1398/1/26 ۱۰:۲۴
دکتر بیژن عبدالکریمی دانشیار فلسفه دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران شمال، بسیاری از آثار خود را به این مواجهه اختصاص داده است و از منظری فلسفی به آسیبشناسی و چگونگی برخورد گروه های مهم اجتماعی با جهان معاصر پرداخته است. پس از انتشار کتاب «پرسش از امکان امر دینی در جهان معاصر» عبدالکریمی کتاب «آینده روحانیت و جهان معاصر» را در پایان سال گذشته منتشر کرد. به بهانه انتشار این کتاب در مورد مدرنیته ایرانی و شکاف میان روحانیت و روشنفکران گفتوگویی با او داشته ایم که در ادامه می خوانید.
نیازمند دیالوگ واقعی میان روشنفکران و روحانیون هستیم
پردیس سیاسی: دکتر بیژن عبدالکریمی دانشیار فلسفه دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران شمال، بسیاری از آثار خود را به این مواجهه اختصاص داده است و از منظری فلسفی به آسیبشناسی و چگونگی برخورد گروه های مهم اجتماعی با جهان معاصر پرداخته است. پس از انتشار کتاب «پرسش از امکان امر دینی در جهان معاصر» عبدالکریمی کتاب «آینده روحانیت و جهان معاصر» را در پایان سال گذشته منتشر کرد. به بهانه انتشار این کتاب در مورد مدرنیته ایرانی و شکاف میان روحانیت و روشنفکران گفتوگویی با او داشته ایم که در ادامه می خوانید.
******
جناب دکتر شما پس از انتشار کتاب «پرسش از امکان امر دینی در جهان معاصر»، «آینده روحانیت و جهان معاصر»، «در جستوجوی معاصریت» و «دنکیشوتهای ایرانی» (با سبکی متفاوت و پس از انتظار طولانی برای کسب مجوز) را منتشر کردهاید. آیا میتوان مواجهه جامعه ایرانی با جهان معاصر را مهمترین چالش ذهنی شما و خط اشتراک این آثار دانست؟ و دلیل این اهمیت چیست؟
بله همینطور است؛ آنچه در ذهن من اهمیت بسیار دارد، اندیشیدن به سوبژه ایرانی و مواجهه ما با جهان معاصر و این موضوع است که معاصریت یک امر تقویمی نیست، بلکه ما باید بکوشیم تا معاصر شویم. به گمان من شکافی میان ذهنیت ما ایرانیان با جهان معاصر وجود دارد و در این میان نظامهای تئولوژیک و ایدئولوژیک چارچوبهایی را به ذهنیت ما میبخشند که ما را از درک جهان معاصر باز میدارند و من فکر میکنم ریشه بسیاری از بحرانهای ما را هم در همین شکاف باید جستوجو کرد. به همین دلیل یکی از پروژههای ذهنی و مطالعاتی من درواقع مصروف به نشان دادن این تلاش به منظور غلبه بر آن است.
کتاب «آینده روحانیت و جهان معاصر» در واقع مجموعه گفتوگوها و سخنرانیهای شما در ۱۲ سال اخیر در مورد آسیبشناسی نهاد روحانیت است. آیا انتشار این کتاب پس از «پرسش از امکان امر دینی» با تعمد بوده است، یعنی شما پس از طرح پرسش امکان امر دینی به آسیبشناسی مهمترین نهاد دینی یعنی روحانیت پرداختهاید؟
در پاسخ این سوال باید بگویم به یک معنا آری و به یک معنا نه. به یک معنا نه به این اعتبار، که من تلاش داشتم مجموعه مقالاتم را حفظ کنم و از پراکندگی برهانم و لذا همه مقالاتی را که در حوزه روحانیت و آسیبشناسی این نهاد در طی این سالها نوشته بودم در کتابی جمع کردم و اینکه این کتاب بعد از کتاب «پرسش از امکان امر دینی» منتشر شد، تا حدودی اتفاقی بود. اما به یک اعتبار آری، به این معنا که اندیشیدن به معاصریت و تلاش به منظور غلبه بر شکافی که میان ذهنیت سوبژه ایرانی با جهان معاصر وجود دارد، طرح ذهنی و پروژه پژوهشی و فکری من است، لذا بین کتاب «آینده روحانیت و جهان معاصر» و کتاب «پرسش از امکان امر دینی در جهان معاصر» و همچنین کتاب «به سوی معاصریت» و آثار قبلی مانند «ما و جهان نیچهای» و کتاب «پایان تئولوژی» در تمام این آثار، ربط وثیقی میان موضوعات آنها وجود دارد و به این اعتبار میتوانم بگویم این کتاب تعمدا پس از کتاب «پرسش از امکان امر دینی» منتشر شده است.
یکی از مواردی که شما در کتاب «آینده روحانیت و جهان معاصر» بر آن تاکید داشتهاید، شکاف گفتوگویی میان روحانیت و روشنفکران است. به نظر شما دلیل استواری این شکاف چیست و آیا میتوان انتشار این کتاب را تلاشی برای آغاز این گفتوگو در نظر گرفت؟
به گمان من اینکه هنوز شکاف میان روحانیت و روشنفکران پر نشده است و به یک اعتبار این شکاف دارد هر روز بیشتر و بیشتر میشود، باز میگردد به این امر که مواجهه روحانیت با روشنفکران و نیز مواجهه روشنفکران با روحانیت بیشتر مواجهه سیاسی و ایدئولوژیک است و کمتر روحانیون ما روشنفکران را بهمنزله یک جریان معرفتی و یک نوع تلقی از جهان دیدهاند و در مقابل روشنفکران ما نیز کمتر روحانیت را به منزله یک امر معرفتی و معرفتشناسانه دریافتهاند.
حقیقت این است تعارضاتی که میان روشنفکران و روحانیت وجود دارد، حاصل دو گونه نگاه، دو گونه آنتروپولوژی و دو گونه معرفتشناسی است. روحانیت ما در واقع حافظ سنت تاریخی یا مدعی حفظ سنت تاریخی ماست و نمایندگی نگاه سنتی به جهان است و در مقابل روشنفکران ما نماینده نگاه نو به جهان هستند. روحانیون ما باید بدانند که روشنفکران جاسوس غرب نیستند، بیاخلاق نیستند، دشمنان خدا و پیامبر نیستند، بلکه آنها تحتتاثیر تحول ژرفی که در زیستجهان بشری در دوران مدرن شکل گرفته است به این میاندیشند که ما چطور میتوانیم شکاف جامعه خود را با جهان معاصر پر بکنیم و همچنین روشنفکران ما باید بدانند روحانیت یک نهاد بیریشه نیست.
روحانیت یک نهاد ارتجاعی نیست، روحانیت نماینده طبقه فئودال یا بازاریان و در دربارها و یک طبقه اقتصادی نیست. روحانیت یک نهاد دیرینه تاریخی است که تعهد خاصی به سنت ابنسامی یهودی دارد، عقلانیت خاصی دارد که عقلانیت تئولوژیک و عقلانیت عقلمحور است و این نهاد حاصل تلقی خاصی از جهان است که با سنت تاریخی ما ربط وثیقی دارد. اگر روحانیون و روشنفکران ما همدیگر را به عنوان یک امر معرفتشناسانه دریابند مواجههشان معرفتی خواهد بود اما متاسفانه هم در روحانیت و هم روشنفکران یک نوع وجهه نظر توتالیتر وجود دارد که حاصل نوعی مونیسم معرفتشناسانه است.
یعنی روحانیت فکر میکند آنچه خود میاندیشد یگانه شیوه صحیح اندیشیدن است و شیوه زیستی که او دارد و به آن دعوت میکند، یگانه شیوه زیست است و هیچ گونه نظام دیگری را به رسمیت نمیشناسد و در مقابل بسیاری از روشنفکران ما اگر نه همه، تحتتاثیر جهانبینی عصر روشنگری در واقع شیوه زیست دیگری به غیر از شیوه زیست مدرن را به رسمیت نمیشناسند و همین عامل موجب شده است که بین روشنفکران و روحانیت ما یک نوع گفتوگو و دیالوگ نتواند شکل بگیرد و من فکر میکنم تا زمانی که ما نتوانیم شکاف میان روحانیت و روشنفکران را در معنای حقیقی کلمه و نه در معنای صوری از بین ببریم، راه به جایی نمیبریم. مانند تاسیس نهادهای رسمی مانند نهاد حوزه و دانشگاه که مبتنی بر یک هدف و غایت مناسب بود اما متاسفانه روشهایی که شکل گرفت، روشها و رویههای صوری بود، و وحدت حوزه و دانشگاه نهایتا میخواست منجر به این شود که دانشگاه را ذیل روحانیت و حوزه دربیاورد و به همین دلیل هم این طرح شکست خورد.
تا زمانی که این دیالوگ واقعی شکل نگیرد بسیاری از بحرانهای جامعه ما حل نخواهد شد. پیرمردی در جایی میگفت ما ایرانیان آب و روغن قاطی کردهایم و به نظر من این تعبیر، تعبیر درستی است به این معنا که روحانیت و روشنفکران ما مانند آب و روغنی که با هم نمیتوانند به یک محلول واحد تبدیل شوند، جذب همدیگر نمیشوند لذا ماشین جامعه ما بهدرستی حرکت نمیکند.
شما در بسیاری از سطور کتاب تاکید دارید که بحثتان را از منظری فلسفی و فارغ از نگاههای جامعهشناسانه و مانند آن پیش میبرید اما در بخشهای دیگری از کتاب مانند مبحث «الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت» شما ناگزیر وارد سیاست و جامعه میشوید. به نظر شما آیا میتوان بدون ورود به این حوزهها به نقد نهادی مانند روحانیت و آسیب شناسی آن پرداخت؟
من یک دانشآموخته فلسفه هستم و یک فعال سیاسی نیستم و به همین دلیل هم بحثهای من در ارتباط با مسائل اجتماعی و تاریخیمان بیشتر از منظر کمک به جامعه است. من خودم را متعلق به یک جریان حزبی یا سیاسی نمیدانم که بخواهم برای بالا بردن آن یا تضعیف جریان سیاسی مقابل تلاش بکنم. من در مقام یک معلم و از منظر یک دانشپژوه فلسفه میخواهم با نگاهی فلسفی یا متافیزیکی مسائل خودمان را درک کنم، امری که در بسیاری از موارد مخاطبان من آن را به رسمیت نمیشناسند و میکوشند من را ذیل یک جریان سیاسی خاص قرار دهند اما نگاه من این است که من معلمی هستم که دانشجویان من با هم تعارض دارند و شأن من در این نیست که وارد نزاعهای دانشجویی شوم، بلکه وظیفه من این است که به دانشجویان و جامعه کمک کنم که بدون تعارض با هم زندگی کنند و به دانشجویانم کمک کنم که چگونه میتوان یک زندگی انسانی داشت.
من در مقام پدری هستم که فرزندانم با هم اختلاف دارند و من در پی این هستم که به فرزندانم نشان دهم چگونه باید با هم و در کنار هم زندگی کنند. کار من این نیست که نزاعها را تشدید کنم و بغض و کینه را در جامعه ترویج کنم. به نظرم این نکته مهمی است و این رویکرد، رویکرد مهمی است که باید روشنفکران ما به آن توجه داشته باشند اما اینکه آیا بدون ورود به حوزههای سیاسی و جامعهشناسانه میتوانیم به نقد نهادی مانند روحانیت بپردازیم بیتردید خیر. یعنی ما از منظر متافیریکی نهایتا به یک منظر جامعهشناسانه و سیاسی کشیده میشویم و از یک منظر سیاسی و جامعهشناختی به یک منظر متافیریکی کشیده میشویم و در واقع یک رابطه دیالکتیکی و متقابل میان مصادیق و مفهوم وجود دارد.
یعنی مفاهیم کلی و نظری به ما کمک میکنند مصادیق را بهتر بشناسیم و آشنایی با مصادیق هم محتوای مفاهیم ما را تغییر میدهند. نگرش فلسفی ما با رجوع به مصادیق درواقع عمق و تحول و تغییر پیدا میکند و در واقع با دیدگاه فلسفی ما مصادیق تاریخی و مصادیق سیاسی و اجتماعی را بهتر میفهمیم اما نکته اساسی این است که ورود من به یک بحث سیاسی و اجتماعی از منظر سیاسی نیست و از منظر فلسفی است و البته این سمت هم درست است که هر بحث فلسفی نتایجی در حوزه سیاست و جامعه بیتردید خواهد داشت.
شما دو بخش از کتاب را به بیان آرایتان در مورد «امام موسی صدر» و «دکتر علی شریعتی» اختصاص دادهاید، آیا شما رجوع به اندیشه و رفتار این افراد را راهحل مناسبی برای روحانیت امروز میدانید؟
اگر سوال این طور فهمیده شود که صرف اینکه ما آثار امام موسی صدر را بخوانیم یعنی طلبهها و روحانیون ما صرفا آثار امام موسی صدر یا شریعتی را بخوانند، روحانیت ما دچار تحول میشود این امر با صرف خواندن امکانپذیر نیست، اما اگر رویکردی شکل بگیرد و در حوزههای علمی و طلبههای ما این گرایش ایجاد شود که خود را با امام موسی صدر و دکتر علی شریعتی، همسو کنند، یعنی تغییر رویکرد حوزویان ما و نزدیک شدن رویکرد آنها به امام موسی صدر که دیگری را به رسمیت میشناخت و به منطق گفتوگو شدیداً پایبند بود و همچنین نزدیک شدن رویکرد حوزویون سنتگرای ما به رویکرد متفکری مثل شریعتی که میکوشید دیالکتیکی میان سنت و مدرنیته برقرار کند و میان عقلانیت سنتی و عقلانیت مدرن نوعی رابطه متقابل برقرار کند، میتواند تحول بزرگی را در حوزههای علمیه ما به ارمغان بیاورد.
علاوه بر شکاف میان روشنفکران و روحانیت، شما به شکاف میان سنت و مدرنیته در جامعه ایرانی و عقبماندگی هر دو گروه از تغییرات جامعه اشاره کردهاید. اگر روند به همین شکل ادامه یابد شما افق جامعه ایرانی و در تداوم آن این دو گروه را چطور میبینید؟
من معتقدم که هر دو جریان دچار عقبافتادگی تاریخی هستند یعنی خیلی از روشنفکران و جوانان ما در فضای قرون هجده و نوزده و عصر روشنگری میاندیشند و روحانیت ما نیز هنوز تحولات زیست جهان مدرن و پسامدرن را به رسمیت نشناخته است و درک درستی از مولفات آن ندارد و فکر میکند با فقه الاصغر سنت میتواند به جنگ فقه الاکبر جهان مدرن و پسامدرن برود و این همان شکافی است که میان ذهنیت ما ایرانیان با جهان معاصر وجود دارد. در مورد آینده این دو گروه اگر حرفم را سیاسی بفهمید غلط است، اما تحولات جهانیان چنان سریع، گسترده و شتابان شده است که اکثر قریب به اتفاق جریانهای اجتماعی ما پابهپای این تحولات، متحول نشدهاند.
بیتردید حوزههای علمیه ما از تحولات جهان مدرن و پسامدرن عقب است و روشنفکران ما هم برخلاف آنکه فکر میکنند خیلی معاصر هستند اما نهایتا در فضای مدرنیته متقدم فکر میکنند و هنوز نتوانستهاند به درکی از تحولات مدرنیته متاخر نائل شوند. لذا راهحلهایی که ارائه میدهند و مقولاتی که با آنها میاندیشند، هنوز متناظر با زیست جهان مدرن است و کمتر با زیست جهان پسامدرن سازگاری دارد.
منبع: سازندگی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید