1399/12/2 ۰۸:۳۲
بعد از چندین دهه ترجمه متون فلسفی در ایران اكنون وقت آن رسیده نگاهی كلی به حاصل این كار و گذشته و وضع كنونی و مشكلات و چشماندازهای آتی بیندازیم. برخی از مشكلات ترجمه متون فلسفی مشكلات عمومی ترجمه است و برخی مشكلات خاص متون فلسفی. به استثنای متون ریاضی، هر متن دیگری بر بستر زبان طبیعی شكل میگیرد، زبانی كه در گفتوگوهای روزمره و نوشتههای غیرفنی به كار میبریم.
در اهمیت فلسفه دانشگاهی
بعد از چندین دهه ترجمه متون فلسفی در ایران اكنون وقت آن رسیده نگاهی كلی به حاصل این كار و گذشته و وضع كنونی و مشكلات و چشماندازهای آتی بیندازیم. برخی از مشكلات ترجمه متون فلسفی مشكلات عمومی ترجمه است و برخی مشكلات خاص متون فلسفی. به استثنای متون ریاضی، هر متن دیگری بر بستر زبان طبیعی شكل میگیرد، زبانی كه در گفتوگوهای روزمره و نوشتههای غیرفنی به كار میبریم. چیزی به اسم زبان فلسفی یا زبان فیزیك مستقل از زبان طبیعی وجود ندارد. بنابراین هر مشكلی كه در ترجمه متون زبان طبیعی وجود دارد در ترجمه متون فنیتر هم وجود دارد. مشكلات ترجمه به طور كلی در دهههای اخیر بسیار مورد بحث قرار گرفته و سبب شده كه رشتهای دانشگاهی به اسم ترجمهشناسی در فرانسه یا مطالعات ترجمه در انگلیسی به وجود بیاید. اینكه این پژوهشها چقدر مشكلات عملی مترجمان را حل میكند مسئلهای جداگانه است، ولی به هر حال امروز در بدیهیبودن مفهوم ترجمه مقدار زیادی تردید میشود.
وقتی به متون فلسفی میرسیم مشكلات خاصی اضافه میشود، مثلا اینكه یك فلسفه كلی و یك شیوه فلسفیدن و یك شیوه فلسفینویسی نداریم.
در فلسفه دوران باستان از همان آغاز تفاوتی بین آثار افلاطون و زبان آثار ارسطو وجود دارد. زبان افلاطون شاعرانهتر است و کمتر مبتنیبر اصطلاحات خاص است اما زبان ارسطو خشک و اصطلاحیتر است. این موضوع از همان آغاز در تعبیر آثار فلسفی مسائلی ایجاد كرد مثلا بسیاری از نوافلاطونیها گمان میکردند غایت این دو فلسفه یکی است و فلسفه ارسطو مقدمهای بر فلسفه افلاطون است. این موضوع در تلقی آنها از فلسفه افلاطون تأثیر میگذاشت. آنها غالبا به همان زبانی مینوشتند كه خود ارسطو و افلاطون هم مینوشتند، یعنی به زبان یونانی. ولی وقتی مسئله ترجمه این آثار به زبانهای دیگر مطرح شد مترجمان با این مشكل از همان آغاز روبهرو بودند؛ اینكه حد كاربرد عادی كلمات كجاست و از كجا كاربرد اصطلاحی آنها شروع میشود. راههای مختلفی هم در مقابله با این مسئله پیش گرفتند. در دوران اسلامی، بسیاری از مترجمان برخی اصطلاحات را به همان گونه یونانیاش به کار میبردند و برخی لغتی عربی برای برگرداندن آن اصطلاح استفاده میكردند. این مسئلهای است که تا امروز نیز گریبانگیر هر مترجم فلسفه است. دشواری از اینجا شروع میشود که همه فلاسفه اصطلاحات را به یک صورت به کار نمیبرند، نه اینكه به یك معنی به كار نمیبرند، بلكه بعضی از فلاسفه به نحوی مینویسند كه وقتی اصطلاحی به كار میبرند از نحوه كاربرد مشخص است در اینجا از یك اصطلاح استفاده شده است. برخی فلاسفه طوری مینویسند كه انگار آن اصطلاح در ساختار كلی جمله خودش را نشان نمیدهد، درحالیكه هدف خاصی از كاربرد آن كلمه در ذهن دارد و احیانا آن كلمه را در سراسر یك متن به یك معنی خاص به كار میبرد. برجستهترین نمونه در فلسفه معاصر ویتگنشتاین است كه به زبان سادهای مینویسد. این موضوع ممكن است كسانی را فریب دهد و فكر كنند با متن سادهای سروكار دارند، چون لااقل در ترجمههای انگلیسی آثار او كمتر جملهای هست كه به نظر فنی برسد. درحالیكه پشت این ظاهر ساده یک بحث پیچیده فلسفی نهفته است. بنابراین میزان و نوع استفاده از اصطلاحات از فیلسوفی به فیلسوف دیگر و از مكتبی به مكتب دیگر متفاوت است. یکی از مشکلات ترجمه متون فلسفی به زبان فارسی توجهنکردن به همین مسئله است. این توهم که یک فیلسوف همیشه اصطلاحی حرف میزند و همواره یک لغت را به معنای اصطلاحی به کار میبرد، اشتباه است. مفهوم فلسفه به یک مکتب و جریان خاص اطلاق نمیشود و بخشی از دعواها و جنگهای داخلی بین فلاسفه قارهای و تحلیلی به این نکته برمیگردد که هریک شیوههای مختلفی برای فلسفیدن داشتهاند و مسائلشان مختلف است.
سؤال این است كه میزان وابستگی متن فلسفی به زبان طبیعی تا چه حد است؟ این میزان ممكن است از یک متن به متن دیگر فرق داشته باشد. طیف آن هم ممكن است از نوشته شاعرانه شروع شود تا نوشته ریاضی. این موضوع نحوه انتخاب زبان را برای مترجم پیش میآورد كه چگونه و چه زبانی برای متن اختیار كند. این زبان هم همیشه از پیش آماده نیست؛ از طرفی به خاطر اینكه چنین مطالبی قبلا در زبان ما وجود نداشته، از طرف دیگر هم به این دلیل كه این مطالب در زبان ما وجود داشته است. بسیاری از واژههای امروزی فلسفه كه در زبانهای غربی به كار میرود واژههاییاند كه ریشههای آنها به یونان باستان و قرون وسطی میرسد ولی تحول معنایی پیدا كردهاند. در این تحول معنایی دو موضوع نقش دارد: نخست وجود پیوستگی چون واژه همان واژه است، دوم گسستگی چون آن واژه به معنایی دیگر به كار میرود. وقتی واژه جاافتادهای از فلسفه اسلامی که زمانی معادل یك واژه فرنگی برای آن قرار میگرفته انتخاب میكنیم و به كار میبریم چون این تحول در زبان ما طی نشده خواننده دچار اشتباه میشود. برخی مترجمان نیز چون مفهوم عوض شده از واژه جدیدی استفاده میكنند كه در این حالت هم پیوستگی از بین میرود. مترجم باید به این نکته توجه کند که معنای برخی از واژهها تغییر میکند و این تحول باید در زبان فلسفه طی شود. مثالی میزنم: وقتی فروغی رساله دکارت را ترجمه میکرد Discourse را به «گفتار» برگرداند.از دكارت تا فلاسفه معاصر مفهوم Discourse عوض شده و جای استفاده آن نیز عوض شده است. دكارت آن را بهعنوان یك اصطلاح به كار نبرده و لغت عادی زبان معمولی بوده است. ولی الان این كلمه هرچند هنوز هم لغت عادی زبان فرانسه یا انگلیسی است ولی وقتی در متن فلسفی به كار میرود، به خصوص در برخی گرایشهای فلسفی، معنای كاملا متفاوتی دارد. مثلا گفتهاند به جای آن «گفتمان» بگذاریم ولی «گفتمان» نشان نمیدهد که این همان «گفتار» است. تحولی که این واژه طی کرده تا به اینجا رسیده با این معادل محو میشود.
بنابراین هر که با تاریخ فکری سروکار دارد با مسئله پیوستگی و گسست تاریخی مواجه میشود. مهمترین مظهر این جدل گذر از قرون وسطا به تاریخ جدید است. آیا این گذر یك گسست كلی بوده یا پیوستگی هم در آن دیده میشود؟ كارهایی كه مورخان در زمینه فلسفه و علم میكنند دائم یک كفه ترازو را سنگینتر یا سبكتر میکند. زمانی عادی بود كه بگوییم با دكارت مسئلهای جدید شروع میشود، حال آنکه عدهای كاوش كردند و ریشههای اندیشه دكارتی را در قرون وسطا پیدا كردند. همین حرف را در حوزه علم مثلا راجع به گالیله میشود گفت. زمانی تصور بر این بود كه گالیله یك آغازگر مطلق است و هیچ پیشینهای در سنت فكری قرون وسطا ندارد. امروز عده زیادی نه بهصورت بحث نظری بلكه با عرضه شواهد و مدرك با این نظر مخالفاند ولی همچنان نظر اول نیز پیرو دارد. در اینكه ما چگونه از یك ریاضیدان به مفهوم قرونوسطایی به یك ریاضیدان به مفهوم امروزی یا از فیلسوف به مفهوم قرون وسطایی به فیلسوف به مفهوم امروزی میرسیم این مسئله حساس پیش میآید. معادل این موضوع در كار ترجمه مسئله تحول اصطلاحات است. هر انتخاب ما یك داوری در این مسئله است. این داوری حول این موضوع میگردد كه آیا ما با چیزی بهکلی تازه سروكار داریم یا با نوعی پیوستگی كه از قرن چهارم و پنجم قبل از میلاد تا زمان ما ادامه داشته است. اینها مسائلی است كه در خود حوزه علم دیگر مطرح نیست. چون علم مدام باید بهروز شود. شما الان فیزیك نیوتنی را مطلقا به زبان نیوتن نمیخوانید. فقط كسانی كه كار تاریخ فیزیك میكنند ممكن است متن خود نیوتن را بخوانند. ولی هیچ فیلسوفی نیست كه از خواندن لایبنیتس یا ارسطو یا ابنسینا بینیاز باشد. نفس اینكه این متون را میخوانیم نشاندهنده نوعی پیوستگی در تاریخ فلسفه است.
نوع برخورد ما با متن، چه در واژگان تخصصی و چه عمومی، نشاندهنده نحوه داوری ما دراینباره است. مثالی تاریخی میتواند این قضیه را روشن كند. در نهضت ترجمه قرن دوم و سوم هجری در زمانی كوتاه بسیاری از آثار فلسفی و علمی یونانی و زبانهای دیگر مثل پهلوی و سانسکریت به زبان عربی ترجمه شد. درباره كیفیت این ترجمهها كارهای زیادی انجام شده است. آن دوره انتخاب متون به خصوص در حوزه علم به دلیل اقتضائاتی بوده که دانشمندان در پاسخ به نیازهایشان داشتند. در حوزه ترجمه فلسفی البته چنین تحقیقی نشده ولی ما میبینیم اولین مترجمان بزرگ فلسفی در عالم اسلام یا كسانی كه حول حلقههای ترجمه كار میكردند، مثل ثابت بن قره، هم مترجم بزرگی بودند و هم در حد خود فیلسوف. اینگونه نیست كه تخصص مترجمی از تخصص فلسفه تفکیک شده باشد. كندی بهشدت از فضایی كه نهضت ترجمه ایجاد كرده بوده استفاده كرده است. وقتی به فارابی و ابنسینا میرسیم مسئله عوض میشود و نهضت ترجمه تقریبا تمام میشود.
پرسش مهم این است كه آیا ما مترجم-فیلسوف داریم؟ گمان میكنم جواب این سؤال مثبت نباشد. ترجمههای ما از یك نیاز فلسفی كه خود مترجم به خاطر كار خودش حس كند برنمیآید. به همین دلیل است كه همهچیز ترجمه میكنیم. در حالیكه وقتی چنین موضعی داشته باشیم، یعنی مترجم-فیلسوف باشیم، هرچیزی ترجمه نمیكنیم. ترجمه ما در این صورت ممكن است ترجمه امینی نباشد ولی وصل است به یك تفكر. بخش زیادی از سردرگمی در عالم ترجمه، مدهایی كه در عالم ترجمه فلسفی داریم و این دلزدگی كه برخی بعد از خواندن آثار فلسفی احساس میكنند نتیجه این موضوع است. با فروتنی باید عرض كنم ما در برابر این حجم عظیم متون فلسفی که ترجمه میكنیم - و خیلی هم كار خوب و مفیدی است - جریانهای تفكر فلسفی نداریم كه با این ترجمهها ارتباط داشته باشد. ما جریانهای تفكر فلسفی داریم، جریانهای تفكر فلسفی ما عموما یا از فضای عمومی روز متأثرند به معنای مثبت کلمه یعنی مسائل خود را از این فضا میگیرند، یا اینكه از گذشته فلسفی ما متأثرند؛ اما چیزی كه با این ترجمهها ارتباط پیدا كند خیلی كم داریم. ما مكتب ترجمه كم داریم؛ ترجمهای كه معطوف به یك هدف خاص در حوزهای خاص باشد. لازمه رفع این نقیصه نه سبزشدن آدمهایی مثل ابنسینا و فارابی روی زمین بلكه این است كه فلسفه دانشگاهی ما جدی شود؛ یعنی فیلسوف داشته باشیم به آن معنایی كه الان در دانشگاههای اروپا وجود دارد. آنها آدمهای فوقالعاده نابغهای نیستند ولی در داخل یك چارچوب معین فلسفی فكر و كار میكنند.
این چارچوب هم به نظر من كه در این مسئله كاملا دچار بیطرفیام هیچ مهم نیست قارهای باشد یا تحلیلی یا هر چیز دیگری. مهم این است كه جدی باشد و به پشتوانه یک سنت کار فلسفی کند. در محیط ما مترجمان جوانی دیده میشوند كه از یك حوزه معین ترجمه میكنند و امیدوارم كه اینها روزبهروز بیشتر شوند.
روزنامه شرق
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید