اندرسن، سفرنامه
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 25 آذر 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/238456/اندرسن،-سفرنامه
سه شنبه 14 اسفند 1403
چاپ شده
1
اَنْدِرْسِن، سَفَرْنامه، گزارش مصور سفر تی. اس. اندرسن، نویسندۀ انگلیسی با عنوان «سیاحت من در ایران» که در دهۀ آخر سدۀ 19 م به ایران سفر کرده است. اندرسن در مقدمۀ کتاب که به تاریخ اوت 1879 امضا شده ـ است، هدف خود را از تألیف آن، ارائۀ منبعی دقیق برای دانشجویان مرتبط با شرقشناسی و شناساندن موقعیت آن زمانِ کشور ایران که بهنظر او تلفیقی از سنت و تجدد است، عنوان میکند (نک : ص vii-viii). اما گزارشهای او ناقص، مغرضانه و دور از انصاف علمی، و نگاه وی به مردم ایران بسیار منفی است. او همواره با واژههای خشن و حتى گاه موهن از ایرانیان یاد میکند. بهعنوان مثال، هنگام دیدار از شهر یزد، رفتار زنان، مردان و کودکان شهر را در برابر خود با الفاظ نامتناسب شرح میدهد (نک : ص 103-106)؛ یا شکنجههایی چون درآوردن چشم و بریدن زبان را امری رایج میشمارد (ص 110). از نظر او بالاترین هدف یک ایرانی در زندگی رسیدن به قدرت است. او ایرانیها را ملتی فاقد اخلاق، حقیر و موجوداتی ظالم معرفی میکند (ص 105-106) و زنان ایرانی را نیز با زنان جوامع غربی مقایسه میکند و آنان را در حد یک برده یا خـدمتکار و بـدون هرگونه اختیـار، همچـون یک ماشین گوش ـ به فرمان و ارادۀ صاحب خود (شوهر) فرو میکشد (ص 83-84)؛ خیاطی، سوزندوزی و مصرف دخانیات را سرگرمی آنان معرفی میکند. وی تصویری نیز از یک زن ایرانی با چادر و روبند و شلیته و پاپوشی شبیه به چارق ارائه میدهد (ص 84-85).اندرسن ساختار کتاب خود را در 16 فصل تنظیم کرده که فصول نخستین و واپسین آن شرحی است از ورود وی به ایران و خروج از آن همراه با گذر از شهرهایی چون مالت، اسکندریه، سوئز، باکو، مسکو و چند شهر دیگر، اما از فصل 3 تا 13 کتاب صرفاً ماجراهای سفر خود را در سرزمین ایران شرح میدهد. مقصد نهایی وی در ایران با گزارشی دربارۀ ترکمنها و زندگی آنها به پایان میرسد (ص 248-249). از مواردی که اندرسن در کتاب خود به خوبی به شرح و تفصیل آن پرداخته است، نحوۀ سفر در ایران و انواع آن است. اصولاً سفر در ایران در قالب کاروان صورت میگرفت و اجاره ـ کردن شتر، قاطر و خدمه از الزامات آن بود. مسیر طیشده با کاروان تقریباً روزانه 30 مایل (ح 48 کم ) بود و یابوها یا اسبان بومی هرچند از ظاهری متناسب برخوردار نبودند، اما با قدرت و استقامت خود از اجزاء اصلی هر کاروان بهشمار میآمدند (ص 38). وسیلۀ سفر یا کجاوه بود و یا تخت روان. کجاوه بیشتر برای زنان یا معلولان، و تخت روان غالباً در مسیرهای کوهستانی برای حمل مسافر بهکارگرفته میشد. کجاوه متشکل بود از دو جعبۀ چوبی که از دو سوی قاطر آویزان میشد و از زیر شکم آن به هم متصل و محکم میگردید. برای حفظ تعادل آن، در هر طرف میبایست یک نفر سوار میشد. نشستن در کجاوهها به طریقۀ ایرانی (چمباتمه) صورت میگرفت که گاه برای حفاظت از اشعۀ خورشید یا نیش حشرات و پشهها، پوششهایی روی کجاوهها قرار داده میشد. از نظر اندرسن سفر با کجاوه در مجموع بسیار ناراحتکننده بود (ص 39). او در ادامه به تشریح تخت روان که نوعی اتومبیل در آن عصر شمرده میشد، میپردازد که بسیار راحتتر از کجاوه بوده است. یکی دیگر از روشهای حمل و نقل در ایران، روش چاپاری بود که مؤلف آن را نیز توضیح میدهد. یک چاپار چابک روزانه تا 100 مایل (ح 160 کم ) را طی میکرد (ص 40). چاپارخانهها مجهز به اسباب چای و قلیان بودند که اندرسن آن را چپق ایرانی نامیده است (ص 41). او در جای دیگر مینویسد: قلیان از اقلامی است که یک ایرانی هرگز از آن نمیگذرد، حتى هنگام نماز خواندن. او در اوج احساساتش با کشیدن قلیان به آرامش میرسد، و در حالی که ابرهای دود معطرشده با گلاب را با فوتکردن از ته گلویش بیرون میدهد، به فکر بهشت و حوریان فرو میرود (ص 131). وی در وصف اصطبلهای کاروانسراها به نقش آنها بهعنوان مکانی برای پناهبردن فقرا اشاره میکند (ص 44). اندرسن آداب پذیرایی ایرانیان را با آداب غربیها مقایسه میکند: وجود نان در جایجای سفره و برنج پخته به سبک ایرانی (دم کشیده)، نحوۀ خوردن غذا با دست و نشستن بر سر سفره به شیوۀ ایرانی، برخی از این مقایسهها ست. عبارت «بسمالله» که تعارفی است از سوی میزبان برای شروع خوردن غذا، و آداب شستوشوی دستها پس از صرف غذا از دیگر توضیحات وی است (ص 78-82). او همچنین اشاره میکند که پذیرایی از میهمان با شربت، قهوه، میوه و قلیان صورت میگرفت (ص 170). تشریح فضای داخل خانههای ایرانی بهویژه در روستاها، نوع خوراکهای مصرفی نزد خانوارهای فقیر مثل نان بلوط، خرمای خشک و شیر بز، و استفاده از موادی چون عنبر برای خوشبوساختن محیط خانه، از دیگر مقایسههای او ست (مثلاً، نک : ص 94-97). او در برخورد با اهالی، گاه به باورهای آنها اشاره میکند، مثل باور مردم محلی به موجودی ابدی و ماورایی در خورشید که همچون توپی از آتش و به عنوان مرکز روشنایی، پرستش میشد (ص 103). از دیگر پدیدههای مقدس نزد مردم محلی، چشمههای آب گرم در منطقۀ آب اسک بود که آنها را حاوی قدرتهای شفابخش و درمانکننده میدانستند (ص 241). از دیگر اماکن مقدس نزد ایرانیان، امامزادهها را معرفی میکند. در مسیر مورچهخورت به یکی از این امامزادهها برمیخورد که در آن حوضی بوده و ماهیهای موجود در آن مقدس شمرده میشده است (ص 194). او در دیدار از شهر قم آن را شهر حرمها مینامد و به تشریح بارگاه حضرت معصومه (ع) میپردازد (ص 204-205). وی معتقد است که قم متعصبترین اهالی را در خود جای داده است و از نظر آنها فرنگیها موجوداتی ناپاک هستند که حق ورود به حرم را ندارند (ص 205). حضور اندرسن در اصفهان با مراسم محرم و عزاداریها مصادف بوده است. وی در وصف رسم عمرکشان به پیکرهای اشاره میکند که در نقطهای مشخص از شهر برپا میشده، و سپس به آتش کشیده میشده است (نک : ص 185-187). برخی از باورهای مذهبی و مرتبط با ایام محرم برای وی جالب توجه بوده است، نظیر باور مردم به شفادهی اشکهایی که بهخاطر شهادت امام حسین (ع) در اشکدانهایی جمعآوری میشد و برای درمان برخی از بیماریها به کار میرفت (ص 187). او ادعا کرده ـ است که در شهرهای بزرگ درگیریهایی میان شیعیان و سنیان، طی مراسم محرم، صورت میگرفته است که گاه به کشته شدن شماری از دوطرف منجر میشد (ص 188). اندرسن برای توصیف قشرهای مختلف ساکن در اصفهان از تفاوت نوع پوشاک استفاده میکند و به معرفی ایشان با توجه به شکل لباسشان میپردازد. تجار، درویشها، ساربانان و فقرا ازجملۀ این گروهها شمرده میشوند (ص 185). از دیدگاه او شهری چون شیراز به 3 علت مشهور بوده است: فرشها، باغها و آجرکاریهایش؛ هرچند اعتبار شاعرانی چون سعدی و حافظ نیز در این اشتهار دخیل بوده است (ص 62). وی ضمن توجه به زندگی و معیشت ایلیاتیها و صحبت از دامها، دستبافتهها و چادرهای ساخته شده از پشم شتر آنها (نک : ص 64-65)، گاه زبانزدهای محلی را نیز بازگو میکند. مثلاً به نقل از کدخدای ایزدخواست میگوید: «سه چیز زندگی مرد را شاد میکند: نان ایزدخواست، شراب شیراز و زن یزدی» (ص 171).در سراسر این سفرنامه، مؤلف به پوشش گیاهی و جانوری مناطق مختلفی که از آنها عبور کرده، توجه داشته است. درختچۀ گز و گز انگبین از محصولات اطراف اصفهان بوده که توجه اندرسن را برانگیخته است. او به شیوۀ جمعآوری گزانگبین و چگونگی ساخت شیرینی لذیذی از آن همراه با آرد و بادام پرداخته است (ص 191 ff.).نامهای محلی برخی جایها و گاه سببنامگذاری آنها از دیگر نکات مندرج در این اثر است. حتى ضمیمهای از اسامی اماکن و جایها را که وی از آنها عبور کرده، همراه با فاصلۀ آنها از تهران در انتهای کتاب آورده است. اصطلاحاتی چون «سرزمین بادامهای وحشی» برای دشت ارژن (ص 55-56) و «آبادیای در شورهزار» برای دهبید (ص 118)، در این اثر بهکار رفته است. مطالب بسیار دیگری از خلال این سفرنامه دربارۀ مناطقی دیگر همچون باکو و قفقاز به قلم این نویسندۀ مرموز و ناشناخته میتوان استخراج کرد. این کتاب تاکنون به فارسی ترجمه نشده است.
Anderson, T. S., My Wanderings in Persia, London, 1880.مهرزاد گلسرخی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید