بیس شش نورزما
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 11 دی 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/239463/بیس-شش-نورزما
پنج شنبه 16 اسفند 1403
چاپ شده
2
بیسِّ شِشِ نورْزِما (بیستوشش ماه نوروز)، مجموعه مراسمی باستانی همراه با جشن و سرور. این مراسم براساس گاهشماری بومی مازندرانی در 26 نوروزماه، برابر با 28 تیرماه شمسی، و 26 اسفندماه فرسی یا یزدگردی نو در بسیاری از مناطق مازندران با اندکی اختلاف برگزار میشود. این جشن اشتراکات بسیاری با «نوروزبل» در گیلان دارد (نک : ه د، نوروزبل). زمان برگزاری مراسم بیس شش نورزما (اسفندماه فرسی) 5 روز مانده به آغاز سال طبری است. سال طبری با فردینهما (= فروردینماه) که تقریباً برابر با دوم مردادماه شمسی است، آغاز میشود. این تقویم بر مبنای تقویم فرسی یا یزدگردی نو محاسبه میگردد؛ یعنی سال دارای 12 ماهِ 30روزه، به همراه 5 شبانهروزِ افزوده است و گاه خمسۀ مسترقه با نام پِتِک در پایان ماه هشتم است و کبیسه در آن اجرا نمیشود (ذبیحی، «گاهشماری ... »، 98)؛ ازاینرو ماههای طبری گردان است، یعنی هر 128 سال، یک ماه جلوتر میرود، زیرا در این گاهشماری کسری 6 ساعت پایان سال شمسی که در هر 4 سال تقریباً معادل یک روز است، محاسبه نمیشود (کیا، 248). این در حالی است که در مناطق مختلف مازندران، روزهای مورد محاسبه با هم فرق دارند؛ مثلاً از غرب تا شرق مازندران، 10 تا 15 روز تفاوت زمانی در اجرای مراسم وجود دارد. امروزه مردم مازندران از 3 نوع تقویم استفاده میکنند؛ رایجترین آن تقویم جلالی یا شمسی است که بین عموم مردم بهویژه جامعۀ شهری معمول است. دیگری تقویم قمری یا آسمانی است، و افرادی که از این تقویم استفاده میکنند معمولاً بیسوادند. تقویم سوم گاهشماری بومی مازندران است که به تقویم زمینی معروف است و امروزه از اوایل مردادماه شمسی شروع میشود و جشن بیس شش نورزما براساس آن برگزار میشود. این جشن در مناطق مختلف مازندران با نامهای بیس شش نورزما یا نِرْزِما، بیس و ششِ عیدِما، مِرْدِگون عَئید (عید مردگان)، و بیس شش اِسْپه جانهما مشهور است. این مراسم به صورتهای کاملاً متفاوت و با انگیزههای مختلف در مازندران برگزار میشود: در برخی از مناطق با مضمون عید مردگان، و در بعضی از آبادیها نیز در ارتباط با برداشت محصول برنج. افزون بر این، یکی از دلایل برگزاری این مراسم به مناسبت پیروزی کاوه و فریدون بر ضحاک ماردوش است. حکومت نمادین و تمثیلی هزارسالۀ ضحاک ماردوش، عاقبت در چنین روزی به دست فریدون کیانی واژگون میشود. این موضوع هم در روایتهای کتبی و هم در روایتهای شفاهی بهطور مفصل بیان شده است: با روییدن دو مار سیاه بر شانههای ضحاک، مغز جوانان خوراک مارها میگردد، تا اینکه کاوۀ آهنگر بر ضد ضحاک قیام میکند و او را از تخت به زیر میکشد، فریدون را به پادشاهی میرساند و ضحاک را در کوه دماوند به بند میکشاند (فردوسی، 1 / 51 بب ؛ ابناسفندیار، 1 / 57- 58؛ نیز نک : متینی، 753-755؛ دوستخواه، 911). مردم هم با شنیدن خروج کاوه و فریدون بر ضحاک، و به بند کشیدهشدن او به شادمانی و خوشی پرداختند (بیرونی، 222). روایتهای مردمی هم کموبیش شبیه روایتهای کتبی است: کاوۀ آهنگر میخواهد ضحاک را گردن بزند، اما مردم راضی نمیشوند؛ او از ترس قیام مردم، ضحاک را به کوه دماوند میبرد و در چاهی به بند میکشد. هنوز ضحاک در چاه در بند است و صدای ضعیفی از ته چاه به گوش میرسد: بریز که سوختم! بریز که سوختم! این صدای ضحاک است که تشنه است و کاوه به او قول میدهد که به کامش آب بریزد، اما این کار را نمیکند (انجوی، 305-306). در روایتی دیگر آمده است که کاوه ضحاک را به طرف چاه سرازیر میکند و ضحاک که میبیند هوای داغ او را میسوزاند، با صدایی ضعیف میگوید: بکش بالا که سوختم! اکنون نیز اگر کسی بر سر آن چاه برود و گوش بدهد، آن صدا را میشنود (همو، 313). براساس روایتی دیگر، مارها مغز سر ضحاک را خوردند و او همانجا مرد (همو، 315)؛ مردم بر بالای بام ایران، یعنی دماوندکوه رفتند و گون آتش زدند تا از این طریق اعلام کنند که ضحاک ماردوش شکست خورده است (نک : صالح، 171؛ هومند، 67). مردم لاهیجان از آن زمان تا کنون به یاد آن روزگار، آتش میافروزند و جشن میگیرند (همانجا؛ پهلوان، 103). در شب بیس شش نورزما در کوهها و آبادیهای اطراف دماوند، ازجمله روستای نوای لاریجان، انتهای گوهِن (گون) را با طناب یا زنجیر (بیشتر با زنجیر؛ چون نمیسوزد) میبستند و آن را آتش میزدند و دور سرشان میچرخاندند تا گون کاملاً بسوزد. این نماد آن است که در چنین روزی، ضحاک ماردوش به دست فریدون کیانی در البرزکوه به بند کشیده شد. مردم روستای تینۀ لاریجان آمل بر این باورند که از تبار فریدوناند و نام روستایشان برگرفته از آتبین (آبتین، پدر فریدون) است و آبتین و اقوامش این روستا را آباد کردهاند؛ ازاینرو، این روستا به نام تینۀ فریدون شهرت یافته است (نک : فلاح، 67-72؛ پهلوان، 102). براساس این افسانه فریدون در همین روستا با شیر گاو بزرگ میشود و سپس با کمک کاوه به نبرد با ضحاک میپردازد. زمانی که قیام آغاز میشود، جوانان روستا پیمان میبندند به محض دستگیرشدن ضحاک، به قلۀ مرتفع کوه بروند و به علامت پیروزی، گون را به ریسمان بسته، آتش بزنند و دور سر بچرخانند تا به این شکل، مژدۀ دستگیری ضحاک را به مردم ایران بدهند. تا 25 سال پیش، این جشن در لاریجان برگزار میشد، ولی چند سالی است که منسوخ شده است. در نیمفرسنگی غرب تینه، در روستایی به نام کرف، جایی است موسوم به ضحاکچال که مردم معتقدند ضحاک در آنجا زندانی است. در این باره عامۀ مردم مازندران در مناطق مختلف باورهای گوناگونی دارند، هرچند همه بر یک چیز اتفاقنظر دارند که آن هم به بند کشیدهشدن ضحاک، و نجات ایران از ظلم و جور و فساد است (همانجاها). در برخی جاها نیز این رسم فراموش شده است. در بعضی از مناطق به دیوار خانهها میلهای فرومیکنند و بر سر آن، پارچهای کهنه را به مواد سوختنی آغشته مینمایند و آتش میزنند تا بسوزد. در برخی از جاها نیز شادی میکنند و ترانههایی به گویش طبری در وصف 26 نوروزماه و آغاز سال نو میخوانند (کیا، 249-250). در روستای خوشنشین خشواش آمل، مردی سراپای خود، جز دو چشم و بینی را با نمد یا هرچیز دیگری میپوشاند، به لباسش زنگوله آویزان میکند و به دستیاری فرد دیگری به خانۀ اهالی میرود و ضمن رقص و پایکوبی، زنگوله را به صدا درمیآورد و با خواندن اشعاری مردم را به وجد میآورد و هرکس به قدر وسع خود به آنها پول میدهد (علامه، 109-110). در کندلوس، آخر نوروزماه (روز بیستوششم ماه) که حدود نیمۀ شهریور است، بچهها مانند مراسم تیرماه سیزده (ه م) به در خانهها میروند و کیسۀ خود را به داخل خانهها میاندازند، و با خواندن اشعاری که برگردان آنها در اینجا میآید، از صاحبخانه هدیه و شیرینی طلب میکنند: ناری ناری ناری کا / خاله خواهرزادهات آمده / پارسال رفته، حالا آمده / زود باش! شب گذشت / گوساله مادرش را مکیده و گاو رفته / بیست و شش دوران دارد / طبع بزرگان دارد / کربلایی قربان دارد / ناری ناری ناری کا (جهانگیری، 187- 188). مردم اِلاشت روز بیستوششم عیدما (26 نوروزما) لباسهای نو میپوشند و به هم تبریک میگویند و با کلوچهها و غذاهایی که از پیش حاضر کردهاند، به امامزاده حسن که دهکدهای است در بندپی بابل و چندفرسنگی شمال الاشت میروند. آن روز نهفقط از الاشت، بلکه از همۀ روستاهای اطراف، ازجمله ولوپی سوادکوه و بندپی، بعضی پیاده و برخی سوار بر اسب و قاطر در امامزاده حسن جمع میشوند. دستفروشها و کاسبکارها وسایل فروختنیشان را به آنجا میرسانند و ریسمانبازها، عنتربازها با عنترهایشان، فالگیرها، نقالان، تعزیهخوانان و درویشان بساطشان را پهن میکنند و به دور هریک، جماعتی جمع میشوند (پورکریم، 74-75؛ پهلوان، 100). ازجملۀ مراسم بیس شش نورزما برپایی بازار خاص این روز است. برپایی این بازار در برخی مناطق مانند سوادکوه نهتنها از رونق نیفتاده، بلکه هر سال پربارتر و پررونقتر از سال گذشته برگزار میشود. در زمانهای بسیار دور این بازار در ناحیۀ خوارخون برگزار میشد و معروف به «خوارخون بازار» بود. روستاییان در این بازار علاوه بر عرضۀ اجناس و مصنوعات خود، مایحتاج سالانۀ خویش را تهیه میکردند (نک : فلاح، 72). در گذشته وسایل و ابزار سنتی زندگی، و انواع و اقسام صنایع دستی و پوشاک دستدوخت مثل چوخا (کت)، پَشِ شِلوار (شلوار پشمی)، پَشِ جوراب (جوراب پشمی)، کلاه نمدی، داز (داس)، تور (تبر)، زغال، عسل و جز آن در بازار عرضه میشد. امروزه دیگر بازار خوارخون وجود ندارد و از خوارخونآباد، تنها ناحیهای جنگلی باقی مانده است، اما بازار بیس شش همچنان پررونق است و همۀ مردم سوادکوه و حتى مردم شهرهای همجوار در این روز در «عبدالحق بازار» که در حریم حضرت عبدالحق زیراب برپا میشود، شرکت میکنند (همانجا). در جواهرده (جورده) رامسر در روز «گِلکار جشن» (نک : دنبالۀ مقاله) بازار یکروزه برپا میشد که کارکردهای گوناگون اقتصادی، اجتماعی و جز آن داشت؛ از یک سو افراد مایحتاج روزانۀ خود را در آنجا تهیه میکردند و از سویی دیگر جوانان (دختر و پسر) در چنین روزی برای خود همسری انتخاب مینمودند و افرادی که در میانشان کدورتی بود، آشتی میکردند. جشنها و آیینهایی که در این روز برگزار میشود، به این شرح است:
یکی از رسمهای قدیمی که هنوز در بعضی از شهرهای مازندران رواج دارد، کشتی لوچو ست. در مناطقی از کلاردشت، کجور، نور، آمل، بندپی، سوادکوه، جویبار، فریدونکنار، جواهرده و جز آن هرساله با آیین و مراسم خاصی، در چنین روزی مسابقات کشتی برگزار میشود (برای آگاهی بیشتر، نک : ه د، لوچو). براساس برخی گزارشها جوانان در غروب روز بیس شش نورزما، به نمازچال و اطراف آنجا میرفتند، آتش روشن میکردند، کشتی میگرفتند و آواز طبری، طالبا و دشتی میخواندند (هومند، 68؛ فلاح، همانجا). در کلاردشت کشتیگیرانی از مناطق مختلف مازندران ازجمله نور، کجور، چالوس، عباسآباد، سلمانشهر و کلاردشت، بعد از وجین شالی در اوقات فراغت از کار روستاییان مسابقه برگزار میکنند، و جایزۀ آن هم معمولاً یک رأس گاو است که اهالی همان منطقه آن را تهیه کردهاند (نک : پورکریم، 75-76). در روستای مَنْگِل از توابع سوادکوه، کشتی از روز بیستوپنجم شروع میشود و مبارزۀ نهایی آن در روز بیستوششم برگزار میگردد. معروفترین نقطهای که کشتیِ این روز در آن برگزار میشود، امامزاده حسن است (نک : فلاح، همانجا؛ بیژنی، 22، 27، 31). در جواهرده نیز روز گِلکار جشن، کشتی گیلمردی بین کشتیگیران روستای سختسر و جنت رودبار برگزار، و درنهایت فرد پیروز برای یک سال بهعنوان پهلوان انتخاب میشد.
هرساله در روستای جواهرده در اولین جمعه یا دومین جمعۀ مردادماه، به سبب نوشدن سال گالشی، پس از برداشت محصول در مسجد آدینه مراسمی برپا میشد که به گلکار جشن معروف بود. این جشن همانگونه که از نامش برمیآید، شاد و فرحبخش بود و اهالی روستا از مدتها قبل خود را برای آن آماده میکردند. صبح روز جمعه آقایان برای آوردن گِل به مکانی به نام اوشانسر میرفتند و گل سفید به مسجد آدینه میآوردند؛ خانمها نیز آن را با شیر آمیخته، و حل میکردند و به فُواجزَنی (عمل سفیدکردن دیوار با جارو) میپرداختند. چون مکان مقدس بود، افرادی که نذری داشتند، بهخصوص افرادی که گاوسرا یا گوسفندسرا داشتند، شیر میآوردند تا به جای آب از آن استفاده شود. فقط خانمها حق گلکاری مسجد آدینه را داشتند. آقایان بیشتر کارهای سخت فیزیکی، و خانمها کارهای راحتتر را انجام میدادند. خانمها به چند دسته تقسیم میشدند و کارهایی ازجمله تمیزکردن مسجد و غبارروبی و تمیزکردن قالی را بر عهده میگرفتند. همۀ کارها تا ظهر انجام میشد. بعد از صرف غذا آقایان از مسجد فاصله میگرفتند و خانمها با آوردن ساز و نقاره، به هلهله و شادی میپرداختند.
در بعضی از روستاها مانند کچید زیراب و جز آن، رسم بر این است که اهالی در عصر بیس شش به خانه برمیگردند، و چند تن از مردان به نمایندگی از دیگران، برای سرکشی به شالیزار میروند و نوید سرکشیدن ساقۀ برنج را برای اهالی میآورند. مردم بعد از شنیدن این خبر خوش، در یک جا جمع میشوند و به جشن و شادمانی میپردازند که به جشن شالی معروف است (یوسفی، 154). در روستای اسکیمحلۀ آمل در چنین روزی، برنجی را که تازه به دست آمده است، میپزند و در کنار خورشی که از اردک، غاز، خروس یا ماهی درست شده است، داخل سینی میگذارند و به همسایهها میدهند. اهالی آنجا معتقدند که برنج تازه و بهاصطلاح «نودونه» را باید همسایهها بهعنوان تبرک بخورند. در دابوی آمل این روز را جشن درو برنج مینامند؛ ازاینرو، اولین محصول بهدستآمدۀ برنج را پخته، به مزار مردگان میبرند و خیرات میکنند.
در چنین روزی خانوادههایی که عروس خود را به خانه نیاوردهاند، هدایایی برای وی میفرستند. میزان و نوع این هدایا ارتباط مستقیمی با موقعیت اجتماعی، شغل، درآمد، و توان مالی خانواده دارد. یک شب مانده به بیس شش نورزما، خانوادۀ داماد هدایا را آماده، و به رسم یادبود به خانوادۀ عروس تقدیم میکند. برخی از این هدایا عبارتاند از: کفش، لباس، پارچه، شیرینی، نانهای محلی، ماهی، غاز، مرغ، بوقلمون، طلا، کلهقند، حلوا، برنج، میوه، سبزیجات، و تنقلات. خانوادۀ داماد ضمن بردن هدایا به خانۀ عروس به شادی و سرور میپردازند. در بعضی از روستاها خانوادۀ عروس هم هدایایی مثل کفش، لباس، کلهقند، و مرغ برای داماد میبرند. این رسم و آیین در میان خانوادههای قدیمی همچنان مرسوم است.
این مراسم در دهستان شوراب (واقع در جنوب غربی ساری)، کُردخیل، گیلهکلا، سرخکلا، چَفتهسر، ماهُفروجَک و باریکآبسر، نرزهما بیستوشش (26 نوروزماه)، و در اپسیورد، بیس و شش عیدما خوانده میشود. مردم کردخیل در قدیم به آن اسپنجهما میگفتند؛ اسپنجهما همان فروردگان باستانی است که در کیش مزدیسنی ناظر بر نهادن خوراک و نوشیدنی برای فراخواندن روان مردگان به خانه بود. امروزه هم در بیسوشش عیدما مردم بر سر مزار میروند و برای شادی روان مردگان، خیرات میکنند؛ سپس در خانهها جمع میشوند و ترانههای مخصوص آن شب را میخوانند (برجیان، 74-76). رفتنِ گروهی از مردم در چنین روزی بر سرِ مزار، یادآور زمانی است که مردم قبل از تحویل نوروز به مزار میروند و برای روان درگذشتگان خیرات میکنند. در این روز هر خانواده هندوانه، خربزه، و دیگر میوهها را به مزار میبرند؛ آنها هندوانه و خربزه را سرِ قبرِ مرده قاچ میزنند و به دیگر افراد، بهویژه به بچهها تعارف میکنند. این روز را «قَوْرِسون عَئید» (عید قبرستان) نیز مینامند. در گذشته در مناطق کوهپایهای یا جلگههای نواحی قائمشهر و حومۀ آن، یک روز پیش از مراسم، یا در برخی از جاها همان روز، و به روایتی دو روز پس از این مراسم، ناهار میپختند و به نیازمندان میدادند. در روستای اِبْنهوای بابل نوروزماه را «اِسْپهجانهماه» (اسفند دوستداشتنی) میگویند و در آنجا رسم است که در غروب 25 نوروزماه به مزار بروند. هر خانوادهای غذا میپزد و همسایهها در کوچههای محل جمع میشوند و شام میخورند. اگر میهمانی هم بیاید، سر هر سفرهای که دوست دارد، مینشیند. اهالی روستای خوشنشین گزناسرا و روستای پولادکلای نور و اطرافش، ضمن رفتن به زیارتگاهها و مزار ازدسترفتگان، دورتادور خانه و روی دیوار منازل را با شمعهایی که خودشان از موم و پارچه یا نخ درست کرده بودند، فروزان میکردند. در قائمشهر و آبادیهای پیرامون آن، چنین روزی را عید مردگان مینامند و غروب این روز بر سر مزار مردگان میروند و با خواندن فاتحه و دعا خیرات میکنند؛ مردم بدین طریق یاد و خاطرۀ ازدسترفتگانشان را گرامی میدارند. مردم سوادکوه نیز از دیرباز به یاد جوانان و کشتهشدگان دوران حکومت ضحاک، بر سردر خانهها و در گوشهوکنار حیاط خانه، و بر ستونها و ایوانشان سوچو (مشعل) روشن میکردند و با رفتن بر سر مزار عزیزان و روشنکردن شمع، یاد و خاطرۀ آنان را زنده میکردند و بر ضحاک لعنت میفرستادند. افزون بر روشنکردن شمع، شیربرنج هم میپختند و به نیت مردگانشان میان اهالی پخش میکردند. امروزه در همه جای سوادکوه، مردم از چند روز قبل از «عیدماه بیس شش»، مقدمات مراسم مخصوص این روز را تدارک میبینند؛ روز قبل از مراسم، انواع نانها را میپزند، غذای مفصلی طبخ میکنند و با فراهمکردن شیرینی، میوه و دیگر ضروریات، از صبح زود راهی امامزادهها و مزار مردگان خود میشوند و تا عصر همانجا میمانند، فاتحه میخوانند و خیرات میکنند (یوسفی، 153-154). در روستای مَهْرِکِتی (مارکتی) آمل همسایهها جمع میشوند، و شیرآش (شیربرنج) میپزند و میخورند. در گذشته مردم آمل و اطرافش، برای زیارت به امامزاده عبدالله و امامزاده ابراهیم و جز اینها میرفتند و برای درگذشتگان خیرات میکردند. بازار امامزاده عبدالله در چنین روزی پررونق بود، زیرا بچهها برای فرارسیدن چنین روزی و خرید تنقلات، و بازی و تفریح روزشماری میکردند. در جواهرده نیز اهالی صبح روز گِلکار جشن، به قبرستان کنار مسجد آدینه میرفتند و برای اموات فاتحه میخواندند.اهالی بعضی از روستاهای آمل ازجمله هلومسر، شامحله، گلمحله و جز آن، ضمن رفتن به مزار و خواندن فاتحه، غذا میپزند و پخش میکنند، و به امامزاده میروند و نذرشان را ادا مینمایند. همچنین دام و طیور را به مراتع و چراگاه سرسبز میبرند تا از علفهای تازه و بلند استفاده کنند. دامداران معتقدند که در این ایام، گاوهایی که عادت دارند تابستانها به ییلاق بروند، اما به دلایلی در قشلاق ماندهاند، به بیماری سِمور مبتلا میشوند. مردم دربارۀ کسانی که میخواهند در چنین ماهی زمینشان را نشا کنند، میگویند: «نِرْزِما نِشه هَرگِز نَنِشه»؛ یعنی کسی که میخواهد در نوروزماه شالیزار را نشا کند، همان بهتر که نشا نکند، زیرا محصول خوبی درو نخواهد کرد و به زحمت آن نمیارزد. اهالی روستای کوسرز آمل معتقدند که در چنین روزی جیرجیرکها به صدا درمیآیند. عموم روستاییان (اهالی جلگه، جنگل و کوهستان) با فرارسیدن غروب نوروزماه 26، به زیارتگاهها، امامزادهها و گورستانها میروند و ضمن قرائت فاتحه و دادن خیرات و صدقات، به خانه برگشته به شادمانی و سور میپردازند. برخی بنا بر باور پیشینیان، پیش از شامگاه به گرمابه میروند و لباس پاک و نو میپوشند و به هنگام نماز شام، قرآن میخوانند و به یاد گذشتگان خویش فاتحه میفرستند (هومند، 67). در مناطق مختلف مازندران، نوع پذیرایی و نحوۀ اجرای این آیین فرق میکند؛ در بسیاری از جاها بهکلی منسوخ شده است و در بعضی از مناطق، با تفاوتهایی در نحوۀ اجرای مراسم، همچنان رونق دارد. معمولاً پذیرایی با شیرینی، نانها و غذاهای محلی انجام میگیرد. ناهار را خانوادهها دور هم صرف میکنند، اما در بعضی از مناطق مثل فرامرزکلای شیرگاه و روستاهای اطراف، خانمها ناهار را پس از درستکردن، در مجمعههایی گذاشته به مسجد میبرند تا گروهی صرف کنند. در بعضی از مناطق، ناهار را به امامزادهها میبرند و همانجا ضمن زیارت صرف میکنند. در این روز، نانهای گوناگونی میپزند.
هرچند امروزه نخلگردانی در بعضی از مناطق مازندران در روزهای تاسوعا و عاشورای حسینی برگزار میشود، اما در گذشته در روستای گنگرجکلای چلاو آمل در بیس شش نورزما با شیوه و باورهای خاصی انجام میگرفت. در این روستا نخلِ کنار تکیۀ امامزاده سیفالدین، داخل بنایی مخصوص قرار دارد و مورد احترام و تقدیس زیاد مردم است، به گونهای که اهالی همیشه پس از زیارت امامزاده به پابوس نخل میروند، برای آن نذر میکنند، و به آن دخیل میبندند. آنها برای نخل، وقایع معجزهآسایی هم نقل میکنند (ذبیحی، «نخلگردانی ... »، 13-14؛ نیز نک : ه د، نخلگردانی). بعدازظهر بیستوپنجم نوروزماه، پس از پایان نخلآرایی، اهالی محل به نیت درگذشتگان خود، برنج، آش، باقلا و نان محلی برای خیرات و مبّرات، میان مردم پخش میکردند. آنها در عصر همین روز، پارچههای کهنه (جُل) را دور چوبی به اندازۀ تقریبی یک متر میپیچاندند و با آغشتهکردن آن به نفت یا روغن چراغ، بهصورت مشعلی آتش زده، بر سردر خانههایشان نصب میکردند؛ سپس به مزار درگذشتگان و اهل قبور میرفتند و با خواندن قرآن و فاتحه یادشان را گرامی میداشتند. غروب این روز و فردایش را اهالی محل عید مردگان میدانستند. اکنون نیز تا حدودی میان کهنسالان این رسم رواج دارد (ذبیحی، همان، 14).
ابناسفندیار، محمد، تاریخ طبرستان، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، 1320 ش؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم، مردم و شاهنامه، تهران، 1354 ش؛ برجیـان، حبیب، «جشنهـای طبری در اسپیورد ـ شوراب»، نامۀ پارسی، تهران، 1384 ش، س 10، شم 3؛ بیرونی، ابوریحـان، الآثـار البـاقیة، بـه کـوشش ادوارد زاخاو، لایپزیگ، 1923 م؛ بیژنی، جواد و مهدی مهرپویان، «لوچو؛ کشتی محلی مازندران»، همشهری ماه (ویژهنامۀ ایرانشناسی <سرزمین من>)، تهران، 1387 ش؛ پورکریم، هوشنگ، اِلاشت، زادگاه اعلیٰحضرت رضا شاه کبیر، تهران، انتشارات وزارت فرهنگ و هنر؛ پهلوان، کیوان، فرهنگ عامۀ الاشت، تهران، 1384 ش؛ جهانگیری، علیاصغر، کندلوس، تهران، 1367 ش؛ دوستخواه، جلیل، «یادداشتها»، اوستا، ترجمۀ همو، تهران، 1370 ش، ج 2؛ ذبیحی، علی، «گاهشماری خراجی تپوری»، ابـاختـر، تهـران، 1383 ش، س 2، شم 7 و 8؛ همـو، «نخـلگـردانـی در مازندران»، استارهسو، بیجا، 1391 ش، س 3، شم 1؛ صالح طبری، صمد، بابل، سرزمین طلای سبز، تهران، 1378 ش؛ علامه، صمصامالدین، یادگار فرهنگ آمل، تهران، 1338 ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش برتلس، مسکو، 1963 م؛ فلاح، نـادعلی، «نِرزِما بیسِ شِش»، فرهنگ مردم، تهران، 1387 ش، س 7، شم 24 و 25؛ کیا، صادق، واژهنامۀ طبری، تهران، 1327 ش؛ متینی، جلال، «در جستوجوی تخت فریدون»، ایرانشنـاسی، 1368 ش / 1990 م، س 1، شم 4؛ هـومند، نصرالله، گاهشماری باستانی مردمان مازندران و گیلان، تهران، 1375 ش؛ یوسفی، فریده، فرهنگ و آداب و رسوم سوادکوه، ساری، 1389 ش.
نادعلی فلاح
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید