1400/9/24 ۰۹:۴۸
دینداری در دنیای معاصر به خلاف تصور خاماندیشانه پیشین، از میان نرفته است، بلكه شیوههای آن دگرگون شده است. این تحول از یك سو ناشی از تغییرات جدی در زندگی بشر در جهان متكثر و به هم مرتبط متجدد است و هم به علت پیشرفتهای علم و تكنولوژی كه موجب شده از مفاهیم دینی، تفاسیری جدید ضرورت یابد.
مجبوریم گفتوگو كنیم
زهره حسینزادگان: دینداری در دنیای معاصر به خلاف تصور خاماندیشانه پیشین، از میان نرفته است، بلكه شیوههای آن دگرگون شده است. این تحول از یك سو ناشی از تغییرات جدی در زندگی بشر در جهان متكثر و به هم مرتبط متجدد است و هم به علت پیشرفتهای علم و تكنولوژی كه موجب شده از مفاهیم دینی، تفاسیری جدید ضرورت یابد. فلسفه دین قارهای به ویژه اندیشههای متفكران متاثر از فیلسوفان آلمانی معاصر مثل مارتین هایدگر، بر این اساس تعابیر جدیدی از دینداری ارایه كردهاند كه در آن ضمن پذیرش تكثر شیوههای دینداری، حضور آن در زندگی بشری به رسمیت شناخته میشود. انتشارات ققنوس كتاب دین پس از متافیزیك را به تازگی منتشر كرده است. این كتاب ویراسته مارك راتال فیلسوف هایدگرشناس امریكایی است. این كتاب حاصل همایشی است كه در امریكا برگزار شده و نتیجهاش یازده مقاله از متفكرین بنام معاصر است. این كتاب به سرپرستی علیاصغر مصلح ترجمه شد و مترجمین مختلفی مقالات آن را ترجمه كردند. با محمد مهدی فلاح، دانشآموخته و پژوهشگر فلسفه و از مترجمان این كتاب گفتوگویی صورت دادیم كه از نظر میگذرد.
********
به عنوان مقدمه بحث اگر ممكن است در ارتباط با نسبت بین دین و متافیزیك صحبت بفرمایید و به خصوص وضعیتی كه برای آنها در اواخر قرن بیستم پیش آمد.
وقتی ما راجع به متافیزیك صحبت میكنیم، تاریخ 2000 سالهای را در نظر میآوریم كه از یونان باستان شروع میشود و تا به امروز ادامه داشته است. در مجموعه دروس ارسطو، متافیزیك به فصلی اطلاق میشود كه بعد از فیزیك میآید و نامی كه ارسطو برای آن برمیگزیند فلسفه اولی است. در ترجمه متون ارسطو به زبان عربی، كلمه مابعدالطبیعه معادل متافیزیك قرار گرفت. اگر فیزیك طبیعت در نظر گرفته شود، معادل متافیزیك هم در واقع یعنی آنچه بعد از فصل فیزیك آمده است. ارسطو مدعی میشود كه از موضوع فلسفه اولی وجود بماهو وجود است و مقولاتی كه ذیل آن قابل تعریف است. مقصود از این دانش متافیزیك هم در نظر ارسطو رسیدن به علت نخستین یا همان محرك غیرمتحرك است. در واقع به دنبال این مباحث است كه برای ارسطو فلسفه اولی همان الهیات به معنای كلی آن در نظر گرفته میشود.
درست است این تلقی ارسطو شالوده فلسفه سنتی یا متافیزیك سنتی را میسازد؟ شالودهای كه تا زمان عصر روشنگری جریان دارد؟
میشود گفت این تلقی درست است. تا پیش از دوران مدرن همین تلقی از متافیزیك باقی بود و در دوران مدرن بود كه اختلافاتی در بین پیش آمد. دكارت در آنچه ارسطو متافیزیك میدانست تغییرات ایجاد كرد و مفهوم گستردهتری برای متافیزیك قائل شد. بعضی مفاهیم كه قبلا در حوزههای دیگر بررسی میشده وارد بدل به مساله متافیزیك شد. مثلا در دكارت مساله ذهن و بدن كه جزو مسائل متافیزیك نبود وارد متافیزیك شد. محل اختلاف اصلی بین عقلگرایان و تجربهگرایان مدرن خود پرسشی متافیزیكی است: اینكه تا چه میزان مدعیات غیرتجربی برای انسان قابل شناختند و از اساس شناخت مبتنی بر چه شواهدی استوار است. ولی این كانت است كه نقطهعطف تاریخ متافیزیك به حساب میآید؛ چون با تحلیلهای كانت از فاهمه در واقع مشخص میشود كه شناخت چه چیزهایی از عهده انسان خارج است. كانت با تحلیل شرایط فاهمه نشان میدهد كه بخش قابل ملاحظهای از آنچه ذیل متافیزیك مورد بررسی قرار میگیرد اساسا از توانایی فهم انسان فراتر میرود. بنابراین بنیان متافیزیك با كانت دچار دگردیسی جدی میشود. فیلسوفان بعد از كانت تلاش میكنند به نحوهای مختلف بحثهای متافیزیكی را پیش ببرند و حتی تلاش میكنند نسبت مقولات متافیزیكی با تاریخ را مشخص سازند. ولی حكایت آن زمان متفاوت میشود كه به نتیچه میرسیم. نقدهای او به متافیزیك نشان میدهند بخش اعظم مسائلی كه متافیزیك راجع به واقعیت، حقیقت و... مطرح میكند تا چه میزان غیرواقعی است. از آن به بعد تردیدها نسبت به متافیزیك بسیار میشود و با هایدگر، تضعیف متافیزیك به صورت دقیقتری صورتبندی میشود.
به نظر میرسد كه متافیزیك سنتی در خدمت دین بوده و تلاش میكرده براهینی را برای اثبات دین ارایه دهد. در عصر روشنگری با اهمیت یافتن عقل و خرد شكلی از دینستیزی پیش میآید. با نیچه همه این موضوعات مجددا مطرح میشوند و زیر ساتور نقد میروند. آیا این برداشت درست است؟
هایدگر مقاله معروفی دارد كه تلاش میكند این ملازمه را نشان دهد و تلاش میكند بگوید تاریخ متافیزیك با تاریخ الهیات سنتی ملازمه دارد و دین و متافیزیك همزمان و همگام هم پیش میآیند. بنابراین اگر قرار باشد تحولاتی در متافیزیك اتفاق بیفتد، ناگزیر الهیات هم دچار تحولات و تغییراتی خواهد شد. البته باید بر این نكته تاكید كرد كه نسبت دین و الهیات یك به یك نیست. در دین جریانهای دیگری هم وجود دارند كه مثل عرفان است، الهیات سلبی است و چیزهای دیگری از این دست كه هر چند اینها هم با افول متافیزیك دچار تحول میشوند ولی این تحول به اندازه آنچه برای الهیات سنتی اتفاق میافتد، نیست. الهیاتی كه به دنبال اثبات وجود خداوند است و از یك واجبالوجود صحبت میكند كه دارای همه صفات كمالیه است كاملا مبتنی بر متافیزیك است با تحول آن دگرگون میشود. این الهیات با افول متافیزیك دچار خدشه میشوند و آن بخش از دین كه خود را وابسته به الهیات كرده باید به شكل دیگری به حیات خود ادامه دهد.
پس همانطوركه فرمودید وقتی متافیزیك دچار تضعیف و تغییر میشود ما نیاز به بازتعریف مفاهیم داریم. این بازتعریف چگونه اتفاق میافتد؟ آیا معنویتگرایی جدید هم گونهای از این بازتعریف است؟
بسته به تلقیهای مختلف از معنویت، برخی دین را جزیی از معنویت میدانند و میگویند ادیان مختلف گونههای متفاوت معنویتگرایی هستند. ولی برخی دیگر میگویند نسبت اینها برعكس است و معنویتگرایی كنونی تلاش برای دینداری در دنیای جدید است. این مساله در فلسفه دین مورد بحث قرار گرفته است. با فرض فرضیه اول، میشود گفت معنویت هم ناگزیر زیربنای خود را در متافیزیك مییابد و با تغییر متافیزیك آن هم دچار دگردیسی خواهد شد.
در واقع اگر معنویت را برمبنای فلسفه تعریف كنیم باید معنویت را نیز بازتعریف كنیم؟
اگر مدعی شوند كه معنویت مبتنی بر متافیزیك نیست، میشود گفت كه یا مصون میماند یا تغییراتش خیلی جدی نیست. هر چند فكر میكنم نسخههایی كه امروز از معنویتگرایی مطرح هستند از جنبههای متعدد مبتنی بر بنیانهای متافیزیكیاند. دكارت جمله معروفی دارد كه محل توجه جدی هایدگر نیز بوده است: «كل فلسفه مانند درختی است كه ریشه آن متافیزیك است و ساقه آن فیزیك و شاخههایی كه از ساقه در میآیند سایر علومند.» یعنی اگر تمام دانشهای مختلف هر عصر را شبیه یك درخت درنظر بگیریم، ریشه اصلی و بنیان آن متافیزیك است. اگر متافیزیك تغییر پیدا كند، این درخت و ریشه و برگ هم تغییر پیدا خواهد كرد. معنویتگرایی هم كه در هر دوره تاریخی به نحوی به علوم و حوزههای دیگر وابستگی دارد تحت تاثیر این تحول قرار خواهد گرفت.
به نظر میرسد نگاه حاكم بر كتاب نگاهی هایدگری است. سرویراستار كتاب هم خود هایدگرشناسی برجسته است و تحتتاثیر هایدگر قرار دارد. میتوانیم فرض بگیریم كه متافیزیك از دیدگاه این مقالات دوره افول خود را طی میكند؟ فیلسوفان این كتاب به چه شكل توانستند دین را در دنیای امروز تعریف كنند؟ همچنین شما از تكثر و امكان نام بردید. آیا این از جمله مفاهیم جدیدی است كه برای دین برشمردهاند؟
میشود گفت همه مقالات منهای یكی با توضیحی كه هایدگر از پایان متافیزیك میگوید موافقند. حتی تیلور كه یك جامعهشناس است و به عنوان هگلشناس برجسته او را میشناسند، ارجاعات مستقیمی با هایدگر دارد و به نظر میرسد با این توصیف هایدگر از دوران جدید همدل و همراه است. راجع به اینكه برای دین بعد از دوران متافیزیك چه اتفاقاتی میافتد، نویسندهها هر یك از منظری به مساله نزدیك شدهاند. چیزی كه واتیمو میگوید هستیشناسی ضعیفشده است و خدای او خدایی است كه نمیتوان او را قادر مطلق الهیات سنتی دانست. میگوید ما باید از خدایی صحبت كنیم كه از ما دیندار بودن رامیطلبد، ولی دیگر به معنای پیشین نیست. یا مثلا كاپوتو در مقاله «ارزششناسی امر ناممكن» میگوید پایان متافیزیك مجال میدهد به خدایی كه خدای امكانهاست كه ما را گشوده میكند نسبت به چیزی كه روی خواهد داد، یا چیزی كه میتوان انتظارش را كشید. یا راتال در مقالهای كه ترجمه آن برعهده من بوده، فلسفه دینی هایدگری را پیش میكشد كه از همه مقالات به هایدگر وفادارتر است. در دوران روشنگری فرض بر آن بود كه انسان از همه قیود آزاد شده و همه طبیعت در اختیار او قرار گرفته است؛ گویی انسان میتواند در همه چیز تصرف كند و بر همه چیز غلبه یابد. هایدگر میگوید با این ایده اصلی عصر تكنولوژیك است. تلاش برای فهم ذات این دوران حكایت از متافیزیكی دارد كه باید بر آن فائق آمد. در ایده بدیل او انسان مقید به چهارگانگی است كه از یك طرف امور الوهی را شامل میشود و از سوی دیگر فانیان كه خود ماییم و آسمان و زمین. او میگوید در جهانی كه امر مقدس تئولوژی سنتی از میان رفته است و حضور آن را كه اراده مقهورانهاش در برابر ما قرار میگرفت، دیگر احساس نمیكنیم. ولی حتی در این شرایط هم ما موجود رها و بیقید نیستیم، بلكه توسط عناصری كه در طبیعت هست و ما در برابر خودمان احساس میكنیم مقید میشویم. انسانیت ما به میزانی است كه ما میتوانیم خودمان را در نسبت با آنها و در مواجهه با آنها قرار بدهیم.
در همین مقاله راتال نوشته كه مرگ خدای فلسفه امكانات جدیدی را برای بازتعریف دین در اختیار ما قرار میدهد. این امكانات جدید دقیقا چیستند. یا فلسفه چه قید و محدودیتهایی راجع به دین و مفهوم دین داشته است؟
خدای فلسفه كه همان قادر مطلق، عالم مطلق، خیرخواه محض و دارای همه اوصاف كمالی است قاعدتا به ما اینطور القا میكند كه الهیات میتواند مقدرات همه ساحتهای زندگی بشر را معلوم كند. خدایی است كه دایما به شما نگاه میكند و همهچیز تحت سیطره او است. به محض از میان رفتن ایده این خدا، تصور اولیه این است كه ما در جهانی رها شدهایم كه نسبت به همه امكانات مختلف گشوده است و میتواند شكلهای متفاوتی به خودش بگیرد. خدای فلاسفه خدای دایره ممكنات است، خدای چیزی است كه شما به عنوان امر معقول و پیشبینیپذیر لحاظ میكنید. با عدم احساس حضور این خدا، شما در انتظار امری قرار میگیرید كه نسبت به آن هیچ ذهنیتی ندارید و در نظام متافیزیك به عنوان امری ناممكن شناخته میشود. در دوران پسامتافیزیك شما آماده پذیرش چیزی هستید كه انتظارش را ندارید. اصطلاح «رویداد» كه در فلسفههای پسامدرن مطرح میشود و محل توجه هم هست دقیقا در چنین شرایطی رخ میدهد. اینها یكی از این كلیدواژههایی است كه در این كتاب هم بدان اشاره شده است. در چنین شرایطی شما گشوده هستید نسبت به چیزی كه ممكن است روی بدهد و تمام آن چیزی كه پیش از این بوده را دگرگون كند. این گشودگی تسلیم كردن خودتان در برابر جهانی است كه پیش روی شماست و اینچنین است كه بین دین پیشامتافیزیك و دین پسامتافیزیك تفاوت ایجاد میشود.
نتیجهای كه از این صحبت شما میتوان گرفت همان بحثی است كه در رابطه با گفتوگوی میانفرهنگها یا بحث میانفرهنگی مطرح میشود؟
یكی از تبعاتش در آنجا نمودار میشود. میشود گفت در همه فلسفههای مدرن كه همگی به نحوی وامدار متافیزیك هستند، از موضع دستبالا و مقتدرانهای صحبت میشود. ولی وقتی متافیزیك بههم میریزد، شما میبینید كه تمدنهای مختلف، در موقعیتهای جغرافیایی مختلف، هر كدام عناصر تكینهای هستند كه در عرض هم قرار میگیرند و امكان گفتوگو برایشان میسرتر خواهد شد. برای این افراد گفتوگو یك انتخاب نیست؛ یعنی ما از سر سرخوشی و شفقت گفتوگو نمیكنیم، بلكه گفتوگو از سر اجبار است. ما مجبوریم گفتوگو كنیم، چون از دریچه گفتوگو واقعیت خود را نشان میدهد. اگر گفتوگو نكنیم بخشی از واقعیت را از دست میدهیم. ممكن است دستگاه معرفی فردی كه با او گفتوگو میكنیم با چیزی كه ما بدان باور داریم متفاوت باشد. مثلا اگر كسی در ادیان ابراهیمی پرورش یافته و بزرگ شده باشد بخواهد با شخصی كه از آسیای دور هست صحبت كند، این دو فرد مبانی كاملا متفاوتی دارند. بنابراین هر كدام میتوانند انتظار مواجه با یك امر ناممكن و بدیع را در فرد مقابل داشته باشند و این گشودگی نسبت به گفتوگو هم یكی از اتفاقاتی است كه در دنیای پسامتافیزیكال به شكل بهتری اتفاق میافتد.
فكر میكنم مفهوم دینداری در عصر مدرن با دینداریای كه ما درنظر داریم متفاوت باشد. درست است؟
به نظرم افرادی كه وفادار به مطالب داخل كتاب باشند و به این شكل دیندار باشند تعدادشان بسیار كم است. دینداری در جهان معاصر میتواند به انحای مختلفی اتفاق بیفتد. یعنی هر دینداری میتواند به دلایل و علتهای متفاوتی محقق باشد. به نظر میرسد توصیههایی كه در این كتاب هست و تصویرسازیهایی كه در این كتاب مطرح شده یكی از شقوق دیندار بودن در جهان امروز هست. اگر ما بخواهیم به شكل معقول، یعنی به شكل فهمپذیر و بیانپذیری دیندار باشیم و دینورزی كنیم، این كتاب یكی از اینگونه روایتهای معقول را دراختیارمان میگذارد. توصیفی كه تجربیات دنیای جدید را پشتسر گذاشته است. ولی لزوما تمام افرادی كه امروز دیندار هستند، وفادار به مطالبی كه در این كتاب نوشته شده، نیستند. مثلا شما هنوز میتوانید نسخههای سفت و سخت الهیات را در جوامع ببینید؛ نسخههایی كه انگار از چیزهایی كه در دوران مدرن دارد اتفاق میافتد روی برگرداندند و نسبت به تاریخ متافیزیك بیاعتنا هستند و نسبت به فراز و فرودهایی كه داشته التفاتی ندارند. در واقع این نسخهها نسبت به دستاوردهای دوران مدرن و پیشامدرن التفاتی ندارند. اگر ما بخواهیم به یك نسخه قابل بیان و قابل فهم وفادار باشیم، این كتاب چیزی را در اختیار ما قرار میدهد. كتابهایی كه در حوزه فلسفه دین نوشته میشود كم نیستند، ولی كتابهایی كه افراد بتوانند با آنها ارتباط برقرار كنند و بتوانند با دنیای جدید ارتباط بگیرند كمند. فكر میكنم نویسندگان این كتاب سرخطهایی میدهند كه بتوانیم در مسیر پژوهشهای خودمان آن را پی بگیریم.
منبع: روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید