1394/2/13 ۱۲:۴۹
٢٥ ساله بود كه خبر ترور پدرش را از مرحوم دكتر یدالله سحابی شنید. بعد از ٣٦ سال هنوز صدای گریه و «هق هق» سحابی را از پشت تلفن به یاد دارد. میگوید شهید مطهری چهار سال پایان عمر خود را در همین خانهای گذراند كه برای مصاحبه آنجا رفتیم؛ خانهای كه از شهید مطهری در قلهك امروز به موزه تبدیل شده مربوط به سالهای قبل از ١٣٥٤ میشود. سال ٥٤ مرحوم مطهری منزلی كه در قلهك داشته را میفروشد و مقداری بالاتر از آنجا در حوالی قیطریه زمینی را خریداری و ساختمانش را بنا میكند. همان خانهای كه مجتبی مطهری برای آخرین بار صدای استاد را آنجا شنید.
عظیم محمودآبادی: ٢٥ ساله بود كه خبر ترور پدرش را از مرحوم دكتر یدالله سحابی شنید. بعد از ٣٦ سال هنوز صدای گریه و «هق هق» سحابی را از پشت تلفن به یاد دارد. میگوید شهید مطهری چهار سال پایان عمر خود را در همین خانهای گذراند كه برای مصاحبه آنجا رفتیم؛ خانهای كه از شهید مطهری در قلهك امروز به موزه تبدیل شده مربوط به سالهای قبل از ١٣٥٤ میشود. سال ٥٤ مرحوم مطهری منزلی كه در قلهك داشته را میفروشد و مقداری بالاتر از آنجا در حوالی قیطریه زمینی را خریداری و ساختمانش را بنا میكند. همان خانهای كه مجتبی مطهری برای آخرین بار صدای استاد را آنجا شنید. وقتی كه مرحوم حاج طرخانی با اتومبیل خود به دنبال استاد میآید تا به اتفاق به منزل مرحوم دكتر سحابی برای شركت در جلسه شورای انقلاب بروند و مجتبی در حال اقامه نماز مغرب و عشاء بوده است. میگوید پدر نماز مغرب و عشاء را خواند اما او نرسیده بود به پدر اقتدا كند. مجتبی مطهری، فرزند ارشد آن مرحوم در میان سه پسر و چهار دخترش است. مجتبی مطهری اهل سیاست نیست و تنها مشغلهاش تدریس در دانشكده الهیات دانشگاه علامه طباطبایی است. میگوید در بین همه ما تنها علی سیاسی است و «ماشاءالله برای خودش سیاستمداری شده است.» قبل از مصاحبه شرط كرده بود دوست ندارد به حوادث شیراز و... بپردازد اما در خلال بحث متوجه شدم تقریبا در همه مسائل با برادر سیاسیاش - بنا به تعبیر طنزآمیز خودش- هم رای و هم نظر است جز دو مورد! اول اینكه میگوید این علی بود كه بعد از شهادت استاد مطهری اطلاعیه آن مرحوم در مورد دكتر شریعتی را منتشر كرد و به نوعی با لحن و بیانش میرساند كه خیلی موافق این كار نبوده است. میتوان گفت مجتبی مطهری تا حد نسبتا زیادی مجذوب دكتر شریعتی است هرچند بر ضرورت نقدهای استاد مطهری به ویژه در كتاب «اسلامشناسی» تاكید میكند. دومین مسالهای كه او با برادرش اختلاف دارد در مورد رهبری پدرش در صورت ادامه حیاتش است. در واقع او برخلاف علی مطهری كه معتقد است اگر مرحوم مطهری به شهادت نمیرسید حتما بعد از امام(ره) به رهبری میرسید را قبول ندارد و معتقد است پدرش این مسوولیت را قبول نمیكرد. برادر دیگر حجتالاسلام دكتر محمد مطهری است كه وقتی استاد به شهادت میرسد تنها چهار سال داشته است. او اكنون چهل و چهار ساله است و در موسسه پژوهشی امام خمینی(ره) مشغول به تدریس و پژوهشهای علمی است. به روایت مجتبی مطهری، محمد مطهری چند بار به آیتالله مصباحیزدی تاكید كرده كه در مسائل سیاسی با ایشان اختلاف نظر دارد اما آیتالله مصباح به دلیل ارادتی كه به شهید مطهری دارد مانع جدایی ایشان از موسسه شده است. مجتبی مطهری به یاد نمیآورد كه آیتالله مصباح با شهید مطهری مراوده یا حتی دیداری داشته اما تاكید میكند كه با مقام معظم رهبری، آیتالله طالقانی، مهندس بازرگان، دكتر سحابی، شهید بهشتی، آیتالله هاشمی و آیتالله جوادیآملی مراوده داشته است. متن زیر حاصل گفتوگوی ١٢٠ دقیقهای ما با فرزند ارشد شهید مرتضی مطهری است.
****
امام گفته بودند كه من انسانی باانصافتر از مطهری روی زمین ندیدهام. محل دفن شهید مطهری را هم امام تعیین كردند.
شما زمان شهادت استاد حدود ٢٥ سال داشتهاید، دانشجوی رشته الهیات دانشگاه تهران بودهاید و مرحوم پدرتان هم استاد همان دانشگاه بودند. پس احتمالا دانشجوی ایشان هم بودهاید.
من مقداری نزد پدر خصوصی درس خواندم و باعث شد كه سال ٥٤ دانشكده الهیات پذیرفته شوم. بهمن ٥٨ لیسانس گرفتم پدر در اردیبهشت همان سال به شهادت رسیدند. اما هیچوقت دانشجوی كلاس ایشان نبودم.
پدر انسان عجیبی بود چرا كه وقتی من وارد دانشكده شدم كلیات فلسفه و منطق یا فقه و اصول یا كلام و عرفان را كه خود تدریس میكردند به شهید مفتح سپردند. دلیل ایشان هم حساسیتی بود كه روی ایشان وجود داشت. به هر حال عدهای هم بودند كه با دستگاه طاغوت ارتباط داشتند، برخی اصلا لامذهب بودند اما الهیات درس میدادند. رییس دانشكده هم بهایی بود. در مجموع اوضاع خوبی نبود و شاه میخواست رشته الهیات در ظاهر وجود داشته باشد اما در باطن آن چیزی نباشد. لذا شاه از وجود پدر و شهید مفتح هم رنج میبرد. ما استاد الهیات داشتیم كه نماز نمیخواند، همسرش بیحجاب بود و این باعث میشد الهیات زمینه غمانگیزی داشته باشد. این توهین به الهیات و مقدسات بود اما دستگاه شاه به عمد این افراد را میگذاشت. البته افراد متدینی هم حضور داشتند اما در اقلیت بودند. حتی كسانی هم كه متدین نبودند وقتی فطرتشان پاك بود و انسان بااخلاقی بودند پدر به آنها احترام میگذاشت و معتقد بود باید از علم آنها در دانشگاه استفاده كرد.
مثلا كدام اساتید؟
به طور مثال آقای هروی و دكتر زرینكوب را احترام میكرد و معتقد بود وجود آنها گرانسنگ است و باید از حضورشان استفاده كرد. حتی به خاطر دارم درباره محیط طباطبایی یا مجتبی مینوی كه اصلا با مذهب میانهای نداشت معتقد بود باید از علم ایشان در حسینیه ارشاد استفاده و آنها را به حسینیه دعوت میكرد. شهید مطهری روح بزرگی داشت و برای علم ارزش قایل میشد. به طور مثال وقتی ایشان به مدرسه عالی بابلسر رفت كه مدیر آن پاپیون میزد و غربیمآبانه رفتار میكرد از آنجا كه برخی دختر خانمهای بیحجاب نیز برای استقبال آمده بودند شهید مطهری خواهش كرد كه آنها عقب بنشینند و خانمهایی كه محجبه بودند جلو آمدند. یعنی این طور نبود كه بگوید من به چنین محیطهایی نمیروم. فقط به دانشكده ادبیات نرفت و در پاسخ به دعوتهایی كه از ایشان میشد گفتند الهیات برای من بهتر است، اجازه دهید من یك دانشكده بیشتر نباشم. ایشان با افراد متنوع، حتی دانشگاهیان، مهندسان، پزشكان و فرهنگیمابان انس داشت. یعنی انسانی كه برای حقیقت ارزش قایل بود، اسلام را حق میدانست و به حكمت و عمق مسائل رسیده بود اعتقاد داشت باید به هر جایی این نور را رساند و این معارف را به جانها بخشید. البته درمورد افرادی كه در كلاس علیه دین تبلیغ میكردند اینگونه نبود. اما درباره سایرین متفاوت بود، به طور مثال اگر استاد ماركسیستی حضور داشت، معتقد بودند هم او باید صحبت كند و هم ما باید نقد كنیم .
این رفتار ایشان آیا از سوی حوزه یا كسانی كه در دینداری رویكرد متعصبتری داشتند مورد انتقاد قرار میگرفت؟
بله، به طور مثال ایشان پیش از انقلاب در مجله زن روز مطلب مینوشت كه خب انتقاد میكردند و میگفتند در شأن شما نیست در چنین نشریهای بنویسد ولی ایشان پاسخ میدادند من برای خدا و تبلیغ اسلام این كار را میكنم، چون آن مجله را اغلب افراد غیرمذهبی میخواندند و بهترین جایی كه میتوان تبلیغ انجام داد همانجا بود. موفقیت ایشان هم این بود كه دنیای امروز را خوب میشناخت و با قلمی زیبا و اثرگذار مینوشت.
انتشار یادداشتهای استاد در آن مجله چگونه كلید خورد؟ مجله از ایشان خواسته بودند مقاله بنویسند یا خودشان برای انتشار مطلب درخواست داده بودند؟
نخیر، خود ایشان درخواست داده بود و البته آنها نیز استقبال كرده بودند. اگر كسی هم نقد مینوشت به طور مثال آقایی به نام مهدوی علیه اسلام نقد مینوشت و احكام اسلامی را تحقیر میكرد، پدر میگفتند من در صفحه مقابل دفاع میكنم. بگذارید دو منطق مقابل هم بیاید، اشكالی ندارد، خوانندگان كه سخن منطقی و حق را میفهمند.
بازخوردی هم داشت؟ شما خاطرهای دارید از اینكه كسی این مقالات را خوانده باشد و تغییری در رویكرد او به وجود آمده باشد یا با استاد ارتباطی گرفته باشد؟
بله، تلفنهایی میشد و خانمهایی میگفتند كه تحت تاثیر مطالب ایشان قرار گرفتهاند و بدبینیشان نسبت به اسلام از بین رفته است.
مقالات ایشان طی چه مدت در مجله زنروز كار میشد؟
دقیقا خاطرم نیست اما فكر میكنم بین سالهای ٤٥ تا ٥٠ بود.
و بعد متوقف شد؟
بعد اینها به صورت كتاب درآمد. در قالب جلد اول البته جلد دومی هم داشت كه در مقدمه جلد اول به آن اشاره كردهاند.
در واقع مقالات ایشان در همین مجله زنروز بوده كه امروز تحت عنوان «زن در اسلام» منتشر شده است؟
بله، مجموع آن مقالات با اضافاتی كه خودشان انجام دادند و با توضیح و گستردگی بیشتر در قالب این كتاب منتشر شد.
چه شد كه از یك وقتی به بعد انتشار مقالات ایشان در «زن روز» متوقف شد؟
مطلبشان تمام شد.
پس نه منعی از سوی استاد بود و نه از سوی مجله؟
خیر. اتفاقا مسوولان مجله معتقد بودند خوانندگان شان بیشتر میشود و استقبال هم میكردند. احكام اسلامی وقتی روشن، علمی و مستدل بیان شود بر دل مینشیند. شهید مطهری با توجه به مسائل دنیای امروز، حقوق بینالملل و حقوق بشر مینوشت و قلمشان، قلم روز بود.
شخصیتهایی مثل امام خمینی(ره) نسبت به انتشار این مقالات در «زن روز» تذكری به شهید مطهری ندادند؟
نخیر. امام عجیب روشن بود و به ایشان بسیار اعتماد داشت.
از بین روحانیان و متدینین چطور؟ مثلا نمیگفتند شما با انتشار مقالات خود به این نشریه مشروعیت میبخشید؟
انتقادهایی به ایشان میشد كه چرا در چنین محافلی حضور پیدا میكنید اما ایشان پاسخ میدادند من طبق وظیفه علاقه دارم به چنین مكانهایی بروم حتی به خود من میگفتند كه آرزو داشتند زبان انگلیسی میدانستند و میتوانستند به اروپا بروند و با استادان مسیحی درباره اسلام و مسیحیت بحث داشته باشند. دید بسیار بازی داشتند، كتاب «اسلام و نیازهای امروز» ایشان را ببینید، معتقدند ما امروز به آموزش معارف جدید، اقتصاد غرب، نقد فلسفه غرب، فلسفه تطبیقی و نقد فلاسفه اخلاق غرب نیاز داریم و باید فرهنگ و تمدن اسلامی را با توجه به فرهنگها و نظریاتی كه در فرهنگ و تمدن امروز وجود دارد احیا كنیم. نیاز داریم اسلام را با دنیای امروز و تغییرات آن منطبق كنیم. چون هگل میگوید تمدن اسلامی مرده و امروز دنیای مدرن است، شهید مطهری به دنبال این است كه بگوید تمدن اسلامی زنده است و علل انحطاط آن را باید پیدا كرد. اگر خاطرتان باشد صدا و سیما یك دفتر دوم از شهید مطهری چاپ كرد با عنوان «فرهنگ و تمدن» و فصلی را نیز باز كرد با عنوان انحطاط تمدن، كه چرا تمدن اسلامی انحطاط پیدا كرده است. البته گوستاو لوبون در «تمدن اسلام و عرب» میگوید كه باید علل انحطاط تمدن اسلامی را پیدا كرد و نمیتوان آن را به تقدیر نسبت داد. سید جمال میگوید كه خود مسلمانها به تمدن اسلامی لطمه زدند. خود امام(ره) نیز میخواست تمدن اسلامی را زنده كند. پدر نیز در آرمانشهر خود یعنی در مدینه فاضله، میگوید هم انسان شناسی بر جامعه شناسی مقدم است و هم جامعه شناسی بر انسان سازی. انسان سازی یعنی همانطور كه شهید بهشتی میفرمایند تا انسان خود را نسازد نمیتواند بر جامعه اثرگذار باشد. جامعه شناسی بر انسان سازی مقدم است یعنی تا جامعه سالم و پاك نباشد انسانها نمیتوانند به راحتی خود را بسازند. انقلاب امام هم به همین دلیل بود یعنی تقدم جامعه بر انسان، یعنی احیای تمدن اسلامی. خود امام و پدر خیلی راضی نبودند كه روحانیان زیاد وارد عرصه شده و پست بگیرند. میگفتند در حد ضرورت باید دخالت كنند.
این ضرورت به طور مثال كجا بود؟
یعنی آنجا كه نیازهای اساسی پیدا شود اما ممكن است برخی اوقات این نیازها برای برخی روحانیان نباشد و آنها فقط برای پست و موقعیت حضور پیدا كنند و میگفتند اینها در شأن نظام نیست كه روحانیان فقط برای كسب موقعیت و مقام بیایند نه بر حسب مسوولیت، وقتی كه خلأ احساس شود باید به عرصه بیایند اما نباید آنقدر گسترده شود كه تبدیل به حكومت روحانیان شود و نه حكومت دینی. كتابی هم آقای حمیدرضا شاكرین از فضلای قم نوشتهاند با عنوان «حكومت دینی» آنجا هم ایشان ثابت كردهاند كه حكومت دینی، حكومت روحانیان نیست. به فرمایشات پدر هم استناد كردهاند. از مهندس بازرگان نقل كردهاند كه «دین برای آخرت است» یعنی دین برای دنیا و سیاست نیامده است.
البته مقصود شما بازرگان متاخر است؟ چون بازرگان متقدم به شیوه پدر شما نزدیك بود اما پس از شهادت استاد مطهری و تجربهای كه در دولت موقت و مسائل بعد از آن داشت به نتیجه دیگری رسید.
بله، درست است به قول شما منظورم مهندس بازرگان متاخر است. خدا ایشان را رحمت كند. فشارهایی كه در نبود پدر به ایشان وارد شد در او عقدههای روحی ایجاد كرد. میخواهم بگویم اگر آن فشارهای سیاسی و توهینها به ایشان وارد نمیشد به حكومت دینی بدبین نمیشد. ایشان از زمان طاغوت انسان معتقدی بود منتها روش اینها روش درستی نبود. استاد مطهری هم حضور نداشت كه مسیر را هدایت كند، مهندس بازرگان بدبین شد. البته یك دلیل دیگر هم این بود كه مهندس بازرگان با معارف اسلامی عمیقا آشنا نبود به طور مثال میگفت امام حسین(ع) اصلا نمیخواسته حكومت تشكیل دهد یا امام حسن(ع) اصلا علاقهای به حكومت نداشته است.
البته اصل این نظریه مربوط به مرحوم صالحی نجفآبادی است.
حرفهای مهندس بازرگان هم هست. شما كتاب «خدا و آخرت» را ببینید كه آن اواخر آمده اما بعد كه دچار ناراحتی میشود استدلال میكند بر این نتایج، كه نه اصلا دین برای آخرت است. آقای شاكرین هم این را در كتاب شان نقد كردهاند كه این تصور اشتباهی است و استنباط مهندس بازرگان را میگوید و علت آن را كه ایشان احاطهای به مطلب ندارند.
البته قبل از انقلاب میبینیم كه مهندس بازرگان درباره «مطهرات در اسلام» و بسیاری از مفاهیم اسلامی مثل «بعثت» كتاب نوشتهاند. یعنی نشان میدهد كه به این مباحث تسلط داشتهاند حالا اگر در سالهای پایانی عمر خود نتیجه دیگری رسید شاید نیازمند یك سلسله مباحث و تحقیقات جدی باشد.
اینكه میگویم بر معارف اسلامی تسلط نداشته منظور احاطه عمیق است. مهندس بازرگان با معارف جدید بیشتر آشنا بود حتی بیش از پدر. ایشان در معارف اسلامی قرآن كار كرده است و در تفسیری كه بر قرآن نوشته میبینید كه چقدر بر علم جدید احاطه دارد. همانطور كه درباره دكتر شریعتی هم میگوییم كه با معارف جدید خیلی آشنا است حتی بیشتر از پدر اما با معارف اسلامی آشنایی عمیقی ندارد.
به دكتر شریعتی هم میرسیم اما... شهید مطهری چقدر به مهندس بازرگان اعتماد داشت؟ خاطراتی را از آن دوران به یاد دارید؟
بله، مهندس بازرگان آدم صدیق، درست و با ایمانی بود اما یك مقدار تحت تاثیر غرب قرار داشت. با این وجود فرد مخلصی بوده و قصد خدمتگزاری داشت و پدر هم برای ایشان احترام قایل بود. پدر معتقد بود كه اینها را باید هدایت و حفظ كرده و با سعهصدر با آنها رفتار شود.
اواخر عمر شهید مطهری مقداری اختلافها بین بخشی از حاكمیت و دولت بازرگان ایجاد شده بود و ایشان ظاهرا در جریان قرار گرفته بودند. شما خاطرهای از آن زمان به یاد دارید كه شهید مطهری كدام طرف را بیشتر حق میدانست یا راه برطرف شدن نزاع را چه میدانست؟
من فكر میكنم پدر فرصت پیدا نكرد. اگر برای او فرصت پیش میآمد شاید راههای دیگری را در این باره میرفت. میخواهم بگویم به هر حال از یك سو دولت موقت و از سوی دیگر روحانیت به دلیل عدم درك دقیق از مسائل اشتباهاتی را مرتكب شدند. با نبود شهید مطهری كسانی مقداری احساس میكردند كه دولت بازرگان اشتباهاتی دارند به خصوص در ارتباط با اینكه درك عمیق از امام و انقلاب به آن معنا را نداشتند. بازرگان هم از دركی كه مردم از روحانیت و به خصوص شخص امام داشتند خیلی تبعیت نمیكردند. به طور مثال میخواستند مستقل باشند و میگفتند روحانیت نباید چیزی را به ما دیكته كند. شهید مطهری معتقد بود با این تفاسیر ممكن است انقلاب از مسیر خود خارج شود. پدر هم متوجه اشتباهات دولت موقت و هم اشتباهات روحانیت میشد فكر میكنم اگر ایشان بودند شاید به طریقی مسائل را حل میكردند و در صورت نیاز امكان ادامه كار دولت موقت نیز در شرایطی كه با مشكل مواجه شده بود فراهم میشد. حتی بازرگان را خود پدر معرفی كردند و گفتند این دولت باید شكل بگیرد و به امام بیشتر حسن و كمتر عیبهای مهندس بازرگان را گفتند. امام نیز گفته بودند كه من انسانی با انصافتر از مطهری روی زمین ندیدهام. مطهری انسانیت دارد و درباره افراد ابتدا حسنهای آنها را بیان میكند برخلاف برخی كه فقط به دنبال عیبها هستند و این همه خوبیهای آقای بازرگان را نمیبینند.
چه خوبیها و عیبهایی را برای مهندس بازرگان برشمرده بودند؟
صداقت او، مسلمان صادقی است كه قصد خدمت به انقلاب را دارد. منتها مهندس بازرگان با روحانیت و حوزه خیلی دمساز نبود و بعضی از اعضای دولت او اصلا با سنت و روحانیت میانهای نداشتند و همین مقداری مشكل ساز میشد.
اگر دید شهید مطهری این بود كه روحانیت بنا به ضرورت باید در عرصه حضور پیدا كند پس باید از نظر ایشان دولتی مثل دولت بازرگان بسیار ایدهآل باشد چون در عین حال كه فرد باایمانی بودند خیلی در حوزه و روحانیت حضور ندارد. متعادل است هم این طرف را دارد و هم آن طرف را. پس میتوان گفت دولت بازرگان آرمان مطهری بود.
ایشان در كتاب «آینده انقلاب اسلامی» اهداف روحانیت را بیان میكنند یعنی معتقدند كه مبنای این انقلاب امام و روحانیت است یعنی ریشههای سنت و روح از آنجا برخاسته است و نقش روحانیت و امام در آن برجسته است. منظور این است كه از روحانیان در پستهای سیاسی كمتر استفاده شود. شهید مطهری معتقدند كه این اشتباه بازرگان بوده كه درك عمیق از سنت و روحانیت نداشته، اشتباه این طرف هم این بود كه درك عمیقی از بازرگان و دولت او نداشت. نقد ایشان بر خود بازرگان هم هست.
شهید مطهری از قبل از انقلاب هم این نگاه را به بازرگان داشت و باز هم ایشان را به امام(ره) پیشنهاد داد یا نه وقتی بازرگان دولت موقت را قبول كرد شهید مطهری این موارد را متوجه شد؟
قبل از اینكه ایشان را معرفی كنند میدانست. زمان معرفی هم حسنها و هم عیبهای ایشان را به امام گفتند.
با این حال كه این ویژگیهای بازرگان را میدانستند اما باز او معرفی كردند و امام هم پذیرفتند. درست است؟
شهید مطهری در واقع نمیخواستند این افراد خیلی از روحانیت فاصله بگیرند چون معتقد بودند اگر این اتفاق بیفتد و آنها به حال خود واگذار شوند ممكن است مشكلاتی از جهت انقلاب، سیاست و مسیر آن پیدا كنند. اعتقاد داشتند كه مهندس بازرگان و دولت باید تحت هدایت امام و روحانیت –یعنی مركز و هسته اصلی- قرار بگیرند. میگفتند اگر افراد مدرن كه دیدگاهها و معارف جدید دارند از روح سنت، معنویت، روحانیت و ولایت جدا شوند مشكل ساز است. همین اعتقاد را برای شریعتی هم داشتند اینكه ایشان میخواهد اسلام را با دید جدید ببیند و در قالب جدید ارایه كند بسیار زیباست، ضعف او هم این است كه آنطور باید به سنت و هسته ثابت دین كه معارف، روحانیت و ثبوت باشد خیلی توجهی ندارد و بیشتر به مساله تغییر دین، قالب و شكل و مدرنیته كردن آن توجه داشت. به همین دلیل هم معتقد بودند دكتر شریعتی با تمام استعداد و هوشش باید تحت هدایت روحانیت باشد تا از خلاقیت و استعداد او در مسیر درست و دقیق استفاده شود. میبینید دیدگاههای دكتر شریعتی از لحاظ جامعهشناسی، تاریخ و تمدن بسیار ارزشمند است اما از نظر معارف اسلامی دچار اشتباهات فاحش شده است. افرادی بودند از ساواك كه نمیخواستند بین روحانیت، دنیای جدید و دانشگاه ارتباطی برقرار شود. شاید اگر عمر ایشان اجازه میداد ارتباط و تحولی بین این دو برقرار میكرد چرا كه تلاش ایشان همین بود.
آیا شهید مطهری قبل از واگذاری دولت به بازرگان، به ایشان گفته بودند كه شما باید حتما تحت نظر روحانیت باشید؟
توضیح كلی داده بودند اما به طور دقیق نه.
فكر نمیكنید كه ممكن است اگر به كسی كه برای خود یك حیثیت اجتماعی دارد و حتی تصور میكند شناختش از دین كمتر از خیلی از روحانیان نیست گفته شود كه باید تحت نظارت روحانیت قرار بگیرد تا حدی برخورنده باشد؟
سوءتفاهم نشود. منظور از روحانیت مقصود خود امام است نه به معنای آخوندها. منظور شاخص اصلی یعنی امام است. خب معلوم است قبول نكند خیلیها این را نمیپذیرند. نه اینكه ایشان آزادی بازرگان را بگیرد بلكه در اصول كلی تحت هدایت امام باشد.
اینجا یك نكته هست شما میفرمایید بازرگان باید كاملا تحت نظارت ولایت فقیه كار میكرد.
نظارت كلی، باز اشتباه برداشت نشود.
یعنی شما هم مثل برادرتان (آقای علی مطهری) معتقد هستید كه نباید اینطور باشد كه برای جزییات نیز از ولی فقیه اجازه بگیرند.
بله بنده هم همین اعتقاد را دارم. پدر میفرمایند نظارت ایدئولوژی یعنی نظارت و هدایت كلی. الان هم میبینید مجلس باید مستقل باشد، آزادی تفكر باید وجود داشته باشد، دولت باید استقلال عمل داشته باشد و یك نظارت كلی بر اینها وجود داشته باشد.
خب اگر اینطور است مگر نظارت كلی بر مهندس بازرگان وجود نداشت؟
نه، مهندس بازرگان زیر بار نمیرفت حتی نظارت كلی را هم قبول نمیكرد. من همین را میخواهم بگویم ایشان اصلا زیر بار فرمایشات امام هم نمیرفت و معتقد بود ما میخواهیم مستقل عمل كنیم، معنای انقلابی بودن چیست؟ وقتی ما روی اصول عمل میكنیم و از این دست توجیهات میآوردند. اما چون ارتباطاتی كه با امریكا داشت و بعد از آن امیرانتظام بود خب اینها برای كشور خطرساز میشد. به همین دلیل میگویند باید نظارت كلی وجود داشته باشد. افراد مدرن اگر تحت نظارت كلی نروند مشكل ساز میشوند، ما نباید فقط بگوییم اینها همه زیبایی است.
مهندس بازرگان در جایی گفته بودند هم من امام را دوست دارم و هم امام مرا دوست دارد - این مطلب مربوط به زمان نخست وزیری و اوج اختلافات ایشان با امام(ره) بود آیا فكر میكنید در فقدان وجود شخصیتی مانند شهید مطهری، برخی عوامل بیرونی برای محبت دو طرفه تاثیرگذار بوده است؟
من حتی آقای هاشمی یادم است كه نزد امام رفته حرفی زده بود امام فرموده بودند میدانید با چه كسی حرف میزنید؟ امام به احدی جز پدر (شهید مطهری) اعتماد كامل نداشت. روح امام بسیار بزرگ بود و اینكه حرف دیگران بتواند امام را تحت تاثیر قرار دهد نبود. آقای هاشمی گفته بودند كه از روحانیت استفاده بیشتری بشود امام فرموده بودند كه نه، من هم نظر شهید مطهری را دارم، در اندازه لازم استفاده شود اما به طور گسترده نه.
اینكه به اندازه لازم استفاده شود یعنی چه؟
یعنی به حد ضرورت، اما آقای هاشمی اعتقاد داشتند چه اشكالی دارد از روحانیان گستردهتر استفاده كرد. امام با اینكه به نظر آقای هاشمی احترام میگذاشتند با پدر یكدل بودند. حتی این را خود آقای هاشمی هم نقل میكنند.
البته حتما میدانید كه اخیرا سیدمحمد خامنهای مصاحبهای كرده بودند و گفته بودند در بعضی مسائل مثل قضیه ٩٩ نفر، امام(ره) تحت تاثیر اطرافیان خود قرار داشتند.
سید محمد خامنهای مرد عالمی است. اما این گفتهشان منصفانه نیست. چون كه ایشان خود در عالم سیاست نبودهاند و نباید چنین اظهارنظری بكنند. اینها میخواهند به افرادی مثل هاشمی لطمه بزنند. امام هیچوقت تحت تاثیر آقای هاشمی نبود. بله، از مشورت و نظر ایشان استفاده میكرد اما تحت تاثیر كسی قرار نمیگرفت. امام آنقدر به شهید مطهری ایمان داشت كه میتوان گفت اگر تحت تاثیر یك نفر قرار میگرفت او، شهید مطهری بود. برای اینكه این را ثابت كنم، بگویم امام وقتی میخواست به ایران بیاید قرار بود كه بچههای مجاهد خلق بیایند و جلوی امام نطق كنند بعد پدر به حاج احمدآقا گفتند این را بدانید اگر اینها به فرودگاه بیایند -حتی سران آنها مثل لبافینژاد- مطهری دیگر با شما نیست. بعد امام به خواسته شهید مطهری توجه كردند و گفتند آنها حق ندارند بیایند. حاج احمدآقا تعجب كرده بودند و اجازه حضور حتی یك نفر از مجاهدین را ندادند. حتی پدر گفته بودند در بهشت زهرا هم اگر اینها بیایند حاضر نمیشود چون اینها منحرف هستند. لذا امام فرمودند حق با شهید مطهری است و كسی را راه ندادند. خیلی از روسای دانشگاهی را پدر معرفی میكرد. در نامههای امام به ایشان هم هست كه شما با دانشگاهیان و روشنفكران ارتباط خوبی دارید و میتوانید بین آنها و روحانیت ارتباط برقرار كنید و مسائل ما را برسانید. همه اینها از روی حكمت است، امام بدون تامل و بدون حكمت سخنی نمیگفت. پیامی هم كه بعد از شهادت ایشان داد حرف من را ثابت میكند. ایشان برای احدی چنین پیامی را ندادند حتی برای انسانهای والایی مثل آیتالله دستغیب، آیتالله مدنی یا شهید بهشتی. این نشاندهنده عشق ایشان به شهید مطهری بود. به آقای هاشمی هم احترام میگذاشتند، از مشورت ایشان و مغز سیاسیشان بهره میبردند اما تحت تاثیر ایشان نبودند. میخواهم بگویم حرف دیگران ملاك نیست، اینها حرفهای سیاسی ٨٨ به بعد است كه توسط برخی بیان میشود و منصفانه نیست.
درك شهید مطهری از ولایت فقیه چه بود؟
ایشان میگفتند اسلام با جمهوریت سازگار است اما جمهوریت به معنای لیبرال-دموكراسی و لیبرال محتوایی نیست، این غربی است. دموكراسی به معنای مشاركت مردم همانگونه كه مقام معظم رهبری میفرمایند مردمسالاری دینی. اسلام با این دموكراسی سازگار است نه با لیبرال ایدئولوژیك. قرار نیست هر چه مردم دلشان خواست انجام بشود به طور مثال مشروبفروشیها باز شود، همجنسبازی آزاد شود و... اینها به معنای دموكراسی نیست اما دموكراسی به معنای مشاركت مردم، انتخابات آزاد، همبستگی، همدلی و تعاون با جمهوریتی كه پدر میگویند سازگار است. ولایت فقیه از نظر ایشان به معنای نظارت و هدایت كلی در تمام شؤون نظام است توسط یك اسلام شناس و ایشان به معنای كسی است كه به كل نظام نظارت دارد تا نظام از مدار اسلامیت چه در سیاست داخلی و چه خارجی خارج نشود، لذا این با آزاداندیشی مغایر نیست اما اگر در مسالهای نظر غایی كرد و نظر خیلی خاصی داد یعنی به گونهای كه راه را بست این در واقع جای بحث ندارد اما اگر آقا هنوز نظر قطعی نداده میتوان بحث كرد.
وقتی شهید مطهری در برابر نظر امام موضع مخالف گرفت و مانع حضور خانواده شهدای مجاهدین خلق (منافقین) شد كسی به ایشان ضد ولایت فقیه نگفت؟
پدر با آثار ایشان آشنایی داشت. امام طبق اعتمادی كه به پدر داشت این را قبول كرد. امام میدانست كه شهید مطهری مجاهدین خلق را از خودشان بهتر میشناسد نه اینكه بیدلیل پذیرفته باشند. حتی پدر میگفتند من ریاست شورای انقلاب را نمیخواستم اما چون امام فرمودند گفتم چشم. خود به خانواده مادر گفتند من تسلیم هستم.
اول استاد مطهری رییس شورای انقلاب بود و بعد آقای طالقانی این سمت را عهدهدار شدند.
بله. حتی اگر امام میخواستند كه ایشان پاسدار داشته باشند ایشان میگفتند چشم اما امام هرگز چنین چیزی را نخواستند. حتی وقتی عدهای به پدر میگفتند شما باید پاسدار داشته باشید میگفتند من احساس رنج شدید میكنم كه بخواهم چند نفر را در خیابان به دنبال خود بكشم. مگر من چه كسی هستم و زیر بار چنین چیزی نمیرفتند، اما اگر امام از او میخواستند بدون شك قبول میكردند. بعد از شهادتشان وقتی جنازه را شب جمعه شب چهاردهم اردیبهشت دفن كردند امام منزل آقای اشراقی بودند، حاج احمدآقا دنبال ما آمدند و ما را به آنجا بردند مادر به امام گفتند مطهری پاسدار نداشتند و زیر بار هم نمیرفتند شما از ایشان راضی باشید امام فرمودند من از ایشان نخواسته بودم.
آخرین باری كه شهید مطهری را دیدید چه زمانی بود؟
چند ساعت قبل از شهادت شان بود. میخواستم نماز بخوانم یكی از اعضای نهضت آزادی به دنبال ایشان آمد.
خاطرتان هست كدام یك از اعضای نهضت بود؟
آقای حاج طرخانی آمدند. جلسه شورای انقلاب شهید بهشتی، مهندس بازرگان و اعضای دولت موقت در منزل آقای دكتر سحابی بود. جلسه هیات دولت بود منتها اعضای شورای انقلاب هم حضور داشتند و تبادل نظر میكردند.
چه ساعتی دنبال شما آمدند؟
ساعت هشت و نیم، بعد از نماز مغرب و عشا آمدند. ایشان نماز را خوانده بودند و با آقای حاج طرخانی رفتند. من دنبال سجاده میگشتم از داخل كتابخانه برداشتم مادر گفتند اینها را برای مهمان مرتب كردهام باز هم سجاده هست. پدر گفتند حالا اشكالی ندارد مهم این است كه نمازش را زودتر بخواند و بعد به من گفتند مادرت درست میگوید بعد از نماز سجاده را مرتب و منظم سر جایش بگذار. این آخرین حرفهای پدر بود. من مشغول نماز بودم كه ایشان رفتند و دقیقا ساعت ١٠:٤٠ بود كه آقای دكتر سحابی تماس گرفتند.
دكتر سحابی مستقیما با شما صحبت كرد؟
بله، مادر كنار من ایستاده بود پرسید چه كسی تماس گرفته؟ گفتم دكتر سحابی هستند میگویند پدر امشب منزل نمیآید. به مادر نگفتم چه اتفاقی افتاده، مادر پرسید چرا نمیآید؟ مطهری اگر بخواهد نیاید خودش تماس میگیرد و با من صحبت میكند آقا.
دكتر سحابی با شما صحبت كردند یا با مادر؟
با من. اما هنوز دو، سه كلمه صحبت نكرده بود كه مادر پرسید چه اتفاقی افتاده و گوشی را گرفت و بعد حال او منقلب شد و فریاد كشید چكارش كردید؟ این مرد دشمن داشت چه كسی او را زده؟ چه اتفاقی افتاده؟ مگر شما ندیدید؟ دكتر سحابی شروع كرد به هق هق گریه. بعد مادر فهمید گفت ببخشید خانم، من خیلی شرمنده و روسیاهم. الان جلوی منزل من یكی از اعضای گروه فرقان ایشان را با تیر زد.
آن زمان كه هنوز نمیدانستند قاتل عضو گروه فرقان است.
چرا قبل از آن گروه فرقان اعلامیه پخش كرده بود كه ما سه شخصیت مذهبی، سیاسی، لشكری را از بین میبریم. لشكری شهید قرنی بود مذهبی پدر، سیاسی آن را نمیدانم.
آیتالله هاشمی.
بله. آقای هاشمی بود كه نتوانستند به هدفشان برسند. بعد از ترور شهید قرنی پدر گفتند ترور مذهبی فرقان من هستم.
چقدر قبل از شهادتشان بود؟
یك هفته قبل.
چرا نتوانسته بودند آنها را بعد از اطلاعیهای كه داده بودند دستگیر كنند؟
نتوانسته بودند آنها را گیر بیاورند.
یعنی مخفی شده بودند و در این حالت اقدام به ترور كرده بودند.
بله. به فاصله سه ماه از شهادت قرنی و پدر، اطلاعات آنها را دستگیر كرد. بعد از شهادت قرنی ما به پدر گفتیم پاسدار بگیرند قبول نكردند. گویا شهادت خود را احساس كرده بودند. به خصوص اینكه چند شب قبل از شهادت خواب پیامبر را دیده بودند كه در كعبه پیامبر اكرم امام و ایشان را بوسیده بودند اما به ایشان بیش از امام توجه كرده بودند. جمعه شب این خواب را دیده بودند و سهشنبه هم به شهادت رسیدند. پدر بعد از این خواب بسیار منقلب شده بودند و احساس میكردند كه شهید خواهند شد. از آنجا كه مادر هم اهل تهجد و ریاضت بودند گفتند میخواهید من خواب شما را تعبیر كنم؟ تا حدی بلدم. تعبیر خواب شما این است كه پیغمبر –معیار و حقیقت اسلام- بر راه شما و آثارتان مهر تایید زده است. بعد پدر گفتند این هست اما چرا به من بیش از امام توجه نشان دادند حتما حادثهای در راه است. بعد از شهادتشان مادر این خواب را برای امام تعریف كردند، چشمان امام پر از اشك شد و فرمودند پیامبر از عالم دیگر برای ایشان خبر لقاءالله را آورده بودند.
بعد از اینكه دكتر سحابی با شما تماس گرفت شما به بیمارستان رفتید؟
بله. ما به بیمارستان طرفه رفتیم.
پس شما به محل حادثه نرفتید و مستقیم به بیمارستان مراجعه كردید.
بله، ایشان را به بیمارستان انتقال داده بودند. ما كه رسیدیم پدر به شهادت رسیده بودند.
البته ایشان اصلا به بیمارستان هم نمیرسند و همان بین راه تمام میكنند.
بله، قبل از بیمارستان تمام میكنند.
شما به همراه مادر رفتید؟
بله، من و مادر رفتیم، علی آقا هم بودند.
چه كسانی از شخصیتها در بیمارستان حضور داشتند؟
دكتر سحابی بود، چند نفری از آقایان نهضت آزادی و شورای انقلاب بودند، حتی خانمهای برخی از آنها آمده بودند تا به مادر تسلیت بگویند.
مهندس بازرگان هم آمده بود؟
بله، ایشان هم حضور داشتند.
از خانمها چه كسانی بودند؟
خانم دكتر سحابی بود، دو، سه نفر دیگر هم بودند كه من نمیشناختم و كنار مادر بودند.
مقام معظم رهبری و آقای هاشمی چطور؟
بله، اگر اشتباه نكنم مقام معظم رهبری زودتر از بقیه خود را به بیمارستان رساندند چون عضو شورای انقلاب بودند. البته الان راستش خیلی مطمئن نیستم ولی آقای هاشمی آمده بودند.
چه كسی بر بدن شهید مطهری نماز خواند؟
شهید بهشتی و آیتالله گلپایگانی. در واقع دو بار نماز خوانده شد. ابتدا آیتالله گلپایگانی نماز خواندند. اما یك مرتبه دیدیم كفن خونی شد و در واقع خون زده بود بیرون. به همین خاطر مجددا جنازه را شستیم و كفن كردیم و اینبار شهید بهشتی نماز را خواندند. این نشان میدهد كه پیغمبر با آن عظمت بیدلیل به این مرد توجه نشان نداده بود. خون ایشان اسلام را بیمه كرد. امام فرمودند خون مطهری تایید این انقلاب بود.
شهید مطهری وصیت خاصی داشتند؟ اینكه مثلا در كجا دفن شوند و چه كسی بر بدن شان نماز بخواند؟
خیر، خود امام فرمودند كه ایشان را به قم ببرند. هرگز خود ایشان یا خانواده چنین چیزی را نگفته بودند. شهید مطهری به قم علاقه خاصی داشت اما خودشان این را نگفته بودند. من بارها این را گفتهام كه این شایبه پیش نیاید كه چرا مرد بزرگی مثل شهید بهشتی را به قم نبردند، شاید چون ایشان با ٧٢ تن بود این كار انجام نشد.
وقتی به قم رفتید با چه شخصیتهایی در آنجا دیدار داشتید؟
ما منزل آیتالله لاریجانی رفتیم پدر دامادمان. آقای مصطفی محقق داماد هم حضور داشتند كه داماد ایشان بودند.
در واقع منظور شما آیتالله میرزا هاشم آملی لاریجانی پدر آقایان لاریجانی است.
بله. همینطور است.
آقای منتظری هم آمدند؟ ایشان را كجا دیدید؟
ایشان برای تشییع جنازه آمدند.
شهید مطهری بعد از شهادت به قم منتقل شدند اما گویا قبل از انقلاب ادامه حضورشان در قم با مشكلاتی مواجه شده بود. ظاهرا بین ایشان و مرحوم آیتالله بروجردی كدورتی پیش آمده بود. شما چیزی در این باره میدانید؟
بله. برخی علیه ایشان نزد آیتالله بروجردی سعایت و بدگویی كرده بودند و مثلا گفته بودند كه مطهری به حاج آقا روحالله امام(ره) خیلی ارادت دارد اما به شما این ارادت را ندارد. سعایت كرده بودند در حالیكه پدر واقعا به آیتالله بروجردی علاقه زیادی داشتند.
چه كسانی اینطور گفته بودند؟
افرادی كه مخالف فلسفه و عرفان بودند. یك گروه كیفی بودند حسادت هم بود چون پدر واقعا مورد توجه آیتالله بروجردی بودند میخواستند میانه ایشان را باهم به هم بزنند. یادم هست سال ٤٠ زمان فوت آیتالله بروجردی من هشت ساله بودم و در مسجد اعظم قم كنار پدر نشسته بودم. ایشان بهشدت گریه میكردند و شانههایشان میلرزید و من غرق تماشای ایشان بودم. مقالهای هم دارند با عنوان «روحانیت» اگرچه نقد به روحانیت دارند اما میگویند پاكترین و شریفترین انسانها از عصر رسولالله روحانیان اصیل هستند اما این روحانیت آسیبپذیر است، باید معایب و آفتهای آن از بین برود.
آیتالله بروجردی چگونه ناراحتی خود را نسبت به سعایتی كه از شهید مطهری شده بود، نشان دادند؟
شهید مطهری به دیدار آیتالله بروجردی رفته بودند و ایشان را نپذیرفته بودند.
چگونه این كدورت رفع شد؟
گویا شهید مطهری به دیدار ایشان رفته بودند و خواسته بودند كه به ایشان اجازه توضیح دهد و با صحبتهایی كه كرده بودند دل ایشان تسكین پیدا كرده بود.
چه سالی بود؟
دقیق یادم نیست اما بین سالهای ٣٦-٣٧ بود.
شهید مطهری هیچوقت انتقادی به برخی رفتارهای سیاسی آیتالله بروجردی داشتند؟ به طور مثال اینكه ایشان هیچ حمایتی از فداییان اسلام نكرد، یا بعد از ترور نافرجام شاه در سال ٢٧ ایشان پیامی دادند و به شاه سلامتش را تبریك گفتند.
شهید مطهری توجهی را كه آیتالله بروجردی به وحدت اسلامی و اشتراكات فقه داشتند بسیار میپسندیدند اما با این وجود در برخی موارد از جمله موردی كه شما گفتید نظر آیتالله بروجردی را نمیپسندیدند. البته هیچوقت پشت سر ایشان غیبتی نمیكردند چون استادشان بود. درباره دیگران هم همینطور بود. مثلا اگر میگفتند نظر آیتالله خویی این است میگفتند اعلم امام است اما اگر كسی میخواست به آیتالله خویی جسارت كند ناراحت میشدند.
در مورد حساسیت ایشان نسبت به حفظ حرمت مراجع هم خاطرهای در ذهن دارید؟
بله، یادم هست برخی جوانهای احساساتی آمده بودند و میگفتند آیتالله خویی را رها كنید راه ایشان درست نیست. شهید مطهری ناراحت شدند و گفتند شما حق ندارید به یك مرجع توهین كنید. شما از امام تبعیت كنید اما حرمت مراجع را نگه دارید. حتی به كسی كه مرجع او آیتالله خویی بود میگفتند من نمیگویم برگرد اما در مسائل سیاسی از امام تبعیت كن، ولی در مسائل فقهی با آیتالله خویی بمان.
بین دلخوریای كه بین شهید مطهری و آیتالله بروجردی پیش آمده بود چه كسانی وساطت كردند؟ مثلا آقای منتظری كه رابطه خوبی با آقای بروجردی داشتند وساطت كرده بودند؟
بله، آقای منتظری در این باره وساطت كردند. در واقع اگر این وساطت نبود كه اصلا آشتی نمیشد. خود آقای منتظری و بعضی از نزدیكان خاص آیتالله بروجردی واسطه شدند. پدر ناراحت بود و نمیخواست كه آیتالله بروجردی از ایشان ناراحت باشند و میگفتند ایشان استاد من است و از ایشان خواهش میكرد كه از او راضی باشند. خیلی به ایشان مراجعه كردند و در نهایت هم توضیح دادند. هرگز هم از آیتالله بروجردی انتقادی نكردند و میگفتند من هشت سال از وجود ایشان استفاده كردم. نظرات امام را بیشتر قبول داشتند اما هرگز پشت آیتالله بروجردی را زمین نگذاشتند. لذا با وساطت آقایان رفع كدورت شد و خوشبختانه آیتالله بروجردی هم رضایت خاطر پیدا كردند.
علامه طباطبایی چطور؟ ایشان با رفتار سیاسی مرحوم مطهری اختلاف نظری داشتند؟
نخیر. همیشه شهید مطهری را تایید میكردند.
چون ظاهرا مرحوم علامه طباطبایی خیلی سیاسی نبودند.
نخیر، ایشان اصلا انقلابی به آن معنا هم نبودند اما اگر پدر نامهای علیه شاه مینوشتند ایشان هم امضا میكردند.
یعنی به اعتبار شهید مطهری امضا میكردند.
بله. خیلی به پدر علاقه و اعتماد داشتند اما خیلی ذوقی برای ورود به مسائل سیاسی نداشتند. البته اشتباه نشود خود «تفسیرالمیزان» مسائل اجتماعی و سیاسی زیادی دارد، مسائل طاغوت گریزی را مطرح میكند و ارتباط دین و سیاست را بسیار عمیق توضیح میدهد. میخواهم بگویم علامه طباطبایی با تفسیر خود یك رنسانس سیاسی- اجتماعی در دنیای آن روز خودش به راه انداخت. ممكن است یك انسان سیاسی به آن معنا كه ما میگوییم نبوده اما یك تحول عمیق ایجاد كرد. اولین كسی كه معتقد بود اسلام دارای حیات سیاسی و اجتماعی است و تنها جنبه اخروی ندارد و سكولاریسم را نقد كرد علامه طباطبایی بود.
نسبت به آیتالله شریعتمداری چه نگاهی داشتند؟
مسائل آقای قطبزاده و سخنرانی كه آقای شریعتمداری داشتند بعد از شهادت استاد مطهری بود كه به نظرم آقای شریعتمداری خیلی اشتباه كردند.
اما قبل از انقلاب شهید مطهری نیز گرایش نواندیشی در دین داشتند. آقای شریعتمداری نیز با مجله مكتب اسلام هم همكاری میكردند.
بله، خب ایشان هم گرایشات نواندیشی داشتند.
مجله مكتب اسلام كه تحت نظارت ایشان منتشر میشد به ضد شریعتی بودن خیلی معروف بود. شهید مطهری چه نظری نسبت به این مجله داشتند.
پدر معتقد بودند بهترین راه تعادل است. دكتر شریعتی جامعهشناس برجسته، خلاق، فوقالعاده با استعداد و خوش قلم بودند كه قصد خدمت داشتند و برخی آثار ایشان هم بسیار نفیس است اما اشتباهات اساسی داشتند چون با معارف اسلامی عمیقا آشنا نبودند.
شما همان دید شهید مطهری نسبت به دكتر شریعتی را دارید كه ایشان در بیانیه مشتركشان با مهندس بازرگان دارند؟
بله، یعنی دكتر شریعتی قابل نقد است اما قابل نفی نیست. شخصیت ایشان به لحاظ جنبههای مثبتی كه داشتند قابل احترام است. به جوانان نیز خدمات زیادی كرده اما اینكه بخواهیم از او اسطوره بسازیم و بگوییم سراسر زیبایی بوده یا از او فقط چهره منفی بسازیم هر دو غلط است. شهید مطهری اینجاست یعنی حد وسط است.
نواندیشان و روشنفكران دینی خیلی به آثار استاد مطهری استناد میكنند و از آنها بهره میگیرند. به طور مثال دكتر سروش در بسیاری از كتابهای خود ارجاعهای متعدد به شهید مطهری میدهند. ما اگر بخواهیم تاریخ روشنفكری دینی را بگوییم قطعا یكی از سرآمدان این جریان شهید مطهری است. شما به عنوان فرزند ایشان كه مسلما بر آثار و منظومه فكری ایشان بیش از هر كسی تسلط دارید فكر میكنید جایگاه مرحوم مطهری در روشنفكری و نواندیشی دینی كجاست. یكی از رهبران فكری این جریان تلقی میشود یا اینكه فقط تا حدی تاثیرگذاری داشتهاند اما راهشان از آنها جداست؟
شهید مطهری قطعا یك روشنفكر دینی بود اما به عنوان یك روحانی عمیقا به سنت، روحانیت، عرفان و حكمت وابسته بود در عین حال انسانی بود كه دنیای جدید و معارف جدید را میشناخت و كتابهای خود را در قالب زبان امروزی و ادبیات جدید مینوشت. نمونههای آن را هم كه میشناسید. «خدمات متقابل» یكی از آنهاست، «مساله حجاب»، «اسلام و مقتضیات زمان»، «ده گفتار» و نقدی كه بر روحانیت نوشتهاند نشان میدهد ایشان روشنفكر و روشنبین بودند اما روشنفكری ایشان برخاسته از روح سنت، ولایت و آرمانهای معنوی و درونی اسلام است چون گاهی روشنفكری دینی برخاسته از اینها نیست و یك لایه غربی میگیرد. برخی روشنفكران دینی حق دارند به شهید مطهری استناد كنند اما گاهی برداشتهای آنها دقیق نیست به این دلیل كه با عمق سنت و معارف آشنا نیستند و فقط از جنبه قالبی و مدرن به آن توجه میكنند. میخواهم بگویم میتوان نگاه نو به معارف داشت اما نباید روشنفكری دینی را در مقابل سنت و معارف اسلامی قرار داد. میتوان به معارف رنگ مدرنیته داد مثل كاری كه امام با موسیقی و شطرنج كرد، ایشان كار بسیار زیبایی انجام دادند اما روح معارف را هم حفظ كردند. برخی افراد متحجر هستند و با هرگونه نوگرایی مخالفت میكنند این هم درست نیست.
شما آرا و آثار شهید مطهری را در حال حاضر چقدر در جامعه زنده میدانید؟ به طور مثال صدا و سیما در بحثهای سیاسی و اسلامی چقدر به آرای شهید مطهری ارجاع میدهد؟ چون معمولا در صدا و سیما تنها روضهخوانیهای ایشان و سخنرانیهایی كه درباره فلسطین و رژیم صهیونیستی داشتهاند پخش میشود. فكر میكنید چقدر از آثار شهید مطهری در صدا و سیما و مجموعه سیاستگذاریهای نظام بهره برده میشود؟
این نقص در جامعه و صدا و سیمای ما هست كه گاهی بعضی مسائل را گلچین میكنند یعنی گزیدهای عمل میكنند. واقعا شهید مطهری به تعبیر مقام معظم رهبری مبنای نظام جمهوری اسلامی است و به گفته امام خمینی(ره) آثار ایشان بلااستثنا آموزنده است. اگر این گونه نگاه كنیم باید تمام آثار شهید مطهری را به طور متوازن، متعادل و متناسب ارایه كنیم. متاسفانه فرهنگ تا حدی اسیر سیاست شده است، به نظر من این آلودگی است. شهید مطهری آن طور كه هست باید معرفی شود، كشور ما یك مقدار سیاستزده است. ما اگر شهید مطهری را بخواهیم باید تمام افكار ایشان را قبول كنیم به طور مثال ایشان انسان متعادلی است اما امروزه در جامعه و مجلس ما برخی كه افراطی هستند اصلا با اعتدال ایشان كاری ندارند. به طور مثال شهید مطهری اعتقاد دارند ماركسیست باید در دانشكده الهیات تدریس شود و ما نقد میكنیم.
یعنی شما معتقدید اینها شهید مطهری را دوست دارند اما ایشان را نمیشناسند.
بله، عمق وجودی ایشان و عمق آثارشان را نمیشناسند. مثلا ممكن است كتاب «آینده انقلاب اسلامی» را نخوانده یا قسمتهایی از آن را خوانده است.
در همان كتاب «آینده انقلاب اسلامی» كه اشاره كردید شهید مطهری اتفاقا درباره صدا و سیما مینویسند كه صدا و سیما نباید جای مسجد را بگیرد.
بله، میگویند باید آگاهیبخش باشد به قول امام باید دانشگاه باشد. نباید قالبی عمل كرد و افراد خاصی را آورد، فضا باید باز باشد.
شما فكر میكنید با این حرف كه صدا و سیما نباید جای مسجد را بگیرد انتقادشان را به تعدد برنامههای مذهبی ابراز میكردند؟
میگفتند برنامهها نباید یكنواخت باشد چون مردم خسته میشوند. صدا و سیما باید آزادی فكر داشته باشد، با افراد از افكار و جهتگیریهای مختلف بحث بگذارد. این در صدا و سیما نیست. برخی آقایان از شهید مطهری دم میزنند اما به آزادی تفكر ایشان اعتقادی ندارند. برای رسیدن مردم به حقیقت، رشد و تعالی باید آزادی افكار وجود داشته باشد و بحثهای مختلف مطرح شود.
ایشان این حرف را گفتهاند و چاپ شده اما آیا به خاطر دارید زمانی تلویزیون یا رادیو روشن بوده باشد و ایشان مثلا انتقادی را به صدا و سیما مطرح كرده باشند؟
یادم است فروردین ٥٨ ما تازه تلویزیون خریده بودیم، پدر مستند اروپاییها درباره حیوانات را میدیدند گفتند خیلی كار قشنگی است آفرین به اروپاییها، اینها زیباییهای اروپا را نشان میدهند. شهید مطهری معتقد بودند نقد غرب غیر از نفی غرب است. متاسفانه گاهی ما برخورد غیرعقلانی میكنیم، فكر میكنیم هرچه ما داریم زیبایی و هر چه آنها دارند زشتی است. این بزرگترین عیب است و به جامعه ضربه زیادی میزند ما باید اشكال رفتار خودمان را هم ببینیم. به طور مثال الان در جامعه ما تبعیض و تفاوت طبقاتی هست اما با آن برخوردی نمیشود اما با مساله حجاب برخورد میشود. من نمیگویم حجاب وضعیت ایدهآلی دارد اما مساله تبعیض و بیعدالتی از آن خیلی مهمتر است اما متاسفانه به این مسائل توجهی نمیشود.
حتی در همین موضوع حجاب اگر اشتباه نكنم شهید مطهری در كتاب «مساله حجاب» میگویند كسانی كه دین اسلام ندارند، میتوانند در جامعه اسلامی بدون حجاب باشند.
بله، طرحی از این مساله داده بودند اما گویا برخی قبول نكرده بودند و معتقد بودند زمینهساز سوءاستفاده میشود.
خب چه اشكالی داشت اگر ظاهر دینی آن حفظ میشد؟
خب بعضیها موافق نبودند. این یك طرح بود، برخی این طرح را داده بودند شهید مطهری هم نظر داده بودند اما به تصویب نهایی نرسید. معتقد بودند آنها هم به احترام نظام جمهوری اسلامی و كشور بهتر است حجاب داشته باشند مثل خارجیهایی كه به ایران میآیند.
اما اصل حجاب بعد از شهادت ایشان اجباری شد؟
بله. بعد از شهادت ایشان بود. من در دانشگاه به خانمها هم گفتم یكی از مشكلاتی كه ما در حجاب داریم این است كه در صدا و سیما فرض كنید دو، سه نفر میآیند با حجاب كامل یا با لباس روحانیت درباره حجاب صحبت میكنند خب قطعا دختر و پسر ما طرد میكنند. من میگویم اگر قرار است درباره حجاب بحث عمیق فرهنگی شود خانمها و آقایان با تیپهای مختلف، دو هنرپیشه زن، دو روحانی روشنفكر، یك جامعهشناس، یك روانشناس و یك فیلسوف بیایند و این مساله نقد و بررسی شود. باید دلیل حجاب و مزایای آن را برای جوانها تشریح كرد تا به این مطلب برسند با تحمیل نمیشود. من چون ذوق هنری دارم و مقالات عرفان، هنر و موسیقی و كتاب «هنر قدسی» را نوشتهام كه اطلاعات چاپ كرد، معتقدم طراحان مد ما باید مانتو، لباسهای بلند، روسری و شال، چادرهای مشكی و رنگی زیبا و متنوع طراحی كنند تا خانمها را جذب كند، اینجا كمكاری میشود.
به ذوق هنری اشاره كردید. شهید مطهری موسیقی هم گوش میكردند؟
پدر ذوق داشتند. من یادم است كه گاهی خودشان با آهنگ میخوانند «بشنو از نی چون حكایت میكند...» و میگفتند صدای آقای گلپایگانی – (اكبر گلپا) خواننده زمان طاغوت- به دلم مینشیند اما حیف كه در محیط آلوده رادیو فعالیت میكند ولی صدای خوبی دارد. البته خود آقای گلپایگانی فرد نجیب و سنگینی بودند.
كارهای افراد دیگری مثل استاد بنان و شجریان قبل از انقلاب را چطور؟
فقط آقای گلپایگانی را من یادم میآید. یك بار آقای حدادعادل میگفتند پدر بعد از نماز تعقیبات را با آهنگ میخواندند. گاهی اشعار حافظ را با آهنگ میخواندند و در جواب تعجب من میگفتند با حال خودم خوش هستم
این را آقای حداد عادل جایی گفتهاند چاپ شده یا به خود شما شخصا گفتهاند؟
نه در سخنرانیهایشان گفتهاند اما نمیدانم چاپ شده یا نه. شهید مطهری با ذوق و باروح بود البته موسیقی عرفانی، نه طاغوتی.
البته موسیقی گلپایگانی خیلی عرفانی نبود.
اما سبك موسیقی ایشان دلنشین و محزون بود.
پس شهید مطهری قبل از انقلاب به رادیو گوش میدادند؟
بله. به خاطر اخبار و برنامههای آن گوش میكردند.
درباره آقای راشد كه در رادیو سخنرانی و موعظه مذهبی میكردند چه نظری داشتند؟
به من میگفتند سخنرانی ایشان را گوش كن خیلی ارزشمند است. بعد از انقلاب به آقای راشد بیمهری شد، شاید اگر شهید مطهری زنده بودند این طور به ایشان بیمهری نمیشد. راشد در رادیو به اسلام خدمت كرد شاید بعضیها بگویند چون در رادیو فعالیت میكرده طاغوتی بوده اما بالاخره از همان طریق هم ایشان برای دین تبلیغ كرد. یادم میآید دختر ایشان هم محجبه بود اما چون چادر سر نمیكرد بعضیها خوششان نمیآمد. اما پدر برای هر دوی ایشان احترام قایل بود. فقط آقای حجتی كرمانی به این مساله توجه داشت و بعد از فوت مرحوم راشد مطلبی را در روزنامه اطلاعات نوشتند كه اگر مطهری بود در حق راشد بیمهری نمیشد. معتقد بود باید از این مرد تجلیل میشد، ایشان به كشور و دین خدمت كرده بود.
ظاهرا وقتی به آقای راشد گفته بودند كه چرا در رادیو حاضر میشود، پاسخ داده بود همین كه در این مدتی كه من صحبت میكنم از موسیقیهای مبتذل رادیو كم میشود، كافی است.
مرحبا، بله این را هم گفته بودند. چقدر هم ایشان خوش بیان بودند. ایشان و آقای فلسفی.
راجع به دكتر شریعتی اطلاعیهای بعد از فوت ایشان منتشر شد من جایی از شما خواندم كه گفته بودید علی آقا آن را منتشر كرد. این همان اطلاعیهای است كه الان در آن كتاب افشاگری منتشر شده است؟
بله. البته پدر به دكتر شریعتی نقد داشتند اما نباید این طور برداشت كرد كه با ایشان مخالف بودند. پدر همیشه به من میگفتند سخنرانیهای دكتر شریعتی را گوش كن و معتقد بودند كه در حسینیه ارشاد باید خیلی از ایشان استفاده شود. اما خب ایشان بعدها اشتباهاتی داشتند. در حسینیه ارشاد هم آقایانی از ساواك بودند كه غرض داشتند كه نمیخواستند بین پدر و دكتر شریعتی ارتباطی باشد. به نظر من دكتر شریعتی خیلی خوشنفس و با اخلاص بودند و حتی گفته بودند كه آقای مطهری اجازه دارند آثارشان را اصلاح كنند.
البته تا جایی كه من میدانم این اختیار را به استاد محمدرضا حكیمی داده بودند.
بله. هر دوی ایشان بودند. گفته بود آقای مطهری و آقای حكیمی اختیار دارند كه آثارش را مورد بازخوانی و اصلاح قرار دهند. دكتر شریعتی آثار نفیسی داشتند حتی یادم هست آقای مهدی جعفری گفته بودند علامه محمدتقی جعفری گفتهاند تا «حج» شریعتی را نخواندهای حج نرو. ببینید چقدر این مرد زیبا نوشته بود. خانمی گفته بودند من با «فاطمه، فاطمه است» متحول شدم.
كدام آثار شریعتی را شهید مطهری بیشتر میپسندیدند؟
«فاطمه، فاطمه است»، «حج» و آثاری كه در تمدن و هنر اسلامی نوشته بود. از «انسان، ماركسیست، اسلام» هم بسیار تعریف میكردند.
كدام آثار را بیشتر نقد میكرد؟
«اسلامشناسی». میگفتند اشتباهات زیادی دارد. معتقد بودند دكتر شریعتی در مسائلی وارد شدهاند كه در تخصصشان نبود و دچار اشتباهات فاحشی شد، البته این اشتباهات عمدی نبود.
در واقع تقصیر نداشت، قصور داشت.
بله. چقدر عالی توصیف كردید.
من این را از شما خوانده بودم كه شهید مطهری خیلی راضی نبود كه آن اطلاعیه انتشار عمومی پیدا كند.
بله. به گمان خودشان میگفتند مصلحت نیست. ایشان محاسن دكتر شریعتی را بیان میكردند و میگفتند من بخواهم معایب را بنویسم خیلی جامعه ظرفیت ندارد. به نظر من بعضی مسائل شاید خیلی مناسب نباشد ناگهانی مطرح شود اما اگر به تدریج و به صورت پخته چاپ شود و ذهنها را باز كند موافقم. واقعیت این است كه اینها تندرو هستند خیلی از دانشگاه خوششان نمیآید. خود آقای سیدحمید روحانی هم با علی آقای ما و هم با آقایان هاشمی و خاتمی ضدیت دارد.
امثال آقای حمید روحانی هیچوقت مراودهای با شهید مطهری داشتهاند؟
نه اصلا نداشتند.
آقای مصباح چطور؟
آقای مصباح هم خیلی یادم نمیآید. اما آقای جوادی آملی را یادم هست. شهید مطهری با ایشان مراوده زیادی داشتند.
البته از همه بیشتر با آقای منتظری رفیق بودند.
بله. ایشان برای مراجع احترام زیادی قایل بودند و البته بعد از آقای منتظری با جوادی آملی انس بیشتری داشتند.
با آقای هاشمی چطور؟
بله ایشان هم نزد پدر میآمدند.
آقای طالقانی؟
بله با ایشان هم انس و مراوده داشتند و من چند بار دیدم كه پدر چقدر به ایشان احترام میگذارند. اگر آیتالله طالقانی و پدر زنده میمانند شرایط فرق میكرد. ما نباید با نهضت آزادی كه آیتالله طالقانی هم عضو آن بود این طور برخورد میكردیم. اینها نیاز به هدایت آیتالله طالقانی و شهید مطهری داشتند. خطاها و اشتباهات زیادی داشتند اما به جای طرد باید اینها را اصلاح و به سوی اسلام جذب میكردیم. دفع كردن هنر نیست.
٣٦ سال از انقلاب گذشته است. اگر شهید مطهری زنده بود فكر میكنید بعد از این مدت ما با چه جامعه و نظامی روبهرو بودیم؟
بعضی معتقدند ایشان رهبر میشد. اما من این را خیلی نمیپسندم. من احساس میكنم ایشان رهبری را قبول نمیكردند مگر اینكه شرایط حاد میشد یا امام اصرار میكردند، اما پدر اصرار داشتند نقش تفكر و زیربناهای فرهنگی را داشته باشند.
منظور من این است كه به طور مثال شما گفتید اگر ایشان زنده بودند اجازه نمیدادند با نهضت آزادی یا آقای منتظری آن طور برخورد شود.
آقای منتظری هم اشتباه كردند اما پدر سعی میكردند ایشان را هدایت كند. اما اگر پدر زنده بودند آقای منتظری هم تحت تاثیر ایشان قرار میگرفتند و این مسائل پیش نمیآمد. حق آقای منتظری این نبود هرچند اشتباهاتی داشتند. شاید یكی از دلایلی كه مهندس بازرگان گفت دین برای اخرویت است برای جامعه بشریت نیست، فشارها و توهینها و عدم سعه وجودی دیگران نسبت به ایشان و دولت بود. میخواهم بگویم جنبههای روانی بر ایشان تاثیر داشت، یك علت دیگر هم عدم مطالعات عمیق بازرگان در زمینه معارف اسلامی بود اما فشارهای روانی دلیل مهمتری بود.
روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید