستان (ورود خورشید به برج سرطان) کشانده شد و مدتها در این وضعیت، کبیسه میکردند. چنانکه ابوریحان بیرونی در آثار الباقیه نوشته است: ایرانیان وقتی که سالهای خود را کبیسه میکردند، فصول چهارگانه را با ماههای خود علامت میگذاشتند، یعنی فروردینماه اول تابستان، تیرماه اول پاییز، مهرماه اول زمستان، و دی ماه اول بهار بود (ص 323).در بندهش نیز آمده است: او جانور را نخست بدان ماه (ماه آغاز تابستان) ــ ماه فروردین، روز هرمزد ــ آغاز تابستان فراز آفرید (ص 80). در زمان متوکل، برای وصول مالیات در موقع فراوانی محصول، او دستور داد آغاز سال را از سرطان به فروردین باز آوردند. با توجه به تغییری که طی قرنها در محاسبۀ ماه و سال شده، در گاهشماریهای امروز، تیرگان (روز تیر از ماه تیر) را در دو روز متفاوت جشن میگیرند. بر اساس ماههای تابستانی و تقویم جلالی، که آغاز سال یعنی فروردین را از اول بهار حساب میکنند، تیرگان سیزدهمین روز تابستان (13 تیر)، و بنابر تقویم فرس قدیم، جشن تیرگان در خزان (13 آبان) است (روحالامینی، 1287؛ نیز نک : ه د، تیرماسیزدهشو). برای نمونه، امروزه هنوز هم اهالی یوش، از روستاهای مازندران، حساب سال و ماه کارشان را به شیوۀ قدیم دارند و گاهشماری آنها متفاوت است. 3 ماه بهارشان آبان، آذر و دی است و 3 ماه تابستانشان بهمن و اسفند و فروردین، و 3 ماه پاییزشان اردیبهشت، خرداد و تیر، و 3 ماه زمستانشان مرداد، شهریور و مهر. همۀ ماههایشان سیروزه است و 5 روز را به نام پیتک به آبان یا فروردین اضافه میکنند. اگر روز اول پیتک باران بیاید، آن سال، سال برکت و فراوانی است، در این 5 روز باد خنکی میوزد و چوپانها گوسفندان را از تالارها بیرون میآورند تا هوا بخورند (طاهباز، 77- 79).مینوی خرد جزو ارکان سال اشاره به چهارفصل دارد؛ در آن آمده است که حرکت خورشید و ماه اساساً برای روشنسازی جهان و رشددادن به همۀ زاییدنیها و روییدنیها و درست داشتن روز، ماه، سال، تابستان، زمستان، بهار و پاییز و همۀ حسابها و انگارههای دیگری است که مردمان میتوانند دریابند، ببینند و بدانند (ص 67). بدیهی است که تبدیل شب به روز و روز به شب، دو واحد زمانی به نام شب و روز، پدید آمدن ماه به صورت هلال و تغییر شکل آن از هلال به بدر، تقلیل مجدد و ناپدید شدن آن طی 29 یا 30 شب متوالی، واحد زمانی بزرگتر به نام ماه، تغییر آب و هوا از سردی به گرمی و بالعکس که تغییر محیط زیست را در پی دارد، واحد زمانی بزرگتری مبتنی بر گرمی و سردی هوا به نام فصل (ابتدا دو فصل تابستان و زمستان، سپس با تقسیم هر یک از آنها به دو فصل، یعنی 4 فصل بهار، تابستان، پاییز و زمستان)، و سرانجام، رصد صورتهای منطقةالبروج در آسمان، و شناخت و علامتگذاری 12 صورت که بهطور منظم ظاهر میشوند، واحد بزرگتری به نام سال ــ متشکل از 12 مـاه و 4 فصل ــ را بـه انسان شنـاسانـده است (ظریفیان، 15-16).بندهش کـه پس از دینکرد از مهمترین کتب دینی ـ تـاریخی پارسیان است، با عنایت به قانون کیهانی که به موجب آن بر سر هر 000‘1 سال، یکی از صورتهای فلکی در ابتدای هر ماه از سال قرار میگیرد، به نقل از کتب دینی نقل میکند: جهان مدت 000‘ 3 سال یعنی تا موقعی که در هزارههای بره و گاو و دو پیکر قرار داشت، آفرینش بیاندیشه و بیحرکت و در حالت مینوی بود، ولی وقتی وارد سههزارۀ دوم، یعنی هزارههای خرچنگ و شیر و خوشه شد [ که در گاهشماریها فصل تابستان را تشکیل میدهند]، حالت مادی به خود گرفت و کیومرث با گاو به حالت مادی بر آن پادشاهی میکرد و جهان بیپتیاره [به معنی ضدیت، آزار] بود (بندهش هندی، 120، 291).بنابراین، طبق اساطیر زردشتی، مادی بودن جهان از تابستان آغاز میشود و اولین انسان و اولین گاو بر آن حاکماند. در سههزارۀ سوم که در ابتدای آن ترازو یا میزان قرار دارد، نخستین جفت انسان یعنی مشی و مشیانه، و نخستین چهارپایان پدید آمدند و اهریمن به جهان روشنایی دستبرد زد و در همهجا تباهی و مرگ را گستراند و به زودی زندگی میرا و آمیخته با بدی جریان یافت. دورۀ 000‘ 3 سالۀ چهارم که با بزغاله یا جدی آغاز میشود، پایان زمان و از همگسیختگی آمیزش است. زردشت در همین دوره میآید و این دوره تا پایان دوران ساسانیان است (همان، 120-121، 215).در قالب همین اسطوره است که آغاز و انجام جهان را بر اساس صور فلکی میتوان با 4 فصل سال و بروج دوازدهگانۀ آن قیاس کرد: میتوان ملاحظه کرد که بهار دورۀ مینوی، تابستان آغاز دورۀ مادی، پاییز آغاز سلطۀ اهریمن بر جهان، و زمستان دورۀ پایان جهان است. در این کتاب آمده است که به محض رسیدن آفتاب به خرچنگ، روزها بلندتر میشود و تابستان آغاز میگردد (بندهش، 55، 59). روز تابستانی دو برابرِ کوتاهترین روز زمستانی است. شب زمستانی دو برابر کوتاهترین شب تابستانی است. از اول ماه فروردین سالِ درست شمسی (سالی که کبیسه را در آن میگرفتند) تا آخر ماه مهر، 7 ماه تابستان، و از ماه آبان تا ماه اسفند که پنجه در پایان آن است، 5 ماه زمستان است (همان، 105). بُنکدۀ تابستان در نیمروز است. در اولین روز ماه فروردین از نیروی زمستان کاسته میگردد و تابستان از بنکدۀ خویش بیرون میآید و نیرو و پادشاهی میپذیرد. به باور پارسیان کهن، ایزد تابستان ربیهوین است. این ایزد در زمستان از روی زمین به زیر زمین، که سرچشمۀ آبها ست، میرود و گرمی و تری به آب میدهد تا ریشۀ درختان را سرما نخشکاند. در این زمان، ربیهوین را ستایش نمیکنند. در ابتدای تابستان ربیهوین از زیر زمین بیرون میآید و میوۀ درختان را میرساند؛ ازاینرو، در تابستان آب چشمه سرد است، زیرا ربیهوین آنجا نیست. در 7 ماه تابستان که ربیهوین مورد ستایش قرار میگیرد، نیروی تابستان به همۀ زمین میرسد. در زمان پادشاهی تابستان، همواره باران میبارد و گرمی فراوان را از بین میبرد (همان، 106). در فـرهنگ اصطلاحات نجـوم نیز اشارهای به تابستان بزرگ ــ در مقابل زمستان بزرگ ــ شده است و آن را نیمسال شمسی در گاهشماری قدیم ایران تعریف کردهاند که شامل فروردین، اردیبهشت، خرداد، تیر، مرداد و شهریور میشده است (مصفا، 125). کسی که سال را با گردش ماه محاسبه کند، تابستان را با زمستان و زمستان را با تابستان در هم میآمیزد. این سال با سال خورشیدی برابر نیست، زیرا «ماه زمانی به 29 روز، و زمانی به 30 روز باز آید» (بندهش، 106-107).مورخان و منجمان به ویژگی تابستان که نقطۀ انقلاب تـابستانی آن است، اشاره کـردهاند کـه در آن شـب و روز برابر میشود. خوارزمی در بین سالهای 367-372 ق / 978-982 م در مفاتیح العلوم صورت بروج دوازدهگانه را برشمرده، و سرطان و اسد و سنبله را برجهای فصل دوم، یعنی تابستان آورده (ص 207)، و نوشته است: نقطۀ منقلب صیفی «اول برج سرطان است، زیرا هنگامی که خورشید به این نقطه برسد، دراز شدن روز به پایان میرسد و کاهش آن آغاز میگردد» (ص 208).ابوریحان بیرونی نیز در التفهیم نسبت به خط اعتدال یا خط استوا که در آن شب و روز برابرند، از دو نقطه نام میبرد که کاملاً از آن دور هستند؛ یکی از آنها نقطۀ انقلاب تابستانی در شمال است که آفتاب از این نقطه پس از فرودآمدن به جنوب به سوی شمال بازمیگردد، و دیگری نقطۀ انقلاب زمستانی در جنوب است که آفتاب در پی برآمدن از شمال به سوی جنوب بازمیگردد (ص 73). همو نوشته است: چون آفتاب به سر سرطان رسد، برآمدن آن را مشرقالصیف، و فروشدنش را مغربالصیف خوانند (همان، 175). وی همچنین یادآور میشود که در شهرهایی که عرض آنها از میل بزرگ افزونتر است، سر سایۀ نیمروزان همیشه سوی شمال است و ارتفاع نیمروزان جنوبی است و تمام ارتفاع دوربودن آفتاب است از سمتالرأس به سوی جنوب. در این شهرها آفتاب در فلک نصفالنهار 3 نوع ارتفاع دارد که بزرگترینِ آنها در تابستان است و این هنگامی است که به سر سرطان میرسد و سایۀ آن خردترین سایهها ست. در شهرهایی که عرض آنها برابر با میل بزرگ است، وضعیت همان است و تنها تفاوت آن ارتفاع سر سرطان است که زاویۀ °90 قائمه است و نه شمالی و نه جنوبی است و سایۀ نیمروزی وجود ندارد. در شهرهایی که عرضشان کمتر از میل بزرگ است، ارتفاع سر سرطان از شمال است، نه از جنوب (همان، 185).در ادبیات شفاهی، و در باورهای مردم ایران هیچ نوع اشاره و مطلبی برای نفی فصل تابستان نیامده است. برای مردم ایران، تابستان فصل بارورشدن زمین، فراوانی نعمت و کار، و کوشش و تلاش برای کسب روزی و فصل شادمانی است. قزوینی (600-682 ق / 1204-1283 م) نیز در عجایب المخلوقات، ضمن اشاره به روزهای بلند تابستان، شبهای کوتاه، و گرم شدن زمین، از قوت گرفتن نبات، حیوان، رسیدن میوهها، خشکشدن حبوبات، فربه شدن بهایم، فراوانی روزی مردم و جز آنها در این فصل سخن میگوید. او حتى این ضربالمثل را آورده است که «هرکه در تابستان مغزش در آتش بجوشد، در زمستان دیگش در آتش نجوشد» (ص 81-82). هنوز هم همین گفتۀ قزوینی را در جاهای مختلف ایران، با مضامین گوناگون، به مثابۀ ضربالمثل در گفتههای خود بهکار میبرند. برای نمونه، آذریها میگویند: آن که در تابستان سرش از گرمای زیاد بسوزد، در زمستان آش وی پخته است (ذوالفقاری، 1 / 246)؛ و به قول کردها: تابستان بخوابد مست مست / زمستان بگردد سبد به دست (همو، 1 / 668)؛ و تهرانیها: تابستان تندرستی، زمستان زیر کرسی؛ و حتى از تاجیکها و افغانهای مربوط به جهان ایران فرهنگی نقل میشود: تابستان کوشی، زمستان نوشی؛ نهاوندیها آن را با بیانی دیگر نقل میکنند: تابستان میشود حیران و مستم / زمستان میشود غربال به دستم (همانجا)؛ از قول اهالی گنبد کاووس نقل میشود: کسی که در تابستان مغزش نجوشد، زمستان دیگش نمیجوشد؛ و سرانجام به گفتۀ اهالی آذربایجان: کسی که در تابستان سرش پخته باشد، در زمستان آشش میپزد؛ یا بنابر قولی دیگر از آذریها: کسی که در تابستان در سایه بخوابد، در زمستان روی برف میخوابد (همو، 2 / 1436).مینوی خرد از زمستان با عنوان دیو زمستان نام میبرد و در پاسخ دانا که پرسیده بود دیو زمستان کجا مسلطتر است، گفته است: دیو زمستان در ایرانویج [سرزمین اصلی و اولیهای که ایرانیان از آنجا آمدهاند] مسلطتر است و از این پیدا ست که در ایرانویج 10 ماه زمستان، و دو ماه تابستان است و در آن دو ماه تابستان نیز آب سرد و زمین سرد و گیاه سرد است (ص 62، نیز حاشیۀ 4). در باورهای کهن، تابستان ازجمله ایزدان مینوی، و در مقابل، زمستان از جملۀ دیوان بوده است؛ چنانکه در بندهش، وقتی دربارۀ دشمنی دو مینو، کمالگان دیوان و ایزدان مینوی صحبت میشود، همانطورکه اهریمن بر ضد هرمزد است، زمستان (از جملۀ کمالگان دیوان) بر ضد تابستان (از جملۀ ایزدان مینوی) است (ص 55).بنابراین، باورهایی که در فرهنگ مردم ایران و حتى در اعتقادات مربوط به دین قبل از اسلام ایرانیان دربارۀ این فصل وجود دارد، نشان میدهد که فصل تابستان در جهان مادی جریان دارد و مشوق مردم به کار و کوشش است. مثلاً تهرانیها ماهیت فصول چهارگانۀ سال خورشیدی را در این جملهها بیان میکنند: بهارون گل بباره، من نمیرُم / تابستون وخت کاره، من نمیرم / / پاییزون لاله زاره، من نمیرم / زمستون عشق و یاره، من نمیرم. نویسندۀ کتاب قند و نمک، کلمۀ «نمیرم» را نمیروم معنی نموده، و کل این مثل را برای تنبلها و از زیر کار درروها تعبیر کرده است (نک : شهری، 158)، درحالیکه در ییلاقات آمل و سرزمین گیل و دیلم، و میان مردمان سرزمین طالقان مثلِ «بهارِ لاله زاره، من نمیرَم / تاوسون فصل کاره، من نمیرم / / پاییز جَم ها کنم قوت زمستان / زمسون بد مجاله، من نمیرم» رواج دارد که در آن دیار، «نمیرم»، به معنی جان خود را از دست ندهم، آمده است؛ داستان آن به پتک یا خمسۀ مسترقه مربوط میشود و نشان میدهد در باور مردم، این 5 روز ارتباطی با سال و حتى هیچیک از چهارفصل آن ندارد. جوانی با گفتن مَثَل یادشده به ملکالموت، از او میخواهد که در چهارفصل سال جان او را نگیرد، با این امید که هرگز نخواهد مرد. عزرائیل میپذیرد و چون چهارفصل سال تمام میشود، در یکی از روزهای پتک که نه روی سال است و نه روی ماه، جان او را میگیرد (ذبیحی، 72-73).تهرانیها تمامی تلاش و کوشش و استراحت سالانه را در این ضربالمثل خلاصه میکردند: تابسّون تندرسّی، زمسّون زیر کرسی (شهری، همان، 12، 198). در تمامی روستاهای ایران، تابستان فصل کار و تلاش است و روستاییانی که در فصول دیگر برای کار به شهرها میروند، در این فصل به روستای خود برمیگردند؛ به عنوان مثال، تابستان پرجمعیتترین فصل سال در یوش (در حوزۀ آمل مازندران) است که هوایی خنک دارد و ییلاق است. در تابستان رعیت و ارباب همه در یوش جمع میشوند، قراردادی با ارباب میبندند و هریک زمینی و کاری میگیرند و سرگرم میشوند و آخرهای تابستان نیز روانۀ تهران و شهرهای دیگر میگردند (طاهباز، 29).برای مردم لرستان و ایلام، فصل تابستان یا به قول خودشان پایِز، از پنجم اردیبهشت آغاز میشود و در دوم مرداد پایان مییابد. در روستاهای ایلام از فصل تابستان ماههای تیر، به قول خودشان: «کله گاو سوار یا کله گاوسودار»؛ مرداد، به قول خودشان: «خسته» یا «گا گور» (فریاد گاو)؛ و شهریور، به قول خودشان: «مِلِم بِشکِن» (گردنم بشکن) را میشناسند (اسدیان، 207). به اعتقاد مردم آشتیان، 10 روز آخر بهار و 10 روز اول تابستان روزهای پرچربیتر شدن شیر گوسفندانشان است (نجفی، 95).یکی از ویژگیهای مهم تابستان، فصل برداشت محصول و دروکردن غلات، ازجمله گندم و جو، و خرمنکوبی است. ابتداییترین شکل خرمنکوبی، کوبیدن سنبلههای گندم در زیر سم چهارپایان است که با ترانهخوانی شخص خرمنکوب همراه است. زمین خرمنکوبی سطح صاف و آمادهشدهای معمولاً به شکل دایره است. بر روی زمین زراعی هر مشته خوشۀ گندم دروشده با داس را به شکل دستۀ کوچکی (بافه) درمیآورند و کنار دست خود میگذارند. چند عدد از این دستهها، دستۀ بزرگتری را تشکیل میدهد. این دستهها را به خرمنجا حمل میکنند و به طور منظم به شکل مخروطی روی هم میچینند تا خرمنی از خوشههای گندم شکل گیرد. تیرکی در میان این خرمن به زمین فرو برده شده، و یک سوی طنابی به آن متصل است. چند رأس چهارپا (اسب و خر) را با طنابهای کوتاهی، به فاصلههای معین، به این طناب میبندند. تنبلترین چهارپا که کمترین فاصله را میدود، نزدیک به مرکز دایره و دیرک است و زرنگترین و پرتوانترین آنها که سرعت بیشتری دارد و فاصلۀ بیشتری را باید طی کند، در انتهای طناب و نزدیک به محیط دایره است. خود شخص خرمنکوب نیز همیشه به دنبال این آخرین چهارپا میدود و به همراه آهنگ دویدن چهارپایان و صدای پای آنها، ترانههایی آهنگین و زیبا که گاهی در مدح چهارپای آخر یا سرپِر است، میخواند و با هیهی و هوهو کردن و با نشان دادن ترکهای که به دست دارد، آن را تشویق به دویدن میکند؛ با خواندن این ترانۀ آهنگین، هم رنجهای جسمی و روحی خود را تسکین میدهد و هم ضربآهنگ کلی و موزون کار و ترانه باعث سرعت بیشتر کار میشود. نفر دیگری نیز مرتباً خوشههای انباشتهشده در خرمن را با ابزار چندشاخهای چوبی به زیر پای چهارپایان میراند. گاهی شبهای روشن مهتابی تابستان نیز فرصت بسیار مناسبی برای خرمنکوبی است. این نوع فن خرمنکوبی معمولاً مختص کوچنشینان است. یکجانشینان برای خرمنکوبی از خرمنکوب استفاده میکنند. جدا کردن بذر از کاه نیز در همین فصل تابستان، و در روزهایی است که باد ملایمی میوزد. خرمن کوبیدهشده را بهتدریج با ابزار چندشاخۀ چوبی به هوا پرتاب میکنند، باد کاههای سبک را دورتر میبرد و دانههای سنگین به زیر میریزند (رضایی، غلامرضا، 469-470؛ کریمی، 242؛ دیگار، 119-120).طبق باور مردم، تابستان فصل فراوانی برکت و نعمت، فصل بخشش، و رحمت و گشادهدستی است و همۀ مردم از این برکت خدادادی حقی دارند. درویش و سید بر سر خرمن میرسند و حق خود را میگیرند و در توبرهشان میریزند؛ دروگر، گندم روییده را طوری درو میکند که روزیِ خوشهچینان نیز برجا بماند، همچنین ساقه را از حدود 10 سانتیمتری زمین میبرد تا تهچری نیز برای دامها باقی باشد و آنها نیز در عوض، کود لازم را به زمین برسانند. با آنکه خرمن را مُهر میکنند و سجع مهر چوبیشان نیز معمولاً نام اولیا ست و انسانها به احترام این نامها دست به خرمن نمیزنند، ولی پرندگان دانهورچین حق خود را برمیدارند و کسی مانعشان نمیشود.هانری ماسه دربارۀ معتقدات و آداب ایرانی نوشته است: دروگران یک خوشۀ گندم به رهگذران تقدیم میکنند و با تشکر و خدا بده برکت و گاهی هم با مقداری پول از سوی آنان، پاسخ میشنوند. وقتی که خرمن گردآوری شد، کشاورز هرچند تهیدست باشد، باید به اندازۀ یک کلاه نمدی به هر فقیری که در آنجا حضور پیدا میکند، گندم ببخشد (I / 164).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید