الگزاندر، سفرنامه
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
یکشنبه 24 آذر 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/238427/الگزاندر،-سفرنامه
سه شنبه 14 اسفند 1403
چاپ شده
1
اَلِگْزانْدِر، سَفَرْنامه، گزارش سفرهای جیمز ادوارد الگزاندر، سیاح و افسر عالیرتبۀ اسکاتلندی با عنوان «مسافرت از هند به انگلستان» که در 1827 م / 1243 ق منتشر شد. الگزاندر (1803-1885 م / 1218-1302 ق) به سبب مأموریتهای متعدد نظامی از سوی دولت بریتانیا چندینبار به هندوستان، ایران، روسیه، افریقا، زلاندنو و مناطق مختلف قارۀ آمریکا سفر کرد و حاصل مشاهدات خود را در مجلدات گوناگون به ثبت رساند (نک : واترستن، I / 12). نخستین اثر او با عنوان «مسافرت از هند به انگلستان» گزارش دیداری مبسوط از امپراتوری برمه و سفری به ایران، آسیای صغیر، ترکیۀ اروپایی و دیگر مناطق در سالهای 1825-1826 م / 1240-1241 ق است که یکسال پس از تألیف در لندن منتشر شد. این اثر چنان که از نامش پیدا ست، در دو بخش تدوین شده است: بخش نخست در 8 فصل گزارشی است که وی از دیدارش از امپراتوری برمه تهیه کرده، و بخش دوم که در 14 فصل تهیه شده، شرحی است از سفر وی به ایران و آسیای صغیر. این کتاب 21 تصویر دارد که 9 تصویر آن مربوط به ایران است. نگرش الگزاندر به عنوان یک سیاح مجرب و جستوجوگر باعث شده است که در هر محیط اجتماعی، ابعاد مختلف زندگی ساکنان آن محیط را، از زبان مردم، معیشت و پوشاک گرفته تا خوراک و رفتار زیر نظر بگیرد و تا جای ممکن به ثبت برساند. ازاینرو، این سفرنامه برخوردار از نکاتی است که در مطالعات مردمشناسی ایران ارزشمند است. وی از راه جزیرۀ هرمز و سپس بندرعباس به ایران وارد میشود و ضمن توصیف فضای شهرهای بندری حاشیۀ خلیج فارس، به آثار نفوذ و نقش پرتغالیها در این مناطق اشاره میکند (ص 89). شیوۀ سنتی صید مروارید توسط صیادان محلی و روش کار آنها به عنوان یکی از اصلیترین منابع معیشتی مردم منطقه به خوبی از سوی او بیان شده است. به گفتۀ او صیاد به خود ریسمانی میپیوست، سپس بینی خود را با گیرههای چوبی میبست و سبدی را به گردن خود میآویخت که مقداری صدف در آن جا میگرفت. بعد در آب شیرجه میزد و مرواریدها را صید میکرد (همانجا). یکی از نخستین نمودهای فرهنگ ایرانیها که الگزاندر را مجذوب خود کرده است، رفتار گرم ایرانیها در پذیرایی از میهمان است. او به محض ورود به سواحل خلیج فارس مورد استقبال بازرگانان ایرانی قرار میگیرد و پیشکشیهایی از گل و میوه و دیگر اجناس دریافت میدارد (ص 87). وی شیوۀ پذیرایی ایرانیان از میهمان را مفصلاً شرح میدهد، بهویژه طرز تهیۀ قلیان یا به اصطلاح چاق کردن آن را با زغال و سپس دست به دست گشتن آن و دیگر رفتارهای میهماننوازی را تشریح میکند (ص 95؛ نیز نک : ص 130). او از مجلسی سخن میگوید که در آن سفرهای مفصل چیده بودند؛ شامل سینیهای گرد و مزین به شمعهای روشن و ظرفهای گلاب و خوراکهای متنوع از شیر و سکنجبین گرفته تا انواع پلوها و چلوها و کبابها که میان هر دو نفر قرار میگرفت. عبارت «بسمالله» که از سوی میزبان بیان میشد، نشانۀ اعلام شروع به غذا خوردن بود (ص 159، نیز برای تفصیل بیشتر، نک : 167). الگزاندر گهگاه به برخی ویژگیهای خلقی و رفتاری ایرانیان اشاره میکند. در جایی مینویسد: «ایرانیها بسیار بیرحماند، بهخصوص نسبت به حیوانات زیر دستشان. آنها با خشونت و بدون هیچ توجهی اسبانشان را روی زمینها و تپههای ناهموار میرانند. در مجموع سوارکارانی همطراز با انگلیسیها هستند. افتادن از روی زین ایرانی تقریباً ناممکن است. دستههای چوبی در جلوی زین قرار دارد که اطراف آن با حکاکی تزیین شده و جلوهای چون گل زنبق به آن میبخشد. این نوع زین از خطر سقوط میکاهد. اگر از یک ایرانی بخواهید روی زینهای شکاری چهارنعل بتازد، ظرف 5 دقیقه نقش بر زمین خواهد شد» (ص 113-114). وی همچنین به رفتار ایرانیها با اقلیتهای مذهبی اشاره کرده است (نک : ص 157). همچنین در عبور از فارس و دیدار با عشایر منطقه که ساکن در سیاهچادرهایشان بودند، آنها را متمایز از بقیۀ ایرانیان میخواند. در وصف پوشاک آنها، از کلاههای سفید نمدی صحبت میکند که به جای کلاههای مخروطی پوست برهای بر سر میگذاردند. لباس زنان بیشتر آبی رنگ بوده با شلوارهای گشاد، پیراهنهای جلوباز که در ناحیۀ کمر تنگ میشده است و نیز روسریهای سهگوش از پارچههای سفید و آبی داشتند (ص 108-109). زبانها و گویشهای محلی، امثال و حکم و نام جاها در مناطق مختلف مورد توجه مؤلف بوده است. خود او که تا حدی فارسی را در هند آموخته بود، به تفاوتهای موجود در تلفظهای شفاهی و کتبی اشاره کرده است و مثالهایی چون نان و نون یا قبرستان و قبرستون را نام میبرد (ص 101-102). برخی امثال محلی برای او جالب توجه بوده است، مثلاً اگر مردی بخواهد شاد زندگی کند، باید زن یزدی بگیرد، نان ایزدخواست بخورد و شراب شیراز بنوشد (ص 145). او از قول حاکم اصفهان زبانزدی را نقل میکند، به این معنا که 4 چیز شادمانی را در زندگی تضمین میکند: حس خوب، اسب خوب، شمشیر خوب و زن خوب (ص 156). او از اینکه اهالی برخی از روستاهای اطراف اصفهان به سمت شمال و غرب به زبان ترکی تکلم میکنند و حتى یک کلمه از فارسی را نمیفهمند، متعجب شده است (ص 163). توجه او به تکیه کلامهای مردم ازجمله دشنامها، دعاها و نفرینها و کنجکاوی دربارۀ نام جاها ازجمله سبب نامگذاری مناطق «گِل پا گاه» و «خوش به جان» دلالت بر روحیۀ پژوهشگری وی دارد (ص 164-167). الگزاندر با هشیاری به دیگر عناصر بارز فرهنگی ایرانیان توجه نشان داده، و به توصیف و توضیح آنها پرداخته است. سفر کردن در ایران یکی از مشخصترین آنها بوده است. او وصف کاملی از کاروانسراهای ایران را ارائه میکند و سپس به مقایسۀ آنها با کاروانسراهای هندوستان میپردازد. به نظر مؤلف کاروانسراهای ایرانی به مراتب کاملتر و مجهزتر از کاروانسراهای هندیاند (ص 106). او به بررسی کجاوه و تخت روان به عنوان وسایل نقلیۀ رایج در ایران پرداخته، و کجاوه را بسیار ناراحت و خطرناک وصف کرده است که با توجه به فضای تنگ آن و نحوۀ نشستن در آن، احتمال شکستن سر در طی سفر بسیار است. تخت روان در مجموع راحتتر از کجاوه بوده، هرچند ساخت مشابهی با آن داشته است (ص 140-141). وی در اشاره به کبوترخانهها یا برجهای کبوتر در اصفهان میگوید که ایرانیها هرگز گوشت کبوتر را نمیخورند. افراد محلی او را از نزدیک شدن به این برجها برحذر داشته بودند، زیرا احتمال هجوم کبوترها به وی و حتێ مرگ را میدادهاند (ص 146). آداب حمام رفتن یکی از موضوعاتی است که الگزاندر نسبتاً با دقت آن را تشریح کرده است. او پس از وصف حمام باغ نور در شیراز به مراحل شستوشو میپردازد، مثل درآوردن لباسها در سربینه، ورود به حمام، ریختن آب داغ توسط دلاک بر روی او تا جایی که احساس خفگی کرده، مالیدن کف صابون به سر و رویش و سرانجام، مشت و مال در حمام. حنا بستن به سبیل و ابروان مرحلۀ بعدی بوده است. به دنبال آن کیسهکشها افراد را به نوبت کیسه میکشیدند. وی از نوعی گِل رُس خوشبو برای شستن سر نام میبرد که همان گل سرشوی است. از دیگر اعمال حمام، رفتن ناگهانی زیر آب سرد پس از خروج از محیط گرم و مطبوع حمام بوده است (ص 133-134). از دیگر رفتارهای اجتماعی که برای وی جالب بوده، موضوع بست و بستنشینی در اصطبلهای اشراف است. او به اصطلاح «پناه به شاهزاده» اشاره میکند که از سوی مجرمانی که هیچ امیدی به نجات نداشتند و به امید بخشش به این اصطبلها پناه میبردند، به کار میرفت (ص 191). الگزاندر در عبور از شهرهای ایران به پوشش گیاهی و جانوری و به خصوص کاربردهای مردمی آنها نظر داشته است و حتى گاه به مقایسۀ دیدههایش در ایران با مشابه آنها در هند یا انگلستان میپردازد. مثلاً شترهای یککوهانۀ اطراف کازرون و درختان عظیم بلوط را با معادلهای اروپاییشان سنجیده است (نک : ص 119-120). گاهی هم تنها به شنیدههایش از افراد محلی اکتفا میکند، مثل چگونگی تولید گزانگبین توسط حشرهای خاص و نحوۀ جمعآوری آن برای تولید یک نوع شیرینی مخصوص در اصفهان (ص 163). در منطقۀ دالکی او به گسترۀ وسیعی از خاک خاکستری رنگ برمیخورد که به آن گِل تُرش میگفتند و در واقع حوزههای نفت و گوگرد بودند. مردم محلی از این خاک در تهیۀ شربت استفاده میکردند. نفت نیز برای مصارف طبی ازجمله ترمیم زخم چهارپایان به کار برده میشد (ص 102). از دیگر توصیفات جامع او، صحنۀ شکار با باز، تعقیب شکار از سوی سگان و سوارکاران و مناظر طبیعی مرتبط با مراسم شکار میباشد (ص 211). الگزاندر در سفرهای خود، به مردم و قشرهای مختلف اجتماعی و مذهبی توجه داشته است. ارمنیها، یهودیها، صابئین، بازرگانان، درویشها، درباریان و حتى بازیگران از آن دستهاند. بازیگر عنوان پسرکان رقصندهای بود که با جلیقهای کوتاه و شلواری گشاد همراه با نوای تنبور و تنبک میرقصیدند و او از هنر یکی از آنها تجلیل کرده است (ص 166). او در تبریز با درویشها آشنا شده که هوهوکنان و الله اکبرگویان همراه با تعویذها و طلسمهایی که اوراد و نشانههای عجیب و غریب روی آنها نوشته شده بود و نیز دیگر ابزارها، در تردد بودند. وی ظاهر آنان را ناهنجار و آشفته خوانده است (ص 216-217). الگزاندر در یکی از مراسم استقبال شاهانه، با بسیاری از آداب، رفتارها و تکیهکلامهای درباریان و نظامیان ایران آشنا میشود. برخی صحنهها نویسنده را سخت مجذوب خود ساخته است. مثل لباس یکی از سوارهنظامهای توپخانه (زنبورکچی) که سوار بر شتر بوده، و با لباس زیبای خود متشکل از کلاهی مخملی با دنبالهای از خز مشکی، سربندی برنجی و پردار، نیمتنهای زردرنگ و شلواری سفید با چکمه خودنمایی میکرده است (ص 205). به گفتۀ الگزاندر، جایگاه ارمنیها در ایران در مجموع محترمانه بود، هر چند فروش دختران ارمنی توسط مادرانشان عملی نسبتاً رایج بود و ارمنیها بیشتر خدمتکارانی باوفا و امین محسوب میشدند، با این حال، یک ایرانی هرگز از دست یک ارمنی مثلاً قلیان به عنوان تعارف نمیگرفت (ص 98). او مفصلاً دربارۀ ارمنیهای ساکن جلفای اصفهان (ص 150) و نیز در مسیر حرکت خود به سوی نخجوان از ارمنیهای مناطق آنجا و ویژگیهایشان مثل پوشاک (ص 223) سخن رانده است. او به صابئین و پرستشگاه ایشان در ایزدخواست و نیز نشانههای پرستشی و سنگ قبرهایشان که گاه با علائم شیر و شمشیر حکاکی شده بود، اشاره میکند (ص 145). ظاهراً ناگوارترین وضعیت اجتماعی را در ایران یهودیان داشتند. مؤلف به نگاه تحقیرآمیز مردم همدان نسبت به یهودیان شهر پرداخته است و توضیح میدهد که این یهودیان مجبور بودند برای متمایز شدن از دیگران پارچهای قرمز رنگ بر روی سینه و لباس خود بدوزند (ص 173). الگزاندر سفر خود را از مرزهای شمالی ایران تا ارمنستان و آسیای صغیر ادامه میدهد و ضمائمی را به انتهای کتاب خود میافزاید، ازجمله خط سیر حرکت خود در ایران و نام شهرها و روستاها و اقامتگاههایی که از آنها عبور کرده است و چند تصویر و طرح که در آن میان نشانی از شیر و خورشید که در میان یک شیر و یک اژدها ترسیم شده و تاجی بر بالای آن نقش بسته، جالب توجه است (نک : ص 263 ff.). این اثر تاکنون به فارسی ترجمه نشده است.
Alexander, J. E., Travels From India to England, London, 1827; Waterston, C. D. and A. Macmillan Shearer, Biographical Index of Former Fellows of the Royal Society of Edinburgh 1783-2002, Edinburgh, 2006.فاطمه موسوی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید