1393/10/13 ۱۲:۰۰
غلامحسین ابراهیمی دینانی در نخستین نشست درسگفتارهای «ناصر خسرو» در شهر كتاب كه با حضور محمدعلی اسلامی ندوشن، مهدی محبتی و علیاصغر محمدخانی برگزار شد گفت: دلیل گرایش ناصرخسرو به فاطمیون مصر این است كه آنها اسماعیلیه بودند. اسماعیلیان میتوانستند همه منطقه و جهان را به زیر چرخ خود درآورند و تنها یك اشتباه كردند و میگفتند همه چیز باید باطن باشد، در حالی كه هر باطنی ظاهر دارد و هر ظاهری نیز باطنی دارد. هگل در جایی میگوید: «نخستین بار نور خورشید معنویت از ایران طلوع كرد.»
غلامحسین ابراهیمی دینانی، پژوهشگر و استاد فلسفه گفت: استاد ندوشن به شكلی كامل درباره شخصیت ناصرخسرو صحبت كردند. اما فقط میخواهم این را بگویم كه دلیل گرایش ناصرخسرو به فاطمیون مصر این بود كه آنها نیز اسماعلیه بودند و نمیتوان این موضوع را به پای ضعف ناصرخسرو نوشت.
این نویسنده ادامه داد: ایرانیها دوگانه اندیشاند و این دوگانه اندیشی به هیچ وجه منفی نیست. همین دوگانه اندیشی باعث شد كه ایران عرب نشود و فرهنگ خود را حفظ كند و گرنه امروز چیزی جز یك نام از واژه (EgYPT) از قبطیهای مصر در هویت آنها باقی نمانده است. ناصر خسرو نیز یكی از شاخصههای همین دوگانه اندیشی است. او نه غزلسرا و قصیده سرا بلكه حكیم، متكلم، سیاح و سفرنامهنویس است. امروز چیزی از هویت مراكش و تونس و الجزایر باقی نمانده است اما ایرانیها گذشته خود را فراموش نكردهاند.
وی افزود: نباید از یاد برد كه غیر از عربستان سعودی كه از بیخ عرب بودند هیچ عرب دیگری در اطراف شبیه جزیره وجود نداشت و ایران یگانه كشوری است كه مسلمان شد اما عرب نشد. زمانی با یكی از استادان دانشگاه الازهر صحبت میكردم و وقتی نام ناصرخسرو را به میان آوردم او آهی كشید و گفت: «شما فردوسی و ناصرخسرو را دارید اما ما بزرگانی در این سطح نداریم.» این استاد دانشگاه باید هم آه بكشد چون آنها گذشته خود را فراموش كردهاند. در آثار ناصرخسرو غیر از واژه خرد یك واژه دیگر نیز بیشترین بسامد را به خودش اختصاص داده كه آن هم واژه «خر» است!
این نویسنده آثار فلسفی گفت: من البته حافظههای تاریخی را اندازهگیری نمیكنم و هیچوقت هم علاقه نداشتم كه حافظه ملتها را اندازهگیری كنم اما مصریها در قیاس با ما فرهنگ نیرومندی نداشتند و هیچ فرهنگی غیر از یونان با ایران برابری نمیكند. به هر حال یونان افلاطون و ارسطو را داشته و نمیتوان آن را نادیده گرفت. ایران چنین فرهنگ نیرومندی داشت و دوگانه اندیشی یعنی همین كه ما امروز فرهنگمان را حفظ كردهایم.
من به تعبیری هگل را نیز یونانی مآب میدانم. او در جایی میگوید: «نور خورشید معنویت برای نخستین بار از ایران طلوع كرد.»
دینانی اضافه كرد: ناصرخسرو هم ایرانی و هم مسلمان بود. ناصرخسرو در قرن پنجم و خواجه نصیر و وحیدالدین كرمانی جزو متفكران بزرگ اسماعیلیاند. البته به گمانم ناصرخسرو اهل این حرف ها نبود چون شاید بتوان گفت كه نمیتوان فهمید كه فیلسوفان چه دینی دارند.
لذت، سعادت و آرمان سه مساله عمده ناصرخسرو
ابراهیمی دینانی به تفكر و عقل و خرد در آثار ناصرخسرو اشاره كرد و گفت: ناصرخسرو در آثارش سه مساله را مطرح می كند. یكی لذت و دیگری سعادت و آرمان. انسان مانند هر حیوانی لذت طلب است. از سوی دیگر نمیتوان شخصی را پیدا كرد كه نگوید من سعادت را نمیخواهم و در عین حال، هر انسانی آرمانی دارد. در واقع هر انسانی آرمان خودش را دارد. حالا میخواهیم بدانیم كه آرمان، لذت و سعادت چیست.
آرمان قدسی یا قهرمانی
دینانی، استاد فلسفه در تشریح تفكر ناصرخسرو قبادیانی گفت: ناصرخسرو آرمان دارد. آرمان یا قدسی است یا قهرمانی. یعنی حتی آن ورزشكاری كه میخواهد بوكسور خوبی باشد و اول شود آرمان دارد یا آن فوتبالیست كه میخواهد در فوتبال نفر اول باشد آرمان قهرمانی دارد. در وجود فقیه و فیلسوف این آرمان قدسی است. شاید یكی هم پیدا شود كه هر دو اینها را بخواهد، یعنی آرمان قدسی و قهرمانی را با یكدیگر؛ اما این دیگر اسمش با آنچه گفتم یكی نیست و به آن میگوییم فتوت و جوانمردی.
جوانمردی؛ پیام فردوسی و ناصرخسرو
دینانی اضافه كرد: شیعیانی كه حضرت امیرالمؤمنین(ع) را پذیرفتند و گفتند لافتی الا علی، لا سیف الا ذوالفقار، این باز میگردد به كشف و درك آنها از بارزترین ویژگی شخصیت حضرت امیر المؤمنین(ع).
حتی در آن زمان در زورخانه و قهوهخانهها تصویر و شمایل حضرت امیرالمؤمنین(ع) را به دیوار میآویختند كه نشان از همین شناخت و درك درست داشت.
وی توضیح داد: ناصرخسرو شاعر متفكری است و علاوه بر عبوس بودنش می خواهم نام دیگری نیز به او بدهم و به او بگویم «شاعر چون و چرا». او همانقدر كه واژه خرد را به كار برده به همان اندازه هم از واژه «خر» استفاده كرده است. ناصرخسرو معتقد است شاعری كه چون و چرا ندارد با خر تفاوتی نمیكند. در واقع پرسش انسان با همان چون و چرا مطرح است. شما فرض كنید در بیابانی كه هیچ راهی را بلد نیستید گم میشوید و چیزی هم ندارید كه بخورید. آیا عقل به شما میگوید بنشینید یكجا و تكان نخورید؟ آیا همه شما كه اینجا نشستهاید اگر در بیابان گم شوید یكجا مینشینید. در واقع ناصر خسرو نیز مانند هر انسان خردمند و خردگرا حركت میكند تا مسیری برای پاسخ به پرسش خود بیابد. از سوی دیگر آدمی كه با خود واژه «چرا» را نداشته باشد با آن «خر» هیچ فرقی نمیكند.
نویسنده كتاب «معمای زمان و حدوث جهان» یادآور شد: ناصرخسرو هم پرسشگر است و هم ایرانی و هم مسلمان. نمیتوانیم بگوییم مثلاً جزو داعش بوده و با ابوبكر بغدادی همكاری میكرده! همین كه تا هفت امام از امامان معصوم(ع) جلو آمده باید از او به نیكی یاد كرد. میخواهم بگویم تشیع یعنی تفكر و از روزی كه تفكر در وجود شما نباشد مطمئن باشید كه چیزی از شیعه باقی نمانده است.
وی گفت: لذت نیز برای دفع الم است، دفع رنج. آن هم برای نیازهای خوراكی و پوشیدنی و جنسی اما همین نكته نیز محل بحث است. میخواهم بپرسم كه ناصرخسرو بزرگ چه رنجی آزارش میداد؟ رنج حسی و بدنی یا رنجی غیرحسی كه خودش به مانند بسیاری از بزرگان به آن دچار بودند؟ انسانی كه «چرا» داشته باشد در رنج است و درد فكر دارد. در واقع ما آدمی بدون درد و رنج نداریم.
نویسنده كتاب «سخن ابن سینا و بیان بهمنیار» توضیح داد: امروز با تولید انبوه جایی برای حاجات و نیازهای بدنی ما باقی نمانده. آیا با تولید انبوه هم میتوان نیازهای هوسناك را رفع كرد یا هوسهای بشر نامحدود است؟ بنابراین از دفع الم میخواهم وارد مسائل عقلی بشوم. ناصرخسرو در واقع میخواهد بگوید رنج فكری مرا از بین ببر و آدم بیدغدغه آدم بیدردی است. این واژه دغدغه و مفهوم آن برای آدمی زیباست. فردوسی هم مانند ناصرخسرو برای رفع الم خود دغدغه داشت.
ناصرخسرو؛ شاعری باطنی مسلك
این نویسنده و استاد فلسفه اضافه كرد: ناصرخسرو باطنی مسلك بود. در حقیقت علت انقراض اسماعیلیان نیز همین موضوع بود و قدری به خطا رفتند وگرنه دنیا را میگرفتند. آنها میگفتند باید از ظاهر پی به باطن برد. البته ناصرخسرو از این موضوع مطلع بود كه چنین كاری شدنی نیست و حسن صباح پا را فراتر نهاد و گفت ظاهر را به كل باید كنار گذاشت و دیگر ظاهر آن شوكت و كبكبه را ندارد.
وی توضیح داد: در عین حال كه هر ظاهری بدون باطن نیست و هر باطنی نیز ظاهری دارد اما به باطن راه نیست و البته در برخی مواقع باید ظاهر شود. اما فكر كنید كه اگر باطن آدمها ظاهر شود چه اتفاقی میافتد؟ آیا من كه الآن اینجا نشستهام از باطن همه شما مطلعم؟!
دینانی یادآور شد: تعریفی از علم دارم كه در هیچ جا گفته نشده. علم در واقع از ظاهر پی به باطن بردن است، پس نمیتوان ظاهر را به كلی كنار گذاشت. لذت حسی نیز این است كه رنج را كنار بگذارد ولی در عین حال در این مسیر و در آن بیابانی كه برایتان مثال زدم نمیتوان گفت كه راه در جایی به پایان میرسد. اگر كسی گفت كه من همه چیز را فهمیدهام نیز به او همان لقب «خر»ی را میدهند كه بارها ناصرخسرو به كار برده است.
دینانی گفت: فیلسوف میخواهد حقیقت را كشف كند اما باید از اول بداند كه به هیچ چیز نمیرسد. پس حقیقت كجاست؟ غیر از این است كه لایتناهی است؟ پس رفتن و نشستن در آن بیابان حكم همان مرگ را دارد. چیزی كه ناصرخسرو تلاش می كند تا آن را بازگو كند.
خبرگزاری ایبنا
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید