پولاک، سفرنامه
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
یکشنبه 15 دی 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/239521/پولاک،-سفرنامه
شنبه 11 اسفند 1403
چاپ شده
2
پولاک، سَفَرْنامه، گزارش سفر یاکوب ادوارد پولاک، پزشک اتریشی دربار ناصرالدین شاه قاجار، با عنوان «ایران، سرزمین و مردم آن» ( ایران و ایرانیان). مقالههای زیادی دربارۀ پولاک (1818-1891 م)، نخستین آموزگار رسمی پزشکی نوین در ایران، و خدمات و دستاوردهای پزشکی وی منتشر شده است، به گونهای که او برای پژوهشگران و محققان ایرانی حوزههای تاریخ، تاریخ علم و جز آن، دانشمندی شناختهشده محسوب میشود (برای نمونه، نک : دبا، 14 / 63؛ ایرانیکا). حقیقتاً پولاک را میتوان مردمشناسی دانست که بسیاری از روشها و اصول مدرسی مردمشناسی را بدون آنکه بخواهد و بداند، در بررسی اوضاع اجتماعی و فرهنگی مردم بهکار بسته است، از اینرو، میتوان کتاب وی یعنی « ایران، سرزمین و مردم آن» را که حاصل یادداشتها و خاطرات سفر او ست، اثری مردمشناسانه، پیشتاز و ممتاز در عرصۀ مردمشناسی ایران دانست. کتاب او به زبان آلمانی در 1865 م در بروکهاوس ـ لایپزیگ انتشار یافت. بخشهایی از این کتاب را کیکاووس جهانداری با عنوان ایران و ایرانیان ترجمه کرده، و در 1361 ش در تهران به چـاپ رسانده است. بـررسی و شنـاسایـی ارزشهـای اجتمـاعی ـ تاریخی و مردمشناسانۀ کتاب پولاک نیازمند تحقیق گسترده در این زمینه است که در حوصلۀ این مقاله نمیگنجد. احمد اشرف در 1368 ش با انتشار مقالهای دربارۀ نقد و بررسی سفرنامۀ پولاک، برای نخستین بار برخی از ارزشهای اجتماعی کتاب را بر شمرده، و دیدگاه پولاک را در قیاس با دیگر سیاحان غربی، در رویارویی با ایرانیان، آداب و رسوم و خلقیات آنها مورد مطالعه قرار داده است (نک : ص 779-783). پولاک نزدیک به یک دهه در ایران زیست، زبان فارسی را فراگرفت و بهواسطۀ شغلش با طبقات و اقشار گوناگون جامعه از بالاترین مقام تا مردمان کوچه و بازار، روستاییان و مردمان ایلیاتی نشستوبرخاست کرد. خصایل جبلی وی همچون کنجکاوی، تیزبینی و از همه مهمتر، شخصیت منصف و معتدل وی که او را از پیشداوری، قضاوتهای احساساتی و متعصبانه به دور میداشت، سبب شد وی تصویری کامل و تاریخی از ایرانیان ارائه دهد و امکان شناخت رفتارهای جمعی مردم ایران و خلقیات و خصوصیات آنها را فراهم آورد. دربارۀ رفتار و شیوۀ تفکر مردمشناسانه و عاری از تعصب او مثالی گویا در کتاب موجود است، آنجا که وی تصور کلیشهای حاجیبابای اصفهانی را که هر سیاح غربی ممکن است ایرانیان را با آن بسنجد، مورد انتقاد قرار میدهد و خود رفتار و عادات ناپسند ایرانیان را در بستری تاریخی و در قالبی کلینگرانه بررسی میکند (همو، 780). پولاک معتقد است که یک فرنگی اغلب «کاریکاتور موریه را به جای حقیقت میگیرد و این سجایای خاص یک طبقه از مردم را از سر سهو و خطا به قاطبۀ یک ملت تعمیم میدهد» (ص 18). اشرف بر این عقیده است همان دورههایی را که هر پژوهشگر فرهنگهای بیگانه میپیماید، پولاک نیز آگاهانه پیموده است: ابتدا کنجکاو و مسحور میشود، آنگاه دلزده و سرانجام حیران (همانجا). پولاک در ابتدای کار به شدت مسحور رفتار، آداب و سلوک ایرانیان قرار میگیرد، اما پس از چندی، دورویی و نیرنگ و فریب پنهانشده در پس این رفتارها را درمییابد و در نهایت به این نتیجه میرسد که قضاوت دربارۀ صفات خوب و بد ملت ایران کار دشواری است و به عوامل بسیاری همچون فشارهای متمادی استبداد و رفتار و سلوک زورمندان و حاکمان بستگی دارد که قرنها ملت ایران مقهور و منکوب آن بوده است (نک : ص 780-781). بخش اول کتاب پولاک نه فقط در مورد مردم و ویژگیهای قومیتی، خانوادگی و معیشتی آنها ست، بلکه دین، سرگرمیها، پوشاک و مناسک آنها نیز با دقت بررسی شده است و فارسها، ترکها، کردها، ارمنیها، یهودیها، زردشتیها، ترکمانها، افغانها، بلوچها و کولیها، ساکنان ایران دانسته شدهاند. خلقیات و روحیات ایرانیها مبحث بعدی مورد توجه او ست. پولاک در مجموع، ایرانی را حریص و بیپروا در پول درآوردن وصف میکند که به سبب تجملدوستی، بهراحتی پولش را از دست میدهد. به گزارش پولاک هر ایرانی، در خوراک اعتدال دارد، اما به خوردن مشروبات الکلی علاقۀ زیاد نشان میدهد. بسیار سختکوش و خستگیناپذیر است و باور عمیق به بخت و سرنوشت دارد. از ویژگیهای بارز ایرانیها این است که عواطف و هیجانات خود را پنهان نگه میدارند و اصلاً از چهرۀ آنها معلوم نمیشود که درونشان چه میگذرد (ص 18- 19). تعارف کردن نیز ازجمله مطالبی است که پولاک آن را با جزئیات بررسی کرده است (نک : ص 22). بررسی قومیتهای ساکن ایران از زوایای مختلف ازجمله وضعیت فرهنگی، خلقیات و حتى ظاهر جسمانی از مطالب دیگر کتاب است. معیشت هر یک از این قومیتها از موضوعهای مهم دیگری است که او به بحث میگذارد؛ مثلاً گبرها (زردشتیان) را بازرگانان و اقتصاددانان موفق و درستکار میخواند که در کار تجارتِ با هندوستاناند و صاحب چند کاروانسرا در تهران، اصفهان و شیراز هستند (ص 31). کولیها نیز به کارهایی چون رقاصی، نوازندگی، کفبینی، کتفبینی، طالعبینی، آهنگری و سفیدگری میپرداختند (ص 33-34). پولاک به زندگی خانوادگی این اقوام و آداب و رسومی که در این زمینهها دارند، نیز نظری افکنده است. نحوۀ پرورش و تربیت فرزند و رسومی چون ختنهسوران، نامگذاری، ازدواج و مراحل مختلف آن مانند عقدکنان، جهازبران و عروسکشان ازجمله مواردی است که تشریح شدهاند. تغذیۀ کودک با شیر مادر یا دایه، غذاهای کمکی و درمانهای ساده برای رفع بیخوابی یا دلدرد توضیح داده شده و در این میان نقش تعویذها برای رفع چشمزخم تذکر داده شده است (ص 138 بب ). پولاک در توضیح سنت ختنه و جشن ختنهسوران به مقایسۀ عمل ختنه میان مسلمانان و یهودیان میپردازد. او دربارۀ نحوۀ نامگذاری بچهها به اسامی عربی و فارسی و ترکی مثل علی و فیروز و تیمور اشاره میکند و مینویسد نام خانوادگی براساس ناحیهای که خانواده در آن میزیست، یا القابی که خصوصیات ظاهری و شغلی صاحب نام را نشان میداد، انتخاب میشد؛ برای مثال: کجدماغ، بنگی، تریاکی و جز آن (ص 140-141). ازدواج نیز مقولهای است که پولاک با حوصلۀ تمام آیینها و مراسم مربوط به آن را توضیح داده است. سن ازدواج برای دختر با ظهور نشانههای بلوغ تعیین میشده است (ص 142). وی به سبب شغلش به پدیدههای بلوغ پسران و دختران و روابط میان دو جنس و نگاه عرف به این قضایا توجه، و به خوبی آنها را تحلیل میکند. مراسم عروسی در اقشار مختلف و در مراحل گوناگون مثل خواستگاری یا حنابندان به تفصیل شرح داده شده است. جالب آنکه دربارۀ مسئلۀ عدم بکارت دختر و روشهای جبران آن نظیر به عقد درآوردن وی با یک میرزا یا جوانی بیتجربه، و به عمل ترمیم آن به روش جراحی که توسط برخی از اطبای ایرانی صورت میگرفته، اشاره کرده است (ص 150). حتى در مورد حاملگیهای غیرشرعی به انجام سقط به دست قابلهها که بازارشان گرم بوده، میپردازد (ص 153). برای سقط روشهای متداولی چون زالو انداختن، رگزدن پا و خوردن داروهای استفراغآور، مسهلهای قوی و هستۀ خرما بهکار میرفته و اگر کارگر نمیافتاد، شکمزن را مشت و مال میدادند و گاه آن را لگدکوب میکردند (همانجا). مراحل زایمان نیز به خوبی تشریح و در حین آن برخی از آداب مثل حمام زائو یا سق برداشتن نوزاد مطرح شده است. پولاک قسمتی از مطالب خود را به وصف و تحلیل زن ایرانی، چه از لحاظ جسم و تن، چه از لحاظ رفتار و باور، اختصاص میدهد. برای مثال، او زن ایرانی را ماجراجو، خرافاتی، معتقد به سحر و جادو، بخت و چشمزخم، بهویژه در امور عشقی وصف میکند. این زن برای رسیدن به امیال خود، از به چنگ آوردن محبوب خود تا حامله شدن، از انواع و اقسام طلسمات استفاده میکند. پیه خوک، صدف، آلت جنسی کفتار و خرگوش ماده، ازجملۀ این طلسمها بوده که زنان برای اجاق کورکردن رقیبان یا بهعنوان وِرد، همراه خود میبردند. زیارت منارۀ «کون برنجی» در اصفهان و آیینهای مربوط به آن به قصد شوهریابی، یکی از روایتهایی است که پولاک در این زمینه ذکر کرده است (ص 155-156). هَوو آوردن بدترین کاری است که یک مرد ایرانی در قبال همسرش انجام میداده و به گفتۀ پولاک، در کل مردان با همسران خود خوب رفتار میکردند و تنبیه بدنی اصلاً جایی نداشته است. او نفوذ زنان در محیط خانه را گسترده یافته است (ص 158). خوراک و پوشاک ایرانیها از موضوعاتی است که پولاک طی دو فصل متوالی به تفصیل به آنها پرداخته است. غله، حبوبات، برنج، سبزی، میوه و لبنیات غذای اصلی ایرانیها بوده است. برنج مهمترین خوراک بود و گوشت کمتر مصرف میشد. پولاک 3 غذای چلو، پلو و آش را غذاهای ملی ایرانیان نامیده (ص 82)، سپس با دقت نحوۀ طبخ آنها را توضیح داده است. غذای اصلی طبقۀ کارگر هم نان بوده، که شامل 3 نوع سنگک، لواش و نان دهاتی میشده است. نان جو و ارزن مظهر فقر و قناعت بوده است. انواع گوشت مصرفی فقط گوشت بره، گوسفند و مرغ بوده و بهندرت از گوشت گاو و گاومیش استفاده میشده است (ص 84-86). گوشت شکار (انواع پرندگان، آهو، بز کوهی و جز آنها) و ماهیهای حلالگوشت و حرامگوشت و مکروه (میگو) نیز بخشی از نظام غذایی طبقاتی از اجتماع بوده است. عادت ایرانیها در خوردن ترشیجات و شیرینیجات برای پولاک عجیب بوده است؛ لذا میگوید که ایرانیها مواد ترش را چه پخته و چه خام به مقدار باورنکردنی میخورند؛ از میوههای نرسیده مثل گوجه و سیب که روی آنها نمک میریزند تا دوغ، آبلمیو، آب نارنج، آب غوره، آب انار، پاجوشهای ترش ریواس، جوهر ترشک، ربهای انار و ریواس، تمرگجرات و انواع و اقسام ترشیها (ص 90). او در اشاره به نوشیدنیهای ایرانی میگوید که وجود یخ در نوشیدنیهای آنها، حتى در زمستان با وجود هوای سرد غیرقابل اجتناب است (ص 93). استفاده از ادویه در آشپزی ایرانی رواج نداشته است مگر گاهی فلفل و دارچین و هل؛ اما زعفران و انواع تخمهها و گیاهان معطر مثل مرزنگوش، آویشن، زیره، رازیانه، نعناع، و بهخصوص سیر و پیاز بهوفور مصرف میشده است (همانجا). آداب غذاخوری و اسباب مسینِ آن از دیگر مطالب خواندنی این بخش از کتاب است که پولاک با ذکر جزئیات به تفصیل به آنها پرداخته است (ص 94-95). او مینویسد هیچ چیز برای ایرانی غمانگیزتر از آن نیست که ناگزیر باشد غذای خود را به تنهایی بخورد (ص 97). پولاک در اشاره به طرز لباسپوشیدن ایرانیها به مقایسۀ آن با اروپاییها میپردازد و مینویسد برخلاف اروپاییها که دستورالعملی در پوشاک دارند، مبنی براینکه باید سر را سرد، پا را گرم و شکم را در حالت گرمای ملایم نگهداشت، ایرانیها همواره سعی دارند سر را بسیار گرم، پا را سرد، پشت را گرم، و سینه و شکم را تقریباً سرد نگه دارند (ص 102). به نوشتۀ پولاک ایرانیها دوست دارند که زیبا و برازنده لباس بپوشند. پوشش سر از مهمترین قسمتهای لباس بهشمار میرود که خود عنصر متمایز کنندۀ طوایف و اصناف مناطق مختلف این سرزمین است. شکل سرپوش و سربند و طرز قرارگرفتن آن بر سر، آداب و معانی خاص داشته است. سایر اجزاء پوشاک عبارت بوده است از دستمال، پیراهن، ارخالق، قبا، کلیجه، جبه، شلوار، جوراب، دستکش و کفش که هر یک کاملاً توصیف شدهاند. پولاک برای رسم درآوردن کفش هنگام ورود به اماکن چند دلیل میآورد: یکی آنکه از دیرباز ورود به مکانهای مقدس با کفش عملی ناپسند محسوب میشده، دوم آنکه چون احتمال نجسکردن فرش توسط پوست حیوانی که کفش از آن ساخته میشد میرفت، آن را درمیآوردند و سوم هم احتمال آسیبدیدن فرش با کفش بوده است (همانجا). وی حتى در برخی از مواقع به تحلیل رفتار ایرانیان، در انتخاب پوشاک خویش بهخصوص جنس آن براساس قوانین شرعی و عرفی دست زده است (برای مثال، نک : ص 110-111). او به زیورها و باورهای مرتبط با آن نیز اشاره کرده است، بهویژه انگشتر فیروزه که طلسمی خوشبختیآور محسوب میشد. پولاک میگوید همینکه ستارۀ اقبال ایرانیها درخشان نباشد یا دچار تنگخلقی باشند و یا هوا بگیرد، انگشتر فیروزۀ خود را به صورت مورب جلوی چشم خود نگه میدارند (ص 114) و در ادامه علت این عمل را توضیح میدهد. تسبیح و مُهر و عقیق و اسلحه از دیگر لوازم مورد علاقۀ ایرانیها بوده است. لباس زنان و وصف کامل اجزاء آن همراه با زیورهای فراوان پایانبخش این قسمت از کتاب است. از دیگر جوانب زندگی اجتماعی ایرانیها، محیط خانه، کوچه، بازار، حمام، مسجد، باغ، ییلاق و مواردی از این دست هستند که پولاک از آنها نیز غافل نبوده است. او ساختوساز و توسعه را از علایق ایرانیها بر شمرده (ص 45 بب ) و بر آن است که ایرانی تمام کردن و کامل کردن را دوست ندارد و مدام در پی ایجاد چیز تازهای است، برای همین هر شیء قدیمی را با تسامح و بیاعتنایی به دست نابودی میسپارد (ص 46). معماری داخلی و خارجی خانههای تهران و توجهی که پولاک به شرایط و اصول شهرسازی تهران کرده است، فضای دقیقی را از این اماکن در آن عصر ارائه میدهد. او معتقد است همانقدر که ایرانیها در توجه به نمای خارجی خانههایشان بیاعتنا هستند، به همان اندازه در ساخت گذرگاههای شهر، کوچهها و محلات بیملاحظهاند (ص 63). سیستم آبرسانی شهر، روشنایی و تنظیف آن که هیچ مدیریتی نداشته، محیط را بسیار مساعد شیوع بیماریهای عفونی کرده بود، و عبور و مرور حیوانات ولگرد و حشرات موذی به این امر دامن میزد. او اماکن دیدنی تهران مثل بازار یا برخی از مدارس و مساجد را اصلاً قابل قیاس با اصفهان نمیداند (ص 57- 58). وی در اشاره به سرگرمیها و گذران اوقات فراغت از ییلاقها و باغهای ایرانی سخن به میان میآورد و فصلی مجزا را به انواع فعالیتها نظیر شکار، ورزش و مسافرت اختصاص میدهد. این فصل با نحوۀ نشستن و آسودن ایرانیها آغاز میشود که با دقت آن را توصیف میکند. همین موضوع به ظاهر سادۀ نشستن آداب ویژهای برای خود داشته است. بر دستها تکیه نکردن، تکیه ندادن به جایی، پوشاندن کامل پاها، در فاصلهای حساب شده از میزبان قرار گرفتن و موارد دیگر ازجملۀ این آداب بوده است (ص 118- 119). علاقه به خوابیدن و استراحت با مشت و مال و نیز اجزاء رختخواب همگی به بحث کشیده شده است (ص 120، 121). مسافرت از دیگر مباحثی است که پولاک مفصل به آن پرداخته است (نک : ص 300 بب ). او ایرانیها را سوارکارانی کاربلد و آشنا به روحیات اسب توصیف میکند (ص 124-125). شکار از تفریحات بسیار رایج در ایران بوده، و در سراسر مملکت و برای همه کس امری مجاز شمرده شده است، مگر شکارگاههای سلطنتی که تحت حفاظت قرار میگرفتند. دربارۀ ورزشهای رایج، پولاک ورزشگاهها را به دو دستۀ عمومی و خصوصی تقسیم کرده است. منظور وی از ورزشگاه عمومی همان زورخانه است که جزئیات آن و آداب پهلوانی را شرح میدهد (ص 128-134). کشتیگرفتن از ورزشهای حرفهای محسوب میشد که رسوم مربوط به خود را داشته است. تیر و کمان و شمشیربازی از دیگر ورزشهای حرفهای به حساب میآمد. به عقیدۀ پولاک ایرانیها در شمشیربازی مهارت زیادی نداشتند (ص 134-137). یکی از اماکنی که با زندگی روزمرۀ مردم ارتباط دائمی و مستقیم داشت، گرمابه بود. او به مانند بسیاری دیگر از سفرنامهنویسان غربی، حمامهای ایران را بیشتر بهعنوان مکانی برای استراحت و تمدد اعصاب توصیف میکند، و نه برای نظافت که البته درکی غیرواقعی است. حمامها که به دو نوع عمومی و خصوصی تقسیم میشدند، دارای معماری و اجزاء خاصی بودند، مثل سربینه و تون حمام که هر یک توضیح داده شده است. پولاک ضمن تشریح اعمالی که در حمام صورت میگرفت مانند شیوههای شستوشو یا رنگآمیزی موهای سر و صورت، به برخی نکات نیز اشاره میکند، ازجمله اینکه موی پرپشت و مستحکم از خصایص ملی ایرانیان بوده است (ص 244- 248). حمام در فرهنگ ایرانی نوعی مرکز تجمع، گفتوگو و دیدوبازدید بوده است، بهویژه برای زنان که گاه ساعتها را در آن با خوردن انواع خوراک، گپزدن و ساز و آواز سپری میکردند (ص 247). او بهعنوان یک پزشک معتقد است که حمام ایرانی به بهترین نحو ممکن بدن را تمیز میکند و برای رفع خستگی و درمان دردهای مفصلی و رماتیسمی بسیار مؤثر است، اما اعتیاد به آن را باعث سستی و رخوت میداند (همانجا). او در ادامۀ مبحث گرمابهها به گورستانها اشاره میکند و از اینکه ایرانیها هیچ باکی از مرگ ندارند و آن را با آغوش باز میپذیرند، حیرت کرده است و عامل اصلی این روحیه را باور عمیق ایرانیان به مسئلۀ سرنوشت میداند و مهمتر از آن، اینکه به سبب وجود خانوادههای گسترده در ایران و روابط میان اعضای آن، هیچکس نگران آیندۀ بازماندگان و بیسرپرست شدن آنها نبود. همچون سایر مباحث، اینجا نیز پولاک با دقت محیط قبرستانها و مناسک و مراسم خاکسپاری و تدفین را تشریح کرده است (ص 248-251). از آنجا که در میان اعیاد ایرانیان نوروز جایگاه ویژهای داشته، پولاک فصلی را به طور کامل به این جشن و مراسم آن اختصاص داده است. او جشن نوروز را از لحاظ درجۀ اهمیت برای ایرانیان با جشن میلاد مسیح نزد اروپاییان مقایسه کرده است و به انواع شیرینیها و آداب و مناسک نوروز اشاره میکند. خانهتکانی، حمام عید، پوشیدن لباسهای نو ازجمله رسمهایی است که پولاک به تشریح آنها پرداخته است. وی عمدۀ مراسم و آیین نوروز را در قالب وصف آن در دربار شاه، به تصویر کشیده، و نقش تردستان و دلقکها و عنتربازها و لوطیها در شاد کردن مردم را مطرح کرده است (ص 252 بب ). بست و بستنشینی از دیگر پدیدههای اجتماعی در ایران بوده که مورد توجه پولاک قرار گرفته است. وی این پدیده را به شکلی جامع و کامل شرح داده و در عین حال تحلیل کرده است که این بخش از کتاب را باید یکی از منابع مهم در مطالعات مربوط به موضوع بستنشستن در دورۀ قاجار دانست. وی ضمن روایت واقعهای که برای خودش اتفاق افتاده و در آن محبت زیادی را در حق دهقانی که به اصطبل او پناه آورده بود، روا داشته است، متحیر میشود که دهقان مذکور پس از حل مشکلاتش بدون هیچگونه سپاسگزاری یا حتى خداحافظی ناپدید شده است (نک : ص 323-327)، و در ادامه مینویسد: «ایرانیجماعت اصولاً با حس سپاسگزاری بیگانه است. اینها تا هنگامی که میخواهند جلب مرحمتی بکنند، خارج از حد و اندازه خاضع و خاکسار میشوند، ولی فکر اینکه از کسی نیکوکاری دیده یا مساعدتی دریافت کردهاند برایشان تحملناپذیر است» (ص 325-326). بررسی این تحلیل نشان میدهد پولاک در این قضیه نیز فقط به یک عادت و روحیۀ نکوهیدۀ ایرانیان اشاره نمیکند، بلکه در جستوجوی ریشۀ چنین واکنشی سعی دارد باز با مراجعه به روحیات بلندپروازانۀ ایشان، رفتارشان را توجیه کند. اقتصاد از صنعت و تجارت گرفته تا دامداری و کشاورزی از دیگر فصول این کتاب است. در دورهای که پولاک در ایران میزیسته، بیش از 3 /1 جمعیت کشور را کوچروان تشکیل میدادند. برای همین، اقتصاد شبانی از اهمیت بسزایی برخوردار بوده است. بز، گوسفند، اسب، الاغ، شتر و فراوردههای لبنی آنها در کنار محصولاتی چون قالی و نمد نقش مهمی در این اقتصاد ایفا میکرد (نک : ص 328 بب ). گوسفند تنها دامی بوده که برای مصرف گوشتش ذبح میشده و کشتن بره هم بیشتر برای پوستش بوده است تا گوشتش (نک : ص 332). پرورش اسب نزد عشایر عمدتاً به دلیل قاطرگیری بوده است تا استفاده از خود اسب. پولاک مینویسد که ایرانیها کمتر شیر را به صورت تازه مینوشند، بلکه بیشتر به شکل ماست و گاه دوغ و کشک و پنیر مصرف میکنند (ص 334-335). او در وصف زندگی عشایری بحث مفصلی دربارۀ اسب ارائه میدهد که قابل تأمل است. متعاقباً در صحبت از کشاورزی ایران، به انواع محصولات عمدۀ کشاورزی میپردازد، و از تنوع فراوان هندوانه و خربزه در ایران در شگفت میشود (ص 363). او نظام حسابشدۀ خوراک ایرانیان را میستاید، زیرا انتخاب غذا، زمان و نوبت مصرف آن برپایۀ متغیرهای موجود مثل زمان پری یا خالی بودن معده، وضعیت مزاجی و گرمی و سردی و طبایع، متفاوت بوده است (نک : ص 357 بب ). مثلاً با آنکه اشتهای غیرقابل وصفی نسبت به خوردن هندوانه دارند و بسیار زیاد هم مصرف میکنند، اما هرگز بلافاصله پس از غذا، هندوانه نمیخورند (ص 365). پولاک سرزمین ایران را به واسطۀ تنوع آبوهوایی از لحاظ میوه و انواع گیاهان غنی میداند. از بخشهای بسیار خواندنی و آموزندۀ این کتاب، فصولی است که پولاک، بهعنوان یک پزشک کارکُشته، به موضوعات پزشکی و بهداشت اختصاص داده است. نظام پزشکی ایران آن دوره ترکیبی از طب نوین، طب قدیم و طب مردمی بوده و کارگزاران آن مجموعهای را شکل میدادند متشکل از: جراحان، دلاکان، شکستهبندها، کحالها، ماماها، حکیمباشیها، عطارها، پزشکان اروپایی، و همچنین اسب پزشکها که روشهای متنوعی را از فنون جدید مثل مایهکوبی و تلقیح و روشهای طب قدیم و طب مردمی نظیر استفاده از مسهلها، حجامت، رگزنی، تنقیه و نیز استفاده از دعا و شفاجویی به کار میبستند. پولاک به این باور ایرانیها اشاره میکند که توقع داشتند، هر کس که سواد داشت علوم طبی و درمانی هم بداند و از او میخواستند که برایشان نسخهای یا دارویی تجویز کند (ص 396 بب ). بیتردید مطالبی که پولاک در این عرصه به دست داده است، یکی از موثقترین و جامعترین منابع مطالعه در تاریخ طب دورۀ قاجار محسوب میشود. او خود از پایهگذاران طب نوین در ایران است و به سبب تجربۀ فراوان کاری، چه در میان مردم عادی و چه در دربارها، همۀ جوانب فنی و فرهنگی حوزۀ درمان و طبابت را در نظر داشته است. رفتار اطبا، بیماران و روابط بین آنها به طور کامل با ذکر جزئیات، و نیز نگاه طبقات مختلف مردم به بهداشت و روشهای درمانی و حتى خود درمانگر، و روشهای درمانی و ابزارهای بهکار گرفته شده از سوی درمانگران همگی مطرح شدهاند. او در مورد کحالان نوشته است: «کحالان از جراحیهای مختلف سررشته دارند و آنها را نیز انجام میدهند، از قبیل بهداخلپیچیدگی پلک چشم، کجی مژگان، سبل، تراخم، ناخنک. حتى آب مروارید را عمل میکنند و به بعضی روشهای خاص نیز دست یافتهاند. برخی از کحالان زن نیز به علت مهارت خود در کار، شهرتی به هم زدهاند» (ص 405). بحث جالب دیگر این فصل مربوط به مدعیان طبابت یعنی افرادی از قبیل دراویش، ملاها و سیدها ست که سنگهای خاصی چون یاقوت، مرجان، مروارید و زمرد، و قرص کمر، معجونها، مهره، تربت و طلسم به مردم عامی میفروختند. پولاک مینویسد اغلب این درمانگران کلاهبرداران هندی بودند (ص 409-411). عطاریها نیز در کنار سایر اجناس خوراکی، ادویۀ طبی و برخی داروهای رایج مثل زنگ مس، تریاک و آرسنیک هم میفروختند. ایرانیها معمولاً پرداخت پول بهعنوان حقالزحمه به طبیب را بینزاکتی میدانستند و به جای آن (اگر قدرت مالی داشتند) چیزی همچون اسب، شال یا قالیچه بهعنوان «تعارف» تقدیم میکردند (ص 411). ستۀ ضروریه از آموزشهای هر ایرانی تحصیل کرده و تربیتشده بوده است که عبارتاند از: استراحت، حرکت، خواب، بیداری، پوشاک و خوردن که برای حفظ سلامت باید توجه ویژه نسبت به آنها داشت (ص 412-413). کوچکترین اختلال در مزاج مساوی با پرهیز و شروع درمانهای رایجی چون خوردن مسهل یا انجام اماله بود. همواره پیش از مسهل از داروهای منضج که مواد سخت داخل روده (سده) را نرم و مایع میکردند (میگشودند)، استفاده میشد. مهمترین آنها عبارت بودند از: جوشاندۀ کاسنی، عناب، سپستان، شاتره، بنفشه و تاجریزی همراه با آب پرتقال، سکنجبین، آب انار و آبغوره. داروهای مسهل هم شامل هلیلۀ سیاه و زرد، سناء مکی، ریوند، تمرهندی، فلوس، حنظل، عصارۀ ریوند، صبر، روغن کرچک و شیر خشت. نحوۀ استفاده از این داروهای گیاهی و موارد و زمان مصرف آنها نیز در کتاب آمده است. مثلاً چگونگی استفاده از چوب چینی و نحوۀ تهیۀ جوشاندۀ آن برای درمان امراض پوستی، سیفلیس، ناتوانی جنسی، نازایی و بیماریهای مزمن بیدرمان کاملاً توضیح داده شده است (نک : ص 416-417). پولاک اساس طب قدیم ایران را برگرفته از مکتب جالینوس و اخلاط اربعۀ وی که به مرور عناصر هندی به آن افزوده شده، میداند. بقراط، افلاطون، ارسطو، جالینوس، و در علم داروسازی، دیوسکوریدس و روفوس مراجع صاحب صلاحیت محسوب میشدند (ص 422). او در ادامۀ روشهای عملی، زالو انداختن، حجامت و رگزدن را به تفصیل آورده است. خالکوبی که برای درمان انواع غدد انجام میشده با طب سوزنی مقایسه شده است، با این تفاوت که در مدخل به جای سوزن، گَردهای مخصوص وارد میشد. داغزدن نیز روش متدوال درمان نزد ایرانیان بوده است. این روش برای تسکین دردهای موضعی و گاه وسیعتر بهکار میرفت و پولاک آن را بسیار مؤثر معرفی میکند (ص 428- 429). بحث مخدرها، زهرها و پادزهرها خود فصل جداگانهای در کتاب وی دارد که حاوی مطالب علمی و عامیانۀ موسعی است. مثلاً دربارۀ مردمگیاه به اسامی دیگر آن چون مهرگیاه، یبروجالصنم، بیخ لُفاح و سگکن اشاره شده که باور به خواص فوقطبیعی آن بهعنوان تعویذ برای جلوگیری از صرع، نازایی، سقط جنین، بیوفایی مرد یا زن و محافظت در برابر سحر و جادو رواج تام داشته است (ص 443). در پی، بحثی مفصل دربارۀ گیاهان صمغدار همچون گزانگبین، ترنجبین، سقز و کتیرا ارائه شده که منبعی غنی از اطلاعات دربارۀ گیاهان دارویی محسوب میشود. برای مثال، صمغ گیاه بدبوی انغوزه را برای درمان رعشه و تشنج مفید دانسته و معتقد است مصرف طولانیمدت آن تأثیر عالی در تخفیف تشنجها و انقباضها دارد، برای همین، بسیاری از مردم همچون تریاک به آن معتاد شدهاند (ص 453-462). فصل دیگری از کتاب دربارۀ مطالعات تاریخ پزشکی در ایران است که گنجینهای ارزشمند محسوب میشود و بحثی است مفصل دربارۀ انواع بیماریهای رایج و امراض همهگیر در ایران آن عصر نظیر آبله، سرخک، سالک، جذام، مالاریا و دهها بیماری دیگر. پولاک این بیماریها را بخشی جداناپذیر از فرهنگ ایرانزمین میداند و به همین جهت در پرداختن به هر یک سعی دارد همۀ جوانب اقلیمی، جمعیتشناختی و اجتماعی را مدنظر قرار دهد. اطلاعات علمی و پزشکی او در کنار تسلطش بر شرایط فرهنگی کشور، ترکیبی جامع از دانش بهداشت محیط و سلامت عمومی به دست داده است (نک : ص 463 بب ). مثلاً در مورد بیماری برص مینویسد: «در ایران برص را نیز از مقولۀ جذام محسوب میدارند و آن عبارت است از لکههای سفید و عاری از خون و بدون احساس بر پوست؛ اما در این تقسیمبندی به هیچ وجه محق نیستند، چه این بیماری با جذام هیچ وجه مشترکی ندارد» (ص 475).
اشرف، احمد، «نقد و بررسی کتاب سفرنامۀ پولاک: ایران و ایرانیان، ایرانشناسی، تهران، 1368 ش، س 1، شم 4؛ پولاک، یاکوب ادوارد، ایران و ایرانیان (سفرنامه)، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1361 ش؛ دبا؛ نیز:
Iranica, www.iranicaonline.org / articles / polak-eduard (acc.Mar.11, 2014).
مهرزاد گلسرخی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید