بلوشر، سفرنامه
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
یکشنبه 8 دی 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/239361/بلوشر،-سفرنامه
دوشنبه 13 اسفند 1403
چاپ شده
2
بِلوشِر، سَفَرْنامه، گزارش سفر ویپرت فون بلوشر به ایران در نیمۀ اول سدۀ 20 م، با عنوان «گردش روزگار در ایران». بلوشر در این اثر به بسیاری از جنبههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایرانیان از زمان احمد شاه قاجار تا نخستین سالهای سلطنت رضاشاه اشاره کرده است.مؤلف در آغاز جوانی، افسر هیئت آلمانی مأمور در ایران برای ایجاد موانع در راه پیشرفت قوای روس و انگلیس در جنگ جهانی اول بود. وی سفر نخست خود به ایران را در 1915 م، یعنی یک سال بعد از شروع جنگ آغاز کرد. این سفر در بر دارندۀ تجربیات مفید و ارزندهای دربارۀ حکومت نظامالسلطنه، شیوۀ زندگی مؤلف در کرمانشاه، توصیف زندگی عشایر کرد و توجه به برخی از باورها و اعتقادات دینی مردم است. بلوشر پس از چندی بهسبب تضعیف فعالیتهای سیاسی و نظامی آلمان، با گروهش ایران را ترک کرد و بهسبب آشنایی با اوضاع ایران، مسئول امور این کشور در وزارت خارجۀ آلمان شد. او پس از 15 سال، در 1931 م / 1310 ش، با علاقهای بسیار دومین سفرش را در مقام سفیر به ایران آغاز کرد و به دنبال آن، 3 سال از زندگی کاریاش را در دورۀ پهلوی اول گذراند.بلوشر در سفر دوم خود، آگاهیهایی دربارۀ زندگی در تهران، رجال سیاسی، بانک ملی، نفت، خلیج فارس، انواع مواد مخدر و سموم، و همچنین برخی ویژگیهای خلقی و آداب و رسوم ایرانیان به دست میدهد. مؤلف مدت 10 سال از عمرش را با مسائل ایران گذرانده (بلوشر، ix-xii)، و جمعاً 7 سال مقیم ایران بوده است (همو، 229). او که از آغاز ورود، پیوسته و از نزدیک، از رویدادها یادداشت برمیداشت و نزدیک به 000‘1 صفحه مطلب فراهم آورده بود، سرانجام این تجارب چندساله را در کتابی با عنوان «گردش روزگار در ایران» منتشر کرد. این اثر را کیکاووس جهانداری در 1363 ش / 1984 م، با نام سفرنامه به فارسی ترجمه کرده است.بلوشر در دیباچۀ کتاب، از دو دولتمرد ایرانی، تیمورتاش و فروغی، سپاسگزاری، و اثرش را بدانان اهدا کرده است (ص xii).بلوشر به تأثیر دین در سراسر زندگی مردم ایران توجه نشان داده و به تفاوتهای طرز تفکر شیعه و سنی اشاره کرده است (ص 4). او در چند گزارش به غیبت امام زمان (ع) اشاره کرده (ص 58)، و باور مردم اصفهان را در این باره بیان نموده است که همواره 6 اسب را با زین و برگ، آماده نگاه میداشتند تا به محض ظهور امام، بیتأخیر پا در رکاب کنند (ص 5). وی با دقت، مشاهداتش را از مراسم تعزیه، دستههای مردانۀ عزاداری امام حسین (ع) با پوشش پیراهن سفید، نالههای بلند، گریه و زاری، خلسۀ مردم در روز عاشورا، قمهزنی، ماه رمضان، زیارت مقبرههای متبرک و حمل جنازههای مؤمنان به آنجا برای دفن گزارش میکند (همانجا، نیز نک : 74, 79-80, 101, 183). سادگی و در عین حال نیروی ایمان مردم را میتوان از پیرمردی نشان گرفت که از امام حسین (ع) شفاعت مؤلف و سرزمین آلمان را خواستار شده است (ص 77).بلوشر به قدرت روحانیان اشاره میکند و تعلیم و تربیت را در انحصار آنان میداند (ص 5-6، نیز نک : 183). او با اشاره به رفتار مذهبی مجتهد اعظم ایران در کربلا پس از دیدار وی با افسر آلمانی، میگوید که مجتهد اعظم به محض خروج این «مرد کافر نجس، اثاث و لوازم خود را به آتش میکشد» (ص 58)؛ سپس ادامه میدهد که این ماجرا با توجه به تعصب و همچنین فاصلۀ ایرانیان با غرب امری بدیهی است، زیرا نخستین سفیر ایران در برلین نیز از خوردن غذاهایی که کافران تهیه کرده بودند، خودداری میکند و فقط با خوردن تخممرغ به زندگی ادامه میدهد (ص 100).بلوشر هنگام توصیف اعتقادات مذهبی مردم کرمانشاه، به فرقۀ «علیاللٰهی» اشاره، و روایتی شفاهی را از آنها نقل میکند و میگوید که این فرقه در اصل مسیحیانی بودهاند که در آغاز اسلام بهسبب اعمال فشار، ظاهراً به اسلام گرویدند و نام حضرت علی (ع) را به جای مسیح نشاندند (ص 79-80).مؤلف در سفر نخست، از حالوهوای عشایر، آداب و رسوم، و استقلال آنها سخن گفته و بیش از 5/ 1 جمعیت ایران را از عشایر دانسته است (ص 7). وی فصلی مجزا را به عشایر کرد ساکن اطراف قصرشیرین و گردنۀ پاطاق اختصاص داده است. او همچنین از سنجابیها در شمال و از کلهرها در جنوب یاد، و زندگی آنها را با هم مقایسه کرده است (ص 37، نیز نک : 99).سیاهچادرهای ساختهشده از موی بز (ص 45) و خانههای ساختهشده از خشت و چینه برای امرا با روزنههایی کنار هم برای تیراندازی (ص 40)؛ پذیرفتن مهمانهای رسمی در چادرهای بزرگ (ص 37)؛ اختصاص کارهای سنگین به زنان ازقبیل آردکردن گندم با دستاس (ص 43)؛ رنگ و شکل لباس مردم و گذاشتن کلاههای بسیار بزرگ بر سر (ص 40, 76)؛ آویختن قطارهای فشنگ به خود (ص 36)؛ کلاههای مزین به علامت طلایی شیر و خورشید، مخصوص رئیس عشیره (ص 41)؛ مناسبات قرون وسطایی بین امرا و زیردستان، و قدرت مدنی و جزایی امیرها (ص 42)؛ شرطبندی در شکار (همانجا)؛ ارزش و اهمیت اسب اصیل (ص 78-79)؛ و سنت دیرینۀ آهنگ جنگ با کوبیدن بر طبلهای بزرگ و برکشیدن فریاد هنگام حمله (ص 46) از جمله ویژگیهایی است که بلوشر دربارۀ این عشایر بدانها اشاره کرده است.دیگر موضوع برجسته در گزارشهای بلوشر، وضع زنان است. او همواره از زندگی بسته و محصور بانوان سخن گفته و در توصیف ساختمانی، آن را به سبک رایج در ایران دارای دو قسمت مجزا، یکی مربوط به مردان و دیگری خاص زنان، دانسته (ص 65)، و بدین سبب، همنشینی با ایرانیان را به سبب خانهنشینی زنان، ناقص شمرده است (ص 182). وی چادر زنان را اغلب به رنگ سیاه توصیف کرده و فوایدی نیز برای آن برشمرده (همانجا)، و در این میان از زنان آلمانی با شوهران ایرانی سخن گفته است که ناچارند چادر به سر کنند و در منزل پدر و مادر شوهر به سر برند (همانجا). درنگ هنگام ورود به خانه برای پناهبردن زنان از نگاه نامحرم به جایی امن (ص 74-75)؛ حضور بانوان تنها در حوزۀ خانواده (ص 75)؛ اینکه مردان میتوانند 4 همسر رسمی و شمار نامحدودی همسر غیررسمی داشته باشند (ص 184)؛ ماندن زن مسلمان در خانه و همراهی زن ارمنی با مرد در مهمانیها (ص 200)؛ و پرداختن مردان به پختوپز بهسبب قالیبافتن زنان (ص 209) آگاهیهایی است که بلوشر از وضع زندگی زنان ایرانی به دست میدهد.بلوشر در توصیف ویژگیهای ظاهری و درونی افراد دستی چیره دارد؛ همین که نامی از کسی میبرد، نمایی از او ترسیم میکند و بر پایۀ آن، به تحلیل خصوصیات اخلاقی و روانی افراد میپردازد (برای نمونه، نک : ص 68, 171-172, 198).سفرنامه دارای فصلی دربارۀ زندگی عمومی مردم در کرمانشاه است؛ شکل خانهها، کاشیهای رنگارنگ کف جویبارها (ص 74-75)، مهارت و سلیقۀ صنعتگران در مسگری و نقرهکاری (ص 79, 308-309)، و وسایل خانۀ کرمانشاهیها همچون قالی و مخده ازجملۀ مطالبی است که بلوشر دربارۀ آنها سخن میگوید. این فصل با شرح ویژگیهای تاریخی طاق بستان و بیستون (ص 78) به پایان میرسد.بلوشر ضمن گزارش دو سفر خویش، به بسیاری از رفتارها، آداب و باورهای ایرانیان اشاره کرده است که نشانهای از دقتنظر و نکتهیابیهای او ست. گذاشتن چلیپاوار دستها بر روی شکم درحالیکه دست راست، دست چپ را پوشانده است (ص 75)؛ کرنش بعد از نشستن در حین سلام و تعارف و حرکتدادن سر از بالا به پایین (همانجا)؛ حنابستن ناخن (ص 86)؛ تفریحات مهمی چون دستهجمعی به دشت و صحرا رفتن با صرف شیرینی و چای تازهدم (ص 75)؛ رسیدن غذای اضافی سفره به خدمه (همانجا)؛ شیوۀ اسبابکشی خاص به وسیلۀ طبقکشها (ص 179)؛ استعداد ایرانیها در آشپزی (ص 209)؛ ترویج لباس اروپایی و کلاهپهلوی (ص 183)؛ رواج عناوین و القاب مطنطن و دنبالهدار (ص 100)؛ اهمیت جشن نوروز (ص 210)؛ دادن «خلعتی» در مراسم و اعیاد به زیردستان (ص 101)؛ و اعتقاد به ارواح و روشننگهداشتن چراغ در شب برای گریزاندن ارواح خبیثه (ص 183)، ازجملۀ آداب و رسومی است که مؤلف به آنها اشاره کرده است.بلوشر گهگاه به مقایسۀ طرز فکر ایرانی و غربی میپردازد (ص 167) و ایرانیان را با صفاتی مانند پیشداوری و سبق ذهنی (ص 154, 198)، شتابزدگی خاصِ شرقیان (ص 57) و علاقهمندی به مدیحهگویی (ص 177) به خواننده میشناساند. از سویی دیگر، نکاتی چون شادی و سرزندگی با وجود فقر (ص 160)، آدابدانی، ظرافت و ملاحظۀ عواطف طرف مقابل (ص 76) را از سوی ایرانیان مورد ستایش بسیار قرار میدهد. وی همچنین به وصف جنبههای متنوعی از آداب و رسوم مربوط به عروسی و عزا میپردازد (ص 210). شرکت در مراسم عزا با ریش نتراشیده و جامۀ بدون یقه، خواندن آیاتی از قرآن کریم توسط دو قاری، و در دست نگهداشتن قرآن کریم با احترامِ خاص توسط ملایان و بوسیدن آن از سوی تازهواردان (ص 217)، از توصیفات مراسم سوگواری به حساب میآیند. مسیحیان اجازۀ شرکت در مراسم عزای برگزارشده در مسجد را نداشتند درصورتیکه عکس این قضیه قابل اجرا بود (همانجا). او گورستانهای مسلمانان را با سنگقبرهای شکسته و قدیمی وصف میکند که بدون رسیدگی به حال خود رها شدهاند؛ اما عزاداران در این مکان به صرف چای مشغول میشوند و باور دارند که مردگان هم به نحوی در این مراسم شرکت میکنند (همانجا). بلوشر در سفر دوم به تهران، مطالعات تجربی دقیقی از این پایتخت روستاوار منعکس کرده است. او به مسائلی همچون عدم لولهکشی، گرفتن آب از جویهای روباز و نگهداری آن در آبانبار، حمل آب با استر (ص 180)، و نبودن برق و گرفتن روشنایی از چراغ توری بنزینی (ص 162) توجه نشان داده است. با این همه، به زیباییها و تغییراتی چشم دوخته که در دورۀ رضاشاه به تهران اضافه شده است (ص 161-162). وی از دماوند در جایگاه شاخص تهران (ص 161)، پوشش گیاهی شمیران، توچال و ده دروس (ص 162-163, 214)، آینهکاریهای کاخ گلستان و تختطاووس (ص 169-170, 207)، و گنبد فیروزهای مساجد (ص 179) نیز یاد کرده است.مؤلف فصلی را به ایران باستان اختصاص داده و از حفاریهای ایرانشناسان در تختجمشید (ص 244-246) سخن گفته است. وی ضمن بیان شکوه پاسارگاد، به رسمی از سوی عشایر اشاره میکند که هرساله در بهار و پاییز با رمههایشان 3 بار گردِ گور کورش گشته و در پای گور، پنیر و کره میگذارند (ص 243). البته این گور را به مادر سلیمان نیز نسبت میدهند. وی همچنین از روایتی شفاهی دربارۀ دریاچۀ هامون سخن گفته است که بر طبق آن، یک روز باکرهای از تخمۀ محفوظ زردشت پیامبر در این آب بارور شده و پسری خواهد زایید که قیامت با او آغاز خواهد شد (ص 247). شهر ری را یکی از مهمترین مراکز تاریخی ایران باستان محسوب کرده (ص 248-249) و بنابر روایاتی، این مکان را زادگاه زردشت دانسته است (ص 204).تلألؤ و رنگهای قوس و قزحی سفالهای ساوه، بلوشر را به یاد افسانهای پرمعنی منقول از مارکوپولو میاندازد: روزی 3 خردمند از مشرقزمین در روزگار کودکی مسیح به نزد او میروند و هدایایی به او میدهند و در عوض سنگی میگیرند. در هنگام بازگشت، سنگ را به درون چشمهای در حوالی ساوه میاندازند که بر اثر آن، شعلۀ آتشی به آسمان سرمیکشد. آنها آتش را برگرفته و به ساوه میآورند (ص 250).بلوشر در فصل مربوط به نفت در ایران، به مردم بومیای اشاره میکند که از ترشحات نفتی شرق رود کارون بهعنوان سوخت استفاده میکنند و از این رو، این منبع طبیعی را با تصورات مذهبی خود مقدس انگاشته، و در آنجا پرستشگاهی ساخته و نامش را مسجدسلیمان نهادهاند (ص 268-269).بلوشر در بخش دیگری از گزارشهای سفرش، تاریخچۀ مصرف حشیش در ایران را مربوط به دورۀ حسن صباح، حشاشین، فداییها و باغ بهشت (ص 297) میداند و به دنبال آن از مصرف تریاک، طرز تهیۀ آن و کشت خشخاش در حوالی اصفهان (ص 298) سخن میگوید. وی به رسم «قهوۀ قجری» بهعنوان یکی از روشهای ترور و مسمومکردن سیاستمداران مخالف در کاخ قاجارها نیز اشاره میکند (ص 299-301).مؤلف در بخشهای پایانی کتاب به مهماننوازی ایرانیان اشاره کرده، و این سنت اجتماعی آنها را ستوده است (ص 318)؛ وی نمونهای از این ویژگی را در مراسم جشن هزارمین سال فردوسی و تمهیدات باشکوه دولت و مردم (ص 320) دیده است. او طی این توصیفات، به اهدای «فرهنگ لغات شاهنامۀ» دکتر ولف به ایران (ص 321) و تغییر لفظ «پرس» و «پرشیا» و «پرزین» در زبانهای خارجی به «ایران» اشاره کرده است (ص 323).
افشار، ایرج، «ایران و ایرانیان از نگاه بلوشر»، آینده، تهران، 1365 ش، س 12؛ نیز:
Blücher, W. von, Zeitenwende in Iran, Ravensburg, 1949.
نیره افتخاری
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید