ابریشم
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
سه شنبه 12 آذر 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/238275/ابریشم
چهارشنبه 15 اسفند 1403
چاپ شده
1
ابریشم از دیرباز در فرهنگ مردم ایران جایگاه ویژهای داشته است، به طوری که استفاده از آن در طب سنتی و عامه، باورها، آیینها، آداب و رسوم و در دوخت انواع پوشاک، بافت و ساخت منسوجات، گلیم و قالی در مناطق مختلف ایران رونق داشته است. از طرفی، ابریشم در ادبیات شفاهی و فرهنگ مردم با معانی نمادین گوناگون شناخته میشود.
پزشکان ایرانی در گذشته از پیلۀ کرم ابریشم برای معالجۀ امراض گوناگون استفاده میکردند؛ مثلاً اخوینی بخاری در سدۀ 4ق / 10م خوردن ابریشم خام را همراه برخی داروهای دیگر برای تقویت قوای جنسی و جلوگیری از نقصان و ضعف قوۀ باه بسیار مؤثر میداند (ص 507). ابنسینا نیز در کتاب قانون در بیان خواص درمانی ابریشم، آن را ازجمله موادی میداند که شادیبخش قلب است، طبعی لطیف دارد و در عین حال کاهندۀ رطوبت بدن و نشاطآور است. وی میافزاید: «ابریشم از آنجا که لطیف و خشککننده و بیسوزش است و خشکی معتدل دارد، برای برطرف کردن تصلّبات ریوی بسیار سودمند است». همو ابریشم را تقویتکنندۀ روح و روان و محرکی مؤثر برای هضم غذا میداند (2 / 79). همچنین اطبا استعمال ابریشم را به صورت سرمه در چشم، برای درمان اشکریزش و زخمهای چشم تجویز میکردند (نک : همانجا؛ حکیم مؤمن، 24؛ عقیلی، 94). پوشیدن لباسهای ابریشمی نیز توصیه میشد، چنانکه جرجانی پوشیدن جامههای ابریشمی را برای تندرستی و نشاط انسان توصیه میکند (2 / 119). حکیم مؤمن نیز پوشیدن لباسهای ابریشمی را برای دفع آفاتی همچون کنه و شپش از بدن تجویز میکند (همانجا). همو خوردن ابریشم خام را التیامبخش عوارض ناشی از خفقان و تسکیندهندۀ ضعف معده میداند (همو، نیز عقیلی، همانجاها). از دیگر کاربردهای رایج ابریشم در پزشکی، استفاده از آن به صورت نخ برای بستن شریانها و رگهای خونی در اعمال جراحی بود؛ همچنین در بخیه زدن و دوختن جراحت نـاشی از فصد (رگ زدن) از نـخ ابـریشم استفـاده میشـد (نک : ابنسینا، 3 / 211؛ جرجانی، 2 / 239-241). گاه اطبا خوردن ابریشم خام را برای درمان نازایی در زنان و عقیمی در مردان تجویز میکردند (نک : شریف، 175-176). مردم تهران در گذشته برای رفع ثقل و ضعف معده و سایر امعا و احشا مقداری از پیلۀ کرم ابریشم را میپختند و آب آن را با خود پیله که ریز ریز شده بود، همراه با شکر میخوردند. به باور تهرانیها خوردن جوشاندۀ پیلۀ کرم ابریشم اگر بهطور مداوم مصرف شود، پوست را جلا میدهد. تهرانیها همچنین برای درمان بیماریهای چشم، آب جوشاندۀ پیلۀ کرم ابریشم را در چشم میچکاندند. به باور آنان پوشیدن لباسهای چسبان ابریشمی سبب قوت اعضا و نرمی پوست و مانع ازدیاد شپش میشود (شهری، 5 / 204). مردم سروستان برای مداوای زگیل (گوک)، نخ ابریشمی رنگینی را به ریشۀ آن محکم میبستند، چنانکه فاصلهای میان زگیل و پوست بدن ایجاد میشد؛ و با این کار، زگیل خودبهخود میافتاد (همایونی، فرهنگ ... ، 513).
بیتردید مهمترین کاربرد ابریشم در فرهنگ و زندگی ایرانیان استفاده از آن در تهیۀ انواع پوشاک و بافت انواع قالی است که سیری طولانی از تولید ابریشم تا تبدیل آن به نخ برای بافت انواع پارچه و دیگر اقلام ابریشمی دارد (برای آگاهی بیشتر دربارۀ شناخت تاریخی ابریشم، نک : ابریشمی، 123-151). استفاده از ابریشم در تهیه و بافت انواع پوشاک و منسوجات در عصر صفوی به اوج خود رسید، چنانکه در سفرنامههای سیاحان خارجی، دربارۀ تنوع این کاربرد به وضوح اشاراتی شده است. مثلاً تاورنیه در توصیف پوشاک ایرانیان به استفاده از شال ابریشمی، پیراهن و حتى جوراب بافته شده از ابریشم اشاره میکند که تا آن زمان کمتر رواج داشت (ص 622-625). به گفتۀ وی، ایرانیان در آن دوره در ابریشمبافی چیرهدست بودند، چنانکه کیفیت بافت قالی، کلاه و کمربند ابریشمی سبب حیرت این سیاح خارجی شده است (ص 598). شاردن، دیگر سیاح عصر صفوی، در سفرنامۀ خود، جنس پارچۀ لباس ایرانیان را ابریشمی و کتانی ذکرکرده، مینویسد: «پوشیدن پیراهن و تنبان (شلوار) ابریشمی در بین ایرانیان رایج است» (4 / 216). همو به ساخت کلاههای ایرانیان با ابریشم زربافت، اشاره میکند (4 / 214-215). همین سیاح در بیان آرایش زنان ایرانی عصر صفوی میگوید که داشتن گیسوان بلند در میان زنان ویژگی بارز و ارزشمندی است. بنابراین، زنانی که دارای گیسوان کوتاه هستند، بافتههایی از ابریشم رنگشده را به انتهای موهای خود وصل میکردند تا به این طریق بر طول گیسوان خود بیفزایند (4 / 218- 219). بازماندۀ همین رسم در دورۀ قاجار نیز رواج داشته است، چنانکه مونسالدوله ندیمۀ حرمسرای ناصرالدین شاه قاجار نیز در کتاب خاطرات خود مینویسد: زنان برای رفع نقص کوتاهی موی خود گیسومانندی از ابریشم مصنوعی به آن متصل میکردند تا آن را بلند جلوه دهند (ص 22-23). شاردن نیز در بیان بستر گروههای مرفّه به لحاف ابریشمی زربافت اشاره میکند. بهنظر میرسد که چون ابریشم و منسوجات ابریشمی، حشرات و بهخصوص شپش را دور میکرد، استفاده از آن در البسۀ زیر و رختخواب رواج داشت؛ چنانکه به گزارش شاردن: «ایرانیان صبحگاهان رختخواب را در میان یک قطعه چادر لطیف ابریشمی موجدار میگذارند و به صندوقخانه میبرند» (4 / 226). آدام الئاریوس، دیگر سیاح عصر صفوی، در بیان مشاغل آن دوره به بافندگی ابریشم برای ساخت انواع البسه اشاره میکند (ص 279). وی همچنین در وصف شکل ساخت تنپوش ایرانیان مینویسد: «مردها پارچهای ابریشمی بر سر دارند» و ادامه میدهد: «ایرانیان کت بلندی از کتان یا ابریشم به رنگهای گوناگون بر تن دارند که تا وسط ساق پای آنان میرسد؛ آنان هنگام مسافرت یا سواری یک کت زردوزی ابریشمین میپوشند» (ص 284-286). گفتنی است که در دورۀ قاجار نیز استفاده از ابریشم در بافت بسیاری از البسۀ ایرانیان چشمگیر بوده است، چنانکه پولاک در سفرنامۀ خود به پوشاکهای ابریشمین اقوام ایرانی اشاره کرده است. به گفتۀ او، کردها دور «فینۀ» (نوعی کلاه) خود پارچۀ ابریشمینی با راههای قرمز و زرد میپیچند، یا مردم سواحل دریای مازندران پیراهنهایی از جنس ابریشم خام میپوشند (ص 105-106). وی همچنین به شلوارهای گشاد و دستکشهای بـافته شده از ابریشم ــ که بیشتر مخصوص خانمها بوده است ــ اشاره میکند (ص 108) و میافزاید: «جامۀ مؤمنین ایرانی هیچگاه تماماً از ابریشم تهیه نمیشود، چون در این جامه نمیتوان نماز گزارد» (ص 110). مونسالدوله نیز در توصیف دامن کوتاه زنان قاجار مینویسد: «به آن دامنهای کوتاه، زیرجامه میگفتند که معمولاً از جنس ابریشم و بسیار لطیف بود» و میافزاید: «زنان در زمستان معمولاً چارقدی از جنس ترمه سر میکردند و در هر صورت یک دستمال کوچکی از ابریشم یا نخ روی چارقد سر میکردند و گره میزدند تا چارقد پس و پیش نشود» (ص 105-106). استفاده از ابریشم در پوشاک اقوام مختلف بسیار متنوع است. برای نمونه زنان و دختران حاشیۀ خلیج فارس نوعی پارچۀ توری به نام «جلبیل» به ابعاد تقریبی یک در دو متر را به عنوان روسری روی لچک میپوشیدند که از جنس ابریشم و دارای انواع مختلفی بود، از قبیل «جلبیل کزین» که از ابریشم سفید بافته میشد و «جلبیل توری ابریشمی» (خطیبیزاده، 1 / 14- 19). در برخی شهرها از ابریشم برای ساخت پاپوش نیز استفاده میشود؛ مثلاً مردم طایفۀ ارشلو از ایل بچاقچی در ساخت نوعی گیوه به نام «گیوۀ ابریشمی» از آن استفاده میکنند (بهنیا، 126). در لرستان، «گُلوَنی»، «هراتی» و «تیهکاری» دستمالهای بزرگ ابریشمی هستند که زنان و دختران لر آنها را بهعنوان سربند بهکار میبرند (عسکری عالم، 2 / 26). همین سربندهای ابریشمی در میان زنان قصرشیرین نیز رایج است (سبحانی، 88). همچنین از تنپوشهای قدیمی مردم بسیاری از شهرهای ایران که در بافت آن از ابریشم استفاده میشده است، میتوان به «قبا» (ه م) اشاره کرد (برای نمونه، نک : رنجبر، 298). مردم بیرجند نیز در بافت پوشاکهایی همچون عرقچین، جوراب، دستمال سر، دستمال خیاطه (نوعی از سربندهای خوب)، دستمال کلاغی (نوعی دستمال گرانقیمت)، قطیفه (نوعی چادر، که گاه به صورت حوله هم از آن استفاده میشود)، و کیش یا خیش (نوعی سرانداز یا چادر) از ابریشم استفاده میکردند (رضایی، 417، 420، 428-431). گاه ابریشم در بافت لباس عروس نیز به کار میرفته است؛ برای مثال در میبد رسم بود که مادران هنگام تهیۀ جهیزیۀ دختر، مکلف بودند حداقل یک پیراهن حریر یا ابریشم که خط خطی بود، برای روز عروسی دخترشان بخرند (جانباللٰهی، 2، 3، 125).
ابریشم از دیرباز رونقبخش مراسم جشن و سرور ایرانیان بوده است. در کتاب التاج منسوب به جاحظ که یکی از مهمترین منابع مربوط به آداب و رسوم نوروزی ساسانیان است، میخوانیم: «آیین ایرانیان چنین بود که در روز جشن مهرگان یا نوروز از هر طبقهای برای پادشاه هدیه و پیشکشی برند. ازجملۀ این هدایا که بیشتر توسط عمّال پادشاه تقدیم میشد، خراج و مالیات بود که در کیسههای ابریشمی و بافتههایی از حریر چینی نهاده، با رشتههایی از سیم و ابریشم و نوارهای نقره به هم میبستند و به دربار پادشاه روانه میکردند» (ص 185-187). هدیه دادن اقلام ابریشمی به مناسبت جشنهای گوناگون در شهرهای مختلف ایران تا چندی پیش رایج بوده است. برای مثال در شهربابک به مناسبت عید نوروز، خانوادۀ داماد به عروسِ عقدی یا نشانکردۀ خود، چند متر پارچه و دستمال ابریشمی عیدی میدهد (عزیزی، 329). در قمصر کاشان نیز به مناسبت عید فطر هدایایی از طرف خانوادۀ عروس برای خانوادۀ داماد فرستاده میشود، ازجمله، یک قرآن مجید با جلد مخصوص ابریشمی سبز یا مشکی که روی آن ملیلهدوزی و مرواریددوزی شده است (وکیلیان، 166). همچنین در روستای حسنلنگی بندرعباس رسم است که در سیزدهم فروردین (سیزده بدر) با شتر به دامن طبیعت بروند. به همین مناسبت، شترهای جوانی را انتخاب کرده و آنها را با منگولههای ابریشمی 7 رنگ به نام «گل گلوم پنگ» تزیین میکنند (نک : شعبانی، 85؛ هنری، 77- 78). در برخی از شهرهای فارس نیز دختران دم بخت در شب چهارشنبهسوری، نخ ابریشمی 7 رنگی به دور کمر میبندند و صبح روز چهارشنبه کودک نابالغی را وادار میکنند تا گره ابریشم را باز کند، بـه این نیت که گره از بختشان باز شود (نک : فقیری، آداب ... ، 14؛ قس: هنری، 77، که این رسم را جزو آیینهای سیزدهبدر آورده است). استفاده از لباسهای ابریشمی برای انجام جشنهایی همچون «کوسه برنشستن» (ه م)، در برخی از شهرهای ایران رایج بوده است (انجوی، جشنها ... ، 1 / 72-74، 2 / 92-93). افزون بر این، در جشن اسفندی (ه م) مردم آبادیهای کاشان رسم دارند برای نامزدشان هدایایی بفرستند که ازجملۀ آنها یک قواره پارچۀ ابریشمی است (انجوی، همان، 1 / 91-92).
کاربرد اقلام ابریشمی در عقد و عروسی ایرانیان همواره فراوان بوده است. آدام الئاریوس دربارۀ خصوصیات ازدواج ایرانیان و فرستادن شیربها توسط داماد به خانۀ عروس چنین مینویسد: «ازجمله کالاهایی که به دلیل داشتن ارزش مالی بهعنوان شیربها بر عهدۀ داماد قرار میگرفت، ابریشم و یا اجناس ابریشمین بود» (ص 294-295). نخهای ابریشمین در رنگهای متنوع نیز بسیار استفاده میشده است. در عقایدالنساء (متنی از دورۀ صفوی) آمده است: «هنگام خواندن خطبۀ عقد، رسم بود دخترانی که دم بخت بودند، نخ ابریشمی سبزی را به سوزن کشیده و بر چادر عروس فرو میکردند؛ بعد آن را بر موهای سر خود میزدند. آنها بر این باور بودند که با این کار بختشان گشوده خواهد شد» (آقاجمال، 9). در گذشته گاه از نخ ابریشمی سوزنکرده برای فزونی مهر و محبت عروس و داماد و دفع کینه و دشمنی اطرافیان استفاده میکردند، چنانکه زنان تهرانی هنگامی که روی سر عروس قند میساییدند، یکی از خویشان عروس به یک سوزن، دو سه رنگ (به روایتی، 7 رنگ) نخ ابریشمی باریک میکشید و روی همان پارچۀ سفیدی که بالای سر عروس گرفته بودند، پیاپی سوزن میزد، مثل اینکه میخواهد چیزی بدوزد، اما هرگز نمیگذاشت نخ به پارچه کوک بخورد. خویشان داماد از او میپرسیدند خانم چه میدوزید؟ دوزنده پاسخ میداد: مهر و محبت میدوزم! اما در دلش میگفت زبان همۀ شماها را میدوزم؛ سپس میگفتند بدوز مبارک باشد! (کتیرایی، 150-151). نظیر همین رسم در مناطق مختلف ازجمله سیرجان نیز رایج است (مؤید محسنی، 85). در شیراز هنگام خوانده شدن خطبۀ عقد، ابریشمی میآوردند، سپس خانوادۀ عروس نام همۀ اقوام داماد را میبردند و برای هریک، گرهی به ابریشم میزدند به این نیت که زبان آنها به روی عروس بسته شود و بعد از پایان خطبۀ عقد، ابریشم را در زیر سنگی، در جایی دوردست و اغلب در دامنۀ کوهها پنهان میکردند (دانشور، 2 / 49-50). شیء دیگری که هنگام خواندهشدن خطبۀ عقد در میان شیرازیها جلب توجه میکرد، چادر نماز عروس بود که آن را پهن میکردند و 4 گوشۀ آن را میخ میکوبیدند و دور تا دور میخها را مانند حصار، نخ ابریشم سبز میکشیدند و عروس هم در حالی که چشمش بسته بود، مرتباً سورههای یوسف و یٰس میخواند (همو، 2 / 50). آراستن عروس با ابریشمهای رنگین از دیگر رسمهای دیرپای ایرانیان است. به نوشتۀ شاردن نقاب چینداری از جنس پارچۀ زربافت یا ابریشم روی سر عروس میانداختند که از سر تا کمر او را میپوشانید (2 / 346). غالباً زنانی که همراه عروس بودند، مانند خود عروس نقابی از ابریشم سرخ بر چهره داشتند (ماسه، 1 / 99). در دورۀ قاجار استفاده از کلافهای رنگین ابریشمی برای زیبایی و آراستن عروس معمول بوده است، چنانکه به شهادت مونسالدوله زنان حنابند ابتدا سر عروس را حنا میبستند، بعد حنای سرانگشتی بود که قبلاً آماده میشد، یعنی: 20 پارچۀ سهگوش از «شلۀ» قرمز میدوختند، زن حنابند سرانگشتان دست و پای عروس را حنا میمالید و روی آن پارچههای کوچک سهگوش میپیچید و با ابریشم قرمز میبست (ص 45). در برخی از مناطق رسم بر این بوده که عروس کلاف ابریشم را دور گردن خود بیاویزد، و معمولاً رنگ این کلاف سبز بوده است (نک : دانشور، 2 / 51؛ همایونی، گوشههایی ... ، 89). درگذشته از دستمال ابریشمی در مراسم گوناگون استفاده میشد، برای مثال، جامعۀ ایلاتی رسم جالبی در مراسم عروسی داشتند: در شب عروسی، داماد با یک دسته سوار تفنگ به دوش از ایل خود به ایل عروس میرفت. خانوادۀ عروس هم دستهای سوار تفنگ به دوش آماده میکرد. عروس را سوار اسب میکردند و دستمال ابریشمی سفیدی روی صورتش میانداختند؛ سپس داماد با اسب به سمت عروس میتازید و دستمال را از روی صورت او میربود؛ آنگاه بیدرنگ، سوارهای عروس دنبال او میتاختند تا دستمال را پس بگیرند. سوارهای داماد نیز وارد میدان میشدند و یک مسابقۀ اسبدوانی برپا میشد، و در آن «قیّه» و «ماشاءالله، ماشاءالله» میگفتند. سرانجام اگر داماد میتوانست دستمال ابریشمی را به چادر خود برساند، بسیار سربلند میشد، اما اگر سواران عروس دستمال را از او پس میگرفتند، شرمنده میشد (مونسالدوله، 216). از دیگر کاربردهای دستمال ابریشمی در رسم «دعوت زنانه» برای عروسی بود؛ به این صورت که خانم خانه برای باخبر کردن دوستان و آشنایان از مراسم عقد یا عروسی فرزندش، نعلبکی بلورینی به خدمتکار یا رختشوی خانه میداد و در یک دستمال ابریشمی هم مقداری نقل، هل و نبات میریخت و بیآنکه آن را گره بزند، به خدمتکار میداد. این دستمال ابریشمی میبایست زری یا توری باشد. خدمتکار به خانۀ دوستان و آشنایان میرفت و پس از مطلع کردن آنها از نزدیک بودن مراسم عقد یا عروسی دستمال نقل و نبات را جلو آنها باز میکرد تا دهان خود را شیرین کنند. صاحب خانه هم کمی از آن را میخورد و میگفت «خدا مبارک کند، به سلامتی به پای هم پیر شوند» و سپس دستمال ابریشمی را جمع میکرد و به خدمتکار میداد و میگفت: «ان شاءالله خدمت میرسیم» (کتیرایی، 135). رسم مردم خراسان این بود که به هنگام عروسبَران، وقتی عروس به نزدیکی خانۀ داماد میرسید، داماد یک دستمال ابریشمی از جیب بیرون میآورد، یک سر آن را به دست عروس میداد و سر دیگر را خود میگرفت. سپس عروس را کشانکشان به طرف خانۀ خود میبرد؛ اما همینکه به چند قدمی خانه میرسید، سر دستمال را رها میکرد و سریع خود را به سردر خانه میرساند و دو پای خود را باز میکرد تا عروس از زیر پای او عبور کند. مراد داماد از این کار این بود که همۀ عمر بر عروس مسلط شود (شکورزاده، 202). همچنین استفاده از پارچههای ابریشمی در تزیین و آراستن مجمعههای هدایایی که میان خانوادههای عروس و داماد رد و بدل میشد، رواج داشته است (برای مثال، نک : رضایی، 339؛ خلعتبری، 148).
از دیرباز باورهایی دربارۀ ابریشم و دیدن آن در خواب وجود داشته است؛ چنانکه تفلیسی از معبّران نامآور سدۀ 6 ق / 12م، دیدن ابریشم در خواب را رسیدن به سود فراوان و دست یافتن به عزت و والایی تعبیر کرده است. به عقیدۀ وی دیدن ابریشم در خواب، درهرحال، نشانۀ خوشیمنی است (ص 140). یکی از باورهای رایج در بین مردم این است که «اگر بخواهند نخ نازک یا ابریشمی که گره خورده به آسانی باز بشود، باید بگویند: باز شو وگرنه میدهمت دست جهوده» و با این گفتار باور دارند گره باز خواهد شد (هدایت، 103).
دستمال ابریشمی گاه ابزار بازی در برخی شهرها ست. مثلاً مردم اصفهان بهخصوص جوانان در مجالس انس، از دستمالهای ابریشمی سیبهایی مصنوعی با چنان مهارت و ظرافتی میسازند که ظاهرش با سیب طبیعی هیچ تفاوتی ندارد. سپس سیبها را به یکدیگر هدیه میدهند. از دیگر بازیهای رایج در میان مردم اصفهان «عروسکبازی با دستمال ابریشمی» و یا «موش با دستمال ابریشمی» است (جناب، 312، 315، 332).
ابریشم همواره بهسبب ویژگیهای منحصربهفرد و گرانبها، از موضوعات پربسامد در اشعار فارسیزبانان بوده است. فردوسی در وصف بافت جامههای جنگ از نخ ابریشم و کتان چنین میسراید: ز کتّان و ابریشم و موی و قز / قصب کرد پرمایه دیبا و خز (1 / 57). ناصرخسرو نیز در قصیدهای، بهترین جامه را جامهای بافتهشده از ابریشم دانسته است (ص 341). از طرفی، قدما در سازهای زهی به جای سیم، ابریشم به کار میبردهاند؛ از اینرو، ابریشم زدن به معنی ساز زدن، و ابریشم زن در معنای مطرب آمده است (برای نمونه، نک : نظامی، هفت پیکر، 565، خسرو ... ، 133، 581، 583). اطبا و داروسازان قدیم پیلۀ ابریشم را در ادویه و اشربۀ مفرح به کار میبردهاند؛ شاعران نیز به این موضوع پرداختهاند (برای مثال، نک : عطار، 187؛ برای دیگر اشارات به ابریشم، نک : مولوی، 943؛ سعدی، 227؛ حافظ، 1117، 1175). از ابریشم و ابریشمبافی در افسانهها نیز سخن رفته است. در برخی افسانهها ابریشمبافی نمادی ناپیدا از ویژگیهای شخصیت اصلی داستان است. برای مثال در افسانۀ «مرد تنبل» ریسندگی و بافندگی ابریشم به وسیلۀ دختری زیبا و پریوار صورت میگیرد (روحانی، بش ؛ نیـز نک : درویشیان، 1 / 81-83). در بعضی افسانهها نیز پیلهوری وگرفتن ابریشم از پیلۀ کرم ابریشم صرفاً به عنوان شغل یکی از شخصیتهای داستان معرفی شده است، مثلاً در افسانۀ «بهرام قهرمان» (همو، 1 / 429-434). گاه در افسانهها ارزشمندی و استحکام ابریشم مورد توجه بوده است، چنانکه در افسانۀ «پادشاه گلیمه گوش»، طناب ابریشمی، طنابی گرانبها و محکم معرفی شده است (انجوی، قصهها ... ، 268-283). ابریشم در بسیاری از ترانهها، لالاییها و دوبیتیهای محلی شهرهای مختلف ایران راه یافته است. برای مثال، در لالاییهای معروف ایل بیرانوند لرستان، مادران برای فرزندانشان چنین میخواندند: «لُوَه لُوَهکَم وِتونَه موشِم»، یعنی: لالای فرزندم، لالای با تو سخن میگویم، یا «دنو طِلایی کاکل اوریشِم»، یعنی: با تو که دندانت طلایی، وکاکلت ابریشمین است (حنیف، 118). مردم کلاردشت نیز ترانهای به این صورت دارند: دسالِ دَسِت بِلا دوان بوی / یکی ابریشم، یکی کتان بوی، یعنی: یار من! بگذار دستمال دستت دو تا باشد، یکی از جنس ابریشم و دیگری از کتان باشد (ملکپور، 312). ابریشم در تکبیتیهای عشایر بویراحمد نیز دیده میشود؛ برای نمونه: از خدا ایخواسْتِمِه کِنِت نَصیبُم / چی دَسمال اریشمی بِنِمَت مِن جیووم، یعنی: از خدا میخواستم ترا نصیب من کند، تا همچون دستمال ابریشمی تو را در جیب خود جا میدادم (لمعه، 55). ابریشم در دوبیتیهای محلی استان فارس نیز فراوان بهکار رفته است، برای نمونه: نگارینم دمِ دروازه جاشه / حریر نرم کاشونی قباشه (فقیری، ترانهها ... ، 30). ابریشم دستمایۀ مثلهای متعددی شده است، از جمله: «ابریشمش در آتش است» یا: «اگر ابریشمت در آتش است ول کن بیا!» (امینی، 1 / 56)؛ «آقا برای نوغان کرم ابریشم میآورد، خانم به جوال میاندازد» (ذوالفقاری، 1 / 226)؛ «آیا ارزش ابریشم آنقدر پایین آمده که آن را افسار خر کنند» (همو، 1 / 255)؛ «انگار سهره کرم ابریشم به منقار گرفته» (گیلکی) (همو، 1 / 410)؛ «از ابریشم نگهداری نکنی پشم میشود، از زن نگهداری نکنی گم میشود» (ترکمنی) (همو، 1 / 270)؛ «ابریشم پود پلاس نگردد» (کردی)؛ «ابریشم تاب داده، حُسنی که خدا داده» (زرقانی، سیرجانی، بختیاری، شاهرودی، شهربابکی)؛ «ابریشم قرمز به ما نفروخته» (هبلهرودی)؛ «ابریشم که کهنه میشود میبندند به دم گاو» (بختیاری) (همو، 1 / 258)؛ «بگذار که باقیش را خودم میخواهم ابریشم (یا کتان یا پشم) بکارم!»، (وقتی مشاهده کنند کسی کاری را با ناشیگری خود خراب میکند، برای بازداشتن او از ادامۀ آن کار، به مزاح یا به ریشخند چنین میگویند) (شاملو، 53).
آقاجمال خوانساری، عقاید النساء و مرآت البلهاء، به کوشش محمود کتیرایی، تهران، 1349ش؛ ابریشمی، محمدحسن، «شناخت تاریخی ابریشم ایران»، تحقیقات تاریخی، تهران، 1369ش، شم 4 و 5؛ ابن سینا، قانون، ترجمۀ عبدالرحمان شرفکندی، تهران، 1370ش؛ اخوینی بخاری، ربیع، هدایةالمتعلمین، به کوشش جلال متینی، مشهد، 1344ش؛ الئاریوس، آدام، سفرنامه، ترجمۀ احمد بهپور، تهران، 1363ش؛ امینی، امیرقلی، فرهنگ عوام، اصفهان، 1350ش؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم، جشنها و آداب و معتقدات زمستان، تهران، 1354ش؛ همو، قصههای ایرانی، تهران، 1359ش؛ بهنیا، علاءالدین، بررسی مردمشناسی طایفۀ ارشلو از ایل بچاقچی، کرمان، انتشارات کویر؛ پولاک، یاکوب ادوارد، سفرنامه، به کوشش کیکاووس جهانداری، تهران، 1361ش؛ التاج، منسوب به جاحظ، به کوشش زکی پاشا، تهران، 1328ش؛ تاورنیه، ژان باتیست، سفرنامه، ترجمۀ ابوتراب نوری، به کوشش حمید شیرانی، تهران، 1363ش؛ تفلیسی، حبیش، کامل التعبیر، به کوشش حسین رضوی برقعی، تهران، 1388ش؛ جانباللٰهی، محمدسعید، چهل گفتار در مردمشناسی میبد، تهران، 1385ش؛ جرجانی، اسماعیل، ذخیرۀ خوارزمشاهی، به کوشش محمدرضا محرری، تهران، 1382ش؛ جناب، علی، فرهنگ مـردم اصفهان، بـه کـوشش رضوان پـورعصار، تهـران، 1385ش؛ حـافظ، غزلیات، به کوشش بهروز ثروتیان، تهران، 1380ش؛ حکیم مؤمن، محمد، تحفة المؤمنین، به کوشش روجا رحیمی و دیگران، تهران، 1386ش؛ حنیف، محمد، شناخت ایل بیرانوند، خرمآباد، 1377ش؛ خطیبیزاده، محمد، پوشش مردم هرمزگان، شیراز، 1389ش؛ خلعتبری لیماکی، مصطفى، فرهنگ مردم تنکابن (شهسوار)، تهران، 1387ش؛ دانشور، محمود، دیدنیها و شنیدنیهای ایران، تهران، 1329ش؛ درویشیان، علیاشرف و رضا خندان، فرهنگ افسانههای مردم ایران، تهران، 1379ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی، تهران، 1388ش؛ رضایی، جمال، بیرجندنامه، به کوشش محمود رفیعی، تهران، 1381ش؛ رنجبر، حسین و دیگران، سرزمین و فرهنگ مردم ایزدخواست، تهران، 1373ش؛ روحـانی ساروی، محمدرضا، «آسـوکه مد تنبل»، خـوشه، تهران، 1346ش، شم 2؛ سبحانی، نریمان، شهر باستانی قصر شیرین، تهران، 1380ش؛ سعدی، بوستان، به کوشش محمدعلی فروغی، تهران، 1316ش؛ شاردن، ژان، سفرنامه، ترجمۀ محمد عباسی، تهران، 1336ش؛ شاملو، احمد، کتاب کوچه (حرف الف)، تهران، 1361ش؛ شریف، محمدمهدی، زادالمسافرین، تهران، 1268ق؛ شعبانی، رضا، آداب و رسوم نـوروز، تهران، 1378ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363ش؛ شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، 1371ش؛ عزیزی، منصور، تاریخ و فرهنگ شهر بابک، کرمان، 1383ش؛ عسکری عالم، علیمردان، فرهنگ عامۀ لرستان، خرمآباد، 1387ش؛ عطار نیشابوری، فریدالدین، منطقالطیر، به کوشش صادق گوهرین، تهران، 1342ش؛ عقیلی علوی شیرازی، محمدحسین، مخزن الادویه، تهران، 1371ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش فریدون جنیدی، تهران، 1387ش؛ فقیری، ابوالقاسم، آداب و رسوم نوروزی در فارس، شیراز، 1382ش؛ همو، ترانههای محلی، تهران، 1342ش؛ کتیرایی، محمود، از خشت تا خشت، تهران، 1348ش؛ لمعه، منوچهر، فرهنگ عامیانۀ عشایر بویر احمدی و کهگیلویه، تهران، 1353ش؛ ماسه، هانری، معتقدات و آداب ایرانی، ترجمۀ مهدی روشنضمیر، تبریز، 1355ش؛ ملکپور، علی، کلاردشت، تهران، 1377ش؛ مولوی، دیوان، تهران، 1374ش؛ مونسالدوله، خاطرات، به کوشش سیروس سعدوندیان، تهران، 1380ش؛ مؤید محسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، کرمان، 1381ش؛ ناصرخسرو، دیوان، به کوشش مجتبى مینوی، تهران، 1367ش؛ نظامی گنجوی، خسرو و شیرین، به کوشش بهروز ثروتیان، 1366ش؛ همو، هفت پیکر، به کوشش طاهر احمد اوغلی محرم اف، مسکو، 1987م؛ وکیلیان، احمد، رمضان در فرهنگ مردم، تهران، 1370ش؛ هدایت، صادق، نیرنگستان، تهران، 1311ش؛ همایونی، صادق، فرهنگ مردم سروستان، تهران، 1348ش؛ همو، گوشههایی از آداب و رسوم مردم شیراز، شیراز، 1353ش؛ هنری، مرتضى، آیینهای نوروزی، تهران، 1353ش.
محسن ابراهیمی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید