1393/6/1 ۰۸:۲۷
ما پیش از این ابوعلی سینا را فیلسوفی مشایی میدانستیم که طبیب هم بوده و شاهکار طبابتش هم علاج مرض جنون شاهزاده سامانی بوده و اینکه آن طبیب حاذق آثار مکتوب فراوانی در پزشکی دارد و فیلسوفی پیرو مکتب ارسطو (مشایی) بوده که کتابهای متعددی نیز در این حوزه داشته است و امروزه نیز در دانشگاههای معتبر داخل و خارج از او و آثار پزشکی و فلسفیاش به بزرگی یاد میکنند.
علی ورامینی/ ما پیش از این ابوعلی سینا را فیلسوفی مشایی میدانستیم که طبیب هم بوده و شاهکار طبابتش هم علاج مرض جنون شاهزاده سامانی بوده و اینکه آن طبیب حاذق آثار مکتوب فراوانی در پزشکی دارد و فیلسوفی پیرو مکتب ارسطو (مشایی) بوده که کتابهای متعددی نیز در این حوزه داشته است و امروزه نیز در دانشگاههای معتبر داخل و خارج از او و آثار پزشکی و فلسفیاش به بزرگی یاد میکنند. اما به راستی شیخالرئیس ابوعلی سینا همین است؟ اما بوعلی فقط فیلسوف (آنهم فیلسوف مشایی) نیست، او در فلسفه نه تنها در ارسطو توقف نکرده، بلکه از ارسطو عبور کرده و فراتر از شعاع پرواز تفکرات ارسطو شهپر گشوده و جولان زده است. او فیلسوف متألهی است که نظریههای عرفانیاش به تأیید همه عرفا رسیده و عارفان بعدی نظریههای متقن و البته مختصر او را در «نمط نهم اشارات» که «مقاماتالعارفین» نام نهاده است، به دیدة تحسین نگریسته و تأیید کرده و در استشهاد به آن نیز مبادرت ورزیدهاند.
خواننده درخواهد یافت که عرفان ابنسینا عرفان عقل است و تفکر، و با عرفان ریاضتی و کنج خانقاهی فرسنگها فاصله دارد. عرفانی که از شناخت دقیق و عمیق انسان سرچشمه میگیرد و سالک را به معرفت حق متصل می سازد. از سوی دیگر اندیشههای شرقی که مورد مقایسه ابن سینا در مقابل اندیشههای غربی قرار گرفته چیست؟ در پاسخ به این سؤال باید گفت وقتی در آثار ابن سینا از مشرق در مقابل مغرب سخن به میان میآید، میتوان گفت که منظور او همان چیزی است که حکمت خسروانی خوانده میشود. حکمت خسروانی همان جریان فرهنگی است که در سرزمین پهناور ایران به ظهور رسیده است. همان طور که گفته شد شناخت عمومی ما از ابنسینا «فیلسوف مشایی» است و آن گونه که گفته شد، این کتاب خط بطلانی بر این پندار کهنه است که دکتر دینانی به خوبی توانسته است اوج پرواز ابن سینا را بر فراز آشیانه «مشائیت» نمایان سازد.
***
در یـك تــقــسیمبـندی موضوعی آثار ابــن سیــنا را به چند دسته میتوان تقسیم كرد؟
آثار ابن سینا متنوع هستند. این آثار را در مجموع میتوان به دو دسته كلی پزشكی و فلسفه تقسیمبندی كرد. فلسفه ابن سینا هم به سه قسمت الهیات، طبیعیات و مجموع ریاضیات تقسیم میشود، كه موسیقی را هم باید جزو همین دسته حساب كرد. آثار دیگری هم از ابن سینا موجود هست؛ مانند جوابهایی كه در پاسخ به سوالات دیگران داده است یا مكاتباتی كه با ایشان داشتهاند. به عنوان مثال ابو سعید ابوالخیر در ملاقاتش با ابن سیـنا از وی خواسته كه چیزهایی برایش بنویسد و ایشان هم پذیرفتهاند. این مكاتبات به صورت رفت و برگشت بین دو بزرگوار صورت میگیرد كه خود مطلبی میشود.
به نظر شما از این مقولات كدام بخش امروزه بیشتر محققان دانشگاهی را در سراسر دنیا جذب میكند؟
ببینید حكمت الهی كه همچنان زنده است چراكه بحث فلسفه است و زمانبردار نیست. در بخش طبیعات هم هنوز قسمتهایی از آن را بحث میكنند. بخشهای دیگر آن هم از منظر تاریخ علم همچنان بحث میشود. فلسفهیی كه حكمای قدیم برای موجودات قایل بودند، خوب یك رویكرد است و رویكرد هم چیزی نیست كه كهنه شود.
زمان موضوعاتی را به حكمت اینان اضافه كرده است، اما نمیتوان گفت كه اینها باطل شده است. همان طور كه ابن سینا خود حكمت ارسطویی را تكامل بخشید و نام حكمت مشرقی را گذاشت. هر كدام از شارحان این مشرقی را به گونهیی تفسیر میكنند اما اكثرشان موافقند كه همان دیدگاه اشراقی بوده كه ارسطو نداشته است و ابن سینا به حكمت ارسطویی اضافه میكند.
پژوهشگران ابن سینا، وی را بیشتر متكلم میدانند یا فیلسوف؟
فلسفه، فلسفه است. نمیشود فلسفه را محدود كرد به یك فرد خاص. هر فیلسوفی دیدگاهی در رابطه با جهام دارد. ابن سینا یك دیدگاه خاصی در رابطه با عالم دارد. وی بر جنبههای الهی، معنوی و اینكه در عالم مجردات هستند بسیار تاكید میكند. ابن سینا میگوید من متفلسفه (فلسفه زده) نیستم. به عنوان مثال وی میگوید كه ملایك موكلین خدواند در عالم هستند و هركدام نقشی در زمین و آسمان دارند. پس ابن سینا به چنین مفاهیمی بهشدت معتقد است. ممكن است كسانی اینها را فلسفه نداند.
باید گفت كه ابن سینا با نظریات عقلانی به این سخنان رسیده است. مثلا وی در رابطه با معاد بحث میكند در صورتی كه ارسطو و دیگر حكمای یونان در این رابطه بحثی ندارند. ابن سینا در رابطه با معاد جسمانی میگوید؛ چون صادق مصدق (راستگوی درست) این را بیان كرده است من میپذیرم اما با استدلال عقلی نمیتوانم آن را اثبات كنم. معاد روحانی را اما استدلال عقلی میكند و مفصل پیرامون آن صحبت میكند. عقیده اروپاییان در این باب این است كه فلسفه نباید به این مسائل ورود كند و از همین رو ابن سینا را متكلم میدانند و نه فیلسوف. اینان (اروپاییان) هر چیزی را كـه دینی شود فلسفه نمیدانند؛ اما رویكرد ابن سینا چنین نبود. ابن سینا در مقام فیلسوف از دین صحبت میكند و با فلسفه گزارههای دینی را اثبات میكند. ابن سینا در اواخر كتاب اشارات و تنبیهات به فلسفه احكام اسلامی هم میپردازد.
پس بیشتر محقان اروپایی ابنسینا را متكلم میدانند تا فیلسوف؟
بعضی از آنها بله. اما بسیاری هم او را فیلسوف الهی و متافیزیك و طبیعت میدانند. بعضی هم میخواهند او را از مقام فیلسوف پایین بیاورند كه البته اینان در اقلیت هستند. خود تاریخ فلسفه غرب در زمان اسكولاتیسم تحت تاثیر ابن سینا است. اروپاییان بعدها بعد از ابن سینا به آرای ارسطو به صورت مستقیم راه پیدا كردند. اول به واسطه ابن سینا با حكمت ارسطو آشنا شدند. مانند پزشكی كه قانون ابنسینا به اروپا رفت و ترجمه شد و پایه پزشكی دنیا را ریخت. از قرن 17، 18 بود كه از پزشكی ابنسینا بینیاز شدند. در فلسفه هم همین اتفاق افتاده است. شما هنگامی «دانته» را میخوانید مانند این است كه ابـن سینا را میخوانید. اتفاقات، كلمات، تعابیر در همه اینها رد پای ابنسینا را میبینید.
چــرا بعضی ابنسینا را به كفـرگویی متهم كردند؟
بخشی از نــوشتههای ابـنسینا هست به نام خطبهها (كه البته نوشته است اما اسمشان را خطبه گذاشتهاند، چرا كه معمولا دیگران اسم روی آثار وی گذاشتند و نه خود ابنسینا) كه من لازم میدانم به آنها اشارهیی كنم. مثلا یكی از این خطبه نامش توحیدیه و در وصف صفات و تمجید خداوند است. خطبه توحیدیه با اینكه بسیار كوتاه است یك دوره فلسفه كامل در باب فلسفه وجود خداوند بیان میكند.
یكی از دلایلی كه ابنسینا را كافر خواندهاند ظاهرا همین خطبههاست. بعضی از این رسالهها سجع و قافیه دارند. مخالفانش بیان كردهاند كه ابنسینا از آن رو خطبههایش در رابطه با توحید را چنین (با وزن، سجع و قافیه) تحریر كرده كه با قرآن مبارزه كند. من یكی از این خطبهها را تصحیح كردم و به همراه جواب ابنسینا آن را در مجله جاودان خرد چاپ كردهام، كه جواب ابنسینا در آنجا بسیار عمیق است.
در فضای ایرانی- اسلامی كه ابنسینا در آن زیست فــكری داشتـه است، چه میشود كه به سمت فلسفه یــونـان میرود؟ خلــئی احساس میكند؟
در فرهنگ اسلامی، ابنسینا قبل از فارابی به سراغ حكمت یونان میرود. ابنسینا از طریق فارابی وارد این فضا میشود. همان طور كه در شرح حالش خواندید، ابنسینا چندین بار كتاب ماوراء الطبیعه ارسطو را خوانده بوده و متوجه نشده بود، روزی در بازار بخارا كتابی میخرد كه شرح فارابی بر همان كتاب ارسطو است و بعد از خواندن آن كتاب مراد ارسطو را درك میكند. ترجمهها در دوران عباسیان وارد دنیای اسلام میشود و ابنسینا به واسطه این ترجمهها با یونانیان آشنا میشود.
اما ابنسینا بیش از فارابی در این مباحث اجتهاد میكند. البته فارابی هم اجتهاد میكرده است اما بیشتر در حوزه مباحث سیاسی. ابنسینا یك دوره فلسفه ارسطو را میخواند و بعداز مداقه در آن به شاگردان خود میگوید من شرحی بر این نمینویسم و فهم و برداشت خودم را از فلسفه بیان میكنم. ابنسینا دائما در حال اجتهاد در فلسفه ارسطو است و این نیست كه مقلد صرف وی باشد.
میتوان گفت فلسفه یونان برای ابنسینا ابزار بوده است؟
ایشان در فلسفه مجتهد بوده است. دیدگاههای خودش را بیان میكند و خوب از دانشهای قبل از خودش هم استفاده میكند. اما نمیتوان گفت ابنسینا تابع ارسطو بوده است.
ابنسینا در اشارات و تنبیهات در نمط نهم و در اواخر عمرش است كه به عرفان میپردازد. این میتــواند نشانگر سیر تفكراتی ابنسینا در زندگیش باشد و اینكه ابنسینا آخرالامر بیشتر به سمت عرفان كشیده میشود؟
بله درست میفرمایید. اشارات خلاصه فكر ابنسیناست. اول خیلی منطق را جمع و جور و خلاصه كرده و این نشانگر این است كه شاید منطق نباید خیلی طولانی شود و نباید این همه وقت صرف آن كرد. بعد از آن مباحث مربوط به طبیعیات را خلاصه كرده و به آن عمق بخشده و هم عرفان را وارد فلسفه كرد. فخر رازی در این رابطه میگوید كه نه قبل از او كسی توانسته چنین كاری كند و نه بعد از او كسی میتواند. عرفان را استدلالی و قابل فهم كرد و مبنایی علمی به آن داد و در حقیقت سازماندهیاش كرد.
جناب حبیبی اگر سیری در زندگی حكمای قدیم داشته باشیم میبینیم كه اكثر این حكما كه در تعبیر امروزی میتوان آنها را روشنفكر نامید با نهادهای قـدرت در آمیخـته میشوند و تعامل دارند. اما امروزه میگویند كه روشنفكر باید خودش را از نهادهای قدرت به دور كند تا بتواند رسالتش را انجام دهد. به نظر شما كدام یك كار آمدتر است؟ فاصله گرفتن از نهادهای قدرت یا در آمیختن روشنفكر با آنها؟
ببینید زمانه متفاوت شده و كمتر به ابنسینا توجه میشود. آن زمان اگر شعرا و فلاسفه به قدرت نزدیك نمیشدند، اصلا نمیتوانستند زندگی كنند. طبیب اما با دیگر حكما فرق میكند.
ابنسینا هم به واسطه طبیب بودنش به دربار نزدیك میشود یعنی درباریان به سراغ او میآیند. به واسطه فلسفه به دربار نزدیك نمیشود. درست است كه ابنسینا دائما به دربار رفت و آمد داشته است اما این دولتمردان هستند كه ابــنسینا را مــیخواهــند
و نه ابنسینا آنـها را.
ابنسینا از این امكان فرصت برای پیش بردن فلسفه استفاده میكند. اما در رابطه با دیگران شاید اگر اصحاب قدرت به اینان كمك نمیكردند نمیتوانستند كه كارهای علمیشان را پیش ببرند و كتابهایشان را بنویسند. اینكه كتابهایشان را به پادشاهان تقدیم میكردند تایید نمیكنیم اما چه كسی به فیلسوف پول میداده كه بنویسد.
به پزشكان چون احتیاح داشتند پول میدادند. شاعرها هم چون مداحی میكردند پول میگرفتند، اما فیلسوف چی؟ مگر اینكه پادشاهی به این مباحث علاقه داشت و چند فیلسوف را دور خود جمع میكرد. اینها خودشان را به قدرت نمیفروختند بلكه اجبار زندگی آنها را مجبور به این كار میكـرد. امروز دنیا اینچنین نیست. اندیشمندان میتوانند به واسطه علمشان امور اقتصادی خود را حل و فصل كنند. اما در گذشته قادر به این كار نبودند.
به نظر شما كدام از جنبهها و اندیشههای ابنسینا برای انسان امروز حرفهای بیشتر برای گفتن دارد و از آنسو انسان معاصر با دغدغههای امروزینش از مطالعه آثار ابنسینا چه سودی عایدش میشود؟
ابنسینا هم طبیب است و هم فیلسوف. به لحاظ پزشكی بخشهایی از طب ابنسینا منسوخ شده اما همچنان بخشهایی از آن مورد اقبال است كه از آن به طب سنتی هم تعبیر میشود. و این نوع طب در همه جای دنیا رایج است.
به لحاظ بعد فلسفی ابنسینا هم به هر حال چیزهایی دارد كه اذهان جدید را راضـی كـند. از همین رو است كه كتابهای فلسفیاش همچنان در دنیا چاپ میشود. نه اینكه فقط جنبه تاریخ فلسفه داشته باشد بلكه هنوز الهامبخشو مورد چالش است.
روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید