پزشکی عامه
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
یکشنبه 15 دی 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/239498/پزشکی-عامه
پنج شنبه 16 اسفند 1403
چاپ شده
2
پِزِشْکیِ عامّه، یا طب مردمی، شیوههای تشخیص بیماریها و عارضهها و درمان آنها بر پایۀ دانش شفاهی میراث نسلهای متمادی خردهفرهنگها در بستری از تجربهها، اعتقادها، باورها و جادوها.پزشکی در حوزۀ خردهفرهنگها را میتوان به دو بخش پزشکی عامه و طب قدیم تقسیم کرد. پزشکی عامه، همراه با داروشناسی مردمی اساساً مبنی بر فرهنگ جامعه و نظام تشخیص و درمـان ویژهای منطبق است کـه با ساختار اجتماعی ـ اقتصادی و دینی و با کهنترین صورت نگرش عامۀ مردم به بیماریها و روش درمان بیماریها همخوانی دارد.داروشناسان معتقدند که بیتردید، ابنسینا نسخههای دارویی خود را از طب تجربی گرفته است (عندلیب، 41) و دانشمندان طب جدید نیز، مثل کاشف واکسن آبله، از این اندوختههای تجربی استفاده کردهاند (نک : دنباله).
پزشکی عامه از راه تجربههای گاه بسیار تصادفی حاصل شده است. در شاهنامه و افسانههای ایرانی، جمشید را نخستین پزشک میدانند که طبابت را به مردم آموخت. او پدیدآورندۀ هنر پزشکی و آموزشگر پزشکی و درمان هر دردمند معرفی شده است (نک : فردوسی، 1 / 43). بیشترین کشفیات منتسب به جمشید اتفاقی و تصادفی بوده است؛ برای نمونه، نوشتهاند جمشید مقداری انگور برای خوراک خود ذخیره کرده بود که تخمیر شد و به نظر میرسید که سمی شده باشد. یکی از زنان او که بیماری سخت و علاجناپذیری داشت، برای خودکشی از آن نوشید؛ اما برخلاف انتظار، به خواب عمیقی فرو رفت و پس از بیدار شدن، شفا یافت (نفیسی، 43).همچنین آوردهاند سالی در سیستان، بیماری خاصی شایع شد که در اثر آن، دهانْ درد میگرفت، دندان میجنبید و روز دیگر بیمار میمرد. پیرزنی دختری داشت که به این بیماری دچار شده، و در حال مرگ بود. پیرزن در حال گریستن به دختر گفت: «جان مادر فقط امشب از عمر تو باقی است، پاهای تو را حنا میبندم». صبح که شد دختر زنده و سلامت برخاست؛ همه از پیرزن احوال را پرسیدند، گفت: «بر پای دخترک حنا بستم و او شفا یافت». بدین ترتیب، خاصیت دارویی حنا معلوم شد و مردم دیگر چنان کردند و کس دیگری از آن بیماری نمرد (فزونی، 499).هرودت در شیوۀ پیدایش علم پزشکی نوشته است: «در بابل مریض را در میدان شهر میخوابانند و عابران جلو میآیند، اگر خودشان آن مرض را داشته باشند یا بدانند که کسی به آن مبتلا بوده است، دارو و هرچه را که مایۀ شفای خودشان یا آن فرد شده باشد، بازگو میکنند» (I / 251). چنین کاری تا همین اواخر در ایران نیز ــ دستکم، بـرای درمان تب نوبه ــ انجام میشد و دوای درمـان آن را از رهگذران سر چهارراهها میپـرسیدند (نک : شکورزاده، 240؛ جانباللٰهی، پزشکی ... ، 284).یکی دیگر از روشهای پزشکی عامه بهرهگیری از اعتقاد دینی بود که از راه کتب مذهبی یا مبلغان به مردم انتقال مییافت. در آبانیشت آمده است که اردویسور ناهید پاککنندۀ نطفۀ مردان و مشیمۀ زنان برای زایش است. او زایش همۀ زنان را آسان گرداند و به همۀ زنان حامله در موقع لازم، شیر دهد (نک : یشتها، 1 / 233، 235). ثریت نخستین پزشک خردمند، فرخندۀ توانگر، فرهمند، رویینتن و پیشداد دانسته میشد که بیماری را به خود بیماری و مرگ را به خود مرگ بازمیگرداند و نوکِ دشنه و آتش تب را از تن مردمان دور میکرد ( اوستا، 2 / 875؛ وندیداد، 171).اهورهمزدا از بهشت ده هزار گیاه دارویی را که بر گرداگرد درخت جاودانگی گَوکِرِنَ یا هوَمِ سفید روییده است، میآورد و در دسترس این پزشک مینهد ( اوستا، 1 / 877؛ نیز دوستخواه، 877). به گمان هرتسفلد، نقش درختی که شاخسار منظم آن بر ستونهای طاق بستان پیچیده است، گوکرن است که شفابخش هر مرض بوده است (نک : کریستنسن، 451).نام ثریت در شمار نخستین نیایشگران هوم نیز پدیدار میشود و او، بنابر نوشتۀ حمزۀ اصفهانی، بنیانگذار دانش پزشکی و داروسازی است و نام او را بر تعویذها یا عزایمی مینگاشتهاند که برای دفع موجودات شریر و درمان بیماریها به کار میرفته است. در ایران باستان، ثریت که ظاهراً همان فریدون است، موقعیتی خداگونه دارد (نجمآبادی، 1 / 178؛ پورداود، 1 / 191).در اوستا آمده است که بیماریهای گری، تب، آبگونههای چرکین گوناگون، ناتوانی و آسیبهای دیگری از مار پدید میآمد و فروشی ثرئتون به سبب از میان بردن این عامل ستوده میشود (دوستخواه، 876) و اگر کشندۀ مار را میستودند آن بود که میخواستند کاری بر ضد مار بکنند. بدینسان ثریت یا ثرئتون برای داشتن عنوان نخستین پزشک حقی دوگانه دارد، چه هم نیایشگر هوم، و هم چیره شونده بر اژدها (مار) است. به نظر میرسد که در وداها نیز ثریت خدای پزشکی بوده است (همانجا).آشوریها نیز بیماری و سلامت را از طرف خدایان میدانستند. حکیمباشیهای آنان بیشتر داروهایی را انتخاب میکردند که کمیابتر باشد. بسیاری از این داروها بدمزه و تهوعآور بودند. همین صفت است که بعدها در طب یونانی و اسلامی استفراغ نامیده شد؛ یعنی وسیلۀ بیرون راندن خلط موذی؛ درنتیجه، هر بیماریای که سختتر و سمجتر باشد، دارو هم باید مهوعتر باشد و از اینجا، نظریۀ معروف معالجه به مثل یا «هومئوپاتی» که زیربنای تمام نظریات پزشکی ایرانی است، پدید آمد. ازجمله نتایج این نظریه آن است که مواد موجود در طبیعت اعم از معدنی، گیاهی و حیوانی، بیماریهای مشابه خویش در بدن انسان را شفا میبخشد (هم نام درمانی)؛ برای نمونه، همۀ معادن و جواهرات و میوهجات قرمزرنگ (انار، عناب، زرشک، سیب سرخ و آلو) و گیاهان سرخرنگ (خون سیاوشان، رناس، ریواس، چغندر و جز آنها) و قسمتهای خونزای حیوانات (مانند جگر و خون و گوشت و جز آنها) در درمان بیماریهایی مؤثرند که به وسیلۀ غلبۀ خون بر انسان تولید میشوند؛ همچنین قسمتهای مختلف اندام حیوانات در درمان بیماریهای اندامهای مشابه در انسان مؤثرند (درمان بیماریهای کبد، معالجه با جگر، کلیه با قلوه، قلب با دل، مغز با مغز، گوشت گردن برای گردندرد و جز آنها). حتى شکل ظاهری گیاه و برگ و میوه و ریشۀ آن در درمان بیماریهایی که مشابه آن گیاه باشند، مؤثرتر است. مثلاً گیاه گوشفیل (به سبب شباهت برگ آن با گوشِ فیل) در درمان بیماریهای گوش کاربرد دارد و لفاح یا مهرگیاه که ریشۀ آن به دو انسان درهم فرورفته و عاشق شباهت دارد، برای درمان بعضی بیماریهای روانی و ایجاد مهر و محبت مصرف میشود (جانباللٰهی، پزشکی، 26؛ نفیسی، 45).یکی از خصوصیات طب آشوری قوانین اخلاق پزشکی و حدود وظایف پزشکان و پزشکی پیشگیری و روانی است که در کتابهای زردشتی نیز به آنها اشاره شده است و نظافت و پاکیزگی یکی از اصول آن به شمار میرود. از آن جمله دوری گزیدن از زنان تازهزا یا در حالت حیض و جسد انسان یا حیوان است (همانجا).آریاییها نیز علت بیماریها را خشم خدایان و بلاهای آسمانی میپنداشتند و برای رفع آنها، قربانیهایی به خدایان اهدا میکردند. بیماریهای روانی را هم عموماً از نفوذ و حلول ارواح خبیثۀ شیاطین در انسان میانگاشتند. بعدها همین پنداشتها در اصول دیانت زردشتی نیز آشکار شد؛ چنانکه سبب همۀ امراض و معایب تأثیر ارواح خبیث دانسته میشد و در دورانهای بعد، عامل بیماری را وسوسۀ اهریمنی میدانستند و آن را به انگرهمینو نسبت میدادند (نجمآبادی، 1 / 179-180).در دین زردشتی، بیماریها بر اثر کنش اهریمن پدید آمدهاند و در عین حال، از عناصر شفابخش چون هوم (گیاه مقدس)، زور (آب مقدس)، درخت گوکرن، سیمرغ و جز اینها در متون کهن ایرانی سخن میرود که عناصری اهورهزادند. در اوستا، ایزد موکل بر منثره (کلام مقدس) وظیفۀ شفای بیماران و راندن دیوان و موجودات زیانآور را برعهده دارد و این نیرو، از نیروهای خاص او ست. او با 999‘99 بیماری که اهریمن پدید آورده است، مقابله میکند؛ اهورهمزدا کلام را چون سنگی پرتاب مینماید و بر اهریمن چیره میآید، و کارکرد او شبیه ایزد «راما» در اوپانیشادها ست (نک : ملکراه، 343-347؛ نجمآبادی، 1 / 180-181).پیشرفت علم پزشکی در ایران باستان به حدی بود که تخصصها تفکیک شده بود. بنابر مآخذ موجود، پزشکان به 5 دسته تقسیم میشدند که هریک تخصص ویژهای داشتند: 1. اشوپزشک، به کمک قانون مقدس اشا (پاکی)؛ 2. دادپزشک، به کمک قانون؛ 3. کاردپزشک، به کمک کارد؛ 4. ارورپزشک، به کمک عصارۀ گیاهان و داروها؛ 5. منترپزشک، که به کمک کلمات و وردهای مقدس بیماریها را درمان میکنند (برای اطلاعات بیشتر، نک : خدادادیان، 64-70).در عهد باستان، حتى عمل جراحی مغز نیز انجام میشد. در کاوشهای شهر سوخته، جمجمۀ دختر 12-13 سالهای کشف شد که در زمانی حدود 800‘4 سال پیش، پزشکان شهر سوخته بیماری وی را هیدروسفالی تشخیص داده، و برای درمان آن اقدام به جراحی جمجمه کرده بودند (سیدسجادی، 55).زمانی که اصالتی برای بیماریهای طبیعی یا ماوراءالطبیعی قائل میشدند، باز هم توجه اصلی معطوف به خود بیمار بود. ورود روحهای شیطانی و حلول ارواح آزاردهنده به کالبد شخص و یا خروج روح از بدن، اساس تئوریهای بیماری و مرگ بود و کار درمانگری بر عهدۀ کاهنان، جادوگران، حکما و مرشدان مذهبی قرار داشت؛ در واقع کار درمانگری ارتباط نزدیک و تنگاتنگی با اعتقادات و تشریفات مذهبی داشت (ملکراه، 68- 69).زمانی معالجۀ معمول بیماران با اوراد و طلسمات جادویی در میان اقوام قدیم رایج بود و رفتهرفته بعضی گیاهان معالج طبی هم شناخته میشد؛ بدین ترتیب که جادو ـ پزشکان به این عنوان از بعضی از گیاهان که تلخ مزه و یا بدبو بودند در معالجۀ بیمار سود میجستند تا شیطان داخل بدن بیمار از تلخی یا بوی بد آن گیاهان ناراحت شود و تن بیمار را ترک کند و یا از بعضی گیاهان خوشبو استفاده میکردند و جوشاندۀ آن را به بیمار مینوشانیدند تا شیطان خرسند شود و بیمار را رها کند، و یا از گل و برگ بعضی از گیاهان مقدس به بیمار میدادند که نیروی آن بر شیطانِ بیماری غلبه نماید. بدین ترتیب، گیاهان طبی به صورتهای جوشانده، شربت، مرهم و معجون و حب بهعنوان ابزارهای جادو ـ پزشکی تهیه شد. بعضی از این گیاهان مطابق با واقع و به طور تصادفـی دوای معـالج درمیآمـد و جـادوگر ـ پـزشکان آنهـا را میشناختند و یادداشت میکردند. به تدریج، شمار این داروهای واقعی گیاهی و مشتقات آنها افزایش یافت و در معالجۀ بیماران بر ابزارهای جادویی (فتیش و طلسمات) ترجیح داده شد. چنین بود که پزشکی تکامل یافت و سازوکار یک فن و حرفۀ مستقل پیدا کرد و جنبۀ جادوگری معالجات در برابر جنبۀ پزشکی آنها ضعیف شد (فضایی، 462-463).یکی دیگر از جنبههای پزشکی عامه نقش باور و اعتقاد، مثل توسل به اماکن مقدس برای شفایابی است. در مواردی، داشتن اعتقاد خاص موجب دچار نشدن به امراض میشده است؛ پولاک به مواردی از اعتقادات مردم ایران اشاره میکند و آنها را مانع از بروز امراض خطرناک میداند: «در ایران از بثور [جوشها] بدخیم جلدی موردی دیده نمیشود، چه، دامهای مردار را نجس میشمارند و آنها را پوست نکنده دفن میکنند» (II / 294-295). همچنین وی یکی از علل دچار نشدن به کرم کدو را نخوردن گوشت خوک میداند (نک : II / 315). او مینویسد: «در ایران جرب رطب یا جوشهای جلدی (اگزما) از نوادر است، زیرا هوای خشک، و عادت ایرانیان که پس از هر عمل دفع، قسمتهایی از بدن خود را میشویند و نیز وضو و غسل، با این بیماری مقابله میکند» (II / 296).گرچه از سدۀ 18 م / 12 ق انقلابی در علم پزشکی و داروسازی روی داد؛ اما هنوز هم به پزشکی عامه و داروهای بومی بهعنوان راهگشایی برای پزشکی نوین و علمی روز توجه میشود؛ نظیر کشف واکسن آبله که از تجربۀ سنتی یک زن شیرفروش حاصل شد که به کاشف واکسن آبله گفته بود: «چون قبلاً به آبلۀ گاوی مبتلا شدهام، بنابراین هیچگاه دچار آبله نخواهم شد». همین کلامْ کاشف را به این فکر انداخت که آبلۀ گاوی بدن را در برابر آبله مقاوم میکند و بعد از 20 سال تحقیق و آزمایش، نخستین واکسن را ساخت (نک : ملکراه، 111-112).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید