ابن بطوطه، سفرنامه
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
سه شنبه 12 آذر 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/238276/ابن-بطوطه،-سفرنامه
شنبه 11 اسفند 1403
چاپ شده
1
اِبْنِ بَطّوطه، سَفَرْنامه، از مهمترین سفرنامههای نگاشته شده به زبان عربی حاوی شرح سفرهای ابنبطوطه در سدۀ 8 ق / 14م. اگرچه نام اصلی این اثر تحفة النظار فی غرائب الامصار و عجائب الاسفار است، به اختصار آن را الرحلة (سفرنامه) میخوانند که به همین عنوان نیز شهرت یافته است. سفرنامهها را میتوان از منابع مهم مطالعات تاریخی و جامعهشناختی، بهویژه دربارۀ کشورهای شرقی بهشمار آورد (پرهام، 7) که تصویری گویا و روشن از زندگی اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و آداب و رسوم، اعتقادات و باورها و دیگر امور جوامع مختلف عرضه میدارند (پروینی، 19؛ نیز نک : ه د، سفرنامه و سفرنامهنویسی). در این میان سفرنامۀ ابنبطوطه یکی از بزرگترین و معتبرترین سفرنامههای سدههای میانی اسلامی است (نک : فکوهی، 75). توجه به سفرنامۀ ابنبطوطه همان روشی است که امروزه از آن با عنوان تاریخنگاری نوین یاد میشود، یعنی استناد به اخبار و روایاتی که از طریق تودۀ مردم عادی جامعه و نه صرفاً اخبار حکام و سلاطین و سیاستمداران در دسترس قرار گرفته است. مؤلف این اثر ابوعبدالله محمد بن عبدالله معروف به ابنبطوطه (703- 779ق / 1304-1377م)، جهانگردی معروف است که از عنفوان جوانی سفری طولانی را آغاز کرد. او نهتنها جغرافینویس، ادیب و دانشمند نبود، بلکه شاید هنوز تحصیلات آکادمیک خود را که در زادگاهش طنجۀ مراکش آغاز کرده بود، به پایان نرسانده بود، و تقریباً تمامی دانش و معلومات او که گاه در شهرهای مختلف بهعنوان فقیه و قاضی مورد عنایت قرار گرفته بود، حاصل همین سفرها و اقامتهای گاه به گاه او در مدارس و خانقاهها ست؛ در مقابل در داستانگویی و خاطرهنویسی از مهارت خاصی برخوردار بود. به همین سبب است که نمیتوان در سفرنامۀ او چندان اندیشههای ژرف و نکتههای ظریف را انتظار داشت؛ تا جایی که به گفتۀ دخویه مانند بیشتر سیاحان تحت تأثیر مشاهدات خود قرار میگرفت و اغلب داستانهایی را که میشنید، بدون تحلیل و ارزیابی باور میکرد (نک : کراچکوفسکی، 428). البته این خود یکی از ویژگیهای سفرنامۀ او ست که آن را از سایر کارهای مشابه ممتاز ساخته است، تا جایی که کمتر میتوان در جهان اسلامی نمونهای نظیر آن را یافت. او جغرافیدان نیست به همین سبب رغبتی به سرزمینها از نقطهنظر جغرافیایی ندارد، بلکه بیشتر توجه وی به شناسایی مردم و زندگی آنان است و همین موجب توجه انسانشناسان و جامعهشناسان و تاریخنگاران به اثر او شده است و این ویژگی است که سفرنامۀ او را در شرح جهان اسلامی و شرقی سدۀ 8 ق بینظیر میسازد. در حقیقت ارزش واقعی کتاب افزون بر جغرافیای تاریخی آن روزگار، بیشتر در آشنایی با فرهنگ آن زمان است (همانجا). ابنبطوطه در سفرنامۀ خود به جوانب مختلف زندگی مردم توجه کرده است، در حالی که معمولاً مورخان چندان توجهی بدانها نداشتند. وجوه گوناگون تمدن، تاریخ سیاسی، جغرافیای تاریخی، تشکیلات و نظام دیوانی، اوضاع مالی ـ اقتصادی، سازمان قضا و دادرسی، سپاهیان و جنگجویان، چگونگی بناها و هنر معماری، اماکن زیارتی ـ سیاحتی، آداب و سنتهای محلی، خوردنیها و پوشیدنیها، نهادهای علمی ـ آموزشی، معرفی عالمان، زهاد، صوفیان، قضات و خطیبان تنها گوشهای از انبوه اطلاعاتی است که این اثر را در ردیف منابع بینظیری قرار میدهد که هیچ پژوهشگر تاریخ سدۀ 8 ق از آن بینیاز نیست. بااینهمه، از آنجایی که این سفرنامه نه در طول سفر، بلکه سالها پس از اتمام آن نگارش یافته، ترتیب سفر در بیشتر موارد آشفته است و تاریخها گاه نادرست ضبط شده است، از همین رو، نمیتوان آن را همچون مدرک و سند ممتاز ارزیابی نمود؛ اما بااینهمه، وصفهای صادقانۀ او آینۀ تمامنمای دیدگاههای عامۀ مردم در سدۀ 8 ق است (نک : دبا، ابنبطوطه). ابنبطوطه ابتدا در زادگاهش طنجۀ مراکش به تحصیل در علوم دینی پرداخت. از آنجایی که در طول سفرهایش گاه به امر قضا میپرداخت، احتمالاً در فقه مالکی دستی داشته است (کراچکوفسکی، 417-418)، اگرچه به نظر میرسد لااقل بخش قابل توجهی از معلوماتش را در طول سفرهایش کسب کرده باشد. او در رجب 725 / ژوئن 1325 در سن 22 سالگی راهی سفر حج و زیارت تربت پیامبر(ص) شد (ابنبطوطه، 1 / 153). آنگاه عازم الجزایر و تونس شد و پس از عبور از بلاد شمال افریقا وارد قاهره شد؛ چون در آن هنگام راههای دریایی به سمت عربستان را بسته یافت، با کاروان شام همراه، و از آنجا با کاروان حجاج رهسپار مدینه و مکه شد (همو، 1 / 231 بب ). سپس راهی عراق شد و از راه قادسیه به نجف اشرف رفت و به زیارت حرم حضرت علی بن ابی طالب (ع) شتافت. دربارۀ آنجا آورده است: مردم بر این باورند که از این روضه (مقبرۀ بزرگان دین) کرامتهای بسیاری ظاهر میشود و در شب 27 رجب عراقیان، خراسانیان، فارسیان و رومیان برای شفا گروهگروه در آنجا گرد میآیند. ابنبطوطه اشاره میکند که اگرچه خود این شب را درک نکرده، اما دربارۀ آن از افراد مورد اعتماد شنیده است (1 / 423). ابنبطوطه سپس از راه بغداد و بصره با قافله راهی ایران شد. رسم او براین بود تا ممکن است دو بار از یک راه نرود؛ از اینرو، تصمیم گرفت تا به پیشنهاد یکی از اهالی بصره اول به لرستان، سپس به عراق عجم برود و پس از آن به بغداد بازگردد (2 / 18). در این سفر، از شماری از شهرهای خوزستان دیدارکرد. به نوشتۀ او، آبادان (عبادان) قریۀ بزرگی است در زمینی شور و فاقد عمارت و آبادی با معبدها و رباط و مساجد متعدد (2 / 17)؛ در بیابانهای رامهرمز چادرنشینانی از گروههای عرب در چادرهای مویین زندگی میکنند که او ایشان را کرد [بیابانگرد] میداند (2 / 18)؛ وی از شوشتر نام میبرد که نهر ازرق گرداگرد آن را فراگرفته است و برای ورود و خروج مسافران یک دروازه (دروازۀ دسبول / دزفول) بیشتر ندارد (2 / 20). ابنبطوطه به اصفهان (2 / 29) و شیراز نیز سفر کرد. دربارۀ نحوۀ حکومت شاه ابواسحاق اینجو در شیراز میگوید که او به شیرازیها اعتماد نداشت، بنابراین، مردم شهر اجازۀ حمل سلاح نداشتند و خواص او همه اصفهانی بودند (2 / 41)، بااینهمه، شیراز از بزرگترین منابع مالیاتی بهشمار میآمد. ابنبطوطه آنگاه از راه کازرون به عراق بازگشت. هویزه آخرین شهری است که قبل از ورود به عراق از آن دیدار میکند و ساکنان آن را ایرانی میخواند (2 / 53)، پس از گذر از کوفه و کربلا بار دیگر به بغداد رفت (2 / 55 بب ( و مدتی بعد در ملازمت امیر علاءالدین محمد، از امیران سلطان ابوسعید بهادرخان عازم تبریز شد و از آنجا دوباره به بغداد بازگشت (2 / 75 بب ) و بار دیگر عزم سفر حج و زیارت حرمین کرد. این بار ابنبطوطه میان سالهای 729-730ق / 1328- 1329م، در مکه اقامت گزید (2 / 90-91). سپس از طریق سواحل شرقی افریقا و یمن، راه سواحل شرقی عربستان، عمان و خلیج فارس را در پیش گرفت تا به جزیرۀ هرمز رسید. هرمز به روزگار ابنبطوطه تحت تسلط اعراب درآمده بود؛ از اینرو، کاربرد نام خلیج فارس در جای جای کتاب حکایت از مقبولیت این نام در میان ساکنان محلی در طول تاریخ دارد. ابنبطوطه در اینجا از هرمز جدید و قدیم نام میبرد. هرمز جدید به مرکزیت جرون (بندرعباس) بندرگاه هند و سند بود و سلطان هرمز در آنجا اقامت داشت و بازرگانانی با ملیتهای مختلف در آنجا به سر میبردند که همگی به طور یکسان تحت حمایت حاکم قرار داشتند. وی همچنین به کوههای نمک هرمز و ساخت ظروف تزیینی و یک نوع فانوس از این نمک اشاره دارد (2 / 140-144). آنگاه به لارستان فارس و پس از آن به جزیرۀ کیش میرود که به اشتباه آنجا را سیراف میداند (نک : موحد، حاشیه بر ... ، 1 / 306) و کیش را جزو کشور فارس، و مردم آن را از اشراف فارس و طایفهای از اعراب بنیسفاف میخواند (ابنبطوطه، 2 / 147). ابنبطوطه سپس راهی بحرین میشود که بهعنوان مرکز صید مروارید یکی از بزرگترین مراکز بازرگانی دریایی و به روزگار وی وابسته به هرمز بود و تمام ثروت و درآمدش به هرمز منتقل میشد. او در این بخش از کتاب اطلاعات جالبی دربارۀ حمل و نقل کشتیهای دریایی اعراب، تجهیزات بادبانی و حرکت در خلاف جهت باد ارائه میدهد (2 / 159). ابنبطوطه پس از مسافرت به جنوب فارس از راه دریا به زیارت خانۀ خدا (732ق / 1332م) رفت و پس از آن، از طریق آسیای صغیر و قفقاز و شمال دریای خزر رهسپار خوارزم و ماوراءالنهر شد و پس از عبور از رود جیحون وارد افغانستان و خراسان گردید. وی هرات را از بزرگترین شهرهای آباد خراسان یافت (3 / 44) که در آنجا دستهای برای مبارزه با منکرات تشکیل شده بود و حتى قادر بودند بر ملک، حد جاری سازند (3 / 49). ابنبطوطه در اینجا به شرح تاریخ سربداران و تشیع ایشان نیز میپردازد (3 / 46- 49). همچنین مینویسد: شهر جام، منسوب به شیخ شهابالدین احمد جامی، در دست اولاد شیخ بود و از طرف سلطان حاکمی در آن وجود نداشت (3 / 51). از اطلاعات دیگری که وی در اختیار ما قرار میدهد این است که طوس مدفن ابوحامد محمد غزالی است و در آن زمان از بزرگترین مراکز خراسان بهشمار میرفته است (3 / 52)؛ همچنین وی از مشهد، سرخس، و تربت حیدریه (زاوۀ سابق) ــ شهر قطبالدین حیدر که طایفۀ حیدریه از شعب صوفیه منسوب به ایشان است (3 / 56) ــ و نیشابور ــ که یکی از مهمترین شهرهای چهارگانۀ بلاد خراسان و دمشق کوچک محسوب میشده است (همانجا) ــ و بسطام، غزنه و کابل نیز دیدار کرد (نک : 3 / 40 بب ). ابنبطوطه در اول محرم 734ق / 12 سپتامبر 1333م به درۀ سند (پنجاب) رسید (3 / 71) که حاصل آن بخش دیگری از سفرنامۀ او ست که دربارۀ هند و گزارشهای او از این کشور است. او سپس به چین و از آنجا در محرم 748 به ظفار رفت (4 / 169). از ظفار به مسقط و از آنجا به جزیرۀ هرمز و بعد به فسا، شیراز، اصفهان، شوشتر، بصره و نجف رهسپار شد و بار دیگر مرقد علی بن ابی طالب (ع) را زیارت کرد؛ سپس راهی شام و از آنجا عازم مصر شد و در آنجا در 749ق بر کشتی نشست و برای چهارمین بار به سفر حج رفت (4 / 169-182). ابنبطوطه سرانجام پس از سفر به فلسطین و تونس در شعبان 750 وارد فاس شد و به دربار امیر ابوعنان (749- 759ق / 1348- 1358م) رفت (4 / 182-192). وی مدتی را در آنجا به سر برد و پس از آن به زادگاه خود شهر طنجه برگشت و سپس راهی سبته و اندلس شد (4 / 211 بب (. به نظر میرسد که ابنبطوطه در مدت اقامت خود در غرناطه با کاتب سفرنامهاش محمد ابن جزی آشنا شده است (کراچکوفسکی، 420). وی همچنین به افریقای مرکزی نیز سفر کرد و سرانجام در 754ق به فاس بازگشت (4 / 279-280). ابنبطوطه از آن پس در همانجا سکنا نموده و تا زمان مرگش یعنی حدود بیست و اندی سال را در آنجا به سر برد (کراچکوفسکی، همانجا؛ برای شرح کامل سفرهای وی، نک : دبا، ابنبطوطه). به نظر میرسد که نگارش ماجرای سفر ابنبطوطه به پیشنهاد ابوعنان بوده است و همو بود که ابنجزی را بهعنوان کاتب و محرر ابنبطوطه برگزید (کراچکوفسکی، 695-698). ابنبطوطه به فرمان ابوعنان یادداشتهای خود را تا ذیحجۀ 756 به پایان رساند و ابنجزی در 3 ماه آنها را تصحیح و تلخیص کرد (4 / 280). از همان ابتدا تردید نسبت به درستی برخی از گفتههای ابنبطوطه در میان مسلمانان به وجود آمد تا جایی که حتى در نوشتۀ ابنجزی محرر رحله نیز این تردید به چشم میخورد. او در مقدمۀ خود آورده است که «همۀ حکایات و اخباری را که شیخ آورده، بیآنکه متعرض بحث در حقیقت آن شوم، حفظ کردهام. اگرچه شیخ در روایت آن بخش از داستانها که صحیح بوده، نهایت دقت و احتیاط را مرعى داشته و ضمانت صحت قسمت دیگر را با عباراتی که مشعر بر این باشد، از عهدۀ خود برداشته است» (1 / 152؛ نیز نک : دبا، 3 / 125). طول مسیر سفر ابنبطوطه را 75 هزار میل تخمین زدهاند (گیب، 9)، اما آنچه در اینجا بدان پرداخته شده است، بیشتر ناظر به محدودۀ فرهنگی، اجتماعی و سیاسی ایران است. ابنبطوطه در طول سفر طولانی خود در هر شهر و مکانی که وارد میشود از سوی سلاطین و امرا و حکام به گرمی استقبال و پذیرایی میگردد؛ او نیز همچون میهمانی محتشم با ایشان روبهرو میشود. وی توانسته بود به برکت گشادهدستیهای سلاطین ثروت انبوهی به دست آورد، تا جایی که چون رفتار سرد سلطان مالی را مشاهده میکند، عتابآلود میگوید: « ... 4 ماه است که در کشور تو اقامت دارم، ولی تو ضیافتی برای من ترتیب ندادی و چیزی به من عطا ننمودی، من نزد پادشاهان دیگر دربارۀ تو چگونه سخن بگویم» (4 / 256). به همین سبب، در نهایت او را در نقش روایتگر اسرار دربارها وکاخها و رسوم آنها مییابیم. گزارش او از دیدار با اتابک افراسیاب، اتابک لرستان و قطبالدین تهمتن پادشاه هرمز، وصف اردوی ابوسعید و چگونگی جابهجایی، شرح میهمانیها و حتى ترتیب قرارگرفتن افراد، خواننده را با خود به دربار پادشاهان میبرد. اما در سفرنامۀ او تنها داستانهای باشکوه درباری نقل نشده است، بلکه در هر کجا که وارد شده، به سراغ زهاد و درویشانی نیز رفته است که دور از هیاهوی یورش مغول کنج عزلتی گزیدهاند و از مصاحبت با دیگران اجتناب دارند، و همین مسئله چه بسا موجب شده است تا در هیچ منبع دیگری نامی از ایشان ضبط نشده باشد. همچنین او در مدرسه و محضر درس و بحث فقیهان و شیوخ حاضر شده، و به شرح مجالس آنان و انبوه مریدانشان پرداخته است و حتى نزد برخی از آنان علوم رایج را آموخته، و در شیراز از محضر محدثان و فقیهان اجازۀ روایت گرفته است (2 / 49). او شیخ مجدالدین شیرازی را قطب اولیاء، یگانۀ روزگار و صاحب کرامات میداند (2 / 36) و در اصفهان از سلسلۀ مشایخ شیخ قطبالدین اصفهانی (2 / 31-32) نام میبرد. از مهمترین بخشهای کتاب مطالبی است که از زندگی روزمرۀ عامۀ مردم کوچه و بازار نقل میکند و رفتار، آداب و عادات ایشان را به تصویر میکشد. در اصفهان به شرح جمعیتهای جوانان مجرد و محافل آنان میپردازد (2 / 31). در شیراز از برپایی مجالس زنان در مسجدجامع شهر که گاه شمار آنها به 000‘1 یا 000‘2 تن میرسید، اظهار شگفتی، و به عادت آنان به پرداخت صدقه اشاره میکند (2 / 36، 47). همچنین از سنت شیرازیان در دفن امواتشان در خانه و تبدیل آن به یک آرامگاه خانوادگی یاد میکند (2 / 49-50). ابنبطوطه هنگامی که در قلمرو اتابکان لرستان بهسر میبرد، گزارشی کامل از چگونگی مراسم عزاداری نزد لرها ارائه میدهد؛ او که خود در سوگ پسر اتابک شرکت دارد، افزون بر وصف تشییع جنازه، به مراسم سینهزنی، نوع لباس عزا، جمع کردن فرشها به نشانۀ عزا و ادامۀ سوگواری به مدت 40 روز اشاره دارد (2 / 27- 28)؛ اما در فیروزان شاهد است که به هنگام تشییع جنازه شیپور مینوازند و مغنیان آوازهای طربانگیز میخوانند (2 / 29). همچنین به بسیاری از مراسم آیینی دیگر چون آذینبندی شهرها اشاره دارد (نک : 2 / 43). او اشارهای نیز به انواع خوراک مردم دارد و برخی خوراکهای مشهور هر منطقه را بر شمرده است؛ ازجمله به پنیر مخصوص ایزدخواست که عطری بینظیر داشت (2 / 34)، یا در لرستان به میوۀ بلوط و تهیۀ نان از آن اشاره دارد (2 / 25). او بیان میکند: خوراک مردم هرمز ماهی و خرما ست که از بصره و عمان آورده میشود (2 / 140)؛ هریسه و پلو از دیگر خوراکیهایی است که از آنها یاد میکند، و دربارۀ حلوای رامز (رامهرمز) آورده است که در زاویهها آن را از شیرۀ انگور تهیه میکنند (2 / 18-20). پوشاک مردم نیز از نگاه تیزبین او دور نمانده است. وی پس از وصف پوشش زنان شیراز که سر تا پای خود را میپوشانند (احتمالاً چیزی شبیه چادر)، آنان را متصف به زیور صلاح و سداد و دین و عفاف میداند (2 / 36)؛ در مقابل اشاره میکند که زنان ترک بنا بر عادت با روی باز بیرون میروند. از دیگر نقاط مورد علاقۀ ابنبطوطه بازارها ست. وی به وصف بازار بسیاری از شهرهایی که رفته است، میپردازد. بازار ماهشهر را از بزرگترین بازارها میخواند (2 / 18). همچنین میگوید که تستر بازارهای معتبر دارد (2 / 20) و در بازار اصفهان رئیس و پیشکسوت هر صنف را کلو میخوانند (2 / 31). او از نظم حاکم بر بازار شیراز و اینکه هر صنفی، بازاری جداگانه دارد، اظهار شگفتی، و آنجا را با بازار دمشق مقایسه میکند (2 / 34)، و یا بر بازارهای ویران بخارا افسوس میخورد (3 / 17). وی در تبریز با اینکه یک روز بیشتر نمانده است، از بازار شهر دیدار، و اشاره میکند که هر یک از اصحاب پیشهوران، محل مخصوصی دارند؛ پس از یادکرد از بازارهای جواهرفروشان و مشک و عنبرفروشان، از ولع زنان تبریزی برای خرید جواهر یاد میکند (2 / 76). در موارد متعددی نیز بهای محصولی را ثبت کرده است (جم ( و یا به گرانی در هرمز در حین تدارک جنگ اشاره دارد (2 / 141-142). از دیگر مطالب خواندنی کتاب شرح حرفههای مختلف است که چگونگی صید مروارید در هرمز از این شمار است (2 / 147-150). سفرهای ابنبطوطه طی دو دورۀ متفاوت از مقاطع مهم تاریخ ایران انجام گرفته است: 1. دوران یکپارچگی و اقتدار حکومت مرکزی یعنی پیش از درگذشت سلطان ابوسعید بهادرخان (736ق / 1336م)؛ 2. دورۀ حکومتهای ملوکالطوایفی (آلجلایر، چوپانیان، ملوک شبانکاره، خاندان اینجو در فارس، آل مظفر، اتابکان لر، ملوک کرت، سربداران در خراسان، و حکومتهای جزایر خلیج فارس) در نتیجۀ مرگ ابوسعید و فروپاشی حکومت مرکزی. تأثیر حملات ویرانگر مغول و جنگهای داخلی میان مدعیان قدرت برای تصرف شهرهای مختلف در کلام او به وضوح قابل مشاهده است. مثلاً دربارۀ بخارا آورده است که به دست چنگیز تاتاری، جد پادشاهان عراق ویران شد (3 / 17). سخن او از سمرقند و بلخ تأسف بارتر است، ازجمله از کاخها و بناهایی سخن میگوید که اگرچه به واسطۀ استحکامشان کاملاً از میان نرفتهاند، اما شهر به حالت ویرانه افتاده است (3 / 35، 42). بااینهمه، به شهرهایی چون شیراز نیز اشاره دارد که بهرغم تمامی آسیبها تحت حکومت آل اینجو، آباد و مرفه بوده است. ابنبطوطه که در همین روزگار از شیراز دیدار کرده، آنجا را شهری آباد و دارای نظم و ترتیبی فوقالعاده معرفی کرده است (2 / 34). اما ویرانگریهای مغول محدود به تأسیسات عمرانی نیست، بهنظر میرسد رکود علمی و فرهنگی نیز بر مدارس این شهرها سخت چیره شده است. او از بغداد گزارش میدهد که دیگر از آن همه مدارس و مساجد و جز آنها خبری نیست و بیشتر مدارس رو به ویرانی نهاده است (2 / 57). در بخارا کسی از علم چیزی نمیداند و به آن توجهی ندارد (3 / 17). افزون بر این آسیبها، روحیۀ آزادی دینی و بیطرفی ایلخانان مغول نسبت به ادیان و مذاهب رایج (نک : رودگر، 217)، تأثیرات مختلفی بر شهرها و مدارس داشته است. به گزارش ابنبطوطه بخش وسیعی از اصفهان در پی درگیریهای شیعیان و سنیان ویران شده است (2 / 29). وی میگوید: شهادت اهل بخارا در هیچکجا قابل قبول نیست، چرا که در تعصب و دعوی باطل و انکار حق زبانزد هستند (3 / 17). وجود 4 مدرسۀ پررونق نیشابور با شمار کثیری طلبه و دانشجو، ابنبطوطه را به تحسین واداشته است و آن را با مدرسۀ فاس مقایسه میکند (3 / 56-57). بااینهمه، گزارشهای او همیشه بیطرفانه نیست، و سخنانش دربارۀ نفوذ علامۀ حلی بر سلطان محمد خدابنده و پذیرفتن تشیع از سوی او، و نحوۀ ابلاغ آن به سایر شهرها چندان خالی از جانبداری نیست (نک : 2 / 37- 39). چه بسا همین برخورد ایلخانان موجب رواج گرایشهای مبتنی بر تساهل و تسامح صوفیانه در جای جای سرزمینهای اسلامی شده است. از لابهلای دادههای کتاب میتوان رواج خانقاهها، زاویهها و مدرسهها را به وضوح مشاهده کرد. به نظر میرسد سبب عمدۀ گسترش جو یأس و ناامیدی و اقبال شدید تودههای مردم به تصوف و تمایلات زهدگرایانه، حملۀ مغول بوده است. به روزگار ابنبطوطه در سراسر شهرهای جهان اسلام و حتى در دور افتادهترین روستاها و گذرگاهها و کورهراهها شاهد خانقاهها، زاویهها و تکایای بسیاری هستیم که در حکم مأمن و پناهگاه سیاحان و مسافران است و وظیفۀ اطعام و پذیرایی از آنان را بر عهده دارند؛ ازجمله میتوان به زاویۀ شیخ ابودلف در خنجبال که لباس و مرکب و همه قسم عطیه و احسان در اختیار مسافران قرار میداد (2 / 146)، اشاره کرد. او در توصیف سیستم اداری این مراکز آورده است که در مسیر رامهرمز تا شوشتر در هر منزلی زاویهای بود و شیخی و امامی و مؤذنی و خادمانی جهت آشپزی در آن مشغول خدمت بودهاند (2 / 18، 20). اطلاق نام مدرسه بر بسیاری از این نهادها در قلمرو اتابک لرستان (نک : 2 / 25) میتواند گویای رکود مراکز علمی و روحیۀ طلبگی و جایگزینی آن با آداب و سلوک صوفیانه باشد. به نوشتۀ او تنها در قلمرو سلطان افراسیاب، اتابک لرستان، 460 خانقاه دایر بود (2 / 24). ابنبطوطه درطول سفر خود اوقات بسیاری را در این اماکن گذرانده است. او برای پرهیز از زیادهگویی از ذکر نام تمامی آنها پرهیز کرده است، برای نمونه دربارۀ زاویههای موجود در مسیر بلخ تا هرات تنها به این نکته اشاره میکند که در روستاهای آن زاویههای متعددی است (3 / 44). بااینهمه، از حدود 40 خانقاه با نام و نشان یاد کرده است. اطلاعات مربوط به نظامهای آموزشی و نهادهای علمی از بخشهای ارزندۀ سفرنامۀ ابنبطوطه است. دربارۀ رباط ایزدخواست به وجود دکانهایی اشاره میکند که در آنها مایحتاج مسافران را میفروشند (2 / 34). او در اشاره به مدرسۀ شوشتر و طرز ادارۀ آن میگوید که در اینجا مردم سؤالات خود را بر روی کاغذ مینویسند و واعظ پس از خواندن به یکایک آنها پاسخ میدهد و این روش را سنت ایرانیان معرفی میکند. همچنین به افرادی اشاره میکند که برای توبه نزد واعظ میآمدند و او پس از توبهدادن آنان سرشان را میتراشید (2 / 22-23). میزان نفوذ شیوخ در میان مریدانشان مایۀ تقویت روحیۀ همدلی و برادری در میان مردم میشد، برای نمونه، در لار درویشان شبهای جمعه دور هم جمع میشوند (2 / 145). برای ابنبطوطه چگونگی اداره و تأمین منابع مالی این خانقاهها از جذابیت خاصی برخوردار است. ازگزارشهای وی چنین برمیآید که بخش قابل توجهی از مخارج این اماکن از طریق اوقاف و نذورات مردم و مسافران تهیه میشده است. ازجمله میتوان به زاویۀ شیخ ابواسحاق کازرونی در کازرون و هزینۀ بسیار سنگین این زاویه و نذر مسافران دریای چین برای آن و نحوۀ گردآوری نذورات اشاره نمود (2 / 52-53). همچنین به تصریح او، به دستور اتابک افراسیاب راههای کوهستانی بسیاری احداث شده بود و یک سوم درآمد مالیاتی صرف مخارج زاویهها و مدارس میشد که هزینههای اموری همچون زاویهسازی، مسافرنوازی و تعیین شیخالشیوخ بهعنوان ناظر خانقاهها (به روزگار ابنبطوطه نورالدین کرمانی) را دربر میگرفت. خادمان غذای مسافران (دو گرده نان، گوشت و حلوا) را از اوقاف اتابک تأمین میکردند (2 / 24-25، 27)، بااینهمه، گاه میزان این مخارج به اندازهای است که دربارۀ زاویۀ شیخ ابودلف در خنجبال میگوید: معلوم نیست که این همه مخارج را از کجا میآورند (2 / 146). ابنبطوطه در سفرنامۀ خود شماری از اصطلاحات رایج در بلادی را که به آنها سفر کرده، ثبت نموده است و به شرح آنها میپردازد؛ ازجمله اینکه در ایران فقها را مولانا میخوانند. در مشهد «طاهر» معادل «نقیب» در عراق، و «سید اجل» در هند و ترکستان است (3 / 55). «کمربند صحبت» از دیگر اصطلاحاتی است که به شرح آن پرداخته است (2 / 141). همچنین شماری از کنایات و مثلها را نیز یادآور شده است، مثلاً در اصفهان میگویند «بیا با هم نان و ماس (ماست) بخوریم»، اما انواع غذاها را برای مهمان آماده میکنند (2 / 31). یا ضربالمثل فارسی «خرما و ماهی لوت پادشاهی» که در هرمز رواج دارد (2 / 140). وی در اثر خود از ذکر آداب اجتماعی نیز غافل نمانده است، مثلاً حرکت نیمخیز برای ادای احترام، و نیز رواج ادای احترام به شیوۀ تاتارها (گوش به دست ایستادن) در مجالس بزرگان. ابنبطوطه از مشاهد و مزارات و اماکن متبرک متعددی در ایران دیدار کرده و به شرح آنها پرداخته است. در مشهد مرقد امام رضا (ع) را چنین وصف میکند: ضریح چوبی که با صفحات نقره پوشانده شده است، آستان در قبه هم از نقره و دارای پردۀ ابریشم زردوزی است. هارونالرشید نیز ضریحی دارد و شمعدانهایی روی قبر گذاشتهاند. هنگامی که شیعیان (به گفتۀ او رافضیان) وارد میشوند، قبر هارون را لگد میزنند و به امام رضا (ع) سلام میفرستند (3 / 55). در آبادان در کنار ساحل دریا تکیهای وجود دارد که آن را به خضر نبی و الیاس نسبت میدهند و در آن تکیه خانقاهی است که 4 درویش و فرزندانشان به خدمت در آن مشغولاند (2 / 17). در هرمز نیز مکانی با نام مزار خضر و الیاس وجود دارد (2 / 14). در خارج تستر مزار متبرکی را دیده که میگویند قبر امام زینالعابدین(ع) بوده است (2 / 22). ابنبطوطه در زمرۀ اماکن زیارتی شیراز افزون بر شاهچراغ، به بقعۀ ابوعبدالله خفیف که در شبهای جمعه دارای آداب ویژهای بود، و مقبرۀ روزبهان بقلی و شیخ زرکوب اشاره دارد. بارگاه شاهچراغ دارای آداب ویژهای است. در شبهای دوشنبه همچون درِ سرای پادشاهان طبل و شیپور و بوق مینوازند و تاشخاتون مادر سلطان ابواسحاق برای حضور در آنجا اهتمام ویژهای دارد (2 / 47- 49). مزار سعدی نیز که خود حکایتی است؛ سعدی باغ آرامگاهش را خود بنا کرده است، حوضچههای مرمر آرامگاه وقف شستن لباسهای مردم شهر است. از این رو، مردم با حضور بر سر مزار و صرف غذا در سفرهخانه، لباسهایشان را میشستند (2 / 50). وی در بسطام به زیارت قبر بایزید بسطامی و ابوالحسن خرقانی میشتابد (3 / 57- 58). او یادآور میشود که در شام، جایی در بیرون تبریز، مقبرۀ شنب غازان قرار دارد که در آن مدرسه و زاویهای بنا کردهاند (2 / 76). از اماکن دیگری که اشاراتی در سفرنامه به آنها وجود دارد برج کبوترهای شهر فیلان (قس: نبلان) است (2 / 29). در هرمز شاهد سر ماهی بزرگی است که میان مسجد و بازار قرار گرفته بود و مردم از میان حفرههای چشم آن عبور میکردند (2 / 140). گستردگی مکانی و زمانی موضوعات این اثر و تنوع مطالب و صمیمیت زبان گزارشها، آن را به منبع بیبدیلی برای بحث و پژوهش تبدیل کرده است. میزان نفوذ ایرانیان و فرهنگ ایرانی در سراسر جهان اسلام به وضوح قابل مشاهده است. به هنگام وصف بصره و محلات آن آورده است که یکی از 3 محلۀ آنجا، محلۀ عجمها نام دارد (2 / 12) که میتواند گویای میزان حضور ایرانیان در آن شهر باشد. تأثیر ناشی از این حضور و آمیختگی تا حدی است که به شهادت ابنبطوطه حتى خطیب جمعه نمیتواند به زبان عربی صحیح خطبه بخواند (2 / 13). وی در قونیه به زیارت تربت مولانا میرود و پس از توصیفی نه چندان دقیق از زندگی او اضافه میکند که مولانا جز به اشعار فارسی مبهم و نامفهوم زبان نمیگشود. وی همچنین به خانقاه بزرگ قونیه و گروهی اشاره میکند که خود را جلالیه میخوانند، و مثنوی را حرمت فراوان مینهند و آن را به عنوان سخن مولانا تدریس میکنند و شبهای جمعه در خانقاه میخوانند (2 / 173-175). ابنبطوطه هنگام سخن از خانقاههای مصر میگوید: بیشتر درویشان از عجماند که مردمی اهل ادب و در مسلک تصوف صاحب اطلاعاند. در بیان سنت تراشیدن ریش نزد قلندریان به داستانی از شیخی که مفتی مصریان است و سید جمال مجرد ساوجی نام دارد، اشاره میکند که البته عنوان ساوجی میتواند گویای تعلق او به حوزۀ فرهنگی ایران باشد. در هند نیز تأثیر زبان فارسی به وضوح به چشم میخورد؛ زن هندی به هنگام ستی[سوزانده] شدن، به فارسی سخنانی بر زبان میراند که عین آن در متن عربی آمده است (3 / 100-101)، همچنین کلمات و اصطلاحات فارسی بسیاری در تشکیلات اداری ـ دیوانی هند راه یافته که قریب 50 واژه از این دست در این اثر ثبت شده است، کلماتی همچون شرابدار، پردهدار، بارگاه و جز اینها (3 / 178، جم ؛ نیز نک : روح الامینی، 475-476). حضور انبوه ایرانیان حاضر در دربار هند نیز موجب رواج شمار بسیاری از عناوین منسوب به اماکن مختلف ایرانی در این دربار شده است، نامهایی چون تبریزی، دامغانی، کازرونی و جز آنها. همچنین به کرات از سلطان دهلی و شاهان دیگر مناطق یاد کرده است که به فارسی سخن گفتهاند. یکی دیگر از ویژگیهای سفرنامه اشارات ابنبطوطه به مسکن ایلات و اقوام مختلف است. در دشت روم از مسکن ترکها (طوایف ترکزبان قشقایی) دیدار کرده است. وی از طایفۀ شولها سخن میگوید، و سفر در ساحل دریای جنوب را بدون یاری قوم ترکمنها غیرممکن میخواند. به نوشتۀ ابنخلدون سخنان ابنبطوطه مایۀ حیرت و شگفتی شنوندگان گردید و مردم دربارۀ آنها تردید کردند (ص 182). برخی از پژوهشگران نیز نسبت به درستی مطالب رحله برخوردی محتاطانه داشته، و بخشهایی از آن را افسانه پنداشتهاند. دانشمندان اروپایی نیز درستی این دست روایات را گاه تأیید و گاه تکذیب میکردند، تا جایی که یول، دانشمند انگلیسی (1820- 1889م) از سفرنامه سخت انتقاد کرده است (کراچکوفسکی، 424-425). گابریل فران میگوید که ابنبطوطه هیچگاه در چین و هندوچین نبوده، و مطالب خود را از منابع دیگر گرفته است، و بر این باور است که حتى در این امر نیز چندان موفق نبوده است (ص 432-433). اما در سدۀ 20م گروهی از دانشمندان نظر گابریل فران را رد کردند. یاماموتو تاتسورا، خاورشناس ژاپنی مینویسد: «به دشواری میتوان پذیرفت که همۀ مطالب ابنبطوطه دربارۀ چین ساختگی باشد. شرح او گرچه در برخی موارد مبهم به نظر میرسد، ولی به اندازۀ کافی از نظم و ترتیب برخوردار است. در ضمن اطلاعاتی ارائه شده که نمودار مشاهدات او در چین است و با مآخذ چینی و نوشتههای مارکوپولو انطباق دارند» (کراچکوفسکی، 425 ؛ برای اطلاعات بیشتر، نک : دبا، 3 / 125). آنچه پیوسته بر این تردیدها میافزوده، دو نکتۀ بسیار اساسی است: یکی آنکه گفته میشود ابنبطوطه این اثر را پس از پایان یافتن سفر 30 سالهاش و براساس محفوظات ذهنی و از روی حافظه به ابنجزی املا کرده است؛ دوم آنکه ابنجزی مطالب بسیاری را به متن کتاب افزوده است، که هریک از این دو میتواند منشأ اشتباهات متعدد در کتاب شود. اما برخلاف این تردید اولیه میتوان ادعا نمود که اسناد برجامانده از آن سده در اکثر موارد درستی گزارشهای او را تأیید میکند. محمدعلی موحد بر این باور است که ارائۀ مطالب تنها از روی حافظه نمیتواند صحت داشته باشد و او یادداشتهایی داشته که از روی آنها خاطراتش را دیکته کرده است؛ وی ابنبطوطه را گزارشگری با صداقتی استثنایی مینامد (نک : «ابنبطوطه ... »، 45). افزودههای ابنجزی نیز معمولاً با قید «قال ابنجزی» همراه است (نک : خوانساری، 27). البته در ترجمۀ فارسی موحد غالب این اضافات که بیشتر شامل ذکر اشعاری به مناسبت مطالب بوده است، حذف شده است. متن کامل این اثر همراه با ترجمۀ فرانسوی نخستینبار توسط گروهی از دانشمندان فرانسوی طی سالهای 1853- 1858م در 4 جلد به چاپ رسید. این چاپ بهعنوان یکی از ارزندهترین مآخذ بارها تجدیدچاپ شده است. همچنین تحقیقات مختلفی دربارۀ بخشهای مختلف رحله صورت گرفته است که از آن شمار میتوان به ترجمه و تعلیقات فن مژیک در 1911م اشاره نمود. گیب نیز ترجمهای کامل از رحله را همراه با یادداشتها و تعلیقات خود در 3 جلد منتشر نمود که انتشار آخرین جلد آن در 1971م پایان پذیرفت. متن رحله بارها در کشورهای اسلامی نیز به چاپ رسیده است. همچنین این اثر بارها به زبان ترکی ترجمه شده است. این کتاب در تهران نیز به وسیلۀ محمدعلی موحد به فارسی ترجمه شد و در 1337ش در دو جلد انتشار یافت. این ترجمه بارها به چاپ رسیده است، ازجمله در 1372ش که با تصحیحات و تعلیقات مترجم منتشر شده است. در 1417ق چاپ جدیدی از این کتاب با توضیحات و فهارس بسیار مفصلی توسط عبدالهادی تازی در رباط در 5 مجلد به بازار عرضه شد.
ابنبطوطه، رحلة، به کوشش عبدالهادی تازی، رباط، 1417ق / 1997م؛ ابن جُزی، محمد، مقدمه بر رحلۀ ابنبطوطه، بیروت، 1384ق؛ ابنخلدون، مقدمه، قاهره، المکتبةالتجاریه؛ پروینی، خلیل و فرشته کنجوریان، «بررسی سفرنامۀ ابنبطوطه از منظر ادبیات تطبیقی»، ادبیات تطبیقی، کرمان، 1388ش، س 1، شم 1؛ پرهام، باقر، «غوغای خور و خواب و خشم و شهوت بزرگان و برهوت خاموشی محرومان»، نقد آگاه، تهران، 1361ش؛ خوانساری، محمد، « ابنبطوطه»، آموزش و پرورش، تهران، 1330ش، س 25، شم 8- 9؛ دبا؛ روحالامینی، محمود، «چند اصطلاح فارسی در هندوستان»، آینده، تهران، 1366ش، س 13، شم 6-7؛ رودگر، قنبرعلی، «تصویری از اوضاع فرهنگی و علمی ایران در سفرنامۀ ابنبطوطه»، نامۀ پژوهش، تهران، 1376ش، س 1، شم 4؛ فکوهی، ناصر، تاریخ اندیشه و نظریههای انسانشناسی، تهران، 1381ش؛ موحد، محمدعلی، « ابنبطوطه، گزارشگر صادق زمانۀ خویش»، حمل و نقل سفر، تهران، 1372ش، ویژهنامۀ 5؛ همو، حاشیه بر سفرنامۀ ابنبطوطه، ترجمۀ همو، تهران، 1348ش؛ نیز:
Ferrand, G., Relations de voyages et textes géographiques arabes, persans et turks, Paris, 1986; Gibb, H. A. R., introd. Ibn Battúta Travels in Asia and Africa, 1325-1354, London, 1963; Krachkovskiĭ, I. Yu., »Arabskaya geograficheskaya literatura«, Izbrannye Sochineniya, Moscow / Leningrad, 1957, vol. IV.مریم صادقی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید