اسفند
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
شنبه 12 بهمن 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/238377/اسفند
چهارشنبه 15 اسفند 1403
چاپ شده
1
اِسْفَنْد، یا اسپند، سِپَنْد، گیاهی خودرو، پایدار و همیشه سبز که در کوه و بیابان و زمینهای کویری میروید. نام این گیاه از کلمۀ سپنته در اوستا گرفته شده، و در زبان پهلوی به معنی «افزونیک»، یعنی برکتدهنده و مقدس آمده است (نیبرگ، II / 26؛ رایشلت، 270؛ قس: پورداود، 79-80). گیاه اسفند به سبب داشتن خاصیتهای طبی در درمان برخی از بیماریها بهکار میرود (زرگری، 1 / 313). در فرهنگ عامۀ مردم سرزمینهای اسلامی، اسفند و دانۀ آن مقدس شمرده میشود و آن را برای رماندن بلاها و آفتها و دفع چشمزخم بهکار میبرند (پورداود، 79).
اسفند از تیرۀ سُدابیان، و از گیاهان بومی آسیا و سرزمینهای مدیترانه است ( کلیر، XX / 269؛ گلگلاب، 214). اسفند را نوع «سدابِبَرّی» یا «سدابِ کوهی» (حکیم مؤمن، 291؛ بستانی، 9 / 543؛ زرگری، همانجا)، و از انواع حَرْمَل (ابومنصور، 111؛ بیرونی، 211؛ ابنمیمون، 19) دانستهاند. به عربی آن را «حَرْمَل احمر» یا «حرمل عامی» نامند (رازی، 20 / 325؛ غسانی، 92).
اسفند ساقهای به بلندی حدود نیممتر، برگهای سبز مایل به آبی با لکههای روشن، گلهای سفید و درشت با 5 کاسبرگ و 5 گلبرگ موجدار بزرگ دارد (عوضالله، 89؛ بریتانیکا، VIII / 711؛ آمریکانا، XXIII / 754؛ قس: زرگری، همانجا). میوۀ اسفند پوشینهدار و کروی و دارای دانهها یا تخمهای متعدد سیاهرنگ است. این گیاه بیشتر در نواحی خشک و بایر و حاشیههای کویر ایران، راه تهران به قم و اصفهان، تهران به قزوین، رستمآباد و رودبار، اطراف کرج، بوشهر، ازنا، جادۀ تفرش و نواحی دیگر ایران میروید (همانجا). این گیاه در «زمینهای حاره و لامزروع» افغانستان (دائرةالمعارف ... ، 3 / 2012)، زمینهای سنگلاخ و شیبدار کریمه («دائرةالمعارف بزرگ ... »، XXII / 512)، سرزمینهای افریقای شمالی و جنوب اروپا و در عربستان، سوریه (لوی، 258) و در بخشهایی از سرزمین هند («دائرةالمعارف آسیاتیکا»، VIII / 451) به فراوانی میروید.
اسفند از خانوادۀ گیاهان دارویی است. این گیاه به سبب داشتن روغنی فرار، بویی تند و بد، و مزهای گس و تلخ دارد. در دانههای اسفند دو نوع آلکالوئید به نام هرملین یا هرمین هست که مادهای بلوری و زردرنگ است ( آمریکانا، XIII / 711؛ عوضالله، همانجا). از سدههای پیش از میلاد خاصیتهای درمانی اسفند نزد بسیاری از مردم سرزمینهای مدیترانه و آسیا شناخته شده بوده است. پلینی، طبیعیدان رومی در نخستین سدۀ میلادی، چند صفحه از کتاب بیستم خود را به خواص گوناگون سداب و گیاهان وابسته به این تیره، بهخصوص اسفند، اختصاص داده است. او کاربرد اسفند و ترکیبهای دارویی بر ساخته از آن را در درمان انواع بیماریها، دردها، گزیدگیها و پیشگیری از بیماریها و ناخوشیها، و نیز روشهای کاربرد آنها را شرح میدهد (VI / 77-85). دیوسکوریدس پزشک یونانی سدۀ 1م و مؤلف کتاب «مواد طبی» نیز از کاربرد اسفند در درمان بیماریها و دردهای گوناگون سخن گفته، و آن را در معالجۀ بسیاری از دردها و ناخوشیها همچون پهلودرد، سینهدرد، تنگی نفس، سرفه، ورم ریه، درد مفاصل، بستن زهدان، دفع کرم، گوشدرد، خارش و ورم حاد بهکار برده است (نک : لوی، 281). پلینی مینویسد: خوردن اسفند همراه با کلم، تبهای شدید و دردهای معده را تسکین میدهد. مصرف تخم اسفند همراه با کلم برای آوردن «جُفتِ بچه»، و درمان گزیدگی موش حشرهخوار مفید است (VI / 53-55). گیاه اسفند به سبب خواص طبی شناخته شدهاش از داروهایی است که در جهان اسلام نیز کاربرد فراوان داشت. عیسی بن ماسه (پزشک سدۀ 2ق) که در بیمارستان مرو کار میکرد، حرمل (اسفند) را در درمان برخی بیماریها همچون صرع بهکار میبرد (ابنبیطار، 1 / 15). کِندی اسفند را در درمان بیماریهای مالیخولیا و صرع به کار میگرفت و کچلی و بواسیر را با مرهمی برساخته از این گیاه مداوا میکرد (لوی، 258). از برگها و تخمها و شیرۀ اسفند در درمان بیماریهای دیگر استفاده میکردند. هوپر میگوید: امروزه تخم اسفند را همچون دارویی تقویتکننده و پاککننده و محرک قوۀ باه به کار میبرند (نک : همانجا). به هنگام تب شدید جوشاندۀ حرمل (اسفند) را به بیمار مینوشانیدند (بیرونی، 211). طبیعت گیاه اسفند را «گرم و خشک» میدانستند و خوردن آن را برای «دفع رطوبت و نفخ و باد معده و امعاء» تجویز میکردند (کاسانی، 58). ابنبطریق تخم اسفند را برای برطرف کردن رطوبت و حرارت بدن به کار میبرد (نک : لوی، همانجا). ابومنصور موفق هروی در الابنیة عن حقایق الادویه به سودمندی «حرمل که سپند خوانند» در برطرف کردن «تاریکی بصر» و «وجع المفاصل» اشاره میکند و مینویسد: سپند را «چون بکوبند و به انگبین بسرشند و زهرۀ ماکیان اندر او کنند و زعفران و عصارات رازیانه، سود کند تاریکی بصر را و وجع المفاصل را نیز» (ص 111). هنوز در برخی نقاط افغانستان مردم جوشاندۀ گیاه اسفند را روی اندامهایی که «دچار وجع مفاصل و یا باد باشد، میمالند تا درد دفع گردد» (دائرةالمعارف، 3 / 2012). بیرونی دربارۀ معالجۀ «گری» و «خارش پوست» مینویسد: شیر حرمل را میگیرند و مقداری پشم یا پنبه را 10 روز در آن خیس میکنند تا بپوسد. بعد پشم یا پنبۀ پوسیده در شیر حرمل را روی پوست اندامی که گر است یا خارش دارد، میمالند تا بهبود یابد (کاسانی، 226). عوضالله در خواص گیاه اسفند مینویسد: اسفند برای کسانی که تشنج دارند، زیانآور است و سبب سقط جنین میشود، ادرار میآورد و خون قاعدگی را میگشاید. اگر بر اندامهای مفصل و سر بمالند، درد آنها را تسکین میدهد. نوشیدن و مالیدن داروی برساخته از اسفند برای کسی که قولنج دارد، سودمند است. بادها و عرقالنسا و تاسه یا تنگینفس و دردهای سینه و ریه را دفع میکند (ص 89). زرگری نیز دانههای اسفند را «خوابآور، معرق، ضد کرم و قاعدهآور» میداند و مینویسد: در «طبابتهای قدیم اعراب» بهکار میرفت و «هنوز هم در طب عوام کم و بیش بهکار میرود» (1 / 313).
اسفند در نزد عامۀ مردم بسیاری از سرزمینهای جهان، بهویژه مسلمانان، جایگاه و ارزش خاصی داشته است. از زمانهای بسیار کهن، ایرانیان اسفند را گیاهی مقدس میپنداشتند و برای آن نیرویی آسمانی و شفابخش و جادویی تصور میکردند. پیش از ظهور زردشت در ایران، اسفند در کیش «دیوپرستی» مقدس شمرده میشده است (هنینگ، VI(2) / 607). عامۀ مردم گیاه اسفند را مظهر یکی از نیروهای فوق طبیعی بر روی زمین میپنداشتند. در ردهبندی گیاهان مقدس، اسفند را میتوان در ردۀ «رمانندهها» یا «نَفِرات» جای داد. این گیاه به سبب خاصیت و نیز نیروی رمانندگی بوی تند و زنندۀ دود ناشی از سوختن دانههای آن، در گندزدایی محیطزیست و در باور عامه، پالودن فضا از ارواح خبیث و جن و شیاطین به کار برده میشده است. از حضرت رسول(ص) نقل کردهاند: «بر هر برگ و هر دانۀ گیاه اسفند ملکی موکل است که با آنها هست که بپوسد». همچنین گفتهاند: «ریشهاش و شاخهاش غم و سحر را برطرف میکند و در دانهاش شفای هفتاد درد است»، «پس مداوا کنید به اسفند و کندر» (نک : قمی، 317، حاشیه). ابوالقاسم کاشانی در عرایس الجواهر به اثر سوختن کندر و حرمل و دانههای دیگر و پراکندن دود آن در خانه برای رماندن جنیان و شیاطین اشاره میکند و مینویسد: «کندر و گوز و قُسط نو فراگیرند و همۀ سایر اجزا بر نو، و همه را بَر غول کنند و بهقدری قسط و قشور مِحْلَب و حرمل سفید ترکیب کنند و از این معجون هر شبی در عرصۀ خانه دود کنند، دیو و جن و شیاطین از آنجا بگریزند» (ص 307). این باور در شعرهای نظامی (ص 296) و ناصرخسرو (ص 143) نیز به روشنی آمده است. مصریان و برخی از مردم عرب و ترک هر روز صبح با گیاه اسفند شیاطین را از فضای خانههای خود دور میکردند و هوای فاسد و آلوده را از زیستگاه خود بیرون میراندند (بستانی، 9 / 543). در گذشته، ایرانیان هم هر روز صبح برای گشایش کار، اسفند و کندر دود میکردند (هدایت، نیرنگستان، 114). هیچ گیاهی، به باور الیاده، به خودی خود ارزشمند نیست. ارزش گیاه به پیوندش با یک نمونۀ مثالی، یا به تکرار مجموعهای از اعمال و کلماتی است که گیاه را با جدا کردن از محیط دنیوی آن، مقدس میکند (ص 296). دربارۀ تقدس و ارزش اسفند گفتهاند: 1. اسفند گیاهی است که کسی آن را نکاشته، و کسی تخمش را نیفشانده، و به خودی خود و با قدرت خدایی روییده است. در پنداشت بسیاری از مردم جهان چنین گیاهانی جنبۀ قدسی مییابند و از نیرو و خاصیت جادویی ـ درمانی برخوردار میشوند. در میان مسیحیان فرانسه وِردی رایج است که به خصوصیت این چنین گیاهان مقدس اشاره میکند و میگوید: «ای گیاه مقدس که نه تخمت را افشاندهاند و نه تو را کاشتهاند، قدرتی را که خداوند به تو بخشیده است، آشکار کن» (همو، 298). ایرانیان در یکی از وردهای مخصوصی که به هنگام دود کردن اسفند میخوانند، پدیداری این گیاه را به خدا نسبت میدهند و میگویند: « ... اسفند را خداوند بنا کرد» (مردانی، 35). 2. برخی منابع «خبز المشایخ» را همان اسفند دانسته، و آن را با حضرت مریم مربوط کرده، گفتهاند: حضرت مریم به هنگام درد در زادن عیسى (ع)، بر گیاه «خبز المشایخ» چنگ و پنجه افکند. این گیاه در اثر پنجههای مریم به صورت 5 انگشت درآمد. از اینرو، در فارسی آن را پنجۀ مریم، چنگ مریم، شجرۀ مریم و بخور مریم نامیدهاند (نک : برهان ... ، ذیل واژهها؛ کتیرایی، 267؛ شلیمر، 175). زریاب به نقل از مایرهف در شرح اسماء عقار مینویسد: «شجرۀ مریم را به گیاهان متعدد اطلاق کردهاند، ازجمله سیکلمه و پارثنیوم»، و میافزاید: «پارثنیوم در یونانی، دوشیزگی و عذرا بودن را میرساند و با نام مریم متناسب است» (ص 368). برخی از قدما اسفند یا حرمل را همان «بخور مریم» دانستهاند، ولی بیرونی اطلاق بخور مریم را به حرمل نادرست دانسته است (ص 211). در شرح بخور مریم، به نقل از حاشیۀ منهاج البیان، حرمل (اسفند)، همان بخور مریم دانسته شده، و چنین آمده است: «و بعضی گویند بخور مریم حرمل را گویند و چنان نماید که حرمل را به بخور مریم نسبت از این روی کردهاند که هر دو ادرار و حیض بگشایند» (همو، 100). مردم اقلید فارس طلسمی را که از اسفندهای به رشته کشیده میساختند، «اسفند مریم» مینامیدند (هدایت، «فولکلور ... »، 475). در برخی گویشهای فارسی، مانند گویش سروستانی، گیاه اسفند را «نِوَند» خوانند (همایونی، 374؛ نک : برهان، ذیل واژه). «نیوند» را صاحب برهان قاطع «حرمل عامی» و «نوعی سداب کوهی» دانسته که همان گیاه اسفند است (نک : ذیل واژه). داعیالاسلام در فرهنگ نظام (ذیل نوند) این بیت از سنایی را به عنوان شاهد مثال «نوند» که آن را برای دور کردن چشمزخم در آتش میریختند و میسوزاندند، آورده است: از پی چشم زخم خوش صنمی / خویشتن را بسوز همچو نوند. نوند یا نیوند را هم به حضرت مریم پیوند داده، و «نیوند مریم» خواندهاند و آن نوعی از حرمل یا هزار اسفند است و به عربی «حبّالمحلب» خوانند (نک : برهان، ذیل واژهها). شلیمر آن را پیوند مریم ضبط کرده (ص 423) که نادرست است. در فرهنگ عامیانۀ مردم ایران، برای استوار ساختن و تشدید قداست اسفند، آن را به چند تن از پیشوایان و ائمه مانند پیامبر اسلام (ص)، حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه (ع) وابسته کردهاند که هر یک به نحوی در گزیدن، کاشتن و چیدن گیاه اسفند دست داشتهاند. در اوراد مخصوص «اسفند دود کردن»، آشکارا به این باور عامه اشاره شده است (هدایت، نیرنگستان، 44؛ شهری، 3 / 179). 3. در فرهنگ ایران رنگ سبز و سبزی، نمادی از حیات و فراوانی و برکت بوده، و به این سبب جنبۀ قدسی داشته است. همیشه سبز و رویا و بارور بودن گیاه اسفند نیز مانند درخت سرو، انگیزۀ دیگری بر مقدس و مبارک شمردن اسفند درمیان مردم به شمار میرفته است. در برخی جامعههای سنتی ایران شاخههای اسفند را میکندند و برای برکت و فزونی بخشیدن به محصولات به کار میبردند؛ مثلاً جندقیها پس از اینکه گندم را در خرمنگاهها خرمن میکردند، یک دسته شاخۀ سبز اسفند بر سر خرمن میگذاردند و برای برکت گندم دعایی میخواندند (حکمت، 120). همچنین در میان مردم روستای کمره رسم بود که دستهای از شاخههای اسفند سبز و تازه را که به آن «گُلْ مشکه» میگفتند، میچیدند و به هنگام کَرهزنی، به طناب «مشکه» میآویختند (فرهادی، 327)، تا به این طریق به کره برکت و فراوانی بخشند. در قدیم مبلغان مسیحی با جاروهایی که از شاخههای اسفند ساخته شده بود، برای تیمن و تبرک، آب به مردم میپاشیدند ( آمریکانا، XXIII / 754). بسیاری از مردم جهان، گیاه اسفند را به نشانۀ «فیض» و «برکت» نیز به کار میبردهاند (کلمبیا، IV / 1844؛ کلیر، XX / 269).
در سرزمینها و فرهنگهای مختلف، اسفند را به شیوههای گوناگون و با آداب ورفتارهای خاص، به قصد چشمزخمزدایی و درمان بیماریها و دردها بهکار میبرند. رایجترین این شیوهها، طریق «اسفندگردانی» و «خالگذاری» است.
مشتی دانۀ اسفند را برمیدارند و دور سر شخص یا حیوان میگردانند. بعد دانههای اسفند را یکییکی میشکافند. یا همه را درسته در آتش منقل یا آتشگردان میریزند و دود آن را در فضای خانه و پیرامون شخص و حیوان میپراکنند. گاهی با دانههای اسفند موادی دیگر همراه میکنند و میسوزانند. معمولترین چیزهایی که با اسفند میآمیزند وِشا، کندر و زاج یا زاگ است. وشا و کندر از صمغهای خوشبو و معطر است و زاج مادهای است که رنگی کبود دارد و با چشم کبود یا چشم زاغ همرنگ است. گاهی هم دانههای اسفند را با چیزهایی وابسته به انسان یا حیوان، یا چیزهایی که با انسان و حیوان تماس دارد، همراه میکنند و میسوزانند. مثلاً یک تکه پارچه یا یک تار نخ از لباس یا بند تنبان شخص دارندۀ چشم بد، یا کسی که احتمال زخم چشم از او میرود، به دست میآورند و با دانههای اسفند دور سر شخص نظرخورده میگردانند و بعد در آتش میریزند و میسوزانند. در صورتی که نتوانند این چیزها را به دست آورند، مقداری از خاک ته کفش دارندۀ چشم بد را، یا خاک جایی را که او از آنجا عبور کرده است، میگیرند و با دانههای اسفند میسوزانند (هدایت، نیرنگستان، 43؛ ماسه، 1 / 65-66؛ شهری، همانجا). مردم لرستان سرجارویی را به نام شورچشمانی که میشناسند، قیچی میکنند، سپس بریدههای سر جارو را با دانههای اسفند مخلوط میکنند و در غروب دوشنبه یا چهارشنبه دور سر بیمار چشمخورده میگردانند و در آتش میریزند و دود میکنند (اسدیان، 177). همچنین در برخی جامعههای سنتی ایران برای باطل کردن سحر و جادو، اسفند و کندر را با مقداری پوست سیر و پیاز، یا خردههایی از استخوان جمجمۀ سگ مخلوط میکردند و در شب چهارشنبه یا چهارشنبه شب آنها را در آتش میریختند و دود میکردند و میگفتند: «تو عاطل کردی، من باطل کردم» (ماسه، 2 / 100).
خال گذاشتن با خاکستر اسفند روی تن و صورت نظر خورده به این ترتیب است که با خاکستر دانههای سوختۀ اسفند، خط و خالهایی روی پیشانی، میان ابروان، روی گونهها و چانه و بناگوش، و گاهی تن کودکان یا بزرگسالان میگذاشتهاند. خط و خالهایی را که به شکل چشم میکشیدند، چشمار و یا چشمارُخ، و خط و خالهایی که به شکل «ل» میگذاشتند لام یا لامچه مینامیدند (نک : برهان، نیز فرهنگ جهانگیری، ذیل واژهها). این خالها چون از سوختۀ اسفند و به رنگ کبود یا سیاه لاجوردی بود، آنها را «نیل» (برهان، نیز فرهنگ رشیدی، ذیل واژه) یا «کبودی» هم مینامیدند. همچنین انگشت شهادت را با آب دهان خیس میکردند و با آن مقداری خاکستر از اسپند دور سرگردانده و سوخته، برمیداشتند. خاکستر را در گودی کف دست خمیر میکردند و خالهایی از آن، میان ابروان کودک یا بیمار میگذاشتند (ماسه، 1 / 67)؛ یا اینکه از خاکستر اسفند و زاج سوخته، 7 جای تن بیمار را خال میگذاشتند (هدایت، همان، 57).
یا چشمارخ به خالهای کبودی گفته میشد که با سوختۀ اسفند بر تن و روی میگذاشتند، به تعویذ و حرزی هم که از دانههای اسفند یا چیزهای دیگر درست میکردند و برای دفع چشمزخم همراه کودک و حیوان میکردند و در خانه و باغ و کشتزار میآویختند، اصطلاحاً چشمارو یا چشمپنام میگفتند. مؤلف برهان قاطع چشم پنام را دعا و تعویذی میداند که آن را برای حفاظت از زخم چشم بد مینویسند (نک : ذیل واژه). در لرستان چشمارو یا چشم پنام را از اسپند و بند بریدۀ ناف نوزاد میساختند. این چشم پنامها یا طلسمها را از رخت نوزادان یا کودکان میآویختند تا آنها را از نظر و زخم چشم بد در امان نگهدارند (اسدیان، همانجا).
در مراسم اسفندگردانی و ریختن دانۀ اسفند در آتش و سوزاندن آن، وردها یا دعاهایی که در هر جامعه یا فرهنگی متفاوت است، خوانده میشود. این وردها موزون و شعر گونهاند و واژگان آنها در فرهنگهای مختلف با هم فرق دارد، اما از نظر ساخت معنایی یکسان است و تماماً یک عقیده و پنداشت عمومی را با رمز و نشانه میرسانند. وردها عموماً با نام گیاه اسفند و شمار «سیوسه» یا «صدوسی» دانۀ اسفند، این چنین آغاز میگردد: «اسفند، اسفند دونه / اسفند سی و سه دونه» یا «اسفند اسفند دونه / اسفند صد و سی دونه». این شماره احتمالاً به کثرت دانههای اسفندی که میخواهند دود کنند، اشاره دارد. وردها معمولاً با عبارت «بترکه چشم حسود و بخیل و بیگونه!» یا عباراتی شبیه آن، پایان مییابد (شهری، همانجا؛ مردانی، 35). در اوراد مخصوص اسفند به همۀ افراد و گروهها، از نزدیکترین کسان و آشنایان تا دورترین آنها، بیگانگان، دوست و دشمن و پاک و ناپاک اشاره میشود. آدمهایی کبود چشم، ازرق چشم، شور چشم و سیاه چشم؛ زنان بزا و نزا؛ آدمهای سرسیاه، سق سیاه و دندان سفید؛ همسایگان دست راست و دست چپ؛ اهل کوچه، محله و حمام؛ زادهشدگان روزهای هفته مثل شنبهزا، یکشنبهزا ... و جمعهزا و زادهشدگان اوقات مختلف شبانهروز مانند صبحزا، ظهرزا ... و شبزا؛ بیرون روندگان از شهر و دروازه و واردشدگان از دروازه به شهر؛ چرندگان و پرندگان؛ انس و جن و پری و پریزاد و جز آنها یکایک در اوراد مخصوص اسفند میآیند (ماسه، 1 / 66؛ شریعتزاده، 2 / 260؛ کرباسی، 147).
در میان برخی از ایرانیان رسم بود که از دانههای اسفند طلسمهایی میساختند، به این شکل که نخست دانههای اسفند را به چند رشته نخ کشیده، سپس آنها را به یکدیگر میبستند و از آنها شَدّههایی به شکل چهارگوش و لوزی و گرد، و با شَرّابۀ اسفند یا بیشرابه درمیآوردند. روی اسفندهای بندکشیده را هم با لولههای پارچهای و نخهای رنگی نقش و نگار میانداختند و اسفندیها را تزیین میکردند (ذکایی، 31-32). اسفندی را در هر حوزۀ جغرافیایی ـ فرهنگی به نام خاص محلی آن حوزه مینامیدهاند (کرباسی، همانجا؛ فرهادی، 322؛ ذکایی، 31). اسفندیها را بر سردر خانهها، در اتاقهای نشیمن، در آغلهای گوسفند و در سرکشتزارها میآویختند تا چشم بد و بلا و آفت را از خانه و اعضای خانواده و احشام و غلات دور کنند و برکت و فراوانی و سلامت بیاورند. امروزه اسفندی جنبۀ تقدس و جادوزدایی و خصوصیت آیینی ـ جادویی خود را از دست داده، و در میان مردم بیشتر جامعهها جنبۀ تزیینی یافته است و برای آرایه و زیبایی بهکار میرود.
از دانههای اسفند برای تندرستی و سعادت و شگون و شادی در آراستن و تزیین خوان نوروزی و خوانچۀ سر عقد استفاده میکنند. دانههای اسفند رنگشده را در خوان یا خوانچه یا سینی و ظرفهایی به شکلهای گوناگون میآراستند و در روی سفرۀ هفتسین و سفرۀ عقد میگذاشتند. در شیراز رسم بود که از یکی دو هفته به نوروز مانده، اسفندفروشان دورهگرد با طبقهای پر از اسفندِ رنگشده، در محلهها به راه میافتادند. هر خانواده مقداری اسفند، یا به اصطلاح شیرازی «بوخوش»، از اسفندفروش میخرید و با آن سفرۀ نوروزی خود را میآراست. در گذشته، همراه جهاز عروس، یک کیسۀ ترمه یا مخمل، یا یک کیسۀ پارچهای گلدوزیشده پر از اسفند و یک منقل یا آتشدان کوچک برنجی کندهکاری شده در خوانچه یا طبق میگذاشتند و به خانۀ داماد میفرستادند. این رسم هنوز هم در برخی از جامعههای سنتی ایران معمول است.
ابنبیطار، عبدالله، الجامع لمفردات الادویة و الاغذیة، بولاق، 1291 ق؛ ابنمیمون، موسى، شرح اسماء العقار، به کوشش ماکس مایرهف، قاهره، 1940 م؛ ابوالقاسم کاشانی، عبدالله، عرایس الجواهر، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1345 ش؛ ابومنصور موفق هروی، الابنیة عن حقایق الادویة، به کوشش احمد بهمنیار، تهران، 1346 ش؛ اسدیان خرمآبادی، محمد و دیگران، باورها و دانستهها در لرستان و ایلام، تهران، 1358 ش؛ برهان قاطع، محمد حسین بن خلف تبریزی، به کوشش محمد معین، تهران، 1337 ش؛ بستانی، فؤاد افرام، دائرةالمعارف، بیروت، 1375 ق / 1956 م؛ بیرونی، ابوریحان، الصیدنة، به کوشش عباس زریاب، تهران، 1370 ش؛ پورداود، ابراهیم، «نامهای دوازده ماه»، فرهنگ ایران باستان، تهران، 1326 ش؛ حکمت یغمایی، عبدالکریم، جندق: روستایی کهن برکران کویر، تهران، 1353 ش؛ حکیم مؤمن، محمد، تحفه، تهران، 1402 ق؛ داعیالاسلام، محمدعلی، فرهنگ نظام، حیدرآباد دکن، 1305 ش؛ دائرةالمعارف آریانا، کابل، 1335 ش؛ ذکایی، سودابه، «طرز درستکردن اسفند»، فردوسی، 1347 ش، شم 879؛ رازی، محمد بن زکریا، الحاوی، حیدرآباد دکن، 1387 ق / 1967 م؛ زرگری، علی، گیاهان دارویی، تهران، 1360 ش؛ زریاب، عباس، حاشیه بر الصیدنة (نک : هم ، بیرونی)؛ شریعتزاده، علیاصغر، فرهنگ مردم شاهرود، تهران، 1371 ش؛ شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، 1371 ش؛ عوضالله، احمد، العلاج بالاعشاب و النباتات الشافیة، بیروت، 1404 ق / 1984 م؛ غسانی ترکمانی، یوسف، المعتمد فی الادویة المفردة، به کوشش مصطفى سقا، بیروت، 1402 ق / 1982 م؛ فرهادی، مرتضى، «گیاهان و درختان مقدس در فرهنگ ایرانی»، آینده، 1372 ش، شم 4-6؛ فرهنگ جهانگیری، حسین بن حسن انجو شیرازی، به کوشش رحیم عفیفی، مشهد، 1351 ش؛ فرهنگ رشیدی، عبدالرشید تتوی، به کوشش محمد عباسی، تهران، 1337 ش؛ قمی، عباس، حاشیه بر مفاتیح الجنان، تهران، 1391 ق؛ کاسانی، ابوبکر، ترجمه [وتحریر] کهن فارسی الصیدنۀ بیرونی، به کوشش منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران، 1358 ش؛ کتیرایی، محمود، از خشت تا خشت، تهران، 1348 ش؛ کرباسی راوی، علی، فرهنگ مردم راور (دفتر یکم)، تهران، 1365 ش؛ گل گلاب، حسین، گیاهشناسی، تهران، 1326 ش؛ ماسه، هانری، معتقدات و آداب ایرانی، ترجمۀ مهدی روشنضمیر، تبریز، 1355 ش؛ مردانی، مهری، «خرافات و معتقدات»، فردوسی، 1348 ش، شم 929؛ ناصرخسرو، دیوان، به کوشش مهدی سهیلی و دیگران، تهران، 1339 ش؛ نظامیگنجوی، خمسه، به کوشش م. درویش، تهران، 1366 ش؛ هدایت، صادق، «فولکلور یا فرهنگ توده»، مجموعه نوشتههای پراکنده، تهران، 1334 ش؛ همو، نیرنگستان، تهران، 1334 ش؛ همایونی، صادق، فرهنگ مردم سروستان، تهران، 1348 ش؛ نیز:
Americana, 1978; Britannica, 1963; Collier’s Encyclopedia, New York, 1985; The Columbia Encyclopedia, New York, 1950; Eliade, M., Patterns in Comparative Religion, tr. R. Sheed, London, 1971; Encyclopedia Asiatica, ed. E., Balfour, New Delhi, 1982; Great Soviet Encyclopedia, New York, 1973-1983; Henning, W. B., «A Grain of Mustard», Acta Iranica, Leiden, 1977, vol. XV; Levey, M., The Medical Formulary or Aqrābādhīn of Al-Kindī, London, 1966; Nyberg, H. S., A Manual of Pahlavi, Wiesbaden, 1974; Pliny, Natural History, tr. W. H. S. Jones, London, 1969; Reichelt, H., Avesta Reader, Texts, Notes, Glossary and Index, Strassbourg, 1911; Schlimmer, J. L., Terminologie medico-Pharmaceutique, Tehran, 1970.
علی بلوکباشی (دبا)
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید