الئاریوس، سفرنامه
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
یکشنبه 24 آذر 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/238431/الئاریوس،-سفرنامه
شنبه 11 اسفند 1403
چاپ شده
1
اُلِئاریوس، سَفَرْنامه، گزارش مصور سفر آدام الئاریوس، کتابدار، ریاضیدان، نقشهکش و محقق آلمانی با عنوان «مسافرت به مسکو و ایران» که در سدۀ 17م / 11ق در دیدار خود از ایران به رشتۀ تحریر درآورد.الئاریوس یا اُلشلگر (ح 1599 یا 1603-1671م / 1007 یا 1012- 1082ق) بهعنوان منشی و مشاور هیئت عالیرتبۀ اعزامی از سوی فریدریش سوم، فرمانروای ایالت شلسویگ هُلشتاین، از دوکنشینهای مستقل پروس، به دربار شاه صفی گسیل شد. این هیئت که سفر خود را در اکتبر 1635 / جمادیالاول 1045 از هامبورگ بهسوی ایران آغاز کرد، متشکل از 126تن بود که پس از پشتسر نهادن مشقات فراوان در طول سفر، از راه روسیه وارد ایران گردید (برای اطلاعات بیشتر، نک : بهپور، 5- 19).الئاریوس اطلاعات وسیع و معلومات بسیاری دربارۀ ایران داشت و زبانهای فارسی و ترکی را به خوبی میدانست؛ چنانکه گلستان سعدی را به آلمانی ترجمه کرد. اما مهمترین ویژگی او که بازتاب آن را به خوبی در سفرنامهاش میتوان دید، روح جستوجوگر و توجه عمیق او به جوانب گوناگون زندگی مادی و معنوی ایرانیان و ابعاد گوناگون فرهنگی است، بهطوری که این اثر را میتوان در زمرۀ یکی از مهمترین مردمنگاریهای پدید آمده در عصر صفویه بهشمار آورد. والتر هینتس در مقدمۀ خود بر سفرنامۀ کمپفر (ه م)، شایستگیها، هوش بالا و گزارشهای آموزنده و نشاطبخش الئاریوس را ستایش میکند و سفرنامۀ او را مجموعهای گرانبها میخواند که حاصل مشاهدات و ملاحظات زیرکانۀ او ست، اما نثر کهن و دشوار آن سبب شده است که بهخوبی شناخته نشود (نک : ص 6). احمد بهپور مترجم این اثر به فارسی نیز دربارۀ وی مینویسد: «الئاریوس در سفرنامۀ خود آنچه را به چشم دیده، دقیقاً و با موشکافی بیان کرده، و آنجا که در شنیدههای خود تردید داشته، کلماتی چون ظاهراً و گویا را به کار برده است» (ص 20). بهگفتۀ او الئاریوس اوضاع اجتماعی، آداب و رسوم و سنتهای ایرانیان را دقیقاً بررسی کرده و شرح داده است، چنانچه برخی توصیفات وی از مراسم خاکسپاری گرفته تا شیوههای پرورش کرم ابریشم دقتی کمنظیر دارند (همانجا).الئاریوس سفرنامۀ خود را پس از بازگشت به آلمان در 1654م / 1064ق نوشت و در 1656م منتشر ساخت. او کتاب خود را در 6 دفتر تدوین کرد که 3 دفتر اول به ماجراهای سفر او در سرزمین روسیه و مسکو اختصاص دارد و از دفتر چهارم به بعد شرح سفر به ایران را در بر گرفته است. دفتر آخر (ششم) نیز گزارشی است از بازگشت وی به سوی موطنش، هولشتاین. هر دفتر چندین فصل را در بر میگیرد، ازجمله دفتر چهارم که شامل 35 فصل است و متن ترجمۀ فارسی از فصل سیزدهم همین دفتر، یعنی نقطۀ ورود الئاریوس به سرزمین ایران، آغاز میگردد (برای اطلاعات بیشتر، نک : همو، 20-22).چنانکه خود الئاریوس در فصل نخست دفتر اول و «در فواید سفر به سرزمینهای بیگانه»، اظهار کرده است، یک سیاح نباید صرفاً گزارشهایی عادی از اماکن یا رویدادها را ارائه کند، بلکه باید با نیروی تفکر و خلاقیت ذهن به تفحص دست بزند و آداب و رسوم و سنتهای مردم را با دقت دنبال کند (ص 7-8). همین موضوع ثابت میکند که الئاریوس را نمیتوان صرفاً مسافری دانست که ماجراجوییهای سفر به کشورهای بیگانه برای او جذاب است، بلکه وی بینش مردمشناسان و فولکلوریستهای امروزی را دارد که موضوعات فرهنگی را در متن جامعه ارزیابی و مطالعه میکنند.الئاریوس از کرانههای دریای کاسپین (مازندران) و مناطق شماخی وارد ایران میشود. وی در فصول گوناگون کتاب به بافت گیاهی و طبیعی منطقه و همچنین شرایط اقلیمی و زیستی دریای مازندران میپردازد و طی برخوردهایی که با مردم محل دارد، رفتارهای آنها را برای مخاطب خود تشریح میکند. موضوعاتی همچون فرهنگ خوراک و آشپزی و نظام تغذیه، آداب و رسوم و شیوۀ معیشت و رفتارها و خلقیات ایرانیان بهویژه رفتار صمیمانۀ آنها با غریبهها، پایکوبی و نواختن آلات موسیقی و مواردی دیگر برای الئاریوس جالب توجه بوده، و در سفرنامهاش به آنها توجه نشان داده است (نک : ص 230 ff.). وی در اشاره به مراسم عاشورا به شرح برخی جزئیات آن میپردازد. مثلاً به مقتلنامهخوانی و نیز باورها و رفتارهایی همچون پوشیدن لباس نیلیرنگ بهعنوان رنگ عزا به جای لباس مشکی، مناسک تابوتگردانی، به نمایش گذاردن اسبهای تزیین ـ شده با تیر و کمان و پرچمهای گوناگون، نخلگردانی، همنوایی موسیقی محزون با استفاده از سازهایی چون سنج و طبل و نی لبک اشاره میکند (ص 260-261). او در ادامه، مراسم عیدغدیر خم را توضیح میدهد که با انواع و اقسام سرگرمیها همچون رقصهای محلی و شعبدهبازی و تردستی، عنتر رقصانی، مسابقات دو، تیراندازی و تاساندازی همراه بوده است (ص 262-263).چهارشنبهسوری یکی دیگر از جشنهای ایرانیان است که الئاریوس شرح مفصلی از چیستی آن ارائه میکند. او میگوید: برای ایرانیان این روز نحس محسوب میشود، برای همین در این روز از هرگونه معامله و تجارت پرهیز میکنند، از خانه کمتر خارج میشوند، کمتر صحبت میکنند، از نفرین کردن و سوگند خوردن و نیز نوشیدن و پرداخت پول به دیگران دوری میجویند و باور دارند که آنچه در این روز اتفاق میافتد، ناگزیر در تمام سال مجبور به اجرای آن خواهند شد. مردم با کوزه به کنار نهرها میروند و آن را پر از آب میکنند و به خانه باز میگردند و از آب آن به اتاقها میپاشند؛ زیرا به نیروی پاککنندگی آب جویبارها و چشمهها که شوربختی و ناکامی را دور میکند، باور دارند. گاه نیز همۀ آب کوزه را به سر و صورت دوستان خود میپاشند. انجام دادن ناگهانی این کار عملی پسندیده و شگوندار محسوب میشود و طرف مقابل در ازای انجام آن تشکر هم میکند (ص 264). بهگزارش الئاریوس گرمابه یا حمام اهمیت فراوانی در زندگی ایرانیها داشته است؛ چنانکه در بیشتر شهرها و روستاها یک یا چند گرمابۀ عمومی وجود داشت. مثلاً به گزارش او شهر شماخی 3 گرمابه داشت که روزها زنان، و شبها مردان از آن استفاده میکردند. یکی از این گرمابهها حمام شیخ بود که جلو آن دو درخت نظرکرده و مقدس وجود داشت. عواید این حمام در مصارف عمومی نظیر کفن و دفن، هزینۀ روشنایی، تهیۀ لنگ و اطعام فقرا بهکار میرفت (ص 271).نحوۀ استقبال مردم اردبیل از هیئت همراه الئاریوس ازجملۀ صحنههایی است که او را مجذوب خود ساخته است. این استقبال با مراسمی همراه بود. در ابتدا دو پسربچه با پیراهن سفید و پوستین رنگی، در حالی که ترکهای از چوب درخت انجیر یا کاج در دست داشتند که بر سر آن نارنجی فرو کرده بودند، از جلو فرستادگان عبور کردند. همزمان اشعاری در مدح حضرت محمد(ص)، حضرت علی(ع) و شیخ صفیالدین اردبیلی میخواندند. سپس چند نفر که سراپا سفیدپوش بودند، چهچه بلبلان و پرندگان را تقلید میکردند. عدهای دیگر نیز حلقهای تشکیل داده و به رقص و پایکوبی مشغول بودند. حضور سربازان زرهپوش، یا پهلوانانی که نیمتنۀ فوقانی آنها برهنه بود و دور بازو و سینههایشان نوارهای فلزی بسته بودند و نیز جمعیت مردم بر پشتبامها، برجها، دیوارها و بالای درختان از دیگر صحنههای این استقبال بوده است (ص 281).عیدقربان و مراسم آن بهویژه رفتن به قبرستانها و زیارت قبور که با اعمال و رفتاری خاص همچون تلاوت قرآن، خوردن نذری و خوراکیهای روی قبرها و شیون و زاری، صورت میگرفت از دیگر مراسمی است که الئاریوس بههنگام اقامت خود در اردبیل به آن اشاره میکند (ص 285).او دربارۀ مراسم عاشورا صحنههای جالبی را به تصویر میکشد. چراغانی خیابانهای اصلی و بزرگ اردبیل با شمعهای مومی داخل شمعدانها و فانوسهای پوشیده شده با کاغذهای رنگین و حلقهزدن جمعیت عزادار در حالی که یک مشعل و ترکهای از نارنج به دست داشتند، ازجملۀ این صحنهها محسوب میشود. از دیگر صحنهها، جوانان برهنهای بودند که آنها را «چاک چاکو» مینامیدند. آنها از سر تا پای خود را با نفت و خاکه زغال، سیاه و براق کرده بودند و فقط عورتشان پوشیده بود. سنگهایی در دست داشتند که یاحسین یاحسین گویان آنها را محکم به یکدیگر میکوبیدند. پس از این کار مردم و مغازهدارها به آنها صدقه میدادند و شب را بر خاکستر آشپزخانۀ شیخ صفی میگذراندند. ظاهراً گروه دیگری نیز بودهاند که بدن خود را به نشانۀ نعش در خون خفتۀ امام حسین(ع) سرخ رنگ میکردهاند (ص 289-290).این مراسم که نام رایج آن «سنگ زنی» (ه م) است هنوز هم در گوشه و کنار ایران برگزار میشود. الئاریوس از مراسم آتشبازی در اردبیل تصویری به دست میدهد که یکی از جامعترین وصفها دراینباره محسوب میشود و منبعی با ارزش برای مطالعات فرهنگی و تاریخی در این زمینه است (ص 290-293). مناسکی که در بقعۀ شیخصفی صورت میگرفت، از مراسم ذکر صوفیان گرفته تا اطعام و احسان در مناسبتهایی چون عزاداری امام حسین (ع) از دیگر اطلاعاتی است که الئاریوس در اختیار مخاطب میگذارد. او میگوید که یکی از رسوم بسیار متداول نزد ایرانیان نذر کردن است که به بهانههایی چون سفر رفتن، بیمار شدن یا وقوع برخی بحرانها به این عمل اقدام میکنند. او با دقت مراسم نذری دادن بر سر مقابر و زیارتگاههای اردبیل را وصف کرده است. مثلاً میگوید: در اردبیل متولیان بقعۀ شاهصفی به کسانی که هدایا و صدقات را تقدیم بقعه میکنند، مشتی پر از رازیانه و بادیان میدهند تا با این کار روح ایشان بهرهمند و خشنود باشد (ص 304).حضور الئاریوس در قزوین با استقبال رسمی همراه بود. در این مراسم عدهای سوارکار زن با لباسها و زیورهای زیبا و رنگارنگ و بدون هرگونه پوشش یا روبندهای بر صورت، ترانهخوان و رقصان بر هیئت ایشان خوشآمدگویی کردند. نواختن طبل و سرنا، شعبدهبازی و تردستی از دیگر اجزاء این مراسم بوده است (ص 318-319). الئاریوس در قزوین، مردم، معماری شهر، قبرستانها، گویش محلی، بازیها و نمایشهایی مثل قوچبازی و دیگر پدیدههای اجتماعی را زیرنظر داشته است (ص، 327).در کاشان، بهجز جوانان شهر که اهل کارکردن نبودند و فقط به پرسهزدن در شهر تمایل داشتند، آنچه نظر الئاریوس را بیش از هر چیز دیگر به خود جلب کرده، عقربهای آنجا و نیز نوعی حشرۀ زهردار به نام انگورک بوده است. روش مردم محلی برای درمان نیش عقرب، بستن فوری یک تکه مس بر جای نیشزدگی بود و به همین سبب اهالی شهر همواره یک عدد سکۀ مسین با خود همراه داشتند. پس از آن روی زخم عسل و سرکه میگذاردند. اما درمان نیش انگورک کمی پیچیدهتر بود. یعنی ابتدا حشرهای را که فرد را گزیده بود، میکشتند و لاشهاش را بر محل نیشخوردگی میبستند تا زهر را به خود جذب کند. اگر حشره پیدا نمیشد، فرد را میخواباندند و مقداری شیر شیرین به حلقش میریختند. سپس فرد را درون صندوقی میگذاشتند. صندوق را با 4 ریسمان متقاطع آویزان میکردند و میچرخاندند تا در اثر پیچیده شدن ریسمانها بالا برود. بعد صندوق را رها میکردند تا هنگام بازشدن پیچ ریسمانها با شدت بچرخد و به پایین برگردد. همۀ این کارها برای ایجاد تهوع و استفراغ در بیمار و رفع مواد زائد بوده است. این کار حتى باعث دفع از طریق ادرار نیز میشده است (ص 332-333).آداب پذیرایی، سفرهچینی و غذاخوردن درباریان که همراه با نوایساز و آواز و نیز تماشای عملیاتی چون نمایش کُشتی بود و ظروف مملو از برنج دمکرده که کنار آن گوشت پختۀ گوسفند، مرغ بریان، خاگینه، اسفناج پخته، ترشی لیته و ماست قرار داشت، ازجمله توصیفات الئاریوس از اقامتش در اصفهان محسوب میشود. بهگفتۀ او پس از صرف غذا و برچیدن سفره، آب گرم برای شستن دست در آفتابۀ زرین دور گردانده میشد و در انتها مراسم نیایش و قدردانی از پادشاه صورت میگرفت (نک : ص 354-355).دفتر پنجم سفرنامۀ الئاریوس با عنوان «شرح جدید سفر به ایران: دربارۀ امپراتوری و مردم ایران» بیشتر به مردم کوچه و بازار و زندگی فرهنگی آنها اختصاص یافته است. شیرهخانه یا همان میخانه، چایختایی خانه (چایخانۀ چینی) و قهوهخانه از مراکزی است که خود فرهنگ خاصی را به همراه داشتهاند، از سطح مشتریان آنها گرفته تا رفتارهایی که در آنجا به چشم میخورد. او دربارۀ هریک از این اماکن توضیحاتی داده است. دربارۀ شیرهخانه میگوید که محل تجمع افراد بیسروپا و هرزه است و دربارۀ چایختاییخانه اظهار میدارد که نوعی آب سیاه داغ ناشناخته در آن مینوشند و ضمن نوشیدن آن (چای) تخته نرد و شطرنج بازی میکنند. او مهارت ایرانیها را در شطرنج میستاید. اما قهوهخانهها مکان گردهم آمدن کسانی بوده است که تنباکو دود میکردند و قهوه مینوشیدند. نقالی ازجمله نمایشهایی بوده که در قهوهخانهها اجرا میشده است (ص 387). او در ادامه به سلمانیها اشاره میکند. گروهی از آنها فقط زخمها را مداوا میکردند و به آنها جراح میگفتند و گروهی دیگر که در عین کوتاهکردن موی سر و صورت، ختنه هم میکردند، دلاک نامیده میشدند. جالب توجه آنکه هر مشتری بهسبب رعایت بهداشت و دوری از «بیماری کاشی» (سیفلیس) قیچی مخصوص به خود را داشت (ص 387-388).توضیحاتی که وی از کسب و کار و داد و ستد و بهویژه انواع مسکوک ارائه کرده، از لحاظ تحقیقات تاریخی قابل اعتنا ست (نک : ص 388-389). از نکات جالبی که او اظهار داشته، اینکه هر شهر بزرگ سکۀ خاص خود را داشته که جز در محل ضرب خود در هیچ جای دیگر اعتبار نداشته است. این اعتبار برای یکسال بود، زیرا نقش روی هر سکه هر سال تغییر مینمود. این نقشها عبارت بودند از گوزن، بزکوهی، کل، اهریمن، ماهی، مار و جز آنها. او نقش خروس در کاشان، شیرِ نَر در اصفهان، و ماهی در گیلان را مشخص کرده است. این مسکوک مسین که در کل به آن «پول» میگفتند، همهساله هنگام حلول سال جدید از اعتبار میافتاد و در کورهها ذوب میشد و مسکوک جدید با نقشهای نو به بازار عرضه میگردید (نک : ص 389-390).به گزارش الئاریوس در ایران بیماریهایی چون تب (بهجز تبریز)، اسهال، طاعون و مخصوصاً سیفلیس رواج داشته است. در برخی از مناطق مثل گیلان هم امراضی چون ورم معده و استسقاء شایع بوده است، اما بیماریهایی چون سنگ کلیه و نقرس بهندرت دیده میشد (ص 393-394).نظام آبیاری و کشاورزی در ایران، نحوۀ شخم زدن زمین با گاوآهنهای خاص که بیش از 4 نفر روی آنها مینشستند و تعداد 12 تا 20 رأس گاو به آنها بسته میشد، و اقلام رایج زراعی چون برنج، گندم، جو، کنجد، پنبه و انواع میوهها مورد توجه الئاریوس بوده است (ص 395-396، نیز 402-404). او در ادامه به احشام و چهارپایان موجود در ایران پرداخته است.اوج ارزش سفرنامۀ الئاریوس از منظر مردمشناسی، مطالبی است که طی چندفصل متوالی در همین دفتر پنجم دربارۀ خورد و خوراک، مشاغل و حرف، پوشاک، خلق و خو و آداب و رسوم ایرانیان مطرح کرده است. او دربارۀ خوراک ایرانیها بر این باور است که اصولاً مردمانی سادهگیر هستند. برنج و گوشت و میوه از اقلام اصلی غذای روزمرۀ آنها محسوب میشود. آنها ظروف فلزی و مسین سفیدشده را برای آشپزی بهکار میبرند. اجاقها با سوزاندن، بوتۀ خار و سرگین گاو و شتر گرم میشود. مردم از ظروفچینی و سفالین هم استفاده میکنند. آداب غذا خوردن، استفاده از قاشق چوبی برای غذاهای آبکی، رعایت بهداشت مثل بهکاربردن ظرفی به نام تُفدان برای ضایعات غذا، پوست میوه و آب دهان، و شست وشوی دست و دهان با آب گرم و آفتابه پس از صرف غذا، از دیگر مواردی است که الئاریوس به آنها اشاره کرده است (ص 409-411).طرز آماده کردن قلیان و استعمال دخانیات و همچنین چگونگی تهیۀ قهوه و چای که الئاریوس از آن بهصورت «آب سیاهرنگِ داغ» نام میبرد، همراه با رازیانه و بادیان و میخک و شکر فراوان به تفصیل شرح داده شده است (ص 412-415).ظاهر ایرانیها هم از لحاظ جسمانی و هم از لحاظ آرایش و پوشش توسط الئاریوس تشریح شده است. مثلاً وی ایرانیها را بیشتر میانبالا، لاغر، نیرومند با دماغهای عقابی و پوستی گندمگون توصیف میکند. او نحوۀ آرایش مو، ریش، سبیل و رنگ کردن مو و دست و پا را نیز توضیح داده است. الئاریوس به دقت جزئیات لباس مردان و زنان آن دوره را شرح میدهد. مثلاً دستار سر کتانی یا ابریشمی معمولاً مخطط و رنگین به نام مَندیل که گاه از پشت آن، دنبالههایی آویزان بوده است. برخی نیز کلاهی از پوست گوسفند بخارایی یا پشمی بر سر میگذاردند. ایرانیها کت بلندی از کتان یا ابریشم به رنگهای مختلف بر تن میکردند که معمولاً با نقشی از گل تزیین میشد. دور کمر حتماً شالی (چارگزی) میبستند و درون آن خنجر، چاقو یا دستمالی مینهادند. گاه وسایل تحریر نیز در آن قرار میدادند. نیمتنۀ کوتاهی به نام کُردی، روی کت قرار میگرفت. پیراهن زیرینترین لایۀ پوشش بود که روی شلوارهای کتانی تا زیر زانو و مچ پا قرار میگرفت. جورابهای ساده و معمولاً سبزرنگ نیز به پا میکردند. کفشهای جلوباریک و پاشنهکوتاه شبیه نعلین، پاپوش آنها بود که هنگام ورود به هر مکانی آن را درمیآوردند، حتى در اماکن پرتردد، منصبی به نام کفشدار وجود داشت. لباس زنان تا حدودی شبیه مردان بوده است. آنها گیسوی خود را با رشتههای بافتهشدۀ حجیم از جلو و پشتسر به پایین آویزان میکردند. زنان چهرۀ خود را با جواهر بسیار آرایش میدادند. دختران حلقههای طلا و جواهرنشان به پرۀ راست بینی خود متصل میکردند، و انگشتر و بازوبندهای پهن میبستند. زنان در کوچه و بازار از سر تا پا چادرهای بلند میپوشیدند و چهرۀ خود را زیر روبند پنهان میکردند. به گفتۀ الئاریوس مردم عادی هفتهای یکبار لباسهای خود را میشستند (برای اطلاعات بیشتر، نک : ص 417-421).فصلی که الئاریوس به خلقیات ایرانیان اختصاص داده، حائز اهمیت است. او این صفات را برای ایرانیان قائل است: برخورداری از روحی بزرگ، استعداد فراوان، قوۀ دریافت قوی، سرعت انتقال، تیزهوشی، جست و جوگری در علم و هنر، تواضع، روحیۀ معاشرت، ذاتی مهربان و مهماننواز، و نیز اهل تعارف بودن هرچند که این تعارفات پوچ و توخالیاند. او ایرانیها را دارای ذهنی افسانهپرداز معرفی میکند که ترجیح میدهند از واقعیات دوری گزینند و بههمین سبب افراد راستگو را ساده و ابله میخوانند. در ادامه، او ایرانیان را وفادار، قدردان، دلیر، محجوب، خجول و نیـز نظیف توصیف میکنـد (برای اطلاعات بیشتر، نک : ص 421-425).مسئلۀ ازدواج، تعدد زوجات و مراسم و مناسک زناشویی، طلاق و ازدواج مجدد بخشی از کتاب را به خود اختصاص داده است. خواستگاری و مراسم آن، نحوۀ پرداخت شیربها و مهریه، مراسم خرید طلا و جواهر از سوی داماد برای عروس، بردن عروس به خانۀ داماد، رفتن به حجله و مناسک آن، رفتن به گرمابه، رفتار مردان در برابر همسرانشان و حقوق زنها ازجمله مباحث این بخش از کتاب است (نک : ص 425-432).تعلیم و تربیت، علمآموزی، قضاوت و مجازات در ایران نیز توسط الئاریوس مطرح شده است. او در لابهلای مطالب خود اظهارنظرهایی دربارۀ مردم ایران دارد، مثلاً آنجا که دربارۀ دین و معتقدات آنها صحبت میکند، ایرانیان را بدعتطلب معرفی کرده است (ص 454). دقت الئاریوس را در ثبت وقایع، همچون مردمنگاری متبحر در توصیف وی از مراسم و مناسک تدفین که با جزئیات کامل صورت گرفته است، میتوان بازشناخت (ص 457-458). همین دقتنظر را در دفتر ششم و آخر کتاب او که درواقع گزارش بازگشت او از ایران به موطن خود است، میتوان دید، بهویژه توضیحات او دربارۀ گیلکها و اهالی تالش در ناحیۀ گیلان که آنها را از جوانب مختلف فرهنگی مثل زبان، آداب، پوشش و معیشت مورد بررسی قرار داده است (نک : ص 467-470).اهمیت سفرنامۀ آدام الئاریوس از دیدگاه مردمشناسی، ثبت و شرح برخی ابعاد زندگی فرهنگی ایرانیان در بخشی از تاریخ ایران است که اطلاعات مکتوب و منصفانه در اینباره بسیار اندک است و بهسبب نبود دیگر منابع همچون اسناد تصویری، چنین سفرنامههایی اسنادی دست اول برای مطالعات فرهنگی محسوب میشوند، بهویژه آنکه نویسندگانی چون الئاریوس تا حدودی همانند یک مردمنگار حاصل مشاهدات مستقیم خود را با دقت قابل تأمل ثبت کرده و در اختیار مخاطب قرار دادهاند. کتاب «مسافرت به مسکو و ایران» منبعی مهم و کمنظیر در شناخت فرهنگ و آداب ایرانیان در دهههای نخستین سدۀ 17م محسوب میگردد. بخش اصلی این سفرنامه که به سرزمین ایران اختصاص دارد، با ترجمۀ سلیس احمد بهپور به فارسی برگردانده شده است.
بهپور، احمد، مقدمه بر سفرنامۀ آدام الئاریوس، تهران، 1362ش؛ هینتس، و.، مقدمه بر سفرنامۀ کمپفر، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1360ش؛ نیز:
Oléarius, A., Moskowitische und persische Reise , Darmstadt, 1656.شهناز مسناوی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید