ایران (گذشته و حال)
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 25 آذر 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/238458/ایران-(گذشته-و-حال)
سه شنبه 14 اسفند 1403
چاپ شده
1
ایران (گذشته و حال)، عنوان اثری از دونالد نیوتن ویلبر (14 نوامبر 1907-2 فوریۀ 1997 م / 24 آبان 1286-14 بهمن 1375 ش)، مورخ و سیاستمدار آمریکایی مأمور در ایران. این اثر حاوی اطلاعات مهم مردم شناختی از جامعۀ ایران از دیدگاه یکی از زبدهترین جاسوسان آمریکایی در جریان کودتای 1332ش / 1953 م است. او در رشتۀ تاریخ باستان و معاصر خاورمیانه تحصیل کرد و در 1949 م / 1328 ش در رشتۀ تاریخ باستانشناسی از دانشگاه پرینستن دکترا گرفت («دولاند ویلبر»، آمازون، npn.). وی 40 سال از عمرش را در خاورمیانه سپری کرده و مقالات و کتابهای بسیاری دربارۀ ایران، پاکستان و سیلان نوشته است؛ از جملۀ این کتابها ست: «معماری اسلامی ایران و توران در دورۀ تیموریان»؛ «پرسپولیس: باستانشناسی پارسه، تختگاه شاهان پارسی»؛ «ایران معاصر»؛ «ماجراجویی در خاورمیانه: گشت و گذار و خرابکاری»، که طی آن نقش خود را در کودتای 28 مرداد 1332 ابراز میکند (نک : فیاضمنش، npn.؛ «دونالد ویلبر»، «هفتهنامه ... »، npn.؛ همان، آمازون، npn.) و سرانجام کتاب «ایران: گذشته و حال» که چکیدهای است از اطلاعات او دربارۀ ایران. این کتاب در 3 بخش تنظیم شده است: بخش نخست آن که «میراث ایران» نام دارد، خود به 3 فصل تقسیم میشود. فصل اول ویژگیهای طبیعی سرزمین ایران یعنی جغرافیا و آب و هوا را در بر میگیرد، فصل دوم تاریخ ایران از ادوار پیش از تاریخ تا سلسلههای متعدد پادشاهی تا آخر قاجار را توضیح میدهد، و فصل سوم آن به سابقۀ فرهنگ و تمدن ایرانیان اشاره دارد. بخش دوم با عنوان «ایران نوین» دارای 5 فصل است. در فصل اول آن به عصر پهلوی و نظام سیاسی ـ اداری آن میپردازد. فصل سوم این بخش (فصل ششم کتاب) از اهمیت بسزایی برخوردار است، زیرا به مردم و زندگی روزمرۀ آنها نظر انداخته، و دو فصل بعدی اقتصاد، بانکداری، کشاورزی، صنعت، حمل و نقل و نیز پوشش گیاهی و جانوری ایران معاصر را مدنظر داشته ـ است. بخش سوم یا «آیندۀ ایران» طی یک فصل به سیاستگذاریها برای آیندۀ این کشور اختصاص یافته است. چند ضمیمۀ مفید نیز به پرچم، تقویم، پول رایج و نظام اندازهگیری ایران اختصاص یافته و فهرست منابع و نمایه در پایان کتاب آمده است. شماری عکس از برخی ساختمانها و آثار باستانی ایران در لابهلای کتاب به چشم میخورد که ارزش چندانی ندارند. سرآغاز کتاب اطلاعات سودمندی دربارۀ نام کشور و سرزمین ایران یا پارس دارد که مؤلف، آن دو را مترادف نمیداند. در توضیحی که آورده است، میگوید: زمانی که مردمان آریایی از خاستگاه خود، یعنی جنوب دریای آرال به سوی دریای خزر کوچیدند، مکان جدید خود را ایران به معنای سرزمین آریاییها نام نهادند. از سوی دیگر کاخ عظیم هخامنشیان که بر بخش وسیعی از سرزمینهای شمال و شرق خلیج فارس فرمانروایی میکردند، پارسه نام داشت که یونانیها در عصر اسکندر به آن پرسپولیس میگفتند. هرچند امپراتوری هخامنشیان، ایران نامیده میشد، اما نام محلیِ منطقه برای کل امپراتوری نیز بهکار رفت یعنی پارس یا فارس. در دورۀ ساسانی، امپراتوری ایران را ایرانشهر مینامیدند و از 1314 ش / 1935 م حکومت وقت ایران از کلیۀ نهادهای بینالمللی درخواست کرد که واژۀ ایران را به عنوان نام رسمی این کشور بهکار برند، هرچند زبان رسمی کشور هنوز برپایۀ زبان باستانی منطقۀ پارسه، فارسی نامیده میشود (ص1). مؤلف در فصل دوم نیز مفصلاً به تاریخ این سرزمین و مردمان آن پرداخته است. او با اشاره به عصر حجر یا پالئولیتیک و شرحی مختصر از نحوۀ زندگی انسانها در آن دوران میگوید که گذر از این عصر نزد ساکنان خاورمیانه خیلی زودتر و با سرعت بیشتری نسبت به اروپاییان صورت گرفت (ص 14). او به 3 تغییر مهم در مسیر این توسعه اشاره میکند: یکی آشنایی با کشاورزی است، دوم استفاده از فلز (مس و آهن) و سوم زندگی جمعی، روند تکامل زندگی در دوران گردآوری دانه (غذا) تا ورود به دورۀ کشاورزی و تسلط انسانها بر منابع زمینی که باعث سرازیر شدن آنها از ارتفاعات به دشتها و تشکیل جمعیتهای مرتبط در این منطقۀ کهن از نظر زمینشناسی و فرهنگی گردید. او به خاستگاه بومیان ایران و تحقیقاتی که در این زمینه در غاری در بیستون و نیز غارهایی در بهشهر، در حاشیۀ دریای خزر شده است، اشاره میکند که پیشینۀ یافتههای آنها تا 000‘10قم میرسد. برپایۀ شواهد علمی از اسکلتهای بهدستآمده از این مناطق، اجداد بومیان این مناطق به مردمان نوردیک در اروپا باز میگردد (ص 15). ساکنان این سرزمین حدود 000‘6 قم به دورۀ کشاورزی وارد شدند، حیوانات را رام نمودند و به فناوری تولید سفالینههای رنگی و ابزار صیقلخوردۀ سنگی دست یافتند. مؤلف در ادامه به یافتهها از منطقۀ کورنگون در جنوب غربی ایران (همانجا) میپردازد که دربارۀ ویژگیهای فیزیکی مردمان 500‘2 قم، ابزارها و سلاحهای برنزی 000‘ 3 قم، و دیگر یافتهها در کاوشهای باستانی در مناطقی چون شوش، نهاوند، سر پل ذهاب، اسدآباد، کاشان و گرگان است. او مرز میان پیش از تاریخ و تاریخ را فعالیتهای ثبتشدۀ بشر در این منطقه و نیز بینالنهرین میداند که تأثیرات غالب فرهنگی و نظامی آن به غرب نیز گسترش یافت. مدنیت شوش در 000‘ 3 قم که در نوشتههای ایلامی ثبت شده و آثار به دست آمده از بومیان منطقه نظیر ایلامیها، کاسیها، لولوبیها و گوتیها از آن جمله است (ص 17-18). افزون بر فرهنگ غنی بومیان منطقه که از سدۀ 18 قم تا 150‘1 قم قابلیت تاریخگذاری دقیق دارد و از درههای حاصلخیز دجله تا حاشیۀ خیلج فارس و رشتهکوههای زاگرس ادامه داشته، در هزارۀ 2 قم موج جدیدی از عناصر فرهنگی همراه با مهاجرت آریاییها از حدود 500‘1 قم در گسترۀ وسیعی از ناحیۀ جیحون و رود سیحون گرفته تا سلسلۀ میتانیها مشاهده میشود که در حدود 900 قم کلاً ایرانی نامیده شدند. این مردم پس از یک دورۀ زندگی کوچرو، یکجانشین شدند و به گویشهای هند و ایرانی تکلم میکردند. نویسنده معتقد است هرچند ویژگیهای قومیتی آنها هنوز بهخوبی شناخته نشده است، اما احتمالاً خاستگاه یکی دوتـا از طوایف کوچروی فعلی ایران به بومیان کهن ــ پیش از مهاجرت آریاییها ــ باز میگردد (ص 18). ویلبر ترکیب ایرانیان را بدین شرح یاد کرده: مادها، پارسها، پارتها، بلخیها، سُغدیها، ساکیها و سکاها (ص 19). وی به دنبال آن شرحی مبسوط و علمی از تاریخ ایران در دورۀ باستان ارائه میکند (نک : ص 19-36). تسلط او به تاریخ ایران و مطرح ساختن ابعاد مختلف آن، چه در ادوار باستانی، چه در دورههای اسلامی ستودنی است که خود میتواند منبعی مختصر و در عین حال علمی و کاملاً مفید برای مخاطبان خارجی و در عین حال ایرانی باشد؛ هرچند در برخی از موارد ثبت تواریخ یا دادهها خالی از اشکال نیست (برای مثال، نک : ص 102-103، 76-77)؛ البته او خود توضیحی در اینباره در سرآغاز بخش دوم کتاب ارائه داده است (نک : ص 96). در فصل سوم که به الگوهای فرهنگی و اجتماعی ایرانیان اختصاص یافته است، تمدن ایران، مدنیتی با ویژگیهای یگانه معرفی میشود و مؤلف به تحلیل ویژگیهای این تمدن میپردازد (ص 84). از نظر او عوامل فراوانی برای یکتا بودن تمدن ایرانی وجود دارد، ازجمله محل تلاقی بودن این سرزمین میان شرق و غرب و آمیزش با بیگانگان، پذیرش فرهنگ آنها از یکسو و تحت تأثیر قرار دادن فرهنگ ایشان از سوی دیگر، که خود نوعی تنوع فرهنگی را به وجود آورده است. به عقیدۀ او بیشتر مردمانی که از بیرون وارد این سرزمین شدند، چه از طریق جنگ و خونریزی، چه به شیوۀ مهاجرت، در فرهنگ بومی مستحیل گشتند. ایران سرزمینی بوده که همواره آمادۀ پذیرش و ترکیب اندیشههای بیگانه، تأثیرات آنها و خلق اشکال هنری ویژه با داشتههای خود بوده است (ص 85). در این فصل ساختار اجتماعی ایران در دورههای باستانی و اسلامی تشریح شده است. دیدگاههای جالب توجهی در خلال این مباحث از سوی نویسنده ارائه شده، ازجمله اینکه هرچند ظاهراً زندگی فردی انسانها ارزشی نداشته است، زیرا هزاران هزار از آنها در جنگها و قشونکشیها کشته میشدند، اما هرگز عزت نفس و مناعت طبع ایرانی در طول تاریخ فرو نپاشیده است (ص 87). نقش افکار معنوی در زندگی ایرانیان بهویژه در خلق آثار هنری، چه پیش از ظهور اسلام، چه پس از آن همواره پررنگ بوده است. در سیاست نیز واکنشهای عملی برخاسته از افکار فردگرایانه همیشه غالب بوده است. تسامح، تساهل، مدارا، انعطافپذیری و میهماننوازی از ویژگیهای بارز ایرانیان برشمرده شده است (ص 92). فصل چهارم کتاب که آغاز بخش دوم محسوب میشود، دربارۀ حکومت پهلوی و جریانات سیاسی مربوط به آن دوره است. فصل بعدی نیز به دولت، مجلس، احزاب و دیگر امور سیاسی به تفصیل پرداخته است که مطالعۀ آنها برای آشنایی با دیدگاه یک دیپلمات حرفهای و معیارهای وی از آنچه در ایران نوینِ به سوی توسعه میگذرد، قابل تأمل است. مثلاً دربارۀ وزارت بهداری مینویسد: «از سال 1314 ش / 1935 م، وزارت بهداری به عنوان یکی از آخرین شاخههای دولت به شکل وزارتخانهای مستقل، پیشرفت چشمگیری در مبارزه با معضلات بهداشت عمومی حاصل کرد. در سالهای اخیر تأکید خاصی بر طب پیشگیرانه در قیاس با طبابتهای صرفاً درمانی صورت گرفته است» (ص 156). در ادامه به مراکز و نهادهایی که با کمک سازمانهای هیئتهای مبلغان آمریکایی در ایران برای افزایش سطح بهداشت و سلامت کشور راهاندازی شدند و دستاوردهای آنها در ساخت بیمارستانها یا مهار بیماریهای همهگیر نظیر مالاریا، اشاره میکند (همانجا). فصل ششم با عنوان «مردم و زندگی آنها» مهمترین فصل این کتاب از دیدگاه مردمشناسی و اهداف این مقاله است. نویسنده در این فصل زندگی فرهنگی و اجتماعی معاصر ایرانیان را مدنظر ـ داشته است. جمعیت و عناصر قومیتی، طوایف کوچرو، زندگی روستایی، شهرها و شهرینشینی، مذهب، آموزش و پرورش، بهداشت عمومی و فعالیتهای روشنفکری از موضوعات اصلی این فصل هستند. جمعیت ایران در زمان اقامت او در ایران حدود 000‘000‘ 17 نفر بوده است که 31٪ شهرنشین و مابقی روستانشین و چیزی نزدیک به 000‘000‘2 نفر کوچرو یا نیمهکوچرو بودهاند (ص 163). جمعیت ایران پس از افت شدید رشد در سدههای 18 و اوایل 19 م، افزایش چشمگیری یافت و تمایل بسیاری برای مهاجرت از روستاها به شهرهای صنعتی دیده شد. مؤلف اطلاعات موجود دربارۀ ساکنان بومی ایران پیش از ورود آریاییان را ناچیز میداند، هرچند آمیزش آنها (ازجمله کاسپیها و مردمان قفقاز) با آریاییها و نیز ورود دیگر اقوام به این سرزمین مثل عربها و ترکها، ترکیب جمعیتی کشور را متنوع ساخته است. به عقیدۀ او طوایف کوچرو ترکیب زبانی و قومیتی این سرزمین را پیچیدهتر کرده است (ص 163-164). وی در ادامه به تحقیقات انسانشناسان دربارۀ ویژگیهای فیزیکی مردمان مختلف برحسب اندازۀ جمجمۀ آنها میپردازد و به دنبال آن میگوید: گاه زبان پذیرفتهشده توسط برخی از طوایف ربطی به خاستگاه قومیتی آنها ندارد (ص 164). مردمان منطقۀ آذربایجان که به گویش آذری صحبت میکردهاند و زبان آنها سخت تحت تأثیر زبان ترکی که پس از هجوم مغولان (حکومت ایلخانان) در منطقه رواج یافت، به گفتۀ او از ایرانیان اصیل هستند که کمترین ارتباط را با ترکهای دیگر مناطق، مثل عثمانی یا ترکیه دارند. از سویی نیز برخی از طوایف قشقایی نواحی جنوب غربی به گویش بسیار شبیه به آذری تکلم میکنند. این موضوع نشان میدهد که آنها احتمالاً از نواحی شمال غربی مهاجرت کرده باشند (همانجا). ارمنیان، یهودیها، نسطوریها و زردشتیان، دیگر ساکنان ایران را تشکیل میدهند. او ایرانیها را چنین وصف میکند: « سبزهرو هستند با موهای قهوهای یا مشکی و چشمان قهوهای پررنگ، قد و هیکل آنها متوسط است. رنگ پوست آنها طیفی است از بسیار روشن تا تیره و کلاً مشابه ایتالیاییها و یونانیها هستند» (ص 165). وی مهمترین طوایف ایران را کرد، لر، بختیاری، قشقایی، ممسنی، خمسه، شاهسون، عرب، بلوچ و ترکمن معرفی میکند. زبان کردها، لرها و بختیاریها را گویشهای مرتبط با زبان فارسی باستان و شاخهای از زبان باستانی هندوایرانی میداند، در حالیکه از نظر او عربهای ساکن در مناطق شمالی خلیج فارس به عربی، و قشقاییها، خمسهها و شاهسونها به زبان ترکی تکلم میکنند. بلوچها نیز به گویشی از فارسی صحبت میکنند (همانجا). ایل که اصطلاحی ترکی است، به زیرگروههایی تقسیم میشود: طایفه، تیره و دسته که در رأس آنها کلانتر و خان جای دارد. تیول و ییلاق و قشلاق از دیگر اصطلاحات مربوط به کوچ و زندگی ایـلی ـ عشایری است که مؤلف در کتاب به آنها پرداخته است. زندگی عشایری و سیاهچادرهای بافتهشده از موی بز، و روابط اجتماعی، همچنین باورهای مذهبی، فولکلور و افکار اصطلاحاً «خرافی» آنها از سوی مؤلف بررسی شده است. آبیاری زمینها و مزارع، فضای خانههای روستایی، حمامها و نقش افرادی چون کدخدا و میراب ابعاد دیگری از زندگی اجتماعی در روستاهای ایران است که مؤلف به شرح و توضیح و تفسیر آنها اقدام کرده است (نک : ص 166-171). مؤلف در ادامه به مباحث خردتری از فرهنگ و زندگی اجتماعی مردم میپردازد؛ غذای عمدۀ روستاییان عبارت بود از نان، برنج، ماست، پنیر، کره و مقادیری تخم مرغ، پیاز، خیار، تربچه، طالبی، دانههای روغنی و چای. پوشاک محلی آنها پیراهنی نخی بود با شلوار گشاد سیاه یا آبی و بالاپوشی بلند و آبی رنگ. زنان هم شلوارهای مشکی که در مچ جمع میشد، یک پیراهن و شالی بلند و نخی که سر و رو و بالاتنه را میپوشاند، به تن میکردند (ص 172-173). نحوۀ ازدواج و توارث نیز در ادامه توضیح داده میشود. مؤلف استعمال فراوان تریاک را اعتیاد خانمانبرانداز در زندگی ایرانیها میداند که به بهانۀ درمان بیماری و تخفیف دردها مصرف میشد. به نظر وی ارتباط روستاییان با جهان خارج از محدودۀ روستا کمتر وجود داشت و بهندرت افرادی به سفر کردن تمایل داشتند. در مجموع چیزی بهعنوان برنامهریزی برای اوقات فراغت وجود نداشت و این زمانها بیشتر با گفتوگو، جمع شدن دور هم و نوشیدن چای پر میشد (ص 173-174). زندگی مردم در شهرها نیز از ابعاد مختلف وصف شده است. تغذیه و نقش آن در اقتصاد خانواده یکی از عمده مباحثی است که به آن پرداخته شده است. خلق و عادات ایرانیها مانند مهربانی، رفتار احترامآمیز، تعارفات و حسن معاشرت توجه مؤلف را بـرانگیختـه است (نک : ص 182). زورخـانه و قهوهخـانه ازجمله مکانهای تفریحی است که در کتاب به آن اشاره شده است (نک : ص 184). مراسم نوروز و چهارشنبهسوری و سیزدهبهدر هم، بهصورت مفصلی شرح داده شده است و تا حدی فرهنگ شهرهای بزرگی چون تهران، اصفهان، شیراز، تبریز و مشهد در اینباره معرفی شده است. در بحث مربوط به مذهب، اطلاعات نسبتاً مبسوطی از تشیع در اختیار خواننده گذارده میشود. بحث مربوط به آموزش و پرورش با نگاهی سریع و گذرا به دورههای باستانی، آنگاه بر روی مکتبخانهها و سپس مدرسۀ دارالفنون و سرانجام دوران متأخر و احداث نهادهای علمی نوین متمرکز میشود. او در جایی میگوید: با آنکه در سالهای آخر سدۀ 14 ق / 20 م یکی از سیاستهای اصلی آموزش و پرورش تشویق محصلان و محققان برای پرداختن به کارهای گروهی بود، اما ایرانیان به شدت فردگرا هستند (ص 203-206). از نظر وی سوءتغذیه و اوضاع نابسامان منازل مسکونی و سطح پایین زندگی، عامل اصلی گسترش بیماریها در ایران دانسته شده است (ص 208). ازجملۀ بیماریهای شایع در آن دوره وبا، تیفوس و برخی آندمیها (بیماریهای محلی) همچون آبله، بیماریهای آمیزشی، تراخم، سالک و اسهالهای ناشی از آلودگی آب، سل و مالاریا را میتوان نام برد (ص 209). برنامههایی برای تصفیۀ آب، تأسیس انستیتو پاستور، بیمارستان هزار تختخوابی، دانشکدههای پزشکی در تهران و شهرهای بزرگ نظیر شیراز و زایشگاهها ازجمله کارهای مهم دولت در توسعۀ بهداشت و سلامت عمومی بوده است. ویلبر دسترسی قشر تحصیلکرده و روشنفکر را به وسایل آگاهیبخش و اطلاعرسانی نظیر کتابفروشیها، روزنامههای خارجی، مطبوعات داخلی و رسانههای ملی به زبان فارسی بسیـار خـوب وصف کرده است (نک : ص 209-212). البته او به قوانین بازدارنده و سانسور حاکم بر فضای مطبوعات نیز اشاره میکند (ص 213). در ادامه از انواع روزنامهها و هفتهنامههای سیاسی، ادبی و علمی یاد میکند و مختصر توضیحی دربارۀ آنها میدهد. سعید نفیسی، محمدعلی جمالزاده، صادق هدایت، علی دشتی و محمد حجازی نمونههایی از روشنفکران و داستاننویسان معروف ایران بودند که نویسنده از ایشان نام برده است. همچنین به برنامههای رادیو تهران و شخصیتهایی که در زمینۀ فولکلور ایران بهویژه ادبیات شفاهی فعال بودند، مثل فضلالله صبحی مهتدی و حسین کوهی کرمانی اشاره میکند. او جو حاکم بر مطالعات زبانشناسی و حتى گویشهای کهنی چون تاتی، هرزنی و کرینگانی از مناطق آذرینشین و گیلکی در شمال ایران را فعال ارزیابی کرده است (ص 216). وی به سینما و بهویژه فیلمهای آمریکایی اشاره کرده، و هنرپیشههای محبوب را معرفی کرده است. از نظر مؤلف با ورود تکنولوژی و فرهنگ غرب، ایرانگردی کمکم در کشور رونق گرفته بود و فعالیتهای رسمی ورزشی ازجمله شرکت در مسابقات بینالمللی رو به توسعه بوده است (ص 217-218). در بخشهای پایانی کتاب به حیوانات و پرندگان ایران مثل حیوانات اهلی، نژادهای مختلف اسب در ایران، دامداری، حیات وحش، پرندگان مهاجر، مسئلۀ شکار در ایران و سرانجام گربۀ مشهور ایرانی و گونهای از آن به نام گربۀ بُراق با موهای فراوان که فقط در یزد یافت میشود، معرفی شدهاند. ویلبر از اینکه ایرانیها این گربه را متعلق به آنگورا (= آنکارا در ترکیه) میدانند، متعجب شده و در پایان این فصل توضیحاتی داده است (نک : ص 244-245). فصل هشتم به صنعت، صنایع دستی، فرش ایرانی، تجارت بینالمللی، جایگاه کارگران، نظام بانکداری، جادهها، راهآهن، حمل و نقل هوایی و دریایی اختصاص یافته است. آیندۀ ایران در مسیر توسعه و پیشرفت و روابطش با قدرتهای جهانی بهخصوص ایالات متحدۀ آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی بخش پایانی کتاب را تشکیل میدهد. چنانکه گفته شد، چند ضمیمه دربارۀ اوزان و مقادیر، پول رایج، تقویم و پرچم ایران نیز تدوین شده است (نک : ص 291-293). با مروری بر کتابنامۀ این اثر متوجه میشویم که نویسنده، تقریباً عمدۀ آثار علمی و معتبر ایرانشناسان و جهانگردان مهم را ملاحظه کرده و به بسیاری از اسناد و نشریات مستند در آن دوران برای ثبت دقیق دادهها و آمار استناد جسته است. این اثر هنوز به فارسی ترجمه نشده است.
«Donald Newton Wilber», Amazon, http: / / www.amazon.com / Donald-Newton-Wilber / e/ B001HOKGJI; ibid, Princeton Alumni Weekly, http: / / paw.princeton.edu / memorials / 51 / 70 / index.xml; Fayazmanesh, S., «In Memory of August 19, 1953, What Kermit Roosevelt Didn’t Say», Counterpunch, http: / / www.counterpunch.org / 2003 / 08 / 18 / what-kermit-roosevelt-didn-t-say; Wilber, D. N., Iran: Past and Present, New Jersey, 1958.پیمان متین
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید