ایران
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 25 آذر 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/238469/ایران
شنبه 11 اسفند 1403
1
ایران، عنوان اثری به زبان فرانسه، از لوئی دوبو (1798-1863 م / 1213-1280 ق)، ایرانشناسی فرانسوی در نیمۀ اول سدۀ 19 م / 13 ق، که مؤلف آن موفق شد ضمن برطرف کردن کمبودی که در نگارش تاریخ در ایرانشناسی فرانسه وجود داشت، راهنمای مفیدی هم برای سیاحان ارائه کند و در آن، جامعۀ ایران عصر قاجار را نشان دهد.لوئی دوبو از شاگردان سیلوستر دوساسی و اتین مارک کاترمر بود. او در کارنامۀ ایرانشناسی خود دو دستاورد جالبتوجه دارد: نخست ترجمۀ تاریخ طبری (1836م / 1252ق) از روی ترجمۀ فارسی بلعمی به زبان فرانسه، که مورد تأیید و تشویق دوساسی قرار میگیرد، و دیگر در آغاز دهۀ بعد به هنگام کار در بخش نسخههای خطی کتابخانۀ ملی پاریس، تألیف کتاب «ایران» (چ 1841م / 1257ق) برای مجموعۀ «دنیای بدیع منظره» برادران فیرمندیدو، از ناشران معروف پاریس. در یک جمعبندی تقریباً قابل قبول، دوبو رویدادهای مهم ایران را برمیشمارد و ضمن سیری در تاریخ ایران باستان از نظر مورخان یونانی و ایرانی تا عصر قاجار، چنین مینویسد: «افراد بسیاری نیستند که نام پرس برای آنها شناخته شده نباشد. آزادی یهودیان اسیر در بابل، نبرد ماراتن، لشکرکشی اسکندر، شکست کراسوس، پیروزی شاپور بر والرین، نبردهای طهماسب قلیخان (از امرای نادرشاه) و آخرین شکستهای قشون ایران، حوادثی هستند که همۀ ما خاطرۀ آنها را در ذهن خود داریم» (ص 1). اما او از نام ایران نیز غافل نیست و از اینرو، در مبحث جغرافیای نوین پرس، با تأکید میگوید: «ایرانیان کشوری را که در آن ساکن هستند، ایران مینامند. این سبب نامگذاری که در عصر ساسانیان برای همۀ کشور، از فرات تا خلیج فارس و جیحون و سند مورد استفاده بود، امروزه معنای محدودتری دارد» (ص 10). تهران که در زمان پیترو دِلاواله (1586-1652 م / 994-1062 ق)، به «شهر چنارها» (ص 13) شهرت داشت، حدود دو سده بعد به دست آغا محمدخان قاجار، بنیانگذار سلسلۀ قاجار، به پایتختی برگزیده شد. شهر دارای دروازههای متعدد است و دروازۀ قزوین معروفترین آنها ست و به زعم دوبو «ده تهران» (ص 14) در اصل در حوالی همین محل بوده است. شهرْ مساجد بسیاری دارد و مسجدشاه مهمترین آنها ست. تنها عمارت مجلل، قصرشاه است که حرمسرای وی نیز در آن قرار دارد (همانجا). او در تصویری که از خانۀ صدر اعظم، محمدحسینخان امینالدوله، ارائه میکند، تأکید دارد بگوید که سفیر ناپلئون، ژنرال گاردان، در آنجا اقامت داشته است و پس از بازگشت ناگهانی او و آمدن سرگور اوزلی، سفیر انگلیس، وی با همۀ همراهان خویش در آنجا اقامت کرده بود (همانجا). او اطلاعات فراوانی نیز دربارۀ شهرهای اصفهان (ص 15-24)، کاشان (ص 24-25)، همدان، زنجان، قزوین، سلطانیه و جز آنها ارائه میکند (ص 26-27). او فصلی را به خلیج فارس (ص 52-56) اختصاص داده است و در آن از جزایر هرمز، قشم، خارک و حتى تنب بزرگ و کوچک و جز آنها یاد میکند. وی از صید مروارید در خلیج فارس و اهمیت تجارتی آن نیز آگاهی دارد (ص 52). اگر از مباحث تاریخ باستان و تاریخ دورههای اسلامی این کتاب ــ که مطلب جدیدی در آن دیده نمیشود ــ صرفنظر کنیم، دیدگاه مؤلف دربارۀ جامعه و فرهنگ ایران درخور توجه است. دوبو مباحث و مسائل جامعهشناسی را با مذهب شروع میکند و در طی آن تقریباً هیچ مضمونی را ناگفته نمیگذارد. او توصیف مذهب ایرانیان را که از عصر صفوی بیشتر شناخته بود، با اختلاف عقیدهای که میان اهل سنت و تشیع وجود دارد و به زعم او بیشتر سیاسی است تا مذهبی، آغاز میکند (ص 339). شیعیان حضرت علی(ع) را جانشین واقعی حضرت محمد(ص)، پیغمبر اسلام، میدانند و به وجود امامان پس از علی(ع) اعتقاد دارند و آخرین آنان را، امام زمان(ع) مینامند (همانجا). برای آنان امامان معصوماند و حضرت فاطمه(ع) مقدس است (همانجا). فرایض مذهبی ایرانیان به طرق مختلف صورت میگیرد و بهجز مکه، به زیارت نجف، کربلا و نیز مشهد میروند. توجه آنها به حضرت علی(ع) به حدی است که بیشتر وقتها ذکر «یا علی» را بر زبان میآورند و به نام او سوگند یاد میکنند (ص 391). دوبو سپس به شرح عزاداریهای دهۀ اول ماه محرم میپردازد و جزئیات این مراسم را مورد نقد و بررسی قرار میدهد؛ هرچند وی در بیان وقایع تاریخی رویدادهای تاسوعا و عاشورا چندان دقیق نبوده است (ص 391-395). از دیگر مطالبی که نظر دوبو را به خود جلب کرده و مباحثی را دربارۀ آن مطرح ساخته، معنای صوفی، درویش و عارف است. صوفی به معنای اهل تصوف و مرادف درویش و عارف و حتى معادل قلندر است و در عهد صفویان، صوفی تقریباً مرادف قزلباش بود. از اینرو، در فرانسه شاهان صفوی را به غلط «صوفی» مینامیدند. مؤلف هم که به بررسی این امر میپردازد، یادآور میشود که غیر ممکن است از تشیع صحبت کرد، اما از جماعت صوفیان سخنی به میان نیاورد (ص 395). ظاهراً خلق و خوی صوفیمنش محمدشاه قاجار مزیدی شده بود تا او بیشتر به این امر تمایل نشان دهد. در ایران این جماعت بیش از دیگر کشورهای اسلامی وجود دارند. تأثیر افکار و اندیشههای آزاد آنها دربارۀ آیینهای مذهبی، در عصر فتحعلیشاه به قدری در مردم عادی تأثیر گذاشته بود که علمای روحانی از وی میخواهند تا از مذهب در برابر آنان دفاع کند. مؤلف ضمن اینکه آنها را بیهیچ دلیلی «متعصب» مینامد، تأکید دارد بگوید که کلمۀ «صوفی» به عربی یعنی «مردی که لباس پشمینه بر تن دارد». رهبر روحانی آنها فردی بصیر و مقید است و چون میداند که روزی ترک این دنیا خواهد کرد، این لباس را که همۀ ثروت او را تشکیل میدهد، برای فردی که شایستۀ جانشینی او ست، به ارث میگذارد (نک : ص 395-397). در عصر این سیاح، بزرگترین و معتبرترین مساجد ایران در اصفهان ساخته شده بود و به همین سبب، از دیدگاه او این مساجد یادآور کلیساهای بزرگ اروپا ست. او تأکید دارد بگوید که مؤذن از بالای مناره به اذانگویی میپردازد و از مسلمانان دعوت میکند که برای گزاردن نماز جماعت به سوی مسجد بشتابند، در حالیکه در کلیساها، از ناقوس استفاده میکنند و آن را به صدا در میآورند (ص 397-398). او هیچ مقایسهای میان این دو روش که با فاصلۀ کمتر از 7قرن تکوین یافته است، به عمل نمیآورد و از اهمیت زیباشناختی اذان که دارای صوت گیرایی است، نسبت به صدای فلزات که احتمالاً گوشخراش است، سخنی به میان نمیآورد. مساجد ایران مزین به کاشیاند و معمولاً بر سردر آنها کتیبههایی است که اطلاعات تاریخی و منطقهای ارزشمندی را در خود حفظ میکند. بخش زنانهنشین مسجد بیشتر کنجکاوی سیاحان را برمیانگیخت و به همین سبب موجب میشد که آنها رؤیاپردازی کنند و بیشتر از حضور زنان در صحن مسجد و در کنار رواقها حرف بزنند تا از بخش مختص آنها در درون مسجد (نک : همانجاها). او از قول جیمز موریه به صحبت از «خروس بیمحل»، خروسی که بیموقع بخواند، پرداخته، میگوید که برای ایرانیان بانگ خروس ساعات سعد و نحس دارد و اگر خروسی بیموقع بخواند، کشته میشود (ص 400). عشق و احترام به حضرت علی(ع) در نزد ایرانیان به حدی است که اگر نابهنگام با شیری مواجه شدند، صرفاً با گفتن «یا علی» رفع خطر میشود و به راه خود ادامه میدهند، زیرا در باور آنها اسدالله از القاب حضرت علی(ع) است (همانجا). او به نقل از ادوارد اسکات وارینگ انگلیسی، که در سالهای نخست سدۀ 19م دیداری از شیراز داشت، از افسونی به نام «دِم» یاد میکند که فرد افسونگر آن را در برابر نیش مهلک مار به کار میبرد و مصونیت مییابد (همانجا). وی همچنین به باور عمومی نسبت به چشمزخم اشاره میکند و نقل قولهایی از هموطن خود آمده ژوبر میآورد که به اعتقاد مردم تهران نسبت به نظر زدن یا چشمزخم توجه نشان داده و آن را با کاتیو اوکچیو ایتالیایی مقایسه کرده بود (نک : ص 400-401). دوبو در نگاهی به مشاغل و صنایع ایران، تیماج و چرمسازی ایرانیان را میستاید. وی بیان میکند که شیشه و چینیسازی در بعضی از شهرها متدوال است، بهویژه در شیراز، مشهد، یزد و کرمان. هلندیها که چینیسازی را در ایران آموختهاند، اکنون آنها را در مناطق گوناگون جهان به جای چینی ساخت چین معرفی میکنند (ص 419-420). در قم کوزههایی ساخته میشود که آب را خنک نگه میدارد (ص 420-421). منبتکاری، نجاری، و طلا، نقره و جواهرسازی نیز رایج است. در یزد، قزوین و اصفهان، پارچههای زربفت، مخملی، تافته و همۀ پارچههای پشمی شناخته میشود. اما پارچههایی که به نام چیت قلمکار و یا موصلی در اروپا شناخته شدهاند، ساخت ایران نیستند و جزو واردات این کشور از هندوستاناند. مؤلف به نکتۀ مهمی توجه کرده است و مینویسد: کلمۀ «تافته» ایرانی است. کاملاً جا دارد که باور کنیم ما این نام را، مثل کلمۀ بافته و چند واژۀ دیگر، مدیون پرتغالیهایی هستیم که این پارچهها را از هند و جزایر خلیج فارس به اروپا میآوردند. البته شمار شناختهشدۀ این پارچههای صادراتی نشان از وجود صنعت پارچهبافی در ایران و توجه به آن در آن روزگار دارد (ص 421-422). او در مبحث آداب و رسوم، به دربار، تعلیم و تربیت شاهزادگان، زندگی خصوصی شاه، وقایعنگار، شاعر، دلقک و نقال شاه، تشریفات پرطُمطراق دربار، بار یافتن سفرا، اصطبل سلطنتی، عید نوروز و مسابقات اسبدوانی و جز آنها نظر افکنده و در باب هر یک مطالبی را که برگرفته از آثار دیگران است، ارائه میکند. وی معتقد است که این آداب و رسوم از 3 سده پیش از عصر صفوی به این سو، تغییرات چندانی نداشته است (نک : ص 457-467). مؤلف از خاطرات سر جان ملکم استفاده کرده و از قول وی نکات جالبی آورده است. فتحعلی شاه از وی سؤال میکند که آیا صحت دارد که میگویند شاه انگلستان فقط یک زن دارد؟ و او پاسخ میدهد، آری چنین است. آن وقت شاه میگوید: «دوست ندارم شاه کشوری باشم که چنین رسومی در آن معمول است» (ص 460، حاشیۀ 1). افزون بر آن نحوۀ حرف زدن شاه هم مورد توجه مؤلف است؛ چون بیان میکند وقتی که شاه از خودش حرف میزند، آن را در صیغۀ سوم شخص ادا میکند و میگوید: «اگر شاه خوشش آید، اگر شاه فرمان دهد» (همانجا). او همیشه سوار به محلی که میخواهد میرود، اما در مواردی هم سوار بر تخت روان به مقصد میرسد (همانجا). وی مینویسد: در حالی که نادر شاه دو همسر بیشتر اختیار نکرده بود (ص 461)، شمار همسران فتحعلی شاه به صدها تن میرسید و حرمسرای او همیشه مورد بحث سفرای خارجی و سیاحان بود. شاه مسئولیت اصطبل سلطنتی را به مأموری که عنوان میرآخور دارد، سپرده است. از مدتها پیش اصطبل سلطنتی محل تحصن افرادی شده بود که برای عدالت خواهی به آنجا پناهنده میشدند و بست مینشستند، چون عدالتخانهای به معنای واقعیِ «دادگستری» وجود نداشت (همانجا). جشن نوروز تقریباً یک هفته طول میکشد و صرفاً روز اول از جلال و جبروت برخوردار است و مردم در هر سنی که باشند، زیبـاترین لبـاسهای خـود را بر تن میکنند. شیرینی مرسوم گز ـ انگبین است و خلعت هم از طرف شاه در محلی که خلعتپوش نام دارد و معمولاً در شهرهای بزرگ وجود دارد، به افراد مورد نظر داده میشود (ص 461-462). مقر افسران عالیمقام و رؤسای قبایل، مشاوران دولتی، میرزاها، شعرا و نیز حمامها و تفریحات مردمی و غذاها و نوشیدنیها، از مباحثی هستند که دوبو راجع به هر یک از آنها و با استفاده از گفتههای دیگران، به ویژه ملکم، مطالبی ارائه میکند. به هنگام صحبت از شعرای شیراز، او به نکات ارزندهای دربارۀ صنعت چاپ در ایران اشاره میکند و میگوید: در ایران چاپخانه چندان مورد توجه قرار نگرفته است. ما یک جلد بوستان و یک جلد گلستان سعدی را که در تبریز به چاپ رسیدهاند، دیدهایم؛ چندی پیش خبری بود از «مجلۀ آسیایی» (لندن) دال بر تأسیس یک چاپخانۀ چاپ سنگی در شیراز. در اصفهان هم آثاری به چاپ رسیده است. در تهران و در ابتدای سلطنت محمد شاه، چنانکه کازیمیرسکی گفته است، روزنامهای با چاپ سنگی منتشر میشد. اما صدراعظم که نمیخواست مردم به مسائل سیاسی بپردازند، انتشار آن را لغو کرد (ص 464). بدینسان از طریق «مجلۀ آسیایی» لندن اطلاع مییابیم که در شیراز پیش از 1256ق / 1840م صنعت چاپ سنگی وجود داشته است. اما نکتۀ مهم وجود روزنامه در تهران است که دوبو به آن توجه میکند و رویدادهای فرهنگی آن زمان را که منجر به انتشار نخستین روزنامه در تهران شد، یادآوری میکند (همانجا). وضعیت زنان، ازدواج، طلاق، بازدید از حرم شاه و مراسم مربوط به تولد نوزادان و دایهها از مباحثیاند که مؤلف، طبق روال کار خویش از آثار دیگران اقتباس و ارائه میکند (نک : ص 467-474). او عدم توازن در روابط زن و مرد را در نبودن جایگاه لازم برای زن در جامعه میداند و ازدواج دائم و متعه را بررسی میکند (ص 468). وی مینویسد که زنان ایلیاتی هیچ مشکلی با حجاب ندارند و وقتی بیگانگان را میبینند با همان وضعیت معمول خود حضور مییابند (ص 470). دوبو یادآور میشود که حرم، مختص شاه و اعیان است و در خانۀ اشخاص معمولی، محل زیست زنان را «زنانه» مینامند (همانجا). ظاهراً همسر سرگوز اوزلی موفق شده بود وارد حرم فتحعلی شاه شود و ضمن دیدار از همسر وی، زوایای گوناگون اندرون را نیز بازدید کند (ص 471). ایرانیان مراسمی که شبیه به مراسم غسل تعمید مسیحیان باشد، ندارند و نامگذاری فرزند را پدر انجام میدهد و سپس ضیافتی برای آشنایان و دوستان برگزار میکنند (ص 472). کودکان تا مدتهای طولانی شیر مادر میخورند و دایهها هم در این امر شریکاند، اما آنها از شیر دادن به کودکان مسیحی امتناع میکنند (ص 473)؛ گویی که در انگلستان رسم است کودکان مسلمان را مسیحیان شیر میدهند و امتناعی هم در کار نیست! طلاق به راحتی صورت میگیرد، اما شوهر زن جداشده، وظیفه دارد نفقۀ وی را تأمین کند و او را از اموال خود بهرهمند سازد (ص 474).در آخرین مبحث مؤلف به برخی پدیدههای اجتماعی و فرهنگی جامعۀ ایران مانند رفتار با غلامان و کنیزان، زندگی عشایر و ایلات و طوایف و نقش سیاسی و نظام قدرت در میان آنها اشاره میکند و به برخی عادات و آداب ایرانیان همچون میهماننوازی و تعارفات میپردازد (همانجا). وی همچنین به بردگان بسیاری که معمولاً آنها را از گرجستان و افریقا میآوردند، اشاره دارد. زنان ایلیاتی به کارهای خانه مشغولاند و در حمل و نقل وسایل ییلاق و قشلاق فعالاند و حتى به نگهداری احشام میپردازند (ص 475). ظاهراً کولیهای آذربایجان که ملکم آنها را دیده بود، شباهت بسیاری با کولیهای انگلستان داشتند (همانجا). البته در همان روزگار هم ثابت شده بود که آنها از تبار هندیاند (همانجا). در همه جای ایران خوردن گوشت حیواناتی که مقررات مذهبی آنها را منع کرده، به یکسان مراعات نمیشود، مثلاً خوردن گوشت خرگوش نزد بعضی از ایلات متداول است و برخی دیگر آن را شرعاً مکروه میدانند (ص 476). دوبو به نقش لوطیها و داش مشدیها در جامعه، و همچنین به نقش آنها در وقوع رویدادهای محلی و منطقهای اشاره میکند. هرچند او نیز همچون ملکم لوطیها را دلقک مینامد (ص 478). یکی از اقدامات بکر دوبو در کتابش، ارائۀ 86 تصویر و توضیحات کافی دربارۀ هر یک از آنها ست. این تصاویر که باب طبع سیاحان آن عصر نیز بود، توجیه خوبی از طرف مؤلف برای مباحثی که به بررسی و معرفی آنها پرداخته بود، بهشمار میآمد. این تصاویر به فاصلۀ چند سال چندین بار تجدید چاپ شد. در ایران 13 تصویر از آنها که بیشتر مربوط به شاهان است، توسط سعید نفیسی و با آوردن نام دوبو، در تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دورۀ معاصر (1 / 46، 57، 64، جم ( آمده است. این اثر تاکنون به فارسی ترجمه نشده است.
نفیسی، سعید، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دورۀ معاصر، تهران، 1335ش؛ نیز:
Dubeux, L., La Perse, Paris, 1841.
طهمورث ساجدی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید