پانزده افسانه
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
شنبه 14 دی 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/239481/پانزده-افسانه
دوشنبه 13 اسفند 1403
چاپ شده
پانْزْدَهْ اَفْسانه، عنوان کتابی از حسین کوهی کرمانی (1276-1337 ش / 1897- 1958 م) روزنامهنگار، ادیب و پژوهشگر معاصر، که افسانههای آن در سالهای 1309-1313 ش از شهرها و روستاهای کرمان، ابیانه، نطنز و اصفهان جمعآوری شدهاند.این کتاب که نام کامل آن پانزده افسانه از افسانههای روستایی ایران است، نخستینبار در 1314 ش و براساس قرارداد میان مؤلف و وزارت فرهنگ چاپ شد، ولی از آنجا که مسئولان دولتی تشخیص داده بودند که در پارهای از افسانهها به شاه و وزیر توهین شده است، از انتشار آن جلوگیری کردند. در همان سال با پادرمیانی برخی از مسئولان فرهنگی و حذف یک افسانه و دیگر تغییرات، ازجمله جایگزینی واژههای ملکالتجار و میرزای ملکالتجار یا حاکم و رئیس دفتر به جای شاه و وزیر، کتاب با عنوان چهارده افسانه از افسانههای روستایی ایران در مطبعۀ مجلس به چاپ رسید (کوهی، پانزده ... ، 7- 8، چهارده ... ، 85- 88). گویا محمدتقی بهار (ملکالشعرا)، مشوق اصلی کوهی در این کار، یادداشتها و تعلیقاتی نیز بر این کتاب فراهم آورده بود که به سبب ممنوعیت چاپ کتاب، از انتشار آنها صرف نظر کرد (همو، پانزده، 9؛ دالوند، 9-10).انتشار چهارده افسانه، بهرغم همۀ مشکلات، استقبال علاقهمندان، بهویژه ایرانشناسان را به همراه داشت. هانری ماسه و کریستنسن آن را به فرانسه و آلمانی ترجمه کردند (کوهی، همانجا؛ دالوند، 9). یان ریپکا نیز آن را تحسین کرد (نک : صبحی، 4- 8). در 1333 ش همۀ تغییرات و حذفیاتی که در 1314 ش اعمال شده بود، به حالت اولیه بازگشت. «افسانۀ پسر صیاد» نیز بر کتاب افزوده شد و کتاب با نام پانزده افسانه از افسانههای روستایی ایران تجدید چاپ گردید و همین چاپ مبنای چاپهای بعدی قرار گرفت که از لحاظ زبان نیز با چهارده افسانه تفاوت دارد. در چهارده افسانه بسیاری از کلمات و اصطلاحات به همان شکل گفتاری آنها، از زبان روستاییان نقل شده است، مانند اُو (آب)، گُو (گاو) و بید (بود)، اما در پانزده افسانه شکل فصیح و ادبی آنها به کار رفته است.این کتاب از دو جهت اهمیت دارد: اولاً حاصل کار میدانی است، ثانیاً نخستین مجموعۀ افسانههای ایرانی است که خود پژوهشگران ایرانی به این طریق آن را فراهم آوردهاند (نک : ه د، کوهی کرمانی). با آنکه گردآورنده تأکید کرده آنچه در کتاب آمده، مطابق شنیدههای وی بوده و دقیقاً از زبان مردم نقل شده است (نک : کوهی، همانجا)، اما در برخی از موارد متن روایتها خلاف این را نشان میدهند. برای مثال در افسانۀ «پسر تاجر» از قول پسر تاجر چنین آمده است: «آن روز ... مرا در جرگۀ خود راه ندادید و امروز که فهمیدید دوباره زندگی نوینی از سرگرفتهام و دارای مال و اموالی شدهام ... » (نک : همان، 125). این نوع بیان پیش از آنکه معرّف زبان پسر تاجر باشد، زبان کوهی است.بهرغم ویرایشهای سلیقهای که در بازنویسی افسانهها پدید آمده است، همچنان روایتها ضمن داشتن زبان ساده، مشتمل بر بسیاری از اصطلاحات، کنایات و مَثَلهای رایج در زبان گفتاریاند، مانند «شتر دیدی، ندیدی»، «حکم حاکم و مرگ مفاجا»، «ترکستان دوره، میدانش نزدیکه»، «تا پول داری رفیقتم قربان بند کیفتم»، «آنچه از وزن سبک و از قیمت سنگین بود» (نک : همان، 36، 62، 77، 126).نکتۀ قابل توجه دیگر در کار کوهی، آوردن نام راوی، شغل وی و محل ثبت آنها در شماری از افسانهها ست (همان، 11). نکتۀ دیگر آنکه متن داستان شم 11، «قلعۀ وِشاق، در نزدیکی نطنز» (همان، 106-110)، از لحاظ نوعشناسی در ردیف افسانه قرار نمیگیرد، بلکه حکایتی است که در یکی دو موضوع وجوه افسانهای یافته است (برای حکایت، نک : ه د، ادبیات شفاهی)؛ ازجملۀ این وجوه افسانهای، چگونگی فتح قلعه است. براساس این روایت، در آن قلعه شماری راهزن زندگی میکردند که کارشان غارت کاروانهای تجارتی بود و بهسبب جایگاه قلعه که دسترسی به آن بسیار مشکل بوده، قشون شاهی نمیتوانستند آنجا را فتح کنند. وزیر شاه عباس برای فتح آنجا حیلهای به کار میبرد که اسفندیار در داستان هفتخان برای فتح روییندژ به کار برده بود (فردوسی، 5 / 257 بب )؛ یعنی شماری سرباز مسلح را در صندوق جای میدهد و بهعنوان بازرگان به درون قلعه میبرد و سپس در فرصتی مناسب آنها را از صندوقها بیرون میکشد و آنان نیز ساکنان قلعه را از پای درمیآورند.وجود 4 افسانۀ عاشقانه در این کتاب که بیش از 25٪ متنهای ثبتشده را شامل میشود، از دیگر نکات قابل تأمل کتاب است. این افسانهها عبارتاند از: «شاهزاده اسماعیل و عرب زنگی» (کوهی، پانزده، 71-82)، «نجما و دختر پادشاه» (همان، 83- 89)، «مُغلدختر» (همان، 90- 99) و «کمالا و شفانون» (همان، 100-105). بهجز یک مورد از این افسانهها، یعنی «کمالا و شفانون» که مشابه آن در قصههای بینالمللی نیز وجود دارد و براساس فهرست آرنـه ـ تامپسون منطبق بـا کـد 970 است، بقیۀ افسانهها بومیاند (نک : مارتسلف، 186-187؛ رحمانی، «قصهها ... »، 206-207) و روایتهای مشابه آنها تاکنون فقط در حوزۀ ایران فرهنگی ثبت شده است. برای مثال از «مُغلدختر»، روایتی در تاجیکستان (همو، افسانهها ... ، 543؛ خاوری، 483)، و از «نجما» نیز روایتهایی در میان تاجیکان آسیای میانه (نک : رحمانی، تاریخ ... ، 72) ثبت شده است. روایتی که از «نجما» در این کتاب آمده است، با دیگر روایتهایی که در ایران ثبت شدهاند، اندکی متفاوت است (برای نمونه، نک : خزاعی، 379-385؛ همایونی، 429؛ نیز متن کتبی آن با عنوان کلیات ... ، 1-3). پانزده افسانه در 1348 ش به دست شخصی به نام «مرسده» بازنویسی شده است.
خاوری، محمدجواد، قصههای هزارههای افغانستان، به کوشش حامده خاوری، تهران، 1387 ش؛ خزاعی، حمیدرضا، افسانۀ شعرها، مشهد، 1385 ش؛ دالوند، حمیدرضا، «تاریخ پژوهشهای فرهنگ مردم در ایران (4)»، فرهنگ مردم، تهران، 1386 ش، س 6، شم 21-22؛ رحمانی، روشن، افسانههای دری، تهران، 1374 ش؛ همو، تاریخ گردآوری، نشر و پژوهش افسانههای مردم فارسیزبان، تهران، 1380 ش؛ همو، «قصههای ایرانی: گنج ناشناخته»، نگاه نو، تهران، 1374 ش، شم 26؛ صبحی مهتدی، فضلاللٰه، افسانههای باستانی ایران و مجار، تهران، 1332 ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق، تهران، 1386 ش؛ کوهی کرمانی، حسین، پانزده افسانه از افسانههای روستایی ایران، تهران، 1333 ش؛ همو، چهارده افسانه از افسانههای روستایی ایران، تهران، 1314 ش؛ کلیات هفت داستان نجمای شیرازی و خاکی، تهران، مطبوعاتی حسینی؛ مارتسلف، اولریش، طبقهبندی قصههای ایرانی، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1371 ش؛ همایونی، صادق، «افسانۀ نجما»، مجموعۀ سخنرانیهای هفتمین کنگرۀ تحقیقات ایرانی، به کوشش محمدرسول دریاگشت، تهران، 1357 ش، ج 4.
محمد جعفری (قنواتی)
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید